به گزارش مشرق، کاظم انبارلویی در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
ديروز سالروز صدور فرمان مشروطيت بود.آيت الله هاشمي رفسنجاني در پايگاه خبر رساني خود يك يادداشت خوب به مناسبت سالگشت مشروطه نوشته است. وي در اين يادداشت آورده است:" روحانيت نبايد خطاي تاريخي خود را تكرار كند و برنامه اختلاف افكني دستهاي پنهان ولي فعال استعمار را در داخل كشور همراهي نمايد."
خطاي تاريخي روحانيت در دوران مشروطه چه بود؟
برنامه اختلاف افكني دستهاي پنهان ولي فعال استعمار چه مشخصاتي داشت؟
آقاي هاشمي رفسنجاني در مقاله خوب خود به اين دو سئوال پاسخ نميدهد اما هشدار ميدهد؛ " طراحان نقشههاي شوم عصر مشروطه امروز به ميدان آمدهاند تا با سوءاستفاده از اختلاف سليقههاي داخلي و ادبيات به ظاهر ارزشي، برنامه روحانيت ستيزي خود را كامل كنند. اين گروه تلاش ميكنند مردم را از روحانيت جدا كنند و در ميان روحانيون اختلاف بيندازند كه متاسفانه اين روزها شاهد آنيم"
طراحان نقشههاي شوم عصر مشروطه چه كساني بودند؟ كدام گروه امروز تلاش ميكند مردم را از روحانيت جدا كند؟
آقاي هاشمي رفسنجاني در نوشتار خود به اين دو سئوال هم پاسخ نميدهد. اما انديشيدن به سئوالات مطرح در نوشتار ايشان خالي از لطف نيست. ميشود با باز خواني حوادث مشروطه به تك تك اين سئوالات از اين باب پاسخ گفت كه عبرتي باشد براي آينده كه به تعبير ايشان خطاي دوران مشروطيت تكرار نشود. تقريبا تا آنجا كه حافظه تاريخ اجازه ميدهد مشروطه از شكل گيري كميتهاي ۹ نفره در باغ ميكده در خيابان گمرك در سال ۱۲۸۴ شمسي با سوگندي كه حضار ياد كردند شكل گرفت.
حضرات آيات شيخ فضل الله نوري، سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي از جمله شخصيتهاي برجسته و روحاني در راس اين كميته بودند و از كساني چون سيد جمال الدين واعظ اصفهاني ، ملك المتكلمين و دولت آبادي نيز دراين كميته ياد ميشود. آنها ظاهرا در آنچه نفي ميكردند همصدا بودند. اما پس از فرمان مشروطه در آنچه كه بهعنوان تصوير مطلوب در ذهنشان بود به راههاي متفاوت رفتند. جريان روشنفكري غربي ونيز مداخلات روس و انگليس در امور انقلاب مشروطه آنها را به بيراهه كشاند. اصلاح طلبان آن روز با گفتمان " عدالت" و " شورا " به ميدان آمده بودند اما به تعبير شيخ فضل الله نوري آنها دستور عدل را از پاريس و نسخه شورا را از انگليس آورده بودند طبيعي بود كه علما و فقهايي چون آيت الله شيخ فضل الله نوري نميتوانستند آن دستور و نسخه را بپذيرند.
اگر علماي آن روز دست روشنفكران غربي را ميخواندند رضاخان از وسط آتش و خون وكشت وكشتار مشروطه همانند ناپلئون پس از انقلاب فرانسه بيرون نميآمد.
اگر مكتب " سامرا" و " مكتب نجف" در تئوري پردازي گفتمان مشروطه ونزديك كردن فهم خود از فلسفه سياسي اسلام به يك صراط ميرسيدند، در روز روشن يك فقيه مجاهد همچون آيت الله شيخ فضل الله نوري را در ميدان توپخانه تهران به دار نميآويختند.
اگر علما سياستهاي روس و انگليس را سناريو خواني ميكردند و براي هر سناريو برخورد عالمانه، شجاعانه و مجاهدانه داشتند رهبران روحاني مشروطه يكي به دار، ديگري با گلوله كشته نميشد و سومي در انزوا سياسي و گمنامي به ملاقات خدا نمي رفت. اگر رهبران مشروطه ميدانستند قدرتهاي جهاني در قراردادهاي ۱۹۰۷ ، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ چه خوابهايي براي نابودي ملت و دولت ايران ديدهاند اين قدر بيپروا بر روي هم چنگ نميزدند.
ماموريت جريان روشنفكري وابسته در آن دوره پديده دو قطبي پروتستان و كاتوليك در ميان روحانيت بود تا در اين شكاف بنشيند و به تعهدات خود دروابستگي به اجانب عمل كنند.
جريان روشنفكري ميخواست استبداد بسيط قاجاري را به استبداد مركب رضاخاني تبديل كندواين را از روي ترجمه وتجربه انقلاب فرانسه به صورت آرماني دنبال ميكرد و اين دگرديسي را ما در كارنامه سياسي تقيزادهها به خوبي ميتوانيم ببينيم. اين يك سئوال كليدي است كه چرا با اينكه در راس جنبش تنباكو و جنبش مشروطه و نهضت مشروطه علما و مراجع عالي قدر بودند كار به جايي رسيد كه روشنفكران ضد دين وارث آن شدند، اما در انقلاب اسلامي اين اتفاق نيفتاد. به نظر ميرسد مردم عصر امام خميني (ره) اين تجربه را داشتند كه هرگز به جريان روشنفكري اعتماد نكنند و لذا آنها را در غائله بني صدر و غائله ۱۸ تير و غائله خرداد ۸۸ تنها گذاشتند.
اما برخي علما هنوز اين تجربه تاريخي را به كار نميبرند گاهي به قدرتهاي خارجي و نيز جريان روشنفكري اعتماد ميكنند وخسارتهايي را به بار ميآورند.
فتنه سال ۸۸ كه ميرفت اقتدار ملي را مخدوش كند از همين جنس بود. جنگ نرم آمريكا وانگليس و رژيم صهيونيستي در فتنه ۸۸ نظير همان مداخلات روس و انگليس در نهضت مشروطه و نهضت ملي در امور داخلي ايران بود. همراهي روشنفكران با افسران و ژنرالهاي جنگ نرم در راديوها و رسانههاي غربي با جنگ نرم آمريكا نظير همان همراهي روشنفكران وابسته با دولتهاي غربي در به دار كشيدن آيت الله شيخ فضل الله نوري در جريان مشروطه بود. مردم خوب اين را حس ميكردند. نظام، رهبري و ولايت فقيه هدف اصلي دشمن و روشنفكران و فريب خوردگان بود.
ملت ما سال ۸۸ را در مقابله با فتنه گران سپري كردند و انتظار داشتند آيت الله هاشمي رفسنجاني كه به حق از اركان نظام هستند مردم را در اين مقابله همراهي كنند. اما اين ركن را در كنار رهبري نديدند و گلايههايي داشتند كه در ۹دي و ۲۲ بهمن در تظاهرات سراسري بيان كردند .
اگر خطاي تاريخي روحانيت را در مشروطه بخواهيم رصد كنيم آن است كه آنها در همراهي با آيت الله شيخ فضل الله نوري - كه به تعبير جلال آل احمد نعش او بردار علامت استيلاي غرب زدگي در ايران است- كوتاهي كردند. اكنون هم اگر برخي علما درحمايت از رهبري و ولايت فقيه ومراجع عظيم الشان كوتاهي كنند ممكن است ما به همان سرنوشت مشروطه دچار شويم.
البته يك تفاوت هم اينجا وجود دارد و آن اينكه مردم در نهضت امام خميني (ره)
علي رغم بيمهري شمار اندكي از علما به نهضت و رهبري نهضت با هوشياري تمام در حمايت از انقلاب ورهبري آن كوتاهي نكردند و همين سِّر پايداري واستمرار نهضت امام خميني (ره) است.