به گزارش مشرق، در سرمقاله روز چهارشنبه کيهان به قلم سعدالله زارعي درباره سخنان اخير مقام معظم رهبري پيرامون لزوم ترجيح ندادن مسائل فرعي بر مسائل اصلي آمده است:
نهي رهبر معظم انقلاب درباره اصلي کردن مسايل فرعي و فرعي کردن مسايل اصلي که در ديدار اخير تشکل هاي دانشجويي با ايشان مطرح گرديد از چندين منظر قابل بحث و بررسي است و از قضا بر جامعه رسانه اي کشور لازم است که در اين باره بحث نمايد.
چند روز پيش از اين، حضرت آيت الله خامنه اي- دامت برکاته- در ديدار با کارگزاران نظام به سه مسئله اصلي کشور پرداخته و با صراحت نظر خود را درباره هرکدام بيان فرمودند. در آن ديدار، چشم انداز نزاع فراگير قطب استکبار جهاني با قطب اسلام گرايي ترسيم گرديد و ايشان در قضاوت نهايي فرمودند: «جبهه مقابل ما نسبت به قبل دچار ضعف است، جبهه ما به سمت قوت است.» موضوع ديگر مذاکره با آمريکا بود که رهبر معظم انقلاب طرح مذاکره با آمريکا را در شرايطي که مقامات اين کشور از روش هايي مانند تحريم و تهديد در مواجهه با ملت ايران استفاده مي کنند، نادرست خواندند. موضوع ديگر وحدت و همدلي ميان مسئولان کشور بود که حضرت آيت الله خامنه اي در حکم نهايي فرمودند: «اتحاد و همدلي بين مسئولين کشور يک فريضه است و تعمد در مخالفت با آن امروز يک خلاف شرع است.» از منظر رهبر معظم انقلاب بسياري از موضوعات ديگر که گاهي به دليل «تعدد طرح» و واگويه شدن از زبانهاي مختلف، اصلي تلقي مي شوند، نوعا فرعي اند.
در خصوص اين نگاه حکيمانه نکات زير به نظر مي رسند:
1- ترديدي وجود ندارد که امروز ميان جبهه انقلاب اسلامي و جبهه استکبار جهاني يک جنگ گرم و تن به تن واقعي در جريان است و هر دو جبهه با همه توان براي غلبه بر حريف تلاش مي کنند و ابعاد اين زورآزمايي و پهنه اين کارزار همه دنيا و همه حوزه ها را دربر گرفته است البته در اين ميان يک طرف ماجرا- يعني جبهه استکبار جهاني- عمدتا از روش هاي جنگ سخت نظير تهديد، تحريم، آشوب، حمايت آشکار از مخالفان نظام اسلامي و... استفاده مي کند و طرف ديگر ماجرا- يعني جبهه انقلاب اسلامي- از روش جنگ نرم نظير افشاگري، ديپلماسي، دعوت عام به تغيير معادلات جهاني و طرح ارزش هاي الهي استفاده مي کند. در يک قضاوت نهايي و با يک بررسي جامع مي توان گفت جبهه استکباري عليرغم استفاده از همه ظرفيت هاي خود نتوانسته خدشه اي به موجوديت و بالندگي جبهه مقابل خود وارد کند ولي در نقطه مقابل آن، جبهه انقلاب اسلامي توانسته است ضمن دست يافتن به پيشروي هاي عظيم در ميدان و متصرفات دشمن، جبهه استکبار را با عقب نشيني هاي پي درپي مواجه گرداند. اين موضوع اگرچه بديهي تر از آن است که به ذکر نمونه احتياج داشته باشد اما خالي از فايده هم نيست. يک نمونه آن تلاش وسيع آمريکا براي متوقف کردن پروژه اتمي بوشهر بود که طي سالهاي 1373 تا ماههاي اخير با توسل به انواع فشارها و مشوق ها همراه بود. حالا اين پروژه به مرحله نهايي خود نزديک شده و مقامات آمريکايي رسما اعلام مي کنند که مشکلي با پروژه بوشهر ندارند! يک نمونه ديگر تلاش غرب براي نفوذ دادن هواداران خود در سيستم تقنيني و اجرايي کشور ماست، به گمان آنان اين روش، انقلاب را دچار فرسايش کرده و به پراکنده شدن توده هاي هوادار انقلاب اسلامي مي انجامد. بارها اين نفوذ اتفاق افتاد ولي به آن نتيجه منجر نشد تا جايي که در سي ويکمين سال انقلاب اسلامي، حدود 40ميليون نفر با حضور در پاي صندوق هاي راي، وفاداري خود را به انقلاب اسلامي به ثبت رساندند.
در صحنه تحولات منطقه اي 4 جنگ طي 10سال اتفاق افتاد، غرب اين جنگ ها را به قصد تسلط بر منطقه و از ميان برداشتن نهضت مقاومت اسلامي خاورميانه انجام داد؛ اما اين جنگ ها به تثبيت موقعيت حزب الله در لبنان، تثبيت موقعيت حماس و جهاد اسلامي در فلسطين، تثبيت موقعيت اسلام گراها در عراق منجر شد و در افغانستان به هزيمت جنگ افروزان انجاميد. امروز آمريکا تاثير چنداني بر تحولات فلسطين، عراق، لبنان، افغانستان، سوريه و... ندارد و حال آنکه اسلام گرايي در همه اين کشورها حرف اول را مي زند. بر اين اساس امروز نيروي مهاجم نيروي انقلاب اسلامي است که البته اين تهاجم با تدبير، کمترين هزينه و بيشترين فايده همراه مي باشد. حيف است که ابعاد و نتايج مقاومت اسلامي از سوي بعضي از تحليلگران داخلي ديده نمي شود اما وقتي يک مقام آمريکايي به بغداد مي آيد همين ها بدون آنکه واقعا به بي نتيجه بودن اين سفرها اشاره اي داشته باشند به تجزيه و تحليل ابعاد سياست ها و برنامه هاي آمريکا در عراق مشغول مي شوند!
2- يکي از آفات جامعه ما اين است که گاهي يک موضوع کاملا حاشيه اي و بي اهميت يا کم اهميت با چنان واکنش هايي مواجه مي شود که مسايل اصلي و به تعبير بهتر «متن» را به حاشيه مي برد و حاشيه را متن معرفي مي کند. يک مورد آن در روز 14خرداد اتفاق افتاد. در آن روز رهبر معظم انقلاب اسلامي با تبيين دقيق «شاخص هاي خط امام»، جامعه را به بازخواني مباني تفکر ژرف حضرت امام فراخواندند. اين مهمترين نياز ما و مسئله اصلي جامعه و انقلاب ما بود. در آن روز واکنش خودجوش مردم در اعتراض به مواضع سياسي نوه حضرت امام(ره) که از علاقه ملت به حضرت امام(ره) و دلشوره براي خط مبارک ايشان ريشه مي گرفت نيز اتفاق افتاد که در مقايسه با عظمت آن روز و خطبه هاي عميق رهبر معظم انقلاب، يک حرکت در حاشيه به حساب مي آمد، اما در اين ميان، جرياني با نقشه قبلي و افرادي هم شايد ندانسته و با دلسوزي کاري کردند که خط امام- يعني خود امام- به حاشيه برود و موضوع نوه امام به متن تبديل گردد. يکي ديگر از مصاديق، اظهارات اخير يکي از نزديکان رئيس جمهور محترم بود که ذيل عنوان «مکتب ايراني» مطرح شد. طرح اين موضوع که بوي ملي گرايي افراطي مي داد طبعا با واکنش هايي مواجه مي شد کما اينکه به احتمال خيلي زياد گوينده آن عبارات پيش بيني کرده بود و قاعدتا اين را مطلوب هم تلقي مي کرد. در اين ميان بعضي از شخصيت هاي مذهبي و سياسي کشور براساس احساس تکليف شرعي واکنش نشان دادند که در جاي خود مطلوب هم بود اما در کنار آن جريانات بدنام و يا مشکوکي هم سعي کردند به موضوع ياد شده آنچنان دامن بزنند که «دولت مکتبي و آرمان گراي دکتر احمدي نژاد» در قاب «مکتب ايراني» ديده شود و اساسا از يک طرف روند آرمان خواهي و دين باوري اصولگرايان مخدوش جلوه کند و از طرف ديگر قباحت آرمان ستيزي و دين گريزي جريان موصوف به اصلاح طلب و سبز از ميان برود تا جايي که وقتي مورد سؤال واقع مي شوند بگويند شما هم همين حرف ها را مي زنيد. در واقع آن زمان که به تعبير حضرت آقا، موضوعي دست دوم زياد برجسته مي شود واقعيتي بزرگتر را تحت الشعاع قرار مي دهد و مخالفان اساس حکومت ديني را نسبت به پيگيري مطالبات باطل خود جدي تر مي کند. به عنوان نمونه شما مي بينيد که همين جريان اين روزها با سوءاستفاده از فضاي موجود در روزنامه هاي خود تيتر مي زنند که «زمان آن است که کساني که به حاشيه رفته اند به متن بازگردند» و به نام وحدت چه مرثيه ها براي حاکم کردن دوباره فتنه گران نمي خوانند!
3- در هياهوها معمولا فراموش مي شود که «سرمايه اصلي» چيست و اهتمام بايد متوجه حفظ چه چيزي باشد. در يک نگاه منصفانه بايد گفت بعد از ولايت فقيه و شخص رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي، «دولت» يکي از بااهميت ترين سرمايه جريان اسلام گرا در کشور است. البته اين به معناي نفي اهميت دو قوه ديگر و يا ناديده گرفتن برخي اشکالات دولت نيست بلکه در اين ميدان حساس، واقعيت آن است که دولت مهمترين قوه و درگيرترين قوه در مبارزه با جبهه استکبار است. آقاي احمدي نژاد هم در ميان شخصيت هاي سياسي جهان و در عرصه بين المللي يک شخصيت شجاع و ضد استکباري به حساب مي آيد بنابراين در هنگام انتقاد از دولت و چنين شخصيتي نبايد بي مهابا وارد ميدان شد و هر گمانه زني را در اين ارتباط روا شمرد. دولت و رئيس جمهور را نمي توان و نبايد در قاب يک شخص هرچند که بسيار به رئيس جمهور نزديک باشد، به تماشا نشست چرا که دولت مجموعه اي از افراد، سياست ها، اصول و برنامه هاست و ارتباط چنداني با يک نفر خاص پيدا نمي کند. خوب وقتي که ما اعضاي کابينه، سياست ها، رويکردها، اصول و برنامه ها را- جز در موارد بسيار اندک- آرمان گرايانه و دين محورانه مي بينيم نبايد به دام تصوير برجسته سازي شده نادرستي بيفتيم که بطور قطع دست هايي براي نااميدکردن هواداران خالص انقلاب اسلامي در پشت آن قرار دارد. البته در اين ميان رئيس جمهور نيز بي نياز از تذکر نيست ولي ميان يک تذکر تا طرح پي درپي موضوعي که در درجه دوم اهميت قرار دارد، تفاوت وجود دارد.
4- در اين ماه ها و هفته هاي اخير بعضي از «فتنه جديد» و يا «فتنه بزرگتر» حرف زده اند. بعضي هم وانمود کرده اند که رهبر معظم انقلاب در ديدار با تعدادي از نمايندگان مجلس از چنين واژه اي استفاده کرده اند در حاليکه نمايندگان شرکت کننده بکار رفتن چنين عبارتي در سخنان رهبر معظم انقلاب را بکلي تکذيب مي کنند. اما البته اين به آن معنا نيست که واقعا فتنه جديدي در راه نيست يا فتنه آينده احتمالا از فتنه هاي گذشته بزرگتر نيست. بله اين احتمال عقلايي وجود دارد و مي توان براي آن دلايلي هم برشمرد اما دو سؤال در اين ميان وجود دارد؛ 1-چرا عده اي راه افتاده اند و قبل از اينکه اين فتنه جديد يا بزرگتر واقع شود مرتب از آن حرف مي زنند و مردم را از شرايط سخت تر مي ترسانند. در اين بين بدون ترديد عده اي از روي غفلت به کمک دست هايي مي آيند که از روي برنامه و به قصد کدر کردن فضا و متهم کردن اين و آن به فتنه گري مشغولند. 2- آيا متهم کردن افراد جبهه اصولگرايي به اينکه اين ها سردمداران فتنه آينده اند براي پرده انداختن بر فتنه اي که اگرچه مرده ولي هنوز هم کشور هزينه هاي آن را مي پردازد، نيست؟
5- براي جامعه انقلابي ما هيچ چيز به اندازه گوش سپردن به سخنان حکيمي که طي 21سال گذشته يگانه قافله سالار ما در روزهاي حساس و تعيين کننده بوده اند، اهميت و اولويت ندارد. ما به تجربه اندوخته ايم که راهي که آن رهبر فرزانه نشان مي دهد نزديکترين و آسان ترين راه براي رسيدن به مقصود است پس اگر دانشمنديم و اگر عامي، اگر سياستمداريم و يا توده، اگر خواصيم يا عوام به وادي ولايت که مي رسيم، پاي را برهنه کنيم و از تعلقات جدا شويم که...
البته در اين ميان رئيس جمهور نيز بي نياز از تذکر نيست ولي ميان يک تذکر تا طرح پي درپي موضوعي که در درجه دوم اهميت قرار دارد، تفاوت وجود دارد.