سرویس جهان مشرق - برای دونالد ترامپ ریاست جمهوری صحنه ای وسیع خواهد بود برای برآورده ساختن میل خود بزرگ بینی و اشتهای سیری ناپذیرش به پول. کسانی که او را استهزاء می کنند، یا چالش می کشند یا از او خشمگین می شوند، مورد غضب قرار خواهند گرفت. کسانی که بله قربان گو نیستند کنار زده خواهند شد. او بیشتر انرژی اش را روی برند خود سرمایه گذاری خواهد کرد. خودتبلیغ گری تنها استعداد واقعی است که او دارد. فساد که پیشاپیش تا گلوی سیستم سیاسی را فراگرفته، به اوج خود خواهد رسید و شکل یک جنون سالاری تمام عیار را به خود خواهد گرفت. داستان های بسیاری درباره توانایی ها، فوق العادگی، افسون جنسی و خوبی های ترامپ تولید خواهد شد و در کنار داستان «بازگرداندن» عظمت آمریکا به آن، توسط ماشین توهم سازی کاخ سفید به بیرون منتقل خواهد شد. او خواهان مدح و ثناهایی خواهد شد که نفرت انگیزتر از همیشه خواهند شد. و تمامی عشق، فداکاری و سرسپردگی وقف ترامپ خواهد شد.
ترامپ جلوه مهوع یک سیستم سیاسی ورشکسته و یک فرهنگ جمعی است که منحط ترین جنبه های طبیعت انسانی را گرامی می دارد؛ طمع، شهوت قدرت، عطش مدح و تملق شنیدن و شهرت، میل وافر به دستکاری در دیگران، بی صداقتی، فقدان ندامت و مرض خوفناکی که در آن واقعیت نادیده گرفته می شود. او محصور جهان واقعیت گریز سرگرمی ساز همیشگی ماست. او تجسم دگرگونی ارزش ها در جامعه آمریکاست که در یک کیش عظیم شخصیت و رهاسازی خیر عمومی اتفاق افتاده است.
نیل پستمن می نویسد: «وقتی حواس جماعتی به چیزهای بی اهمیت پیش پا افتاده منحرف می شود، وقتی زندگی فرهنگی تحت عنوان یک دور دائمی از سرگرمی ها بازتعریف می شود، وقتی گفتمان های عمومی جدی به شکلی از گفتگوهای کودکانه تبدیل می شود، کوتاه سخن آنکه وقتی مردمی به توده ای مخاطب تبدیل می شوند و کسب و کار عمومی آنها به یک واریاته شو تبدیل می شود، آنگاه است که آن ملت باید خود را در خطر بینید: چرا که به روشنی باید احتمال وقوع یک مرگ فرهنگی را داد.»
عوام فریبان- غیرقابل اطمینان و گیر افتاده در یک خودشیفتگی لجام گسیخته و برخوردار از آگاهی بالای نادر- با ارزش های تحریف شده یک جامعه منحط بازی می کنند. آنها تمام کسانی را که در برابر بت «رییس بزرگ» زانو نمی زنند به خود جلب می کنند. «یکشنبه شب زنده» {literal}{{/literal}برنامه ای تلویزیونی متعلق به ترامپ{literal}}{/literal} می تواند تا بعد از ترامپ ادامه یابد، اما ترامپ درمقام رئیس جمهور از تک تک ابزارهایی که در زرادخانه اش دارد، فارغ از اینکه چقدر نادرست باشد، برای جلوگیری از این استهزای عمومی استفاده خواهد کرد. او ابتدا دنبال رام و اهلی کردن مطبوعات و منتقدان از طریق دادن امتیازاتی خاص، تملق گفتن، هدایا و دسترسی خواهد رفت. کسانی را که نمی توان خرید نابود خواهند شد. آنگاه کج خلقی های بی حوصله وار و کودکانه اش که ماشین دولت امنیتی و نظارتی به آن قدرت می دهد، خطرناک خواهد بود.
مبارزه ترامپ با مگین کلی مجری فاکس نیوز کینه توزی او را به خوبی به نمایش می گذارد. کلی که راجر آیلز در زمان ریاستش بر فاکس نیوز او را مورد آزار و ایذای جنسی قرار داده بود، در برنامه تلویزیونی اش از ترامپ درمورد ادعاهای تجاوزی که ایوانا همسر اول ترامپ مطرح کرده بود، می پرسد. ایوانا ترامپ بعدا این ادعاها را پس گرفت، هر چند که ریزه کاری های روشنی از تجاوز را مدارک رسمی در طول مراحل طلاقشان ارائه داده است. ترامپ از دست کلی به خاطر مطرح کردن این موضوع عصبانی شد.
کلی در گفتگویی با تری گراس در برنامه «هوای تازه» که یک هفته بعد پخش شد، گفت که ماه ها ترامپ کوشیده بود «از من دلبری کند؛ آن هم نه به شکل رمانتیک، بلکه فقط با ایما و اشارات خاص خودش.» کلی گفت ترامپ از او خواسته بود که با او تماس بگیرد و او هم جواب منفی داده بود. به گفته کلی درطول این مکالمه تلفنی لحظه ای که ترامپ متوجه می شود در رام کردنش شکست خورده «به شدت عصبانی شد و به من گفت که یک آدم بی آبرو هستم، که باید از خودم خجالت بکشم» و همین موقع بود که ترامپ گفت «توی این فکر بودم که حساب توئیتری خوشگلم را علیه تو به راه بیندازم و هنوز هم ممکن است این کار را بکنم.»
کشمکش بین این دو بعد از اولین مناظره ریاست جمهوری در آگوست 2015 شدت گرفت که در آن کلی از ترامپ درباره اظهارات تحقیرآمیزش نسبت به زنان از او پرسید.
نه ماه بعد از این مناظره ترامپ وحشیانه کلی را مورد حمله قرار داد، از جمله ظاهرا در «حساب کاربری خوشگل» خود. این حملات زمانی خاتمه یافت که کلی به برج ترامپ رفت تا از چیزی فیلم تهیه کند که خودش آن را «مصاحبه ای با تمرکزات نرم تر با ترامپ» نامیده بود.
کلی به گراس گفت که حملات ترامپ «آشوبی را در زندگی ام به راه انداخت که هیچ وقت تجربه نکرده بودم.» او گفت: «مرتبا تهدیدات به مرگی را دریافت می کردم، تهدیدات به مرگ جدی علیه خودم، علیه خانواده ام.مردان غریبه ای پشت در خانه ام می آمدند و به شیوه ای تهدیدآمیز درخواست ملاقات با من را می کردند. بعد خانه ام را سوژه خود کردند. عکاسان در اطراف خانه ام پیدایشان شد. نمی دانم آیا این ها تحقیق گران خصوصی بودند یا کسان دیگری، اما شروع کردند به نقب زدن گذشته ام، مزاحم مادرم شدند، مزاحم دوستان نزدیکم شدند، مزاحم دوستان ایام دبیرستانی ام شدند و کوشیدند چیز کثیف دندان گیری درباره ام پیدا کنند.»
او گفت: «هزاران توئیتی که علیه من به راه افتاد، پر بودند از کلمات مستهجن جنسی. تهدیدات بسیاری به دستم می رسید مبنی بر ضرب و شتم من، تجاوز به من و صادقانه بگویم زشت ترین چیزهایی که می توانید تصورش را کنید. چیزی که بیشتر از همه نگرانش بودم فرزندانم بودند- من سه بچه هفت، پنج وسه ساله دارم- نگران این بودم که وقتی درخیابان راه می روم یک نفر در برابر آنان کاری با من انجام دهد و آنها شاهد باشند مثلا کسی به صورتم مشت می کوبد یا جور دیگری اذیتم می کنم.»
کلی گفت که این اوج گیری خشم در ترامپ «زندگی ام را به کلی به تعطیلی کشاند.»
وقتی گراس از کلی درباره چهره های فراراستی نظیر استیو بنانون پرسید که گرد ترامپ جمع شده اند پاسخ کلی عاری از هر گونه ابهام بود. او گفت: «آنها دنبالتان خواهند آمد. شما را هدف خواهند گرفت. و در این کارشان خشن و سنگدل خواهند بود.»
تمسخر به طور خاص دشمنی عوام فریب را برمی انگیزد. چون تمسخر ادعاها و قدرت وی را به بازی می گیرد. تمسخر آنها را برای دیگران عیان می کند که چه کسی هستند. عوام فریبان فاقد ظرفیت رشد وجودی، نمی توانند مضحک بودن و پوچی جلوه فروشی و پر مدعایی شان را ببینند. نمی توانند بین خیالات درونی خود با واقعیت تمیز بگذارند.آنها می توانند با بی رحمی تمام دیگران را تحقیر و تمسخر کنند، همانگونه که ترامپ می کند، اما درباره رفتار مشابهی که متوجه بنای شان و منزلت خودساخته شان می شود، هیچ چیز مطایبه آمیزی نمی بینند.
من در مدت اشتغالم در مقام گزارشگر خارجی شاهد عوام فریبان متعددی بوده ام، از جمله آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی، مانوئل نوریگا دیکتاتور پاناما، صدام حسین دیکتاتور عراق، معمر قذافی دیکتاتور لیبی و همچنین اریک هونکر دیکتاتور آلمان شرقی سابق، نیکولا چائوشسکوی رومانیایی و اسلوبودان میلوسویچ صربستانی. آنها رفتار فردی و شیوه های متفاوتی داشتند. قذافی و چائوشسکو عاشق جلوه گری و جاه و جلالی بودند که قدرت با خود به همراه دارد. میلوسویچ دوره هایی طولانی از انظار مردم دور می ماند اما همگی همان الگوهای رفتاری را داشتند که ترامپ نیز از خود به نمایش گذاشته است.
عوامفریبان انرژی هنگفتی را صرف حاشیه نشین، سانسور و ساکت کردن تمام منتقدان می کنند، کاری که حاکمیت شرکتی قبلا با مخالفانی چون نوآم چامسکی و رالف نیدر انجام داده است. آنها از رسانه ها به خصوص رسانه های صوتی و تصویری به عنوان یک اداره روابط عمومی پهناور برای تکرار دروغ هایشان و تبلیغ کیش های شخصی شان استفاده می کنند.آنها نهادهای فرهنگی و آموزشی را از بین می برند و آنها را با آموزش های طوطی وار و ناسیونالیستی جایگزین می کنند. آنها اعضای خانواده، فرقه، قبیله یا دار و دسته هایشان را در محافل داخلی قدرت برمی کشند (البته قبیله ترامپ طبقه میلیاردرها هستند.) آنها ژنرال ها را در سمت های کلیدی می گمارند. کسانی که در نیروی نظامی حضور دارند جذب عوامفریبان می شوند، به این دلیل که آنها به گونه ای آموزش داده نشده اند که فکر کنند، بلکه به آنها یاد داده شده که اطاعت کنند. ارتش همچنین به خشونت واکنشی نشان نمی دهد. عوام فریب و حلقه درونی اش با تاراج دولت به شکل شکوهمندی ثروتمند می شوند. آنها در حریم های محفوظ خصوصی و برخوردار از تمامی امکانات زندگی می کنند که به شهر ممنوع شباهت دارند. آنها هر کسی را که حقایق ناخوشایند را به آنها بازگو می کند از دربارشان می رانند. آنها بی خطرترین اعمال را توطئه هایی بزرگ تعبیر می کنند. آنها غالبا به دختران و زنان تعرض می کنند. صدام حسین و قذافی متجاوزان جنسی بدنامی بودند. زن ستیزی ترامپ نیز به خوبی مستند شده است.
عوام فریبان احمقانه رویدادهای اجتماعی با دقت صحنه سازی شده ای را که برای آنان برگزار شده، به عنوان مدرکی دال بر احترام توده ها به خودشان می بینند. و در نهایت، در مراحل سست و بی اساس شدن حاکمیت شان، آنها به هجویه هایی ترسناک از خودشان تبدیل می شوند. چاپلوسان گرد آنها که از سفره گسترده فساد منتفع می شوند خودتوهمی بزرگشان را تغذیه می کنند. عوامفریبان با این اعتقاد که آنها دارای نبوغ واقبالی خداداده هستند، تصمیمات را بر اساس این مواد توهم زا اتخاذ می کنند. زمانی که یک عوامفریب به این مرحله می رسد، جامعه می تواند در ذهن آنها محو شود.
عوامفریبان معمولا به دنبال تجسد بخشیدن به شکوه و عظمت خود از طریق احداث پروژه های ساختمانی عظیم هستند که یادآور فناناپذیری آنها باشد. صدام حسین در پی بازسازی شهر بابل بود. او رونوشتی از کاخ بخت النصر دوم را بر ویرانه های کاخ اصلی بنا کرد و همچون بخت النصر، نام خود را بر بسیاری از آجرهای آن منقوش کرد. قذافی بزرگ ترین سیستم آبیاری موجود را ساخت و آن را «هشتمین شگفتی جهان» نامید. چائوشسکو که روز تولدش یک روز تعطیل ملی بود، قصری پهناور به نام خانه مردم با هزینه یک میلیارد و 750 میلیون دلار در بوداپست بنا کرد. او تا 100 هزار کارگر را به احداث این پروژه اختصاص داد. صدها و شاید هزاران نفر بودند که در طول احداث این بنا جانشان را از دست دادند. در این قصر که دومین بنای بزرگ در جهان بعد از پنتاگون است، 3500 تن کریستال و یک میلیون متر مکعب مرمر به کار رفته است. دو سوم کارهای این بنا تا دسامبر 1989 پایان یافته بود که رژیم او سرنگون شد. من در دیداری که زمستان آن سال از موزه ملی داشتم، مشاهده کردم که آنجا پر شده از چهره نگاره ها و مجسمه های نیم تنه چائوشسکو به شکلی خوش منظرتر از تصویر واقعی خودش. اتاق هایی به روایت های مشابه اولیای مذهبی از داستان زندگی اسطوره ای اش اختصاص داده شده بود. پروژه های ساختمانی و خلق تصویر از این نوع به مذاق ترامپ- که اقامتگاهش در برج ترامپ را به گونه ای تزئین کرده که گویی لوئی چهاردهم پسر خورشید است- بسیار خوش می آید.
داستان عوامفریبان به قدمت خود تمدن است. آنها چون موج برمی خیزند و فرو می افتند و همیشه پشت سرشان ردی از فلاکت، نابودی و مرگ برجای می گذارند. آنها از یاس و خشم تولید شده توسط یک جامعه زوال یافته بهره برداری می کنند. آنها وعده های جنون آمیزی می دهند که هیچگاه به آنها عمل نمی کنند. آنها افراد آسیب پذیر را به عنوان سپربلایی برای خود دشمن جلوه می دهند. آنها نفرت و خشونت را موعظه می کنند. آنها خواستار پرستش خداگونه خود می شوند. آنها کسانی را که بر آنان حاکمیت دارند تلف می کنند.
نویسنده: کریس هجر