به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، سید محمود بنی هاشمی در سال 1344 متولد شد. وي به تاریخ 5 مهرماه 1360 براي آخرين بار عازم جبهه های نبرد شد و در عملیات محرم شربت شهادت نوشيد.
آنچه خواهيد خواند متن نامه ای است که شهید بنی هاشمی از جبهه ی خوزستان برای دوست خود نوشته است:
نمی دانی چه معنویتی در اینجاست دور از شهر و منجلاب های آن که ساعت به ساعت در آن فرو می رویم. ان شاءالله سعادتش را پیدا می کنی و با هم در بهشت موعود دیدار می کنیم.
می خواهم یکی از معجزات این جبهه (جبهه ی موسیان) را برایت بگویم ولی نمی دانم از کجا بگویم. از شور و حال برادران رزمنده، یا از ایثار آن ها، یا از معنویت منطقه. این نامه را در صبح عاشورا می نویسم. دیشب معجزه ای روی داد که باید در تاریخ ثبت شود. دیشب سه گردان از برادران رزمنده مراسم عزاداری و سینه زنی انجام می دادند؛ البته هر کدام در محوطه ای جداگانهکه امام زمان (عج) آمد. فرمانده ی کل قوا آمد و در آن میان دست پیرمردی را گرفت و با خود روی تپه ای برد.
دو گردانی که با هم بودند همه شاهد این قضیه بودند و به دنبال نور رفتند ولی او از آن تپه به روی تپه ای دیگر می رفت. در آخرین لحظه یک برادر پاسدار با تلاش زیاد خود را به امام زمان (عج) رساند و دستش را بوسید. امام زمان فرمود: به خدا سوگند شما پیروزید.
آری این گفته ی امام زمان ما و فرمانده ی کل قواست و بعد، از دیده ها پنهان شد.
بعداً خبر رسید که آن پیرمرد در نیمه های شب به چادر خود برگشته ولی من دیگر از آن پیرمرد خبری ندارم.
برادر گرامی! از تو می خواهم که بعد از نماز برای ظهور امام زمان دعا کنی و بگویی: خدایا خدایا! تو را به جان زهرا (س)، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.
سید محمود بنی هاشمی- 6/8/61
متني كه در زير خواهيد خواند ، وصيت نامه پاسدار شهيد سيد محمود بني هاشمي است:
ذا جاء نصر الله و الفتح، و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا، فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا.
چون هنگام فتح و پیروزی فرا رسد و در آن روز مردم را بنگری که فوج فوج به دین خدا داخل می شوند. در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دان و از او مغفرت و آمرزش طلب که او خدای بسیار توبه پذیر است.
به نام خداوندی که در دنیا بر مومن و کافر رحم می کند و در آخرت بر مومن رحم می نماید. من یک پاسدار اسلام و فرزند امام خمینی هستم. تصمیم گرفته ام که به سهم خود حرکت کنم برای آزادی هم وطنانم از دست این جهانخواران غرب و شرق و مزدوران وابسته به آنها. چه کنم مسئولیت خیلی سنگین است. پاسدارم، پس باید خط سرخ امام عزیزم را پاسداری کنم و غربی ها و شرقی ها را غربال و به دور ریخته تا امتی خالص و معتقد به مکتب اسلام داشته باشیم.
اکنون که خداوند عزو جل این سعادت را نصیب بنده ی حقیر خود گردانیده، سپاسگزارم و شکر او را به جا می آورم. از اینکه مرا در ردیف رزمندگان جبهه های حق علیه باطل قرار داده و مدیون لطف بی کران او می باشم. برادران و خواهران سعی کنید از شهادت من برای اسلام و انقلا ب بهره برداری کنید و آن را تقویت کنید و ادامه دهندگان راهمان باشید. کسانی که حتی به اندازه ی یک ذره کوچک با امام و انقلاب و دولت جمهوری اسلا می مخالفند، نباید در مراسم تشییع جنازه ام شرکت کنند و شما ای پدر و مادر عزیز و دلیرم! استدعا دارم خود را از صبرکنندگان قرار دهید و خدا را شکر کنید که ثمره ی زندگیتان در راه حق شهید شده، نه در راه های ضلا لت.
اما تقاضایی از برادر و خواهرم دارم که خواهرم! سنگرهای مدرسه را خالی نکنید تا مبادا این منافقان در این سنگرها رسوخ کنند، و از برادرم می خواهم که سنگرهای شهر را خالی نگذارد، و از پدرم می خواهم که سنگر اداره را خالی نکند. از برادران و خواهران این شهر می خواهم که دنباله رو امام بزرگوارمان خمینی بت شکن باشند و از چپ و راست پرهیز کنند تا رستگار شوند.
دیگر سرتان را به درد نمی آورم. این جمله را از اعماق دلتان بگویید و امام را دعا کنید و خدا را به حضرت زهرایش قسمش دهید که: خدایا خدایا! تو را به جان زهرا تا انقلا ب مهدی خمینی را نگهدار.
برای ظهور صاحب عصر و فرمانده ی کل قوا دعا کنید. دعا کنید. دعا کنید. والسلام.