به گزارش مشرق به نقل از عماريون، در آن زمان بود که با آقاي حميد فض.. رئيس آتش نشاني تهران و خليل با.. در شهرداري تهران، آقاي مرتضي ب.. و محمد ر.. رج.. رئيس دفتر اقاي هاشمي(از بازداشتي ها و مجرمان فتنه 88) و سيد محسن ن.. و خيلي ديگر از مسئولين آشنا و دوست شد. در اين زمان غفاري براي بعضي از اعضاي دفتر هاشمي رفسنجاني اقدام به رمالي و نوشتن طلسم و ... مي کرده و جاي خود را دفتر هاشمي محکم مي کند.
در اين موقع بود که ديد چقدر راحت ميشود اعتمادها را جلب کرد و وارد حريم خصوصي مردم گرديد؛
به عنوان مثال: چقدر راحت فلان مسئول زنش را با اين ملعون و با هزينه آن چناني راهي مکه ميکند و يا مثل آقاي حميد فض... که بخاطر ازدواج مجدد، غفاري را به منزل خود برده و اين شيطان با زنش! گرم مي گيرد و خودش را عاشق و واله نشان ميدهد، تا جائي که زن بدبخت فريب خورده و باور ميکند که با ديگر زنان متفاوت! است و هر چه اين ملعون گفته قبول مي کند و حميد فض.. با اجازه زنش همسر ديگري را مي گيرد و غفاري هم کم کم فاصله اش را با زن به علل مختلف کم ميکند...
غفاري دوستاني در اصفهان از جمله اقاي طل... و ط... که از بزرگان اصفهان بودند پيدا ميکند که بعدا آنها را هم به خاک ذلت نشاند، از طريق اين افراد با کرباسچي آشنا ميشود و ميدانيد که کرباسچي داراي فرزندي تقريبا معلول ميباشد... به نيت درمان فرزند کرباسچي در شهرداري هم نفوذ کرده و به تدريج با اقدامات شيطاني در مديريت شهري تهران تاثيرات منفي زيادي بر جاي مي گذارد.
در زمان آقاي هاشمي اين ملعون براي اولين بار مزه آشنائي و رفاقت با مسئولين را چشيد و ديد که که هم آشنا شدن راحت است و هم اينکه از رانتهاي خوبي ميتواند برخوردار شود و ضمنا با گفتن جوکهاي آنچناني هم خلاء موجود و خط قرمزهايي که مسئولين جرات عبور از آنرا ندارند و يا اينکه بخاطر مسائل شغلي و... از ابراز آنها معذورند را شکست... شايد باورش کمي سخت باشد ولي همه کساني که از نزديک اين فرد خبيث را ميشناسند ميتوانند شهادت دهند که در چند دقيقه اول آشنائي چند فحش انچناني و توهين به مسئولين رده بالا، حضرت امام(ره) و مقام عظماي ولايت و گفتن سخيف ترين جوکها ميکرد و جالب اينکه همه با خنده و اينکه عجب آدم با مزه اي و... او را همراهي ميکردند!
سپس با ديدن کف دست و اين قبيل چيزها و پرسيدن نام و نام پدر و مادر و از اين قبيل چيزها بلافاصله دست به قلم ميشد و يک شعر مينوشت آنهم با خط خوش و تقديم ميکرد و مي گفت الان با رسيدن اين شعر به من از جانب فلان امام! و... فهميدم که تو مرد خدا هستي و يا تو نظر کرده هستي و شروع به تعريف ميکرد. چه کسي در دنيا هست که از تعريف و تملق بدش بيايد و دست آخر هم برگ برنده را براي طرف رو ميکرد که حرفهاي اول شعر را کنار هم بگذار تا بداني که چقدر مورد توجه هستي و آن شخص با دقت ميديد که حروف اول هر بيت در نهايت اسم خودش و نام پدر و مادرش در آمده است.
اين شيطان بخاطر دانستن علم کف بيني دست ... بلافاصله بعد از ديدن دست طرفش مي فهميد که طرفش چه گونه آدميست و آيا ميشود در او رسوخ کرد يانه... به جنس مخالف علاقه دارد يا با عرض معذرت (خانم بازه) يا نه... اهل ماديات هست يا نه... تک و يا دو شخصيتي است يا نه... رياست طلب است يا نه... سوابق مذهبي دارد يا نه... زمينه انحراف دارد يا نه... آيا در حال حاضر به غير از همسرش باکسي به صورت مخفي ارتباطي دارد يا نه... وضع اقتصادي گذشته و حالش و آينده اش چگونه است... در طول عمرش مريضي و يا حادثه اي داشته و آيا در اينده حادثه اي برايش اتفاق مي افتد يا نه... در نهايت آيا انسانيست که زندگي را جدي گرفته و يا سطحي نگر است و هم چنين طول عمر و نوع علاقه کاري و فکريش چيست؟
آيا اهل سفر و سرگرمي هاي ديگري هست يا نه... و از همين راه ها وارد ميشد و اين تازه آغاز و شروع کارش براي انجام اعمال خلاف و نفوذهاي شيطتني بود.
به عنوان مثال: رد پاي عباس غفاري در پروژه آب معدني شهر کرد و اخراج از پروژه بخاطر شناخت مسئولان وقت و توطئه عليه سرمايه گذار با پشتيباني مسئولين حامي اين شيطان و کار شکنيهاي آن چناني براي ضربه زدن به پروژه و در نهايت با تباني با دو نفر از ياران مهدي هاشمي معدوم که يک نفر از آنها نماينده دو دوره مجلس و بعد به علت نزديکي به باند مهدي هاشمي و بيت مرحوم منتظري رد صلاحيت ميشود و ديگري هم به همين علل از قوه قضائيه اخراج ميشود. چرا که به گفته خودش شيطان به او ماموريت داده بود که اين روژه را از کار بيندازد؛ چرا که مالک کارخانه آب معدني با داخل کردن آب زمزم در محصولات کارخانه انسان ها را از شيطان دور کرده و به خدا نزديک تر مي کند...