گروه فرهنگی مشرق-"تجربه طاقت بازچاپ اثر رضا امیرخانی را ندارد؛ که هر چه باشد او "خودی" است و نویسنده انقلابی و ما... اما می توانم توصیه کنم که سفرنامه رضا امیرخانی را از دست ندهید تا در یابید مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد و اگر صدها جایزه سنگین و رنگین جلال آل احمد هم مقرر شود از درون آن یک رضای امیرخانی، یک جلال آل احمد در نمی آید، هنر سفارش نمی پذیرد."
همان طور که مخاطب مجله خوان حرفه ای در همان نگاه اول در می یابد این ها مطالبی است که مجله تازه تاسیس تجربه در سرمقاله شماره چهارش و در همان بخش اول یعنی کتاب درباره کتاب "جانستان؛ کابلستان" نوشته است.
تجربه مجله ای است که در شماره آغازینش ادعای ادامه نشریاتی چون کیان، آدینه و ... را داشت در همان ابتدای راه مدعی شده بود که از زیر قبای قیصر بیرون آمده اند و به عبارت بهتر از همان سنت فرهنگی نشات گرفته اند و حالا در قدم چهارمشان زبان به مدح امیرخانی و زائری و دیگرانی مانند آنها گشوده اند؛ حالا باید ایمان آورد که در عصر اجتماع نقیضین زندگی می کنیم که این البته از کرامات دیپلماسی فرهنگی انگلیسی است.
انگلیسی ها هیچ گاه هیچ چیز را نفی نمی کنند همچنان که نمی توانی در رفتارشان چیزی ببینی که با اتقان بشود گفت که کسی را تایید کرده اند؛ البته نباید این طور فکر کرد که همه نماد این نوع عملکرد در بی بی سی فارسی تلویزیون رادیو و حتی رادیو لندن خلاصه می شود، انگلیس از دوران جنگ های ایران و روس و حتی کمی عقب تر یعنی از آن زمان که برادران شرلی برای پیچاندان گوش رقیب قدیمی در خلیج فارس و به زانو در آوردن پرتغالی ها، به ایران آمدند می شد فهمید که انگلیسی ها در وقت تصمیم می گیرند در وقت متحد می شوند و در لحظه به ثمن بخس می فروشند. نمونه مشخص این ماجرا را هم می شود به وضوح در عهدنامه تیلسیت دید.
عجیب نیست که روشنفکری ایرانی که در دیگ های پلوی سفارت انگلیس نطفه اش بسته شد به پدرش برود و همان خصوصیات را با اندکی تفاوت با خودش داشته باشد.این اندک تفاوتی هم که می گوییم بر می گردد به این که فرزند چندان صحیح و سالم به دنیا نیامد، کمی عقب مانده بود و تنها زمانی از ماجرا خبر دار می شد که کار از کار گذشته بود. البته بگذریم به اوقاتی که با پس گردنی پدر ملتفت می شد که چه باید بکند، در باقی اوقات در دوران کودکی به سر می برد. این همان اتفاقی است که پس از انقلاب نیز افتاد. روشنفکری ایرانی در همان دوران مشروطه به خاک بازی و عروسک بازی مشغول بود و می کوشید تا بازی هایی را که در منزل پدری خواهران برادران دیگرش کنار گذاشته بودند را یک بار دیگر تمرین کنند. سینما گرانش فیلشان یاد هندوستان می کردند و شعبون استخوانی خواب می دیدند و نویسندگانش هم اگر می خواستند خیلی آوانگارد شوند کارشان به " شهرنوش پارسی پور" و داستان های مشعشش منجر می شد که بهتر است برای حفظ عفت عمومی به آن اشاره ای نکنیم.
باز هم تعجب نکنید اگر بعد از دو دهه نویسندگان سرخورده لندن نشین دور هم جمع شوند و یادشان بیاید ایران هشت سال درگیر جنگ و تجاوز به خاکش بوده و در همه جای دنیا چنین جنگی منجر به تولد بزرگ ترین آثار ادبی شده است و بیست سال پس از واقعه این حادثه را به عنوان یک سوژه به رسمیت بشناسند.
حالا چطور می شود که همین نسل که اساسا نویسندگان و شعرا و هنرمندان بر آمده از انقلاب را هنرمند نمی دانستند، یک دفعه خودشان را به "شاعر بیلبورد های شهرداری"- لقبی که انجمن نویسندگان به قیصر امین پور پس از رحلتش داد- می داند؟ خصلت های پدر به فرزندش می رسد اگر چه این فرزند ناقص الخلقه باشد؛ وقت آن رسیده است تا همه چیز عوض شود، اگر چه مجبور شوی که دشمن را به رسمیت بشناسی.
انگلیسیها طی صدها سال سابقه استعمارگری آموخته اند که جز با همرنگ اکثریت شدن نمی توان در جامعه مستعمره نفوذ کرد و این گونه است که در هر جامعه استعمار زده توسط انگلیس که پا می گذاشتی اگر تنها سی سال و فقط سی سال از آغاز استعمار گذشته بود دیگر نمی توانستی حضور انگلیسی ها را تشخیص دهی، آنها همه ملزومات لازم را از تاریخ و فرهنگ و سنت ها به دست اورده بودند و آنگاه در جامعه حل می شدند وبعد از این که همه حساسیت ها از بین می رفت آنگاه همه چیز را به روایت انگلیسی آن منتشر می کردند و این گونه بود که اسلام به روایت انگلیسی آن با تلاش های لورنس و دیگر هم قطارانش از کشکول عبدالوهاب بیرون آمد و از آن سو در ایران از دم و دستگاه شبه روحانی مانند سید علی محمد باب بابیت و بهائیت ساخت لندن خلق شد و قس علیهذا.
حالا فرزند دیگ های پلوی سفارت انگلیس یاد گرفته است که هر چه می خواهی بگویی باید باورپذیر باشد. برای روشنفکری باورها و آدم های قدیمی، نوستالژیک هستند و می توانند حس ریشه داری را در مخاطبانشان زنده کنند و در آن سمت ماجرا همه باید ایمان بیاورند به اینکه تو قشری نیستی و این اتفاق تنها در شرایط خاصی می افتد، وقتی در وسط مقالاتت فریاد بزنی زنده با مخالف.
این گونه است که به قول خودشان حالا و پس از سی سال از انقلاب اسلامی می توان حرفهایی را در باره فرهنگ و هنر انقلاب در نشریات روشنفکری پیدا کرد اما این هم انقلاب به روایت خودشان. مطبوعاتی که از زیر کت قرمز سربازان ملکه بیرون آمده اند.
کد خبر 66358
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۶:۳۱
- ۱ نظر
- چاپ
تجربه طاقت بازچاپ اثر رضا امیرخانی را ندارد؛ که هر چه باشد او "خودی" است و نویسنده انقلابی و ما... اما می توانم توصیه کنم که سفرنامه رضا امیرخانی را از دست ندهید تا در یابید مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد.