کد خبر 46156
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۶

ديروز با جلسه اي که با شرکت من و خودم تشکيل شده بود شرکت کردم.رياست اين دو جلسه را هر دو من به عهده داشتند.شرکت کنندگان ابتدا علاقه مشترک ميان هر دو را مطرح کردند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، محمد حسين تجلي به سال 1341 در زنجان متولد شد. او تحصيلاتش را در دبستان فردوسي شروع و در دبيرستان دکتر علي شريعتي به اتمام رسانيد.وي تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته علوم اجتماعي دانشگاه تربيت معلم تهران پي گرفت. محمد حسين ، سرانجام در عمليات کربلاي 5 بال در بال فرشتگان گشود .

از شهيد محمد حسين تجلي آثاري محدود اما بسيار خواندني به جا مانده است. روح حساس و قلم تواناي او ، اسنادي گرانبها را به پرونده تاريخي فرزندان خميني افزوده اند تا آيندگان بدانند چه کساني به نفس گرم روح الله ، راه 80 ساله را يک شبه پيمودند و چرا حضرت روح الله ، سالکان کهنسال را به خواندن وصيت نامه اين عارفان کوچکسال فرا خواند.

در زير يکي از دست نوشته هاي تکان دهنده شهيد محمد حسين تجلي را با هم مي خوانيم. در اين نوشته ، شهيد تجلي به زيبايي ، سرزنش هاي اطرافيان و نزديکانش را به سبب مبارزات و شيوه زندگي انقلابي اش بيان مي کند. مشکلي که بسياري از جوانان اهل جبهه و جهاد با آن مواجه بودند:

روحمان با يادش شاد

بنام او که هر دو من را آفريد.

ديروز در جلسه اي که با شرکت من و خودم تشکيل شده بود شرکت کردم.رياست اين دو جلسه را هر دو من به عهده داشتند.شرکت کنندگان ابتدا علاقه مشترک ميان هر دو را مطرح کردند.هر دو شرکت کننده ها در علاقه به خانواده،دوست،تحصيل،معاشرت با دوستان و زندگي جديد و زيباييهاي طبيعت و در يک کلمه در زندگي نظرات خود را اعلام داشتند.در بخش دوم اين جلسه منِ ثاني،ايراداتي بر منِ اولي داشت.وي مي گفت:شما بسياري از حقايق زندگي را درک نمي کني. از احساس خيلي پرتي،به پدر و مادر علاقه زيادي نداري،نمي خواهي در زندگي خوشبخت باشي، به آينده ات فکر نمي کني،نه درس مي خواني و نه درس را رها مي کني،و نه مثل بعضي از افراد به شروع زندگي جديد و خانواده اي نو،تن در مي دهي،و نه شديداً آن را تکذيب مي کني.

نه زندگي مادي را رها مي کني و نه محکم و دودستي آن را نگه مي داري. نه دوستان را رها مي کني و نه در کارها به حرف آن ها گوش مي کني،نه... نه...نه....

حالا که به يکي از بزرگترين آرزوهايت که حضور در مراکز آموزش عالي است رسيده اي،ديگر چه دردي است که تو را در اغتشاش فرو برده؟ کارت را پيگيري کن و در صحنه علم پيکار کن. با مسلح شدن به سلاح علم،خود و جامعه ات را اصلاح کن.مي تواني در جاهايي که جامعه نياز دارد به خدمات بهتري مشغول شوي. مي تواني به کمک علم،مردم محروم را دستگير کني،مي تواني...

ديگران مگر انسان نيستند؟ فلاني را نمي بيني؟ هزار ماشاالله براي خود مردي شده است،شغل آبرومند ندارد؟ که دارد،همکلاسي شما بود اين که طلا فروشي دارد. خانه ندارد؟ که دارد. ماشين ندارد؟ که دارد. «بي -ام- و »اش را نديده اي؟اعتبار ندارد؟  که دارد. سر بازار زرگرها از هر کي بپرسي،تو را به خدمت او مي برد. تعظيمي هم به او مي کند.فلاني را مي بيني؟  سرپرست اداره بازرگاني استان است. همه او را مي شناسند. مگر انسان نيست؟ مگر همکلاسي تو نبود؟ دارد به مردم خدمت مي کند. فلاني را مي بيني؟ پيش پدرش کار مي کند. در تجارت يار و ياور اوست. شبهاي پنج شنبه هم در هيأت مذهبي شرکت مي کند. زندگي اش هم از هر جهت تأمين است. سالي يک بار هم به مشهد مقدس مشرف مي شود، آخرت خود را نيز با احسان خريده است. فلاني را مي بيني؟ تحصيلات دانشگاهيش رو به اتمام است.، فردا، پس فردا رئيس کل مخابرات است و فلاني را مي بيني؟ پس تو چه مي خواهي؟ مگر از آن ها کمتري؟ اين چه شيطاني است که در تو حلول کرده؟ اين چه دستي است که تو را از آن ها دور کرده؟ اين چه فکري است که تو را منحرف کرده ؟ اين چه خواستني است که با خواستن آن ها فرق دارد؟ اين چه روحيه ايست؟ و اين چه...، و اين چه...، و اين چه ....

و منِ اولي همچنان گوش بود، که او هميشه اين گونه بود؛ اول گوش مي شد، بعد دهان. دهان که شد به منِ ثاني گفت: حالا تو گوش باش! مي دانم که نخواهي بود . ولي وقتي من دهن شدم، برايم مهم نيست تو گوش باشي يا نباشي و چنين گفت با منِ اولي :

گفتي که بسياري از حقايق زندگي را درک نمي کني، مي گويم لعنت بر منکر حقيقت. ولي کدام حقيقت ؟ مگر حقيقت در چشم و زبان و دهان و شکم و دندان خلاصه است؟ اين ها که مي گويي، همه مربوط به شکم است و من به غير از شکم چيز ديگري نيز دارم. مي گويي احساس نداري، مي گويم احساس جز اين است  و آن فداي خاک زير پاي کسي که نسبت به من حساس است. مي گويي به پدر و مادر علاقه اي نداري ، مي گويم از خودشان بپرس . مي گويي به فکر خوشبختي نيستم، مي گويم خوشبختي چيست؟ اگر فقط شکم و ... است ارزاني دارندگانش باد .

مي گويي به آينده فکر نمي کني، مي گويم از حرکاتم بپرس .مي گوئي تعادل روحي نداري، مي گويم روح را بشناس، مي گوئي درس نمي خواني و آن را نيز رها نمي کني، مي گويم درس هدف نيست يک وسيله است .

مي گوئي زندگي نو را نه تأييد مي کني و نه کتمان، مي گويم زندگي نو من است و اين خواستن ماست و در پايان اين جلسه بود که اين دو من . جلسه مشترک آينده براي بررسي عملکردهايشان روز واپسين، بعد از « اذاالشمس کورت» تعيين شد .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس