سرويس فرهنگي مشرق- حاج فتاح، مردي است حدودا 60 ساله، کارخانه دار و متمول، يک روز صبح مسير عادي زندگي اش تغيير مي کند، ماجرا از آنجا آغاز مي شود که او جواني با موهاي خاکستري و ظاهري عجيب را مي بيند، کسي که ديگران او را نمي بينند.فتاح نگران مي شود به سراغ برادر همسرش مي رود تا مطلبي را با او در ميان بگذارد که امکان پذير نمي شود و سرانجام در برگشت به منزل دچار سانحه رانندگي مي شود که در آن يک نفر به شدت مجروح شده و يکي نيز در جا مي ميرد. فتاح وقتي به خانه مي رسد با همان جوان عجيب و غريب روبرو مي شود و تازه اينجاست که مي فهمد آن دو نفر کسي نبودند جز خود او و راننده اش.
چند سالي است که صدا وسيماي جمهوري اسلامي در ميان آثار مناسبتي ماه مبارک رمضان يک اثر را با موضوع پرداخت به عوالم ماورايي مي گنجاند. از ابتداي توليد چنين آثاري اين مجموعه هاي تلويزيوني يا به موضوع شيطان پرداخته اند(مانند سريالي هايي چون او يک فرشته بود و اغماء) و يا به موضوع جهان پس از مرگ (مانند مجموعه روز حسرت) هر دوي اين دستمايه ها کوشيده بودند تا ارتباط انسان، اعمال او و همچنين حوادثي که براي او در طول زندگي پيش مي آيد را با عوالم ماورايي و ملکوت اشياء و اعمال به نمايش بگذارند.
ملکوت نيز يکي از همين داستان هاي ماورايي است که قرار است به مدد نشان دادن جهان پس از مرگ تکاني به اذهان بدهد. حالا اين که براي ايجاد تحول در مخاطب از چه محمل داستاني استفاده مي کند امري است که بايد در جزئيات داستان پي گيري کرد.
بد نيست چند ويژگي داستاني ملکوت را در چند پرده ببينيم:
پرده اول: در "ملکوت" فتاح هنوز نمرده است بلکه "در ميان مرگ زندگي دست و پا مي زند". اين جمله اي است که فرشته موکل او به فتاح يادآور مي شود.پس بنابراين فتاح در جايي است که نه برزخ است و نه دنياي واقع، او کجاست؟ فيلم چيزي درباره آن نمي گويد.
پرده دوم: ويژگي ديگر داستان حاج فتاح ، شخصيتي است که همواره همراه اوست و داستان را کامل مي کند، او مي گويد که فرشته موکل حاج فتاح است، آيا او" رقيب است؟ يا عتيد؟" البته اين سوال زماني معنا پيدا مي کند که در مباني اسلامي به دنبال توجيهي براي فرشته موکل بگرديم.
پرده سوم: حاج فتاح براي حل مشکلات اخروي اش هر جا که راه ديگري ندارد به کمک ملک موکلش با خرج کردن يک عمل صالح بليط دو سره برزخ را تهيه کرده و براي کسب اطلاع و يا طلب حلاليت از درگذشتگان سري به برزخ زده بر مي گردد، البته همان طور که اشاره شد معلوم نيست به کجا؟
تعارف را کنار بگذاريم، اگر بحث بر سر پرده خواني در يک قهوه خانه يا گفتن يک افسانه بود مي شد خيلي چيز ها را به هم بافت و قبول کرد و "مروا کراما" از کنارش گذشت، اما حرف بر سر اعتقاد است. مردمي که سريال ملکوت را مي بينند، هيچ کدام به آن از ديد يک سريال تخيلي که پيام هاي اخلاقي نيز دارد نگاه نمي کنند، بلکه به آن در حکم روايتي نزديک، از جهان پس از مرگ مي انديشد. وقتي سريال "او يک فرشته بود" در ماه مبارک رمضان با گرته برداري از سينمايي مشهور "طالع نحس" پخش شد، زمينه براي گرته برداري ها روز به روز باز تر شد، فقط مساله اينجاست که مخاطب منتقدي که به قول برخي مته به خشخاش محتوا مي گذارد برايش قابل قبول نيست که نام مشاوران مذهبي را در تيتراژ ببيند و آن وقت شاهد چنين گرته برداري هاي بي حساب و کتابي باشد. ملکوت نيز چيزي کم از او يک فرشته بود ندارد.
اينکه فرد در زماني که به کما مي رود دچار نوعي مرگ مي شود و مي تواند با برخي از ارواح مردگان ارتباط برقرار کند و وارد جهان برزخ مي شود و از ان مهم تر عذاب برزخي بر او عارض مي شود در کجاي روايات و متون ديني ما آمده است؟ البته دقيقا همين روايات را مي توان در فيلم هاي مستندي که غربي ها از افرادي که دچار مرگ موقت [که اين هم خود نوع جديدي از مرگ است!] شده اند و چيزهايي از جهان پس از مرگ ديده اند و حالا برگشته اند و تعريف مي کنند،به وفور پيدا کرد. ممکن است نويسنده و کارگردان محترم روياي صادقه را مثال بزنند که قطعا منظورشان اين نيست که مثلا بازيگر نقش "سامان" در حالت کما روياي صادقه ديده است و در همان ورويايش هم عذاب شده.
در پرده اول از ويژگي هاي داستان ملکوت گفتيم که حاج فتاح نمرده است بلکه ميان مرگ و زندگي است؛ آيا نويسنده محترم داستان ملکوت توضيحي درباره اين عالم ماورايي مخلوقشان که نه دنياست و نه برزخ، دارند؟متاسفانه در هيچ يک از متون ديني ما سخن از چنين دنيايي نداريم، قطعا همچنان که بعدا اشاره مي کنيم، حاج فتاح به برزخ نرفته ، که البته جناب ملک موکل هم،همين را مي گويد.پس اگر در متون ديني درباره اينکه کسي که مرگ مغزي مي شود در کجا سکني مي گزيند نداريم، اين دنيا که تقريبا همان دنياي مادي است کجاست؟. پاسخ را بايد در اعتقادات عوام مسيحي يافت. جالب اينکه اين اعتقاد در بسياري از آثار نمايشي غرب نيز تبلور پيدا کرده است. براساس اعتقادات عوام مسيحي ارواحي که کار نيمه تمام در جهان دارند به آسمان ها نمي روند بلکه تا زماني که آن کار نيمه تمام، تمام نشده است سرگردان هستند. تفاوت فتاح با اين ارواح مسيحي در اين است که تنها عدم وقوع مرگ کامل مانع از رفتن او به برزخ شده است، اگر نه دنياي او دقيقا مانند دنياي ارواح سرگردان است و او نيز روحي سرگردان.
بد نيست که اشاره اي هم به ملک مرگ داشته باشيم که دقيقا شبيه فرشته مرگ در مسيحيت طراحي شده است. مردي سياه پوش که سر و قسمت اعظم صورتش زير کلاه قبايش پنهان است و هر از چند گاهي در گوشه اي از اتاق حاج فتاح به انتظار ديده مي شود.
در پرده دوم ويژگي هاي ملکوت به فرشته موکل اشاره کرديم، باز هم سوال بي پاسخ، اين فرشته موکل در کدام يک از اسناد و روايات مذهبي ما وجود دارد. در قرآن کريم سوره مبارکه قاف، به دو ملک اشاره مي شود که موکل ثبت اعمال هستند، اما هيچ کدام از اين دو ملک يعني رقيب و عتيد در کار بنده دخالت نکرده و او را ياري نمي رسانند.کار آنها ثبت است.سوال اينجاست که امداد غيبي که در تمام دوران عمر با فتاح بوده است کيست، آيا اين اشاره اي است ناشيانه اي از تمثل اعمال صالح است، که باز هم اين تمثل به شکل جواني است و ملک نبوده و چنين اشاره اي را اقلا نگارنده تا به حال مشاهده نکرده است و مگر اينکه اين ملک بخشي از سير دراماتيک داستان باسد که اين حرف ديگري است.
ويژگي پرده سوم رفت و آمد حاج فتاح به برزخ است.طوري اين مساله تعريف مي شود کانه يک خط سريع السير ميان دنيا و برزخ وجود دارد و هر گاه مشکلي پيش امد مي شود براي کسب اطلاع يا حلاليت حاج فتح سري به برزخ بزند و بر گردد.آيا در احوالات هيچ يک از علماي ما چنين رفت و آمدي وجود دارد؟ آيا در روايات چيزي درباره رفت و آمد به برزخ و دنيا آمده است؟ پس اينکه گفته مي شود که برزخ دنياي بي بازگشت است و پاسخ آمده گان براي بازگشت "کلا" است،چه معنايي پيدا مي کند؟
با اين همه باز هم تشخيص با خود مخاطبي است که در اين فيلم به دنبال ارائه توضيحي از جهان پس از مرگ مي گردد و با رگه هايي از خرافات هاي عوام مسيحي که برخي فيلم هاي ماورايي سينماي غرب نيز از آنها دستمايه مي گيرند، رو برو مي شود. اگر مخاطب تلويزيون همه ادعاهاي ملکوت را باور کند يا نفهمد که بعضي چيزها و شخصيت ها مي توانند براي پيش برد دراماتيک استفاده شوند و ربطي هم به حقيقت نداشته باشند، در آن صورت چه بلايي بر سر اعتقاداتش مي آيد؟
اينکه فتاح ميان مرگ و زندگي دست و پا مي زند چيزي است که فيلم مي گويد، اما مخاطب مي بيند که حاجي روحي سرگردان است،آنگونه که در افسانه هاي غربي بسيار روح سرگردان ديده که به دنبال اصلاح کارشان هستند.