نظر شما
نظرات
- انتشار یافته: 2
- در انتظار بررسی: 0
- غیر قابل انتشار: 0
-
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همه دلبران دهندت باج / فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی / کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
-
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن / که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت / سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم / که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت / تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی / صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت / و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی / برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت / من و باد صبا مسکین دو سرگردان بیحاصل / من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت / زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی / نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت