به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، تا کنون چهارده قسمت از خاطرات محمد داوود عودة معروف به «ابوداود» از مبارزان کهنه کار فلسطيني و طراح عمليات ضدصهيونيستي مونيخ به طور اختصاصي در مشرق ترجمه و متشر شده است. در بخش پانزدهم از او درباره دوران بازداشت و حبس خود در زندان هاي رژيم ملک حسين اردني و ديدارش با پادشاه اردن سخن گفته است:
*مجري: شما گفتيد در طول حضورتان در زندان اردن در معرض انواع و اقسام شکنجهها قرار گرفتيد، ميتوانيد از نحوه شکنجه کردن آن ها براي ما بگوييد؟
*محمد داود عوده: همان شيوه رايج در تمام دستگاهها و سازمانهاي اطلاعاتي، مانند ضرب و جرح و از اين جور چيزها. الان ميگويند اين شيوهها کنار گذاشته شده اما واقعيت ندارد.
*مجري: آيا در زندگيتان مواردي پيش آمد که مثل اين دو روز را باز هم ببينيد، چون ظاهرا اين دو روز به شما خيلي سخت گذشته بود؟
*محمد داود عوده: نه، ديگر مانند اين دو روز را تجربه نکردم و اصلا هم دوست ندارم اين روزها را بار ديگر تجربه کنم، چون واقعيت امر اين است که تحمل چنين شرايطي را ندارم. داشتم ميگفتم؛ آن دو جوان را نزد من آوردند و آن ها با ديدن من گفتند، او ابو داود است و او با گروهي ديگر ما را به عمان فراخواند و قرارهاي ما با او چنين و چنان است و چون يکي از آن ها فرمانده گروهي از بچه ها بود، از تمام قرارها و موضوعات خبر داشت، اما نميدانست هدف ما و ماهيت اين عمليات چيست. اين اعترافات باعث شد اين دو نفر به همراه 16 تن ديگر از زندان آزاد شوند، اما من به همراه 4 تن ديگر همچنان تحت بازجويي قرار داشتيم، چون تعداد کل گروه ما در اين عمليات 20 نفر بود. بعدها بچهها برايم تعريف ميکردند، وقتي مرا در آن وضعيت ديده بودند ، بسيار وحشت کرده بودند. آنقدر کتک خورده بودم که تمام صورتم خون آلود و متورم بود
*مجري: خوب در ادامه چه شد؟
*محمد داود عوده: اين اعترافات باعث شد بازجويي از من دو باره شروع شود. دوباره همه چيز از نو. آن ها توانسته بودند اطلاعات جديدي از بچهها بگيرند، اما در مورد جا سازي سلاحها و مکان ذخيره وتخليه آن ها نه، چون فقط از اين موضوع يک نفر خبر داشت .
*مجري: پس در بازجوييها چه چيزهايي را اعتراف کرده بودند؟ شرح و تفاصيل عملياتي که به خاطر آن از بغداد راه افتاده بودند . آنها دقيقا از ماموريت اطلاع داشتند؟
حسين اردني در حال روشن کردن سيگار اسحاق رابين ، نخست وزير معدوم رژيم صهيونيستي
*محمد داود عوده: نه به هيچ عنوان، و من چهار روز تمام هدف اصلي از انجام اين عمليات را پنهان کرده بودم. منتظر بودم کسي از بيرون پيدا شود و گروه ديگري تشکيل دهد و به هر طريق ممکن عملياتي را که ما نتوانسته بوديم انجام دهيم به اجرا بگذارد.
*مجري: فکر ميکرديد کسي پيدا شود که جاي شما اين کار را بکند؟
*محمد داود عوده: بايد يکي ميآمد اما چنين نشد.بچهها را دستگير و بازداشت کردند و چند روز بعد براي محاکمه همه را به دادگاه بردند و در عرض 5 دقيقه فرمانده نظامي حکم اعدام را در مورد ما صادر کرد.
*مجري: خيلي سريع و آني؟
*محمد داود عوده: بله! بيتامل و بدون ذرهاي شک و ترديد همه را به اعدام محکوم کرد.
*مجري: بدون گرفتن وکيل مدافع؟
*محمد داود عوده: بله.
*مجري: اتهامات آشکار و شفاف بودند!
*محمد داود عوده: نه! اين طور که ميگوييد نبود، چون در آن زمان ما چيزي در مورد اشغال سفارت امريکا نگفته بوديم و اين موضوع تا مدتهاي مديد مکتوم باقي ماند. در مورد کابينه دولت هم اتهام ما تصرف ساختمان مربوطه بود و بر اساس قوانين کشور اردن با اين که ما در دادگاههاي جنايي محاکمه ميشديم، اما بايد اجازه ميدادند يک وکيل براي دفاع از خود بگيريم و حتي اگر توان مالي چنين چيزي را نداشتيم، بايد خود دادگاه براي ما وکيل تسخيري ميگرفت . من وکيل بودم و از اين قوانين مطلع و دراين زمينه به دادگاه هم اعتراض کردم، اما بيفايده بود و چون ديدم به اعتراضاتم ترتيب اثري داده نميشود، دادگاه را به باد فحش و ناسزا گرفتم. خلاصه در حالي که همه به اعدام محکوم شده بوديم از دادگاه خارج شديم.
*مجري: همه با هم ..
*محمد داود عوده: بله 16 تن و من .
*مجري: يعني 17 نفر
*محمد داود عوده: بله. در آن موقع تحت فشارهاي بسيار سنگين و سختي قرار داشتيم.
*مجري: ببينيد! من ميخواهم دوباره گريزي به عقب بزنم و از دو نفري صحبت کنم که رفتند و خودشان را معرفي کردند و همه را به دردسر انداختند، با توصيفي که شما از اين افراد ميدهيد، اين گونه به نظر مي رسد که شما در انتخاب آن ها هيچ دقتي نداشتهايد، مثل اين که آن ها را از قهوه خانه برداشتهايد و براي کار مبارزاتي آوردهايد، علاوه بر اين که شخصيت اين افراد تضادي 180 درجهاي با رزمندگاني دارد که عمليات مونيخ را به اجرا گذاشتند و همه آن ها سرتا پا صلابت و غيرت و شور و حميت بودند.
*محمد داود عوده: نه، آن طور که ميگويد نيست، بايد در اين باره از خود و مابقي اعضاي گروه دفاع کنم و بگويم فقط يک نفر از آن 16 تن چنين بود و به جرات مي توانم بگويم 15 تن مابقي اگر بهتر از بچههاي مونيخ نبودند، چيزي کمتر از آن ها نداشتند و بسياري از آن ها هم چنان در لبنان براي قضيه فلسطيني ميجنگند.
*مجري: اما شما بايد اعتراف کنيد چنين عملياتي نيازمند انتخاب بسيار دقيقي است؟
*محمد داود عوده: بله صد در صد حق با شماست. حتي در مورد يک نفر هم نبايد کوتاهي ميکرديم، چون همان يک نفر بود که همه چيز را بر باد داد.
*مجري: پس اعتراف ميکنيد که اشتباه کردهايد؟
*محمد داود عوده: بله، کاملا حق با شماست. اما باور کنيد، ما در انتخاب بچهها خيلي دقت ميکرديم و من براي اين که آن ها را بهتر بشناسم، مدتي را با آن ها نشست و برخاست مي کردم ميخوردم ميخوابيدم و مي گفتم و ميخنديدم، اما اين فرد خود را هميشه در گوشهاي پنهان ميکرد تا چندان در نظر و جلوي ديد نباشد، با اين حال من باز هم اعتراف ميکنم، در اين مورد مرتکب اشتباه بزرگي شديم. البته به اين نکته هم اشاره کنم، اما نه براي توجيه اقدام خودممان بلکه از اين جهت بگويم که ما نيز در شرايط خاص و فوق العادهاي قرار داشتيم، توجه داشته باشيد که خانواده 2400 اسير فلسطيني منتظر اقدام ما بودند و بطور مستقيم يا غير مستقيم آزادي عزيرانشان را از ما ميخواستند.
*مجري: اما شما هم هيچ اقدام و تلاش مسالمتآميزي براي آزادي زندانيان انجام نداديد و مستقيما به سراغ عمليات نظامي رفتيد؟
*محمد داود عوده: چرا! ما در اين زمينه سعي و تلاش بسياري کرديم .
*مجري: آيا نزد پادشاهان کشورهاي ديگر يا مقامات کشورهاي ديگر رفتيد تا از آن ها بخواهيد براي اين زندانيان کاري بکنند و وساطتي انجام دهند؟
*محمد داود عوده: بله، تمام رهبران فتح در اين زمينه سعي و تلاش بسياري انجام دادند، مثلا از "ملک فيصل" در خواست کرديم، براي اين زندانيان وساطت کند، نزد ديگر مقامات و شيوخ و پادشاهان کشورهاي عربي و حوزه خليج فارس هم رفتيم؟
*مجري: بازتاب بازداشت گروهي از رزمندگان به رهبري ابو داود که در صدد اشغال کابينه دولت اردن و سفارت امريکا بودند در رسانهها و مطبوعات چه بود؟
*محمد داود عوده: همه از ملک حسين ميخواستند حکم اعدام را اجرا نکند و بسياري از مردم در اين زمينه مساعي زيادي به خرج دادند از جمله شيخ "سعد عبد الله" که با هواپيماي اختصاصياش به عمان آمد و در اين زمينه سعي و تلاشهاي بسياري کرد که همه از آن مطلعند، در نتيجه اين فشارها و شرايط داخلي يعني سراسر اردن و فلسطين در اين زمينه بسيج شده بودند .
*مجري: واقعا همه بسيج شده بودند؟
*محمد داود عوده: بله، و با فشار شخصيتهاي اردني چون "نزار بدران" و "محمد رسول الکيلاني" حکم اعدام ما به حبس ابد تبديل شد، در واقع اين شخصيتها به پادشاه اردن توضيح داده بودند که اعدام اين 16 تن يعني نابود کردن و از بين بردن کرانه باختري و اردن و پس از اين اقدام بيشک اردن درگير مشکلات بسياري خواهد شد، همين سخنان باعث شد تا شاه اردن در حکم اعدام ما تجديد نظر کند و با صدور يک عفو عمومي حکم اعدام ما 16 تن به زندان ابد تقليل يافت.
*مجري: شما از دورهاي سخن ميگوييد که به حکم اعدام محکوم شده بوديد و سپس حکمتان به زندان ابد تبديل شد، احساستان به عنوان يک انسان چيست؟ انساني که خود عرب است با اين وجود در يک کشور عربي به اعدام محکوم ميشود، آن هم به خاطر مبارزه در راه قضيهاي که از ديد شما بسيار درست و عادلانه است و ميخواستيد، بدين وسيله دوستان خود را از زندان ازاد کنيد؟
*محمد داود عوده: ميدانيد... احساس خاصي است.
*مجري: چه احساسي؟
*محمد داود عوده: نميدانم ولي باور کنيد من از همان ابتدا احساس مي کردم که اين حکم اجرا نخواهد شد، حتي در آخرين روزي هم که خانوادهام با من خداحافظي کردند ، ميدانستم چنين حکمي اجرا نخواهد شد.
*مجري: با اين حال خانوادههايتان را خواستند تا با شما خداحافظي کنند؟
*محمد داود عوده: بله، قرار بود حکم اعدام روز بعد از آن ديدار اجرا شود.
*مجري: تاريخ اجراي حکم چه وقت بود؟
*محمد داود عوده: اول برج سه؟
*مجري: يعني يک مارس.
*محمد داود عوده: بله، به همين دليل پسر عمويم مادر و پدرم را براي ديدن من به عمان آورد، او افسر ارتش بود و بعدها به رزمندگان ملحق شد، مثل ابر بهار گريه ميکرد و من به او ميگفتم تو افسري و رزمنده، درست نيست گريه کني؟ او فکر ميکرد من خبر ندارم که قرار است روز بعد حکم اعدامم اجرا شود. پس از اين که به کناري رفتيم به من گفت مثل اين که نمي داني چه بلايي مي خواهد سرت بيآيد؟ گفتم چرا، ميدانم، چون وقتي در سلول بودم کساني ميآمدند و با انداختن برگهاي کوچک به داخل سلولم به من اطلاع مي دادند در بيرون چه ميگذرد.
*مجري: از نگهبانان بودند که اين کار را مي کردند؟
*محمد داود عوده: بله، از نگهبانان بودند و به من ميگفتند که مثلا قرار است فردا چه اتفاقي بيفتد..
*مجري: زمان اجراي حکم در مورد محکومان به اعدام تا آخرين لحظه مخفي و مکتوم باقي ميماند.
*محمد داود عوده: نه، آن ها را پيش از اجراي حکم آماده ميکنند، يعني خياطي ميآورند تا با گرفتن اندازههايت آن لباس قرمز را برايت آماده کند.
*مجري: آيا شما آن لباس را به تن کرديد؟
*محمد داود عوده: بله، و وقتي آن خياط آمد تا اندازههاي مرا بگيرد گريه مي کرد و متاثر بود.
*مجري: شما درخواست کرديد لباستان از پارچه خاصي باشد؟
*محمد داود عوده: يادم نميآيد، اما با آن خياط مزاح ميکردم و ميخنديدم، او هم با ديدن اين صحنه متاثر شد و به گريه افتاد، آخر ما مرتکب جنايتي نشده بوديم. نه بانکي را زده بوديم و نه غارت و تجاوزي انجام داده بوديم.
*مجري: هيچ جرمي مرتکب نشده بوديد؟
*محمد داود عوده: به هيچ عنوان.
*مجري: چه تماس و ارتباطي با آن 16 تن داشتيد تا احساساتشان را ببينيد؟
*محمد داود عوده: با همه تماس نداشتم، 4 تن از آن ها در سازمان اطلاعات در بازداشت بسر ميبردند و مابقي به «زرقا» منتقل شدند، با آن ها هيچ تماسي نداشتم، اما آن 4 تن را هر روز ميديدم.
*مجري: آن ها چه احساسي داشتند و روحيهاشان چگونه بود؟
*محمد داود عوده: بسيار خوب و خيلي مقاوم و استوار بودند .
*مجري: آيا خود را در راه آرمان و قضيهاتان شهيد به شمار ميآورديد؟
*محمد داود عوده: بله، البته! ما از همان روز که وارد مقاومت شديم خود را شهيد حساب کرديم، حتي کسان ديگري بودند که در شرايط بسيار سختتري از ما قرار گرفتند، اما ايستادگي و مقاومت کردند، مثلا در سال 1982 "احمد بن بلا" با من مبارزه ميکرد و ميجنگيد.
*مجري: منظورتان احمد بن بلاي فلسطيني است. فکر ميکنم او اکنون يکي از معاونان شماست و شما رابطه تنگاتنگي با او داريد؟
*محمد داود عوده: بلة. او از جمله افرادي است که رابطه صميمانهاي با او دارم.
*مجري: بالطبع او با احمد بن بلاي الجزايري تفاوت دارد؟
*محمد داود عوده: بله در واقع او نامش "احمد القيعي" است که نام خود را بن بلا گذاشته. او در بيروت زندگي ميکرد و در سال 82 با پاي پياده به راه افتاد تا به جنگ با صهيونيستها برود. مبارزات سخت و نفس گيري داشته است. من دوستان بسيار خوبي داشتم که اکثر آنها در جنگ لبنان شهيد شدند.
*مجري: منظورتان جنگ 1975 – 1976 است؟
*محمد داود عوده: بله.
*مجري: خوب! برگرديم به ادامه بحث خودمان. شما گفتيد شاه اردن با صدور عفو عمومي حکم اعدام شما را به زندان ابد تبديل کرد؟
*محمد داود عوده: درست است.
*مجري: اين اتفاق شب همان روزي حادث شد که پدر و مادرت شما را ملاقات کردند؟
*محمد داود عوده: نه روز بعد از آن بود، پس از خروج پدر و و مادرم از زندان، آن ها را به قصر نزد ملک حسين برده بودند، او نيز به آن ها گفت حکم پسرتان را از اعدام به زندان ابد تخفيف دادم.
*مجري: آن ها ميدانستند آمدهاند با تو وداع کنند؟
*محمد داود عوده: بله، بسيار مشوش و عصبي بودند، چون به آن ها گفته بودند بيآييد براي آخرين بار پسرتان را ببينيد.
*مجري: فقط پدر و مادرت آمدند، همسرت يا کس ديگري نيآمد؟
*محمد داود عوده: نه. همسر و فرزندانم در شام بودند و کسي را در عمان نداشتم، پس از آن آن هم مثل يک زنداني عادي در زندان بودم.
*مجري: در 18 سپتامبر آزاد شديد، درست است؟
*محمد داود عوده: ملک حسين با "حافظ اسد" رئيس جمهور سوريه و "انور سادات" رئيس جمهور مصر ديدار کرد و در آن جا به او گفتند...
*مجري: ببخشيد سخنان شما را قطع ميکنم، شما وقتي در زندان بوديد يک روز شاه اردن به ديدن شما آمد، ممکن است پيش از تعريف ديدار اين روسا با يکديگر از ديدار شاه اردن در زندان از شما صحبت کنيد؟
*محمد داود عوده: يک روز نزد من آمد. عفو عمومي را صادر کرد، يعني او را نصحيت کردند که چنين کاري بکند. حالي اش کردند که نميشود جنگي عليه اسرائيل داير شود و اردن هم جزو آن کشورها باشد، در حالي که 2500 رزمنده را در زندانهاي خود داشته باشد، به همين دليل به او نصحيت کردند عفو عمومي صادر کند تا شامل ما شود.
*مجري: ممکن است در مورد ديدار سپتامبر 1973 صحبت کيند؟
*محمد داود عوده: واقعيت امر اين است که من غافلگير شدم، به من گفتند لباسهايت را تن کن و در زندان را برايم باز کردند و مرا به اتاقي بردند که در نزديکي سلولم قرار داشت، وقتي وارد اتاق شدم، غافلگير شدم، مقابلم شاه اردن و «محمد رسول» قرار داشتند.
*مجري: منظورتان الکيلاني است که در آن زمان رئيس سازمان اطلاعات بود؟
*محمد داود عوده: بله، و خدا را شکر ميکنم که او هنوز در قيد حيات است تا مبادا بگويند که من خيالبافي ميکنم يا دروغ ميگويم.
*مجري: بله، افراد زيادي هنوز در قيد حيات هستند که در روايتهايتان از آن ها نام برديد و آن ها بهترين گواه بر صحت گفتههاي شما هستند.
*محمد داود عوده: من هميشه دوست دارم از وقايعي حرف بزنم که طرفهاي آن زنده باشند تا کسي نگويد از جانب خود صحبت ميکند يا در صحت گفتههايم شک کند، خلاصه کلام اين که پادشاه اردن در آن ديدار با من بسيار مهربان و رؤف بود که با شخصيت سياسي وي تفاوت بسيار داشت.
*مجري: در آن شرايط و با آن حال و اوضاع چگونه با شما ديدار کرد؟
*محمد داود عوده: با اين که من يک زنداني بودم و او يک شاه، اما با من خيلي خوب برخورد کرد و به من گفت بفرما بنشين و راحت باش .
*مجري: اولين باري بود که او را مي ديديد؟
*محمد داود عوده: نه، يکبار ديگر البته پيش از آن و پيش از بحرانهاي 1970 او را در خيابان ديده بودم. پايين آمد و به سلام کرد و ما هم پايين آمديم و سلام کرديم.
*مجري: ميدانست شما در آن زمان فرمانده نيروهاي شبه نظاميان هستيد؟
*محمد داود عوده: نه، فکر نميکنم. من در آن زمان زياد معروف نبودم و اين اولين باري بود که در کنار او مي نشستم و جلسه طولاني مدتي را با او داشتم .در کنار هم نشستيم و در مورد چيزهاي زيادي صحبت کرديم؛ سپتامبر سياه و غيره.
*مجري: شاه در مورد سپتامبر سياه چه گفت؟
*محمد داود عوده: او اعتقاد داشت تعديهاي زيادي در اين حادثه صورت گرفت، اردن هم به شدت در معرض فشارهاي خارجي بود. تمام اينها جمع شدند تا زمينه ساز سپتامبرسياه شوند و شما هم ديد درستي از ميدان نداشتيد و ما هم نتوانستيم در برابر فشارهاي خارجي مقاومت کنيم. در شرايط سختي بوديم، ميآمدند و ميگفتند به شما کمک ميکنيم و اوضاعتان را بهتر ميکنيم و اگر خواسته ما را نپذيريد، اوضاعتان بسيار وخيم خواهد شد، در شرايط سختي قرار داشتيم .هر چه بود اين که از هم گله گذاري کرديم، در حالي که من به ايشان تاکيد کردم ما ميتوانستيم حتي بدون حوادث سپتامبرسياه هم از بحران نجات پيدا کنيم، به من گفت کاري که نبايد بشود شده و باز در مورد تعديها و تجاوزات ما سخن گفت و هم چنين موضوع دموکراسي و هواپيماها را برايم تعريف کرد و اين که اين موضوع چقدر اردن را در سطح بين المللي تحت فشار قرار داد و من از اين حيث با او موافق هستم. او براي من تعريف کرد که چه فشارهاي بين المللي سنگيني بر وي تحميل ميشده، چون جبههاي که در مقابل اسرائيل گشوده بودند جبهه آسان و راحتي نبود.
*مجري: فشارهاي بين االمللي ... آيا او از کشور خاصي در اين زمينه نام برد؟
*محمد داود عوده: او تاکيد داشت که بيشترين فشار از سوي آمريکا بر وي تحميل ميشده است.
*مجري: آمريکا ؟
*محمد داود عوده: او بعد آشکارا به من گفت که از قاهره به آن جا آمده است و سوريه و مصر درصدد تدارک جنگي عيله اسرائيل هستند که ما هم تمايل داريم به آن ها در اين جنگ ملحق شويم و قرار بر اين شده اگر سادات در اين جنگ قاهره را از دست بدهد به اسوان و اگر اسد دمشق را از دست بدهد به حلب برود، اما من ...
*مجري: يعني ميخواست بگويد اين دو کشور عمق استراتژيک دارند؟
*محمد داود عوده: دقيقا... اما من اگر عمان را از دست بدهم کجا بروم؟ سر به کوه و بيابان بگذارم؟ به او گفتم نميدانم به شما چه بگويم، اما اگر چنين جنگي در منطقه حادث شود بايد که اردن در آن مشارکت داشته باشد، او در جواب گفت که نميخواهد بلايي که در سال 1967 بر سرش آمد دوباره سرش بيآيد و اگر آن ها ميخواهند بجنگند او به آن ها ملحق نخواهد شد.
*مجري: به اين ترتيب پادشاه اردن عملا تصميم گرفت در جنگ 1973 شرکت نکند؟
*محمد داود عوده: بله، اين موضوع را واضح و بيپرده به من گفت، بعد به من گفت ميخواهد من در اين کشور بمانم. من ماندن در اردن را نفي کردم و گفتم چون اين کشور قصد ندارد وارد جنگ شود، بنابراين ماندن من در آن به صلاح نيست، چون من ميخواهم در کنار برادرانم باشم و با آن ها بجنگم و اگر اجازه دهيد به آن ها ملحق شوم. در اين جا الکيلاني وارد بحث شد و گفت شاه تاکيد بر ماندن شما در کشور دارند.
*مجري: يعني بدين وسيله مقام يا پستي را به شما پيشنهاد داد تا شما را راضي به ماندن در اردن کند؟
*محمد داود عوده: نه صحبت خاصي در اين باره نشد.
*مجري: آخر معروف بود که ملک حسين مخالفانش را آزاد ميکرد و به آن ها در کابينه پست ميداد و وزيرشان مي کرد؟
*محمد داود عوده: بله، اما چنين چيزي را بيپرده و آشکار به من نگفت، اما اشاره به اين موضوع داشت که ميتواني هر پستي را که بخواهي به تو بدهيم و در همين جا بماني، من نپذيرفتم. در اين جا بود که ملک حسين گفت تو آزادي هر جاي جهان عرب که ميخواهي بروي و در آن جا زندگي کني.
*مجري: آيا پس از آن، مطالب يا سخناني دال بر عدم مشارکت اردن در جنگ 1973 به گوشتان رسيد يا اين سخنان محدود شد به همان گفتههاي شاه اردن؟
*محمد داود عوده: نه، اين صحبت فقط بين من و او انجام شد و ديگر در هيچ جاي ديگر به گوش نرسيد، اما نتايج بعدي نشان داد که اردن تصميم نادرستي در اين باره گرفته بود. اگر اردن در اين جنگ شرکت ميکرد، مسئله رود اردن حل ميشد، چون اسرائيليها همچنان نيروهاي خود را بر سر رود اردن مستقر کرده بودند. نميدانم برخي مواقع رهبران کشورها با اتخاذ برخي تصميمات چه مصيبتهايي که بر سر ملت و کشور خود نميآورند.
*مجري: پايان ديدار شما چگونه بود؟
*محمد داود عوده: پس از پايان ديدار شاه حسين به من اطلاع داد که يک عفو عمومي صادر کرده که شامل من و دوستانم نيز ميشود.
*مجري: پس مي توانيم بگوييم که شما در اين زمينه موفق عمل کرديد؟
*محمد داود عوده: بله، ميتوان چنين گفت... از اين احاظ موفق بودم که بدون ريخته شدن هيچ خوني عمليات خود را به پايان رساندم. پس آزادي ، ملک حسين از من و چهار پنج تا از فرماندههان فتح و سازمانهاي ديگر دعوت کرد تا با او ديداري داشته باشيم، نيم ساعتي با هم گفتگو داشتيم و سخنان گرمي ميان ما در و بدل شد، علي رغم اختلافات سياسي شديدي که با ملک حسين داشتيم ، او روح لطيفي داشت و همين باعث ميشد از هم صحبتي با او لذت ببري .
*مجري: چه وقت و در چه تاريخي آزاد شديد؟ فکر کنم 18 سپتامبر بود درست است؟
*محمد داود عوده: بله 18/9/1973 . او تا ساعت 12 با ما صحبت ميکرد و ما را دلداري ميداد، گفتم که او روح لطيفي داشت.
*مجري: شما با اين دلجوييها توانستيد شکنجههاي آن دوره را فراموش کنيد؟
*محمد داود عوده: واقعيت امر اين است که نميتوانم از محمد رسول الکيلاني دلگير باشم، چون او در اين شکنجهها بيتقصير بود، هنگامي که دستگير شدم و مورد بازجويي و شکنجه قرار گرفتم، او هنوز به سمت رئيس سازمان اطلاعات اردن منصوب نشده بود.
*مجري: يعني شما اصرار داريد ياد و خاطره خوبي از آن ها داشته باشيد؟
*محمد داود عوده: نه ، چنين نيست. چون من شنيده بودم که او مستقيما در شکنجه ها وارد مي شود اما در مورد من چنين نکرد و من هم خيليها را ديدهام، وقتي از زندان آزاد ميشوند باز محمد رسول و رفتار و منشش را دوست دارند، با اين که مي دانند اين او بوده که آن ها را شکنجه مي داده، اما نميدانم چه رفتاري با آن ها پيش ميگرفته که آن ها شيفتهاش مي شدند، اما در مورد من چنين نکرد.
*مجري: شايد الآن شما را ببينند.
*محمد داود عوده: اميدوارم و دوست دارم اندکي از کردههاي خود پشيمان و نادم باشند.
ادامه دارد
ترجمه و ويرايش از: مشرق