گروه ورزشي مشرق، «Hubail» را با کداميک بايد نوشت؟ آن روزها، دقيقش را بخواهيد ميشود، جام ملتهاي 2004، اين سئوال در نوع خودش سئوال مهمي بود. نام «علا» داشت به خاطر علي کريمي وارد لغتنامه فوتبال ايران ميشد و مانده بوديم چگونه ثبتش کنيم. بازي ردهبندي بود. فينال را با شاهکار داور و پنالتي چيپ يحيي گلمحمدي از دست رفته ميديديم و تنها دلخوشيمان شده بود، آقاي گلي آن که جادوگرش ميخوانديم. رقيبش همين بود؛ بازيکني شماره سي بحرين. او گل نزد و کريمي زد تا بالاخره لااقل شماره هشتمان مشترکاً با او آقاي گل شود، اين H لعنتي را بايد چه نوشت جيمي يا دو چشم؟ اختلاف تا تورق يک روزنامه عربي ادامه داشت. عاقبت املاي صحيح فاميل، علا پيدا شد، با جيمي است، «حبيل» اما انگار هميشه يک چيز غلط است با دو چشم است، آن هم با دو چشم کاملاً باز، دو چشمي که به خود حق نميداد نبيند و شايد که نه، به همين خاطر است که اکنون در زندان است. علاجيل در زندان است چون نديدن را بلد نبود.
* فرزند ستره
ستره جزيره است. دور تا دورش را آب گرفته، ساحل زيبايش، زير آن همه درخت نخل جان ميدهد براي فوتبال و بعدش شنا. بچههاي هر هفت روستا، هفت روستايي که تاريخ ستره را ميسازند، از پالايشگاه نفت عبور ميکنند، لولههاي انتقال گاز را پشت سر ميگذارند تا به ساحل برسند، يک توپ فوتبال و آرزوي رسيدن به تيم الستره ... بچههاي مدرسه نور، بچههاي مدرسه هنديها، همه و همه هستند. اين بچهها حالا وقتي به توپ ضربه ميزنند يک الگوي خوب دارند، همان که عکسش را در اتاقشان نصب کردهاند؛ «علاحبيل» يا حداقل برادرش «محمد جبيل».
علا احمد حبيل در تاريخ 25 ژوئن 1982 در ستره به دنيا آمد. شانزده ساله بود که مورد توجه يکي از بزرگترين باشگاههاي فوتبال بحرين يعني الاهلي قرار گرفت. وقتي 22 سالش شد، بختش باز شد. در جام ملتهاي آسيايي در سال 2004 به عنوان يکي از استعدادهاي فوتبال آسيا مطرح شد. حبيل پنج گل در جام ملتهاي 2004 زد، يک گل به اندونزي، دو گل به ازبکستان و دو گل به ژاپن، تا همراه علي کريمي کفش طلاي مسابقات را به طور مشترک به دست آورد. علا پس از اين بازيها در ميان هشت بازيکن برتر قاره آسيا قرار گرفت که براي يک بحريني اتفاق بزرگي محسوب ميشود؛ همانطور که عنوان چهارمي بحرين در آن بازيها. در حالي که خبري از کره جنوبي و عربستان نبود، در جاي خودش تکرار نشدني مينمايد.
حبيل پس از جام ملت ها به ليگ قطر رفت. در باشگاه الغرافه يک آمار گلزني فوقالعاده است؛ 30 گل در 49 بازي و در کورس آقاي گلي قرارداشتن؛ اما يک مصدوميت نابههنگام کار را خراب کرد. رباط صليبي پاره شد و ديگر هيچگاه آن به گلزن قهار گرفته نشد، در الکويت و امصلال خيلي گلزن نشان نداد تا دوباره به خانه اولش بازگردد؛ باشگاه الاهلي بحرين ... مردم بحرين به او ميگويند «پسر طلايي». او در 68 بازي ملي، 24 گل زده. نکته آماري اين که هيچ کدام از گلهاي ملي حبيل به تيم ملي ايران نبوده است ...
حبيل کمکم داشت در فوتبال فراموش ميشد که خبر از راه رسيد، پسر طلايي مهمترين گل زندگياش را زد، گلي که دوباره نامش را مطرح کرد، علاحبيل «گل تعهد» را وارد دروازه سياست کرد.
* داستان يک قيام
قصهها را بايد جدي گرفت. همه چيز از قصهها شروع ميشود. قصهها جان ميگيرند. آدم بدها و آدم خوبها نقش خود را ميپذيرند و خيلي زود نقشها، ديگر نقش نيست و در هر مثل، جاي مناقشه پيدا ميشود؛ اما بعضي قصهها، قصه نيستند، مثل آن چه کودکان ستره بعد از فوتبال و شناي هر روزه ميشنيدند و همه از برداشتند. پيرمردان هر هفت روستا قصههاي بيشماري بلد بودند از يک تاريخ ظلم و تبعيض و ... تاريخ که چه عرض کنم؛ سر جمع شما بگو چهل سال ...
دقيقش را بخواهيد ميشود همان 40 سال از 1971 تا به امروز!
کودکان ستره و تمام کودکان بحرين قصهها را از حفظ هستند؛ قصه تبعيض، فشار و سرکوب. آنها ميدانند آن چه که در کتابهاي درسي نوشته را خيلي نبايد جدي گرفت. حقيقت همان چيزي است که پيرمرد کنار ساحل ميگويند. آنها ميدانند بيش از 400 هزار نفر از جمعيت 900 هزار نفري بحرين، در شرايط فقر به سر ميبرند که 95 درصد آنها شيعه هستند؛ شيعياني که 70 درصد جمعيت اين سرزمين را دارند اما کمتر از 50 درصد نمايندگان مجلس را تشکيل ميدهند. تازه هر چه اين پارلمان تصويب ميکند، بايستي به يک مجلس تعيين شده از سوي پادشاه بفرستد. کتابهاي درسي نه براساس اکثريت که اتفاقاً مطابق افکار اقليت تنظيم شده و صدا و سيما هم که ميلش به سمت وهابيت است. دولت براي تغيير سمت جمعيت شيعه و سني از پاکستان، يمن، اردن و... کساني که داراي مذهب سني هستند، به بحرين آورده. مليت بحريني به آنها ميدهد، خانه و امکانات رفاهي در اختيارشان ميگذارد، بعد هم همين بحرينيهاي وارداتي پست امنيتي ميگيرند و مردم را سرکوب ميکنند.
قصه که، غصه اکثريت مردم بحرين خيلي بيشتر از اينهاست؛ اما کودکاني که با اين قصهها بزرگ ميشوند، يک روز تصميم خودشان را ميگيرند تا قصه جديدي را بسازند. قصه يک قيام، قصه يک تغيير، قصه يک حماسه. حکومت آلخليفه چه کوتهبينانه فکر ميکرد که اگر ميدان لولوء را با بولدوزر تخريب کند، قيام به انتها ميرسد. نمادها بيشمارند، قصه ميمانند. قصه دختر شاعر، قصه مرد ماهيگير و قصه پسر گلزن ... هميشه آخر قصه راست است؛ هميشه ...
* قصه علاء
تصاوير تلويزيوني، صحنههاي از قيام مردم را نشان ميداد. در اين بين چهره دو نفرمشهورتر از آن بود که ناديده گرفته شود،؛ علاء و محمد حبيل. دو برادري که سالهاي سال نماد فوتبال بحرين محسوب ميشدند، به يکباره داشت تبديل به نماد قيام مردم ميشد. اين مسئله خشم گزارشگر تلويزيون دولتي را برانگيخت. او آنقدر خشمگين بود که يادش رفت صدايش پخش ميشود و گفت: «اين تصاوير شرمآور است. اينها يک مشت ولگرد هستند.»
اين جمله گزارشگر تلويزيوني که به نوعي توهين به همه قيامکنندگان بود، خشم مردم را برانگيخت. علاء حبيل به دليل آشنايي با مهارتهاي پزشکي، در تظاهرات مردمي نقش پرستار را بازي ميکرد و به ياري مصدوماني که توسط حرکات وحشيانه پليس محروم شده بودند، ميپرداخت. همين باعث شد تا پليس فرداي آن روز در سر تمرين الاهلي بحرين حاضر شود و برادران حبيل را با دستنبد به بيرون از ورزشگاه و در واقع به زندان هدايت کند. گفته ميشود در هنگام دستگيري برادران حبيل، ماموران امنيتي از هيچ گونه بيحرمتي کوتاهي نکردند و حتي آنها را مجبور کردندکه در کنار زمين کلاغپر بروند.
باشگاه الاهلي در اولين اقدام تنبيهي اين دو برادر را اخراج کردند و آنها را با جرمي که خلاصه آن ميشود بياخلاقي و پايبند نبودن به منافع ملي و تيمي، از عضويت خود خارج کردند. فدراسيون بحرين هم براي آن که از قافله عقب نماند، علاء و محمد حبيل، عباس اياد و محمد سيدعدنان را از حضور در بازيهاي بينالمللي محروم کرد و به طور رسمي فعاليت ورزشي آنها را به حالت تعليق درآورد.
* ياران علاء
طبق اعلام رسمي دقيقاً 154 ورزشکار، مدير، مربي و داور که در تظاهرات، همگام با مردم، به دولت بحرين اعتراض کردند، از سوي مقامات از کليه فعاليتهاي ورزشي محروم شدند. در بين اين نفرات خيلي از بزرگان ورزش ديده ميشود. اگر از علا حبيل که شرحش به تفضيل آمد بگذريم، مشهورترين چهره محمد حبيل، برادر اوست. هافبک تيم ملي بحرين که 52 بازي ملي دارد و 5 گل زده است، محمد حبيل هم عضويتي تيمي که در جام ملتهاي آسيا 2004 به مقام چهارم رسيد را دارد. عباس اياد، محمد سيد عدنان عباس و ... هم ديگر بازيکنان مليپوشي هستند که ديگر حق حضور در ميادين را ندارند. به اين اسامي بايد نام جعفر الخباز و محمد سيد، دو داور بحريني که در ليست فيفا حضور دارند را هم اضافه کرد.
... اما کساني که محروم شدهاند تنها منحصر به فوتبال نيستند. هندبال، واليبال، بسکتبال و ... همه و همه نمايندگاني از خود را در قيام مردمي ميديدند. نمايندگاني که حالا با مشکلات جدي مواجه هستند. از مشهورترين ورزشکاران رشتههاي ديگر بايد به جعفر عبدالقادر اشاره کرد. عضو تيم ملي هندبال که در سال 2011 توانست براي اولين بار جواز حضور در مسابقات جهاني را به دست آورد. طارق الفارساني قهرمان زيباي اندام آسيا هم يکي از کساني است که با خطر تعليق مواجه است.
مشهورترين روزنامهنگار ورزشي بحرين يعني فيصل هيأت صحفي هم که در برنامههاي تلويزيوني به عنوان آناليزور مسابقات (مفسر) شرکت ميکرد هم وضعيتي نامشخص و حتي خطرناک دارد.
* در انتظار واکنش فيفا
يکي از خطوط قرمز فيفا، دخالت دولتها در فوتبال است. در اين سالها کشورهاي بسياري به همين دليل با خطر تعليق و حتي اجراي حکم تعليق مواجه شدهاند. از اسپانيا تا ايران، از کويت تا نيجريه، همه و همه به خاطر دخالت دولت با محروميت يا خطر آن مواجه بودهاند. حالا انتظار کمي نيست اگر از سپ بلاتر و بن همام خواسته شود تا وارد عمل شوند و با احکام فدراسيون بحرين که مصداق بارز دخالت سياسي در فوتبال است، برخورد جدي کند.
فيفا در اکتبر گذشته جلسهاي در مورد نيجريه تشکيل داد و به نظر ميرسد که در جلسه آتي فدراسيون بينالمللي، بحرين در دستور جلسه قرار داشته باشد. مقامات فيفا در حال حاضر به دنبال جمعآوري مدارک در اين مورد هستند. واکنش فدراسيون بحرين به خطر تعليق اين بود: "اين مسئله، يک داستان داخلي است. باشگاهها طبق مقررات داخلي خود، با بازيکناني که تحت قراردادشان بود برخورد کردهاند و اين مسئله هيچ مسئله سياسي ارتباط ندارد." توجيه از اين احمقانهتر سراغ داريد؟