به گزارش خبرنگار ورزشي مشرق، به نظر مي رسد، ماهيت اتفاقات ديدار تيم هاي فوتبال پرسپوليس و استيل آذين در ليگ برتر آنقدر عيان بود که همه با اتفاق نظر از آن صحبت مي کنند؛ مرگ اخلاق. اما واقع ماجرا چيست؟ آيا کنش ها و واکنش هاي صورت گرفته در اين مسابقه را بايد به صورت مجرد ديد و بررسي کرد يا حقيقتي فراي يک بازي وجود دارد.
در زمان برگزاري اين بازي، شاهد لحظاتي بوديم که اگرچه تلخ، اما حقيقتي غيرقابل کتمان است. آنچه ديروز روي داد، "فوتبال ايراني بدون نقاب" بود. بايد قبول کرد حقيقت فوتبال ايراني، هماني بود که ميليون ها بيننده را خيره و مبهوت خود کرده بود. آري، آنچه ديروز روي داد، فوتبال ايران بدون روتوش و سانسور بود.
• آري، اين بود دايي واقعي
اگرچه نبايد دچار اشتباه شد و حوادث تلخ اين بازي را به شخصي يا اشخاصي نسبت داد؛ اما آنچه بيشتر دل فوتبال دوستان را به درد آورد، رفتار علي دايي بود. او که خود را اسطوره مي دانست و براي خود شخصيتي جهاني قائل بود، در لحظه ثبت گل، آنگونه رفتار کرد که غير از تاسف، واکنش ديگري را نمي طلبيد.
اگرچه به نظر مي رسيد، رفتارهاي سوشا مکاني در ميدان چندان جالب نبود؛ اما حرفي زد که به مذاق برخي خوش نيامد. سنگربان تيم استيل آذين گفت: "دايي که روزي اسطوره من بود، مدام از جوانمردي و معرفت دم مي زد؛ اما ديشب براي يک پيروزي همه چيز رنگ باخت."
البته، واکنش دايي هم خواندني است: "دوست دارم الگوي کساني باشم که رفتار و منش خوبي داشته باشند. هيچ وقت خودم را زمين نزدم، به هواداران حريف بياحترامي نکردم و ادا و شکلک براي مسخره کردن درنياوردم. شکل ظاهري دروازهبان حريف را نگاه کنيد و با من مقايسه کنيد. آيا اين طور بوده که من در عمرم روي سرم خط بيندازم. همان بهتر که الگوي ايشان نيستم. اين خط انداختن روي سر براي گروههاي خاصي است که با تيغ اين کارها را ميکنند. خدا را شکر که من اسطوره اين آقا نيستم."
اما واقعيت اين است که اين نسل، دايي را الگوي خود قرار داده اند. واقعيت ها براي سرمربي کنوني پرسپوليس اگرچه دشوار است؛ اما نسل برآمده از آنها، اينگونه اند. خود را زمين مي زنند، وقت را مي کشند و چهره شان را به هر شکلي در مي آورند. دايي نيز بايد توجه داشته باشد، شهرت داشتن سواي محبوب بودن است. کاپيتان پيشين تيم ملي فوتبال ايران، در آن روز رفتاري را نشان داد که واقعيت ستاره هاي اين مرز و بوم است. آنها بلد نيستند که ستاره باشند.
• خانه اي روي آب
وقايع روي داده در ورزشگاه آزادي، براي اولين بار نبود که صورت گرفت. هر از چند گاهي، فوتبال ايران واقعيت خود را بدون نقاب به ما نشان مي دهد. اما تنها اقدامي که صورت مي گيرد، سيلي از محکوم کردن ها و اظهار تاسفاتي است که گويا به رسمي تمام ناشدني تبديل شده است.
فوتبال ما بر بستري لغزان بنا شده و فرهنگ و اخلاق، جايگاهي در آن ندارد. اين، حقيقتي است که در سال هاي اخير نه تنها براي آن تدبيري صورت نگرفته، که هر چه گذشته، بيش از پيش به حال خود رها شده است. نگاهي سطحي به عملکرد کميته فرهنگي فدراسيون فوتبال، گوياي اين حقيقت است که معمولا خبري از آن نيست.
بايد قبول داشت که فوتبال ايران در تمامي ارکان خود دچار اوضاعي آشفته است و مصداق اين شعر، افسوس که اين مزرعه را آب گرفته/ دهقان مصيبت زده را خواب گرفته. و چه سود از اين نوشته و نوشته هاي مشابه که ثمري ندارد چرا که احتمالا بار ديگر شاهد خنده هاي مردي خواهيم بود که خود نيز مي داند چه بلايي سر اين فوتبال آورده است.