اما چرا غرب این موضوع را در دستور کار خود قرار داده است از جنبههای مختلف قابل بررسی و ارزیابی است.
در زیر به برخی از این موضوعات اشاره خواهد شد:
1- فعالتر شدن گروه طالبان با روی کار آمدن رهبر جدید
کشورهای خارجی حاضر در افغانستان پس از بیش از 15 سال حضور در این کشور، در زمینه نظامی و سیاسی به موفقیت نرسیده بلکه با شکستهای متعدد روبرو شدند.
انتشار خبر مرگ ملا عمر از یک سو و کشتن ملا اختر محمد منصور از سوی دیگر، آنها را به این جمعبندی رسانده بود که پس از این دو رهبر، گروه طالبان با ضعف جدی روبرو شده و آنها در شانزدهمین سال حضورشان در افغانستان میتوانند ژستی از پیروزی بگیرند.
با روی کارآمدن ملا هیبتالله آخندزاده به عنوان رهبر جدید گروه طالبان دو اتفاق در این گروه به وقوع پیوست:
الف: بیشتر رهبران و بزرگان ناراضی این گروه که با رهبری ملا اختر منصور مخالف بودند، پس از کشته شدن وی با آخندزاده بیعت کردند و در واقع وی توانست بار دیگر رهبران و ریشسفیدان این گروه را بر سر یک میز بنشاند و این موضوع خارجیها را در برنامهریزی برای طالبان پس از ملا اختر با ناکامی روبرو کرد.
ب: با روی کار آمدن ملا هیبتالله و توجه به سبقه عمدتا علمی و طلبگیاش، انتظار بر این بود که بازوی نظامی طالبان تا مدتها مسکوت بماند با این حال این گروه بر شدت حملات برنامهریزی شده خود در سراسر افغانستان افزود و توانست بسیاری دیگر از مناطق افغانستان را تصرف کند که در این بین میتوان به سقوط مجدد قندوز، تحرکات گسترده طالبان در اطراف مکز ولایت فراه، گستردگی حملات در ولایات شمالی و .... اشاره کرد.
ویژگی بعدی در دوران ملا هیبتالله این بود که خارجیها احساس میکردند وی برای ادامه حیات سیاسی گروه تحت رهبری خود و در شرایط نا به سامان پس از ملا عمر و ملا اختر وارد مذاکره با دولت و خارجیها خواهد شد با این حال تاکنون چنین نرمشی از سوی آخندزاده احساس نشده است.
برخی با تحلیل پیامهای متنوع رهبر جدید طالبان اینگونه تحلیل میکردند که وی میل به مذاکره دارد اما در عمل اینگونه شد که عملیات طالبان هدفمند دنبال شد و وی در نامهها و پیامهای خود در واقع افرادش را از انجام عملیات نظامی در مناظق مسکونی که منجر به کشتار غیرنظامیان بود نهی میکرد.
2- استیصال، فشار و توافق کمبهره با «حکمتیار»
برگزاری چندین دوره مذاکرات چهارجانبه صلح میان امریکا، چین، افغانستان و پاکستان که با تحریم مذاکرات از سوی طالبان همراه شد، بازیگران صحنه سیاسی و نظامی افغانستان را بر آن داشت تا برای آرام کردن فضای شکست نظامی از یک سو و فضای سیاسی از سوی دیگر، گروه دومی را وادار به صلح با دولت افغانستان کنند.
در اینجا قرعه به نام حکمتیار خورد. وی با پاکستانیها نزدیک بود و به شدت با طالبان افغانستان در تضاد و چهره مخالف دولت را هم با خود یدک میکشید. درست بود که حکمتیار دیگر توان برقراری و یا بر هم زدن صحنه نظامی در افغانستان را نداشت اما نام وی بر سر زبانها بود و توافق صلح با وی میتوانست تا مدتی فشارها را کاهش دهد.
پس از رایزنیهای چند ماهه و چنگ و دندان نشان دادن نمایشی دو طرف، در نهایت حزب اسلامی به رهبری حکمتیار با حکومت وحدت ملی افغانستان وارد توافق صلح شد و بنا را بر ترک جنگ و آغاز فعالیت صرفا سیاسی گذاشت.
برخی تحلیلگران توافق با حکمتیار را در واقع نقطه پایان توافق با طالبان افغانستان دانستند. به زعم این افراد اختلافان گسترده میان طالبان و حزب اسلامی بر کسی پوشیده نیست و در گذشته همواره این دو گروه در برابر یکدیگر صفآرایی داشتهاند لذا در صورت ورود هر کدام از آنها به توافق گروه دیگر پا را پس خواهد کشید و به همین دلیل طالبان بهانهای دیگر برای عدم ورود به مذاکره با دولت پیدا کرد.
برخی نیز توافق با حکمتیار را آغازی برای توافق با طالبان پنداشتند اما آنچه در زمین اتفاق افتاد چیز دیگری بود. طالبان از این توافق استقبال نکردند که هیج بر شدت حملات خود بر علیه نیروهای خارجی و مواع دولت افغانستان افزودند.
3- عبدالله در ریاض؛ سفر نمایشی صلح
سفر عبدالله به ریاض شاید نقطه عطف بازی رسانهای غربیها برای سرپوش گذاشتن بر ناکامیهای خود در شکست طالبان و یا کشاندن آنها به پای میز مذاکره بود.
همزمان با آغاز سفر عبدالله به عربستان گاردین در گزارشی مدعی شد که نمایندگانی از دولت افغانستان و افراد طالبان دو دور مذاکرات را به صورت پنهانی در قطر برگزار کردهاند و پس از آن نیز رسانههای وابسته به آنها از جمله رادیو آزادی وارد میدان شدند و در گفتگو با «منابع آگاه» که اسمی از آنها در میان نبود وجود این مذاکرات را تأیید کردند.
با این حال گروه طالبان هر گونه مذاکره با دولت افغانستان را رد کرد.
از سفر عبدالله هم آنچه توسط تیم رسانهای او مخابره میشد تلاش وی برای مذاکرات صلح از طریق سعودی بود تا پازل رسانهای غرب در آستانه این سفر تکمیل شود.
کارشناسان مسایل سیاسی افغانستان بر این اعتقادند که به میزان نزدیکی دولت افغانستان به عربستان سعودی طالبان سعی بر دوری از آن کشور دارد.با مطالعه رفتار حکومت وحدت ملی و نزدیکی بیسابقه رهبرانش به سعودی اینموضوع قابل دریافت است که ظالبان حتما از عربستان حرف شنوی نداشتهاند در غیر انصورت بری یک بار هم شده سر به دستورات آنها گذاشته و وارد مذاکره با دولت افغانستان میشدند.
بلافاصله پس از پایان سفر عبدالله نیز خبر برگزاری دور سوم مذاکرات میان
طالبان و نمایندگان دولت افغانستان منتشر شد که پاسخ گروه طالبان در این
زمینه قابل توجه است:
«دفتر سیاسی طالبان در قطر با انتشار بیانیهای آغاز مذاکرات صلح و گفتوگو با دولت افغانستان را رد کرد.
طالبان افغان در این بیانیه انتشار چنین اخباری را شایعهپراکنی رسانههای غربی خواند.
در بیانیه دفتر سیاسی طالبان آمده است که پس از گزارش نادرست روزنامه انگلیسی «گاردین»، رسانه غربی رادیو آزادی نیز با استناد به منابع نامشخص اطلاعاتی گزارش نادرستی را منتشر کرده مبنی بر اینکه نمایندههای این گروه در هفته آینده قرار است با نمایندگان دولت کابل در جده عربستان سعودی دیدار کنند.
دفتر سیاسی این گروه در دوحه با مغرض خواندن چنین گزارشهایی اعلام کرد: اگر روندی به نام مذاکرات با دولت کابل آغاز شود، گروه طالبان افغان با انتشار اعلامیهای این مسئله را اطلاعرسانی خواهد کرد.
براساس این بیانیه، چنین گزارشهایی با هدف مشغول کردن افکار عمومی منتشر میشود.»
اکنون به نظر میرسد خارجیها که در یک سال گذشته به شدت در صحنه نظامی در افغانستان متحمل شکستهای سنگین از سوی گروه طالبان شده و در صحنه سیاسی نیز نتوانستند حتی یک دور مذاکره معقول و پربازده با نمایندگان این گروه برگزار کنند در صدد این برآمدند تا با راهاندازی بازی رسانهای جدید بر عدم توانایی و شکستهای خود سرپوش گذاشته و بار فشار افکار عمومی را بردارند.
حال باید منتظر ماند و دید در آینده آیا واقعا مذاکراتی میان نمایندگان طالبان و دولت افغانستان برگزار شده و نتایج عملی آن چه خواهد بود.