"واذا اعتزلتموهم و ما يعبدون الا الله فاوا الي الکهف ينشرلکم ربکم من رحمته و يهي لکم من امرکم مرفقا." و به آنها گفتيم هنگامي که از ايشان و آنچه جز خداي يکتا مي پرستيدند دوري جستيد، بايد در غار پنهان شويد تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما ارزاني دارد و اسباب کار شما را مهيا سازد. (سوره کهف آيه ??)
اين آيه براي اصحاب کهف نازل شده است. آنها که از ظلم و ستم زمانه خود به تنگ آمده بودند و خداوند آنها را به سوي غار هدايت کرد. ماجراي اصحاب کهف يکي از شگفت انگيزترين داستان هاي قرآن است.
در همين نزديکي و در تهران عده اي از بي مهري مردمان شهر به غار پناه بردند. در تيرماه سال ?? پنج شهيد گمنام از شر بخل و کينه عدهاي که اجازه دفن آنها در محدوده در نظر گرفته شده را ندادند به غار پناه بردند و دوباره ماجراي اصحاب غار تکرار شد.
شروع ماجرا
در سال ?? عده اي از جوانان مومن خيابان ولنجک با هماهنگي بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس تصميم مي گيرند در مکاني که قبلا در نظر گرفتهاند، ? شهيد گمنام را دفن کنند. براي اينکه زمين را از آلودگي ها پاکسازي کنند، برنامه چله خواني زيارت عاشورا را برپا مي کنند. برخي از اهالي محل از کار تعجب مي کنند و پيگير موضوع مي شوند.
برخي وقتي متوجه ماجرا مي شوند به خاکسپاري شهدا اعتراض مي کنند، ولي جوانان بر کار خود اصرار مي کنند. اين کشمکش ها به حدي مي رسد که سردار باقرزاده (رييس بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس) نيز وارد ماجرا مي شود.
با هماهنگي سردار باقرزاده اهالي معترض به تدفين شهدا و جوانان در حسينيه محل جلسه اي را برگزار مي کنند. گفت و شنودهاي نتيجه اي به دست نمي دهد. در نهايت سردار باقرزاده به قرآن متوسل مي شود و آيه ?? سوره کهف در مقابل چشمانش پديدار مي شود.
با پرس وجو به غاري مخروبه مي رسند که مربوط به موسسه زلزله نگاري بوده و در بالاي خيابان البرز ? قرار داشته است. انگار همه چيز جور شده بود. غار و اصحاب غار آماده بودند تا در آنجا آرام بگيرند.
و اما کهف ...
در انتهاي بلوار دانشجو خيابان ولنجک، به راحتي مي توان نام بزرگ کهف الشهدا را که بر روي کانکس نصب شده، ديد. جاده منتهي به کهف الشهدا خاکي است و براي زائرين مشکل آفرين.
در مسير دو زوج جوان در حال پايين آمدن هستند. انگار اين غار زائرين ثابتي نيز دارد. قسمت ورودي مزار سنگ فرش شده و دو تابلوي زيارت شهدا و زيارت وارث در ورودي قرار دارد.
در محوطه غار تصويري از زمان زيارت شهدا، توسط حضرت رهبر فرزانه انقلاب نصب شده؛ در سردر مزار شهدا آيه ?? سوره کهف به چشم مي آيد و ياد بودي نيز کنار در ورودي از طرف بنياد حفظ و نشر آثار به جاي مانده است.
فضاي داخل غار محرمي است. پرچم ها و سربندهاي يا حسين (ع) داخل فضاي کوچک آن نصب شده، فضايي به طول ? و عرض ? متر. چند دختر جوان مشغول انجام کارهاي داخل غار هستند. شهداي کهف از شلمچه، شرهاني، سومار، ميمک و جزيره مجنون تفحص شده اند و سن شان از ?? تا ?? سال است.
فضا آنقدر معنوي است که هر کس وارد آن مي شود دوست دارد سکوت کند. در گوشه غار چند مفاتيح و قرآن براي استفاده زائران قرار داده شده؛ دفترچه خاطراتي در کنار مزار شهدا خودنمايي مي کند، تا زائران حرف هاي ناگفتني خود را روي آن بنويسند. خواندن اين جملات انسان را به فکر فرو مي برد.
- در راه که مي آيم با خود مي گفتم چرا اينجا؟ چرا اينقدر دور؟ وقتي رسيدم، فهميدم چرا خاک هم مي تواند بلند باشد. چقدر حقيرم در برابر شما. چقدر...
- اي شهداي گمنام از امام زمان بخواهيد که ما را هم گمنام کند تا جسمي که ارزشي ندارد براي کسي نماند و اين روح است که متعلق است به او.
- دوست ندارم تا مرا آدم نکرديد از دنيا بروم. آرزو دارم در کنار شما، در بهشت پيش امام خويش روزي بگيرم. سعي مي کنم راه شما را ادامه دهم. خواهش مي کنم، جان مادرتون خانم حضرت زهرا سلام ا... عليها به من کمک کنيد تا از گناهان در پيش روي خود که امکان انجام آن را دارم جلوگيري کنم دوست دارم جلوي خودم را براي اين گناهان بگيرم ولي نمي توانم، مي دانم.
- سلام عرض مي کنم خدمت شهدا. خيلي دوست داشتم بيشتر پيشتون مي موندم ولي حيف که نمي شه. فقط ازتون مي خوام شفاعت ما رو بکنيد و از خدا بخواهيد حاجت دل تمامي بندگان را بدهد.
فرصت نمي شود تمام دست نوشتهها را بخوانم. از همان خواهران جوان مي خواهم تا به سوالاتم پاسخ دهند. براي حفظ گمنامي، خود را معرفي نمي کنند از سال ?? و زمان تدفين شهداي کهف با آنان مانوس هستند. يکي از آنها کمي در مورد نحوه خدمت به شهدا توضيح مي دهد:"از ابتداي تدفين شهدا، قرار شد امور اينجا را انجام دهيم. زمان خاصي هم ندارد. هر زمان که بتوانيم به اينجا مي آييم."
اين خادمه شهدا در مورد چگونگي تدفين شهدا حرف هاي نگفته زيادي دارد." وقتي اهل محل فهميدند قرار است شهدا در محوطه پايين که الان پمپ بنزين شده، خاکسپاري شوند، شروع به مخالفت کردند. عده اي فکر مي کردند که به دليل تدفين شهدا در مقابل منزلشان، قيمت خانه آنها پايين مي آيد. يادم مي آيد در جلسهاي که سردار باقرزاده براي حل موضوع تشکيل داده بود، بچه هاي مذهبي يک طرف بودند و عده اي از اهالي در طرف ديگر. اين ننگ به پيشاني ولنجک مي ماند که ?? متر از زمين خود را به شهدا نداد.»
او خاطره جالبي نيز نقل مي کند. " بعد از مراسم خاکسپاري شهدا اتفاق جالبي افتاد. فرزند يکي از اهالي که از مخالفان تدفين شهدا بود به بيماري لاعلاجي مبتلا مي شود. همسر او به شهداي کهف متوسل مي شود و فرزندش شفا مي گيرد. تا جايي که مي دانم آن خانم هر هفته براي زيارت شهدا مي آيد."
از او مي پرسم چرا به خود سختي مي دهد و به اينجا مي آيد؟ در جواب مي گويد:"حقي که شهدا به گردن ما دارند، باعث مي شود به اينجا بياييم. آنها بهترين چيزشان را براي ما فدا کردند. مي توانستند مثل خيلي هاي ديگر به جبهه نروند."
همراهش مي گويد:"براي بر طرف کردن شرمندگي خود به اينجا مي آييم. به خدا وقتي ياد آن بي حرمتي ها به شهدا مي افتم، مو به تنم راست مي شود. سر بسته مي گويم؛ خيلي ما را اذيت مي کنند، خيلي. به خدا نمي توانم بگويم چه کارهايي در حق ما کرده اند. ولي ما هيچ گاه از خدمت به شهدا، دست نمي کشيم."
ديگر گريه امانش نمي دهد و سکوت مي کند. ديگري ادامه مي دهد:" عده اي از بچه هاي محل هاي ديگر و حتي مناطق ديگر تهران، براي خدمت به شهدا مي آيند و تقريبا تعداد ما به ? يا ? نفر مي رسد. مراسم هاي مختلف در کهف الشهدا برگزار مي شود. تا قبل از سرد شدن هوا، هر صبح جمعه دعاي ندبه در محل کهف برگزار مي شد و امسال برنامه شب هاي قدر در کنار شهدا برقرار بود."
همراهش دوباره از غريبي شهدا مي گويد:"ديديد که راه بالا آمدن بسيار مشکل است. عده ايي از اهالي اجازه نمي دهند همين راه خاکي را آسفالت کنيم. حتي راه مناسب تري نيز براي رسيدن به کهف وجود دارد، ولي جلوي راه را مسدود کرده اند. روزهاي اول به چند نفر از زائرين متعرض شدند. اين حرف ها را نمي شود جايي گفت. "
وقتي از اين دو خادمه مي پرسم، آيا در طول اين مدت نشانهاي از شهدا ديده ايد، هر دو سکوت مي کنند و انگار دوست ندارند از رازهاي بودنشان با شهدا در اين سه سال چيزي بگويند. "غار شهدا رازهاي زيادي دارد. چيزهايي که جايي براي گفتن آنها نيست. شهداي گمنام اين غار خيلي مظلوم هستند و هيچ نام و نشاني از آنها ثبت نشده است. البته ما سايت اينترنتي www.kahf.ir را راه اندازي کرده ايم، ولي خيلي از حرف ها را در آنجا نيز نمي توان گفت.
وقتي مي خواستيم براي اولين سالگرد تدفين شهدا مراسم بگيريم، به دنبال جمله اي براي سردر غار مي گشتيم. يکي از دوستان جمله اي که شهيد آويني انگار براي همين زمان گفته بود را پيشنهاد کرد؛ « تقدير حقيقي جهان در کف مرداني است که پرواي نام ندارند. آنان از گمنامي خويش کهفي ساخته اند و در آن آرميده اند. کهفي که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است. » "
کهف الشهدا رازهاي مگوي زيادي دارد. از ديدار سرزده زهبر فرزانه انقلاب تا ماجراي شفا گرفتن فرزند يکي از اهالي محل. از آن دو خانم خادم تشکر مي کنم و آدرس محلي که قرار بود مدفن شهدا باشد را مي گيرم.
خود را به محلي که قرار بود شهدا در آن دفن شوند مي رسانم. تپه اي در خيابان گلستان که الان به پمپ بنزين تبديل شده و پارکي در کنار آن قرار دارد.
در زمان بازگشت از کهف دلم گرفته بود. از غربت شهدا، از مظلوميت آن دو خادمه که حرف ها شنيده اند از اهالي محل.
*برنا