گفتوگوی مابا هرمز سیرتی را در باره پشت پرده شبکه جم در ادامه بخوانید:
من هرمز سیرتی حاشیهنشین اقیانوس هنر هستم، بازنشسته اداره برنامههای تئاتر وزارت فرهنگ و هنر یا به عبارتی اداره برنامههای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. اواخر سال 38 گروه تئاتری به نام افشین تاسیس کردم و نمایشهای زیادی را روی صحنه و بهصورت زنده در تلویزیون اجرا کردیم. با اکثر کارگردانهای تئاتر همکاری نزدیک داشتم و سالها در کلاسهای آقایان مرحوم دکتر مهدی فروغ و مرحوم حمید سمندریان شاگردی کردم. در طول زندگی سعی کردم آدم باشم و اذیت و آزارم به کسی نرسد. اما به قول هوشنگ ابتهاج: حریفان هریک آوردند از سودای خود سودی/ زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم.
یک مشت قالتاق پدرسوخته در شبکه جم کار میکنند، عین واقعیت را میگویم. ما در خیابان منوچهری کوچهای به نام ارباب جمشید داشتیم که پاتوق سیاهیلشکرهای سینما بود. برخی هم بودند که میدویدند دنبال هنرپیشهها تا با آنها عکس بگیرند. بجز دو سه نفر، آنهایی که در شبکه جم کار میکنند، از نخالهترینِ این افراد هم پایینتر هستند. بیشتر آنها نابازیگر و ناکارگردان هستند.
تیزرهای فیلمهای سینمایی که در شبکه جم به نمایش درمی آید، بی بروبرگرد از داخل کشور و با اطلاع سازندگان آثار پخش میشود و نمونه تبلیغاتی فیلمها را از اینجا برای مدیران این شبکه میفرستند. هرکس به جز این میگوید دروغ است. مگر میشود بدون اطلاع آنها این کار انجام شود؟ پیدا کردن سرمنشاء این ارتباط هم اصلا کار سختی نیست و میتوان با رد حساب بانکی و جابجایی پول تبلیغات و این آگهیها به آن پی برد و با متخلفان در این زمینه برخورد کرد.
فیلمنامه سریال «شهر قشنگ» به کارگردانی مهدی مظلومی که از شبکه جم میشود، بسیار سطحی و آبکی است و کارگردان بنا را بر لودگی گذاشته. به ویژه سه شخصیت کله پوک در سریال هستند که برای خنداندن تماشاگر به هر رفتاری متوسل میشوند و با لهجه نقاط مختلف کشور، بدترین و توهینآمیزترین حرفها را به زبان میآورند.
من سه ماه و شش روز در آنتالیا بودم، اما حتی یک بار سعید کریمیان (مدیر شبکه جم) را ندیدم. بعد از این مدت به یکی از معاونان او گفتم این فیلمنامهای که من الان میبینم، کجروی از سیناپس اولیه است. گفت طبیعی است، دو ماه دیگر درست میشود. من گفتم به دو ماه دیگرِ شما اعتماد ندارم و میدانم کار بهتر نخواهد شد. در نتیجه تصمیم به ترک شبکه جم گرفتم. اگر جوانانی که قصد رفتن به این شبکه را دارند، فقط ده دقیقه با من بشینند و صحبت کنند، آنها را راهنمایی و حقایق را برایشان روشن میکنم. مثلا جوانی که آنجا راننده من بود و هر روز مرا از محل اقامتم در هتل کرملین به سرصحنه فیلمبرداری میبرد، یک موزیسین بود. وقتی او را در این وضع میدیدم، ناراحت میشدم و خجالت میکشیدم. اولش فکر میکردم کریمیان چقدر ناسیونالیست است و دارد از ایرانیها حمایت میکند، اما همان حقوق اندک بچهها را هم بموقع نمیداد و برخی سه چهارماه حقوق طلبکار بودند.
چند وقت پیش، آقای پویان میخواست از من برای بازی در تئاترش دعوت کند، اما به او گفتند فعلا دست نگه دارد. قصد دارم یکی از همین روزها به وزارت ارشاد و سازمان سینمایی بروم و دیداری با آقای حجتالله ایوبی داشته باشم. ایشان یک بار گفتند من روی صندلی پدر نشستهام. برای همین وقتی او را دیدم، میخواهم بگویم آمدهام پیش پدرم. پدر موظف است که نان بچههایش را تامین کند.
در شبکه جم پولم را خوردند و آن دستمزدی را که توافق کرده بودند به من ندادند. نهتنها حقم را تضییع کردند، بلکه آزارم دادند. رسم و رسوم این شبکه طوری بود که اگر میان یک پروژه فراغتی هم داشتم، باید میرفتم و در یک فیلم و سریال دیگر هم بازی میکردم! درواقع استراحت و فراغت معنایی نداشت. اما عادت حرفهای من این بود که وقتی حضور در کاری را قبول میکردم، هیچ کار دیگری را نمیپذیرفتم و همه تمرکز و توانم را روی یک کار میگذاشتم. البته آنجا از نظر ظاهری به من احترام میگذاشتند و لفظ استاد را برایم به کار میبردند. هرچند خودم را لایق این واژه نمیدانم و هنوز دارم یاد میگیرم.
آنها قرار بود همه مخارج مرا تامین کنند، اما از نوعِ پول دادنشان فهمیدم که مخارج را از حقوقم کم کردهاند. من اعتراضی نکردم، چون همسرم که در ایران بود به من گفت: به آنها بگو مهرم حلال، جانم آزاد. واقعا از شرایط جم داشتم افسرده میشدم و در آن جهنم از بین میرفتم. محیط نامناسب، دوری از وطن، نابازیگری، ناکارگردانی و نابلدی دیگران آزارم میداد. من که در سالهای فعالیتم در نمایشنامهها و فیلمنامههای خوبی بازی کرده بودم، تحمل فیلمنامههای ضعیف و دیالوگهای آبکی شبکه جم را نداشتم.
کریمیان، مدیر شبکه جم در آنکارا، استانبول و آنتالیا دفتر دارد. ما در آنتالیا اقامت داشتیم. گرداندن این دفاتر و این شبکه، مخارج زیادی دارد که نمیدانم پول آن از کجا تامین میشود. البته او پول خیلی کمی به عوامل فیلم و سریالها میداد. کمتر کسی از بازیگران و عوامل آثار، او را میدید و انگار یک حالت مافیایی داشت.
بیشتر او را از طریق سخنرانیهای خود شبکه میدیدیم. یک بار او در شبکه جم اعلام کرد که امسال میخواهیم صد فیلم و سریال تولید کنیم، من هم گفتم از طرف من به او بگویید ده کار باکیفیت تولید کنید، بهتر از صد کار بیکیفیت و آبکی است. به قدری او با مردم بد حرف میزند که نمیتواند یک آدم تحصیلکرده و باشخصیت باشد. پشت صحبتهای او جاهلی وجود دارد. اگر بخواهم عامیانه حرف بزنم، گرگی در لباس میش است. او دقیقا در گفتار و رفتار بازی میکند و ادا درمیآورد. من فکر میکنم او در عمرش حتی یک فیلم را تا آخر ندیده است.
دلیل اصلی من برای رفتن به جم، بیپولی و نیاز مالی بود. من در ماه بیش از دو میلیون تومان فقط پول اجارهخانه و شارژ ساختمان میدهم و بجز این زندگی خرجهای دیگری هم دارد. حقوق بازنشستگی من هم از اداره تئاتر فقط ماهی یک میلیون تومان و خردهای است. خب، در این شرایط من چه کار کنم و چطور میتوانم زندگی خودم و خانوادهام را اداره کنم؟
من متولد بابل هستم، اما وقتی سه ساله بودم به تهران آمدیم. من از پدر رشتی هستم و از مادر تهرانی الاصل، ولی به خوبی میتوانم به گویش مازندرانی صحبت کنم. هنوز هم هر وقت فرصت کنم به مازندران میروم. بتازگی چند روز به نوشهر رفتم و مدتها به دریا نگاه کردم. آنجا رفتم تا تسکین پیدا کنم و همه ناراحتیهای شبکه جم و آنتالیا را از یاد ببرم.
من همیشه 49 سال دارم! آن وقتی که میخواستند برایم شناسنامه بگیرند، چون بچه بودم و سواد نداشتم، کارمند ثبت احوال هر چیزی را که دلش خواست، گفت و نوشت: هرمز سیرتی، متولد 1319!
ما پیشینه تاریخی و فرهنگی و ادبیاتی غنیای داریم و میتوانیم با زبان هنر و دوری از تکرار و با روشهایی نو و خلاقانه، داستانهای فراوان ایرانی را به فیلم و سریالهایی دیدنی و جذاب تبدیل کنیم. آثاری که مردم را جذب و آنها را از دیدن آثار شبکههای ماهوارهای بینیاز کند.