جهان ما جهان جنگ‌هاست تا صلح‌ها! صلح برای سیاره ما قطعات موقتی از نبود جنگ است. تقدیر پسران انسان را گویا با جنگ عجین کرده‌اند تا با صلح. و آدمی هرگاه که از جنگ، این اشتغال روزانه‌اش، فرسوده و خسته می‌شود، به ناگزیر لحظاتی را در صلح سپری می‌کند تا توان خود را برای جنگ دوباره بازیابد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - از جنگ و ماجراهای آن، روایت‌های بی‌شماری فراهم آمده است؛ روایت‌های تحلیلی، تاریخی، سیاسی، نظامی و البته هنری. گو اینکه هنوز هم می‌توان به زوایایی نامکشوف در جنگ هشت‌ساله عراق با ایران دست پیدا کرد، اما همین مقدار آثاری هم که صاحبان قلم در عرصه روایتگری رقم زده‌اند مجموعه‌ای عظیم و اعجاب انگیز است. شاید اکنون وقت آن رسیده باشد که یک گروه پژوهشی چالاک و چابک در طرحی سنجیده و علمی، تدوین «کتاب‌شناسی دفاع مقدس» را آغاز کنند. بی‌گمان این پروژه، طرحی بسیار گسترده و مفصل خواهد بود که ایفای آن مستلزم حوصله و پشتکاری پژوهشی است که چه بسا چند سال زمان و چندین جلد کتاب صرف آن شود. از میان حجم عظیم آثار مرتبط با جنگ هشت ساله، بخش معتنابهی  را آثار دراماتیک نگارشی تشکیل می‌دهند که در اصطلاح از آن با عنوان «ادبیات دفاع مقدس» یاد می‌شود. «روبیک» (منوچهر رضایی، نشر صریر، تهران، چاپ اول 1394) به‌عنوان یک مجموعه داستان ذیل همین عنوان جای می‌گیرد، کتابی به ظاهر کم برگ اما پر بار که 6 داستان (یا حتی داستانک) را کنار هم نشانده و جنگ را همچون جوهره و پیرنگ واحدی در تمامی آنها رسوخ داده است. در باب این مجموعه خوش دست و خوش‌خوان می‌توان به‌نکاتی اشاره کرد.

منوچهر رضایی، نویسنده «روبیک» در نخستین اثر چاپ شده خود، می‌کوشد روایت‌هایی زنده و مستقیم از جنگ تحمیلی سامان دهد. کتاب، مشتمل بر 6 قصه است: فریاد سکوت/ روبیک/ کوچک دشتی/ مارا به کوفه می‌برند/ آنها پنج نفر بودند/ نوبت توست سرهنگ. این قصه‌ها هر یک در حجمی نه چندان طولانی فراهم آمده‌اند. بلندترین قصه (روبیک) حدوداً 3هزار کلمه است و کوتاه‌ترین (نوبت توست سرهنگ) چیزی در حدود 900 کلمه. اما به‌رغم این اختصار، نویسنده تقریباً در هیچ جا از انتقال دراماتیک مضمون داستان‌هایش باز نمانده است. نه با زیاده‌گویی ملال آور مواجه می‌شویم و نه با ایجاز اخلالگر. شک نیست که این قالب را نمی‌توان یگانه قالب مطلوب قصه نویسی قلمداد کرد اما رضایی در گزینش قالب کمّی قصه‌هایش تا حدود زیادی موفق عمل کرده است.

«روبیک» نه ضد جنگ است و نه ستایشگر جنگ. از سپیدی‌های متن آن کاملاً هویداست که جنگ را به‌عنوان واقعیتی ویرانگر می‌شناسد، واقعیتی که تخریب، فراق، وحشت و آوارگی در پی دارد اما افسوس که گاه واقعیتی گریز ناپذیر و محتوم می‌شود. در «روبیک»، جنگ عبارتست از واقعیت تلخی که «هست». آنچه منوچهر رضایی در این واقعیت تلخ موجود جست‌وجو می‌کند کشف موقعیت‌های انسانی است. او می‌کوشد منطق رفتار انسان‌ها در  خلال وضعیت جنگی را بفهمد؛ فرقی برایش ندارد که این رفتار، مربوط به پیرزنی باشد که در داستان اول (فریاد سکوت) دشمن را به نوشیدن شربتی مسموم و زهرآگین وسوسه می‌کند یا مربوط به افسران ارشدعراقی باشد که در داستان آخر (نوبت توست سرهنگ) به خاطر شکست در جنگ، در صف انتحار ردیف می‌شوند. رضایی تلاش می‌کند کلنجارها و کندوکاوهای درونی این انسان‌ها را کشف و روایت کند. به این اعتبار، توگویی جنگ به خودی خود برای نویسنده، سوژه اصلی نیست بلکه محمل ومحلی برای بروز کنش‌های جنگاوران است. نتیجه اینکه آنچه فراهم می‌آید نه در مقام ستایش ایدئولوژیک جنگ است و نه در مقام مخالفت‌های روشنفکرانه با جنگ.

اگر چه کتاب درونمایه‌های نظری و چه بسا روانکاوانه و فلسفی هم دارد اما روایتی زنده و مستقیم از مشاهدات عینی نویسنده است. 3 قصه از 6 قصه کتاب در زمان جنگ و در مناطق جنگی فراهم آمده‌اند: «کوچک دشتی» (دزفول، خرداد 1367) «آنها پنج نفر بودند» (حلبچه، فروردین 1367) «نوبت توست سرهنگ» (بانه، 1367). در سراسر کتاب و مشخصاً در این سه قصه، لحن قصه‌نویس از طراوتی بکر برخوردار است. گویی واقعیت جنگ بدون هیچ مانع و میانجی و واسطه‌ای از «نگرش» به «نگارش» درآمده است و این، فی‌نفسه از مزیت‌های نسبی «روبیک» است. چه اینکه کثیری از آثار دراماتیک جنگ در کارگاه خیال نویسندگان ورز آمده‌اند و فقط بخش کوچکی از ادبیات داستانی دفاع مقدس، در چکاچک میدان و در میان دود و خون و اشک معرکه تألیف شده‌اند. شاید به اعتبار همین همنشینی با صحنه زنده نبرد است که لحن رضایی در پاره‌ای موارد رنگ احساس و هیجان محض بگیرد و از روایتگری سنجشگرانه یک داستان‌نویس دور شود. شاید حتی اغراقی که نویسنده در توصیف صحنه‌ها به خرج می‌دهد حاصل همین مشاهدات مستقیم باشد.

گاهی حتی این روایت‌ها از منطق داستانی عبور می‌کنند و به یک قطعه یا متن ادبی محض نزدیک می‌شوند: «دارم خفه می‌شوم از این روزمرگی. از این جا ماندن. درجا زدن. درد من جا ماندن از کاروان است. همنشینی با خاکستر آتش کاروان. میان باد. در باد رفتن مثل غبار. می‌فهمی که چه می‌خواهم بگویم.» (ص 17)

سعی منوچهر رضایی در پرهیز از شعارزدگی و سطحی‌گرایی و ایدئولوژیک اندیشی کاملاً پیدا است اما افسوس که همیشه در این عرصه کامیاب نیست. نویسنده در مجموع نه نگاهی تبلیغاتی به مقوله جنگ دارد و نه قلمی شعارزده. اما گاهی، هم نگاهش رنگ تبلیغ می‌گیرد و هم زبانش. البته این موارد بسیار اندک و کم‌شمارند اما چه خوب بود که از همین مقدار اندک نیز پرهیز می‌شد. در داستان آخر (نوبت توست سرهنگ) نویسنده با هوشمندی، زبان سوم شخص را برگزیده تا از حال و هوای سنگر فرماندهی دشمن در آستانه شکست گزارش دهد، سوژه به خودی خود بسیار بدیع و ابتکاری است. طبق روایت نویسنده، فرماندهان ارشد عراقی به خاطر ناکامی در جنگ اقدام به خودکشی جمعی می‌کنند. شاهکار رضایی آنجاست که مخاطب را در تعلیق نگاه می‌دارد تا خودش کشف کند که ریشه این خودکشی، ترس است یا وطن‌پرستی و غیرت. اما لحن و لهجه روایت تا حدی در خدمت این نگاه نیست. از سوی دیگر، قصه «روبیک» (که نام کتاب هم از همین قصه گرفته شده است) به نظر می‌رسد کامل‌ترین و بالغ‌ترین قصه کتاب از جهت نگاه، نگارش و روایت باشد؛ حکایت دو دوست (یکی ارمنی و دیگری مسلمان) که راهی جنگ می‌شوند. دوست ارمنی مفقود می‌شود و دوست مسلمان که حالا سال‌ها از پایان جنگ سپری شده است همچنان در بیابان‌های مناطق جنگی به دنبال نشانی از یار دبستانی می‌گردد. شاید سوژه، چندان بدیع نباشد اما پرداخت و پیرایش رضایی از آن، بسیار بدیع و خواندنی است. افسوس که در همین قصه درخشان هم گاهی زبان به شعار آلوده می‌شود:
«گفتم: ببخشید پدر، در کلیسای شما از شربت شهادت خبری نیست؟! خندید. دست گذاشت روی شانه‌ام، گفت: هست اما باید دشمن را کشت، بعد آمد شربت خورد.» (ص 20)

«روبیک» زبانی بی‌آلایش دارد. نه اصراری بر ابداع و خلق یک زبان جدید دارد و نه از ظرفیت‌های این ابزار اساسی غفلت می‌کند، شاید حتی بتوان گفت بیش از «زبان»، برایش «روایت» اصالت و محوریت دارد. نویسنده به درستی از توضیح و تبیین فاصله می‌گیرد و به دنبال توصیف و گزارش است. همین نکته باعث می‌شود زبانی نسبتاً معیار و متوازن داشته باشد. با این‌همه گاهی سراغ لفظ‌بازی و ترکیب‌سازی و تعبیرتراشی هم می‌رود تا نمکی باشد بر غذا.
علاوه بر زبان، در انتخاب زاویه دید هم سلیقه‌ای ستودنی دارد. سررشته سخن را نویسنده به دست چهره‌های اصلی قصه می‌دهد (و این البته بدیهی و آشکار است) اما هیچ‌گاه از چهره‌های فرعی نیز غفلت نمی‌کند. در قصه‌های رضایی تقریباً هیچ آدم منفعلی دیده نمی‌شود. آدم مظلوم وجود دارد، آدم رنج‌کشیده و ستمدیده هست اما آدم ناتوان و منفعل و دست‌بسته نیست. این، احتمالاً حاصل نگاه نویسنده به پدیده جنگ است، پدیده‌ای که حتی مظلومان را به کنش و خلاقیت وا‌می‌دارد. شاهد اگر می‌خواهید به داستان اول کتاب (فریاد سکوت) نگاهی بیندازد تا دریابید که جنگ چگونه از یک پیرزن مفلوک، مجاهدی طراح و برنامه‌ساز می‌آفریند.

جهان ما جهان جنگ‌هاست تا صلح‌ها! صلح برای سیاره ما قطعات موقتی از نبود جنگ است. تقدیر پسران انسان را گویا با جنگ عجین کرده‌اند تا با صلح. و آدمی هرگاه که از جنگ، این اشتغال روزانه‌اش، فرسوده و خسته می‌شود، به ناگزیر لحظاتی را در صلح سپری می‌کند تا توان خود را برای جنگ دوباره بازیابد. از این سرنوشت تلخ، تاکنون روایت‌های بی‌شماری فراهم آمده است که فقط برخی از آنها، هر دو سوی ماجرا  و هر دو روی سکه را دیده‌اند. شاعر افغان گفته بود: «ما می‌میریم تا عکاس تایمز جایزه بهترین عکس جنگ را به خانه ببرد.» جای اندوه و افسوس است که بسیاری از آثار جنگ، حکم عکس‌های همان عکاس تایمز را دارند!» «روبیک» البته که اثری بی‌بدیل و بی‌رقیب در ساحت ادبیات داستانی دفاع مقدس نیست اما هر کس که بخواند یقین خواهد کرد در سر نویسنده‌اش، رؤیای «عکاس تایمز شدن» نیست.
* ایران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس