به گزارش مشرق به نقل از جهان، مطلب زير توسط مينو صابري در وبلاگ شخصي اش منتشر شده است. مينو صابري يکي از نويسندگان سايت ضدانقلاب راديو زمانه و از طرفداران جنبش سبز است. صابري در پست اخير خود به ناگفته هايي درباره ي قصه کذب کشته شدن ترانه موسوي پرداخته است. خواندن اعترافات اميد حبيبي نيا به عنوان خبرنگاري که براي اولين بار خبر دروغ کشته شدن ترانه موسوي و تجاوز به او را منتشر کرده است در نوع خود جالب و تکان دهنده است. انتشار ناگفته هاي اين روزنامه نگار پس از سکوت يکساله اش درباره اين ماجرا، گوياي ظلمي است که سران فتنه بر جمهوري اسلامي روا داشته اند. به عنوان نمونه مي توان به تهمت هاي مهدي کروبي به نظام و نيز اسناد دروغ در اين ماجرا اشاره کرد که در رسانه هاي مختلف بين المللي انعکاس گسترده پيدا کرد؛ گزارش بي بي سي از گفته هاي کروبي در ماجراي ترانه موسوي
اميد حبيبينيا در اين رابطه نوشته است:
سرانجام پس از نزديک به يک سال سکوت، اکنون مي توانم در باره دروغ بودن قصه ترانه موسوي بنويسم و توضيح بدهم که چرا يک سال سکوت کردم؟ سال گذشته در جريان تظاهرات و اعتراضات مردم، بسياري از روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر با من براي انتقال اخبار، ويدئوها و عکس هاي تظاهرات و ارسال آن به رسانه هاي مختلف از جمله فرانس ?? که من با آن همکاري مي کردم، در تماس بودند. در روز دوازدهم تيرماه يکي از همين روزنامه نگاران که او را با نام ل. م معرفي مي کنم به من اطلاع داد که دختري به نام ترانه موسوي ناپديد شده و بيم آنکه مورد تجاوز گروهي قرار گرفته باشد. ل.م منبع خبر خود را خبرنگار خود که اتفاقا پس از خروج از مسجد قبا بازداشت شده و به همراه ترانه موسوي در يک بازداشتگاه بوده است ذکر کرد.
دو روز بعد وي عکسي از ترانه موسوي برايم فرستاد و جزئيات بيشتري در اختيار من قرار داد از جمله يک شماره تلفن در آن زمان گروهي از دوستان چپ، وبلاگي راه اندازي کرده بودند با نام ايرانيان چپ که اغلب در داخل کشور بودند.از يکي از آنها که با نام آذر مي نوشت، خواستم تا با شماره تلفني که ادعا مي شد تماس بگيرد. روز بعد آذر خبر داد که اين شماره تلفن در شبکه وجود ندارد يا موقتا مسدود است. اما خود عين خبري که من برايش فرستاده بودم را در وبلاگش منتشر کرد. به اين ترتيب براي نخستين بار وبلاگ ايرانيان چپ خبر احتمال تجاوز به ترانه موسوي را درج کرد، اين خبر با کمي تفاوت عين خبري بود که چند ساعت قبل وبلاگ زيرزمين متعلق به ل.م آن را درج کرده بود اما از آنجا که کسي هنوز آن وبلاگ را نمي شناخت خبر با عنوان وبلاگ ايرانيان چپ منتشر شد.
از آنجا که به ل.م اعتماد داشتم تصور من بر اين بود که اين خبر مي تواند صحيح باشد با اين حال ساعت ها با وي در باره جزئيات اين ماجرا گفتگو کردم. روز بعد وبلاگ ديگري به نام چريک آنلاين جزئيات ديگري در باره احتمال مرگ ترانه موسوي درج کرد. اين وبلاگ متعلق به ر. و بود که ل.م او را خبرنگار فرهنگي خود و از کارکنان صدا و سيما مي ناميد دو روز بعد ل.م خبر داد که ترانه موسوي کشته شده و جسدش را سوازنده اند. هيچ منبع خبري ديگري وجود نداشت که صحت اين ماجرا را تائيد کند.
دو منبع که بطور ناشناس دو وبلاگ را منتشر مي کردند به اضافه وبلاگ ايرانيان چپ تنها مرجع پخش اين اخبار بودند، منتهي خبر ابندا توسط ل.م در اختيار من قرار مي گرفت، من براي آذر که پيگير اين ماجرا بود مي فرستادم و وي آن را درج مي کرد، بعد با تغييراتي جزئي در دو وبلاگ ديگر کپي مي شد. در همين زمان من از ل.م تقاضاي اطلاعات بيشتري کردم از جمله آدرس و شماره تلفن خانه ترانه موسوي که وي مدعي بود ر. و عکس ترانه موسوي را از آنجا برداشته است ولي درست در همين زمان وي اطلاع داد که خانواده ترانه موسوي به شمال رفته اند و پدرش نيز درگذشته است. با اصرار من ل.م محلي در حوالي خيابان آزادي را به عنوان آدرس محل سکونت ترانه موسوي اعلام کرد. من بلافاصله به آذر خبر دادم و او به محل رفت و از کسبه محل در باره وجود خانواده اي با عنوان موسوي پرس و جو کرد و خبر داد که هيچ کس چنين خانواده اي را نمي شناسد. در همين حال در بالاترين و وب سايت هاي ديگر من را به عنوان کسي که مدافع اين شايعه بودم مورد اشاره قرار مي دادند و حتي کار به حذف همه لينک هاي ترانه موسوي کشيد زيرا مدير بالاترين معتقد بود که اين خبر جعلي است. دو هفته بعد در حالي که پيگيريهاي من براي يافتن ردي از ترانه موسوي به هيچ نتيجه اي نرسيده بود ، دوستان در تهران يکي پس از ديگري اعلام مي کردند که نه در آموزشگاهي نام او هست و نه کسي ديگري او را در همان بازداشتگاه ديده است. در اين زمان که ترديدهايم را با ل.م مطرح کردم وي گفت که مستقيما به همراه ر. و به کميته پيگيري کروبي رفته و شواهد مربوط به اين واقعه را در اختيار آنها قرار داده است. از وي خواستم تا نام کسي را که مدعي بود همراه با ترانه موسوي بازداشت شده را به من بدهد و او نام فردي را به من داد. مدتها بعد وقتي با او حرف زدم متوجه شدم که او حرفهاي متناقض زيادي مي زند و آشکارا مايل نيست در باره آن روز کذايي حرفي بزند.
اما اصلي ترين ترديدي که با آن روبرو شدم آن بود که از طريق دو مرجع مختلف در باره فرد مذکور تحقيق کردم مشخص شد روز هفتم تير وي سرکارش حاضر بوده است و در ساعاتي که ل.م مدعي بود در بازداشت بوده مشغول کار بوده است در حالي که ترديدهايي جدي براي صحت اين خبر داشتم و اين اولين موردي بود که هيج نشانه اي از خانواده، دوستان و بستگان ش نبود. يک روز ل.م به من زنگ زد و گفت ماجرا لو رفته و او کشور را به همراه ر.و ترک کرده است طبعا در اين مرحله من هر کمکي که از دستم برمي آمد براي آنها انجام دادم از وصل کردن ارتباط آنها با گزارشگران بدون مرز و دوستان ديگر در آن کشور تا تهيه کار براي تامين مخارج از ل.م خواستم که اگر اطلاعات بيشتري مي تواند در رابطه با اين موضوع منتشر کند در خارج از کشور مي توان اين کار را به راحتي انجام داد ولي وي دائما عنوان مي کرد که به خاطر همان فرد ناچار به سکوت است اما يک روز بار ديگر گفت که همان فرد دستگير شده و اکنون ميخواهد حرف بزند و من ارتباط او و ر. و را با بي بي سي و صداي آمريکا برقرار کردم و گفتم که روز بعد هم مي توانيم در فرانس ?? اين را پوشش بدهيم چون بالاخره ما دو نفر را داريم که خودشان از نزديک پيگير ماجرا بوده اند و آن را رسانه اي کرده اند اما تا چند روز بعد هم خبري از اين دو روزنامه نگار نشد و بعد به من گفتند چون فرد مذکور آزاد شده است بهتر است فعلا سکوت کنند زيرا اکنون وزارت اطلاعات مي داند منبع خبر ترانه موسوي چه کسي بوده است به ناچار من هم که در فيس بوک و تويترم نوشته بودم به زودي شاهدان ماجرا سخن خواهند گفت بار ديگر سکوت کردم ولي وقتي چند هفته بعد با يکي از همکاران همان فرد صحبت کردم وي اطمينان داد که وي در تمام روزهايي که ادعا مي شد بازداشت بوده است، مشغول کار بوده است، اين موضوع را با دو نفر ديگر هم چک کردم همگي شايعه بازداشت فرد مذکور را قويا تکذيب کردند.
در نتيجه برايم مسلم شد که اين خبر از اساس دروغ است اما باز هم سکوت کردم تا اين دو روزنامه نگار از آن کشور به کشورثالث ديگري منتقل شوند. در همين اثنا يکي از دوستان خبر داد که ر.و در يک محفل عمومي در کشور جديد در باره خبرهاي نادرست گفته است مثلا مورد ترانه موسوي از مواردي است که دروغ بودن آن روشن است !!! يعني نويسنده چريک آنلاين، کسي که مي گفت عکس ترانه موسوي را از خانه ش برداشته و با ل.م به کميته پيگيري کروبي رفته حالا مي گفت که ترانه موسوي وجود خارجي ندارد !!! از ل.م در اين باره پرسيدم، گفت لابد مصلحت چنين بوده، به او گفتم که فرد مورد نظر که همواره وجود او در تهران را دليل سکوت در خارج از کشور اعلام مي کنيد هرگز بازداشت نشده بود نه در هفت تير و نه اخيرا- يعني حوالي دي ماه سال گذشته- وي گفت که تا هفته ديگر اسناد و مدارکي را با نام خودش در وبلاگي که با نام واقعي ش در آن مطالب فرهنگي مي نوشت منتشر خواهد کرد چند هفته گذشت از او پرسيدم که چرا همچنان سکوت کرده است؟ اما او اصولا پاسخي نداشت. در اين زمان بود که تصميم گرفتم به محض آنکه شرايط لازم براي آنکه امنيت و اعتبار اين دو منبع مخدوش نشود فراهم شد اين موضوع را اعلام کنم.
مناسفانه اعلام اين موضوع همراه شد با دروغ پراکني هاي نبوي عليه من و پاسخ «کوبنده» من که سبب شد حساب فيس بوک قبلي من مسدود شود. اما بهرحال وعده داده بودم که در اين باره بنويسم و از آنجا که ل.م و ر. و خود را پشت وبلاگ هاي بدلي شان پنهان کرده بودند، بسياري منبع خبر ترانه موسوي را من مي دانستند زيرا من بودم که در آن روزها اين خبر ر ا اين طرف و آن طرف منتشر کردم و عليرغم چند يادداشت و نقد و حتي حذف لينک ها در بالاترين در اثر تکرار اين موضوع و واجد بودن تمام عناصر يک روايت ملودرام، کم کم امر بر همه مشتبه شد و همه اين موضوع را باور کردند. من به عنوان روزنامه نگاري که اين خبر را براي نخستين بار منتشر کردم وظيفه داشتم اعلام کنم اشتباه کردم، فريب منابع م را خوردم اما براي دستيابي به حقيقت راههاي بسياري را پيمودم و ماههاست که مطمئنم ترانه موسوي وجود خارجي ندارد اما منتطر بودم تا اين دو روزنامه نگار به کشور ديگري منتقل شودند تا هيچ مشکلي برايشان پيش نيايد حالا با خيال راحت مي توانم در باره جزئيات اين شايعه سخن بگويم.
کد خبر 4590
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۳
- ۰ نظر
- چاپ
بعد از يک سال که از انتشار خبر کذب ترانهي موسوي ميگذرد يکي از کساني که براي اولين بار چنين خبري را مطرح کرده ، لب به سخن باز کرده و حقايقي را گفته است.