"همانگونه که امريکا در طوفان هاي آخرالزماني و در سيلاب عظيمي که به راه افتاده غرق خواهد شد، ما نيز اگر از اسلام و ولايت فقيه و حقيقت فاصله بگيريم و از کشتي نجات ولايت خارج شويم، غرق خواهيم شد و کسي وجود و بقاء ما را تضمين نکرده است."

به گزارش مشرق به نقل از رجانيوز، اين بخشي از يک مقاله محمد نوري زاد در روزنامه کيهان است که در سلسله مقالاتي با عنوان "جهان پس از آمريکا" در دهه 70 منتشر مي‌شد.
اما امروز حکايت مواضع محمد نوري زاد شنيدني است. وي در بخشي از نامه هاي توهين‌آميزش که روز گذشته نيز ششمين آن‌ها را خطاب به رهبر انقلاب منتشر شد، ادعا مي‌کند:
ـ انقلاب اسلامي در اين 30 سال به موفقيت دست پيدا نکرده و نتوانسته است که مدينه فاضله‌اي که وعده‌اش را مي‌داد، بسازد.
ـ مسئولين نظام و اطرافيان آن‌ها، مقصر اصلي در عدم توفيق انقلاب اسلامي هستند.
ـ مردم از اطراف نظام پراکنده شده‌اند و خدا هم حکومت اسلامي را دوست ندارد!
ـ ما دوستان خود را در جهان از دست داده‌‌ايم و خيلي‌ها با ما دشمن‌اند.
ـ بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري، اين حکومت بود که که مردم را کشت و خانه‌ها را تخريب کرد و سوزاند و اموال را به غارت برد و…
ـ دوستان واقعي نظام جمهوري اسلامي آقايان موسوي، خاتمي و کروبي هستند نه احمدي‌نژاد، حداد عادل، لاريجاني و…
از لابلاي اين جملات مي توان فهميد که نوري زاد درک صحيحي از انقلاب اسلامي ندارد چرا که انقلاب اسلامي به عنوان يک انقلاب زمينه‌ساز و آماده‌گر براي آن واقعه بزرگ به شمار مي‌رود و اگر از عدالت و پيشرفت و سعادت سخن مي‌گويد، عدالت در مقام زمينه‌سازي است نه عدالت تام و مطلق.
امام خميني (ره) هم که علي الظاهر هنوز نوري زاد خود را پيرو ايشان مي‌داند، درباره هدف اصلي انقلاب اسلامي مي فرمايد: «مسئولان ما بايد بدانند که انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌دارى حضرت حجت (عج) است». (صحيفه امام، ج ??، ص ???)
تأثيرپذيري نوري‌زاد از القائات روشن‌فکران و معاندان او را کاملاً از کسوت يک منتقد مستقل و آزادانديش خارج مي‌سازد. او مکرراً مطالبي را به مسئولان گوشزد مي‌کند که پيش از وي بارها از زبان روشن‌فکران غرب زده و معاندان بيان شده است. در واقع، بيش‌تر مطالب نامه‌هاي نوري زاد چيز جديدي نيست و لازم نبود که اين همه زحمت به خود بدهد و قلم‌فرسايي کند و خيال کند که شاهکار کرده ‌است!
همچنين سرگشاده نوشتن اين‌گونه نامه‌ها به معناي تکيه بر مواضع معاندان و همراهي با آنان براي فشار بر نظام است نه خيرخواهي حقيقي. انقلابيون ساده‌لوح نيستند که تمسخر حکومت اسلامي، قضاوت‌هاي غيرمنصفانه، ذهن‌خواني‌هاي غلط، تهمت قتل و جنايت به نظام و دروغگويي‌هاي ديگر، اتهام قدرت‌طلبي به ارکان نظام و خلاصه، خوشحال کردن دل توطئه‌گران را به حساب خيرخواهي بگذارند! آن چه از مقايسه بخش‌هاي اهم و مهم نامه‌ها آشکار مي‌شود، کج‌روي فکري، بي‌بصيرتي و اسلام‌ناشناسي و کينه‌توزي نوري‌زاد را مي‌رساند که با چاشني ابراز محبت و نرمش به عنوان يک تاکتيک عوام فريبانه همراه شده است.
نکته اي که لازم است به آن اشاره کنيم اين است که اگر “خدا حکومت اسلامي را دوست ندارد" آنگونه که نوري‌زاد مدعي است، پس چرا وي نگران نظام اسلامي است؟
اما چرخش‌هاي 180 درجه‌اي نوري‌زاد به يک سال اخير محدود نمي‌شود. به بخشي از نامه وي به آيت الله مصباح يزدي در سال ?? که در روزنامه کيهان نوشته شده است، توجه کنيد:
«با تو هستم: اي چراغ راه خوبي ها، اي مصباح! تو هم در شهادت مستغرقي. اگر شهيد به يک تير و ترکش به مقام شهود و شهادت مي رسد، تو هر روز و هر ساعت به تيري و ترکش از خدا بي خبران و معاندان و فتنه گران و جاسوسان شهيد مي شوي. ما اشتعال تو را مي بينيم. کسي که چشم هدايت به تو دارد، راه را گم نمي کند و در هزار توي نسبت ها زمين گير نمي شود. هر چه نسبت شما با خوبي ها و درخشندگي ها و اصالت ها و بايستگي ها بيشتر است، نسبت آناني که به صورت شما تيغ مي کشند، رو به قهقراست.
حضور شما براي آنها تنگي نفس مي آورد. آنها، به همه يا هيچ معتقدند.
همين امروز، روزنامه‌ي رسالت، شکوه کرده بود که فلان حزب، در تصاحب کرسي هاي مجلس، جناحي عمل کرده است و به چند صدايي مدعاي خود اعتنايي نکرده است. بايد گفت برادران، شما از پوشال آيا مي توانيد اراده‌ي استقامت کنيد؟ و يا مگر از يک عنصر فريب کار، مي‌شود انتظار صدق و درستي داشت؟ که اگر بله، خود اين اراده و انتظار بر باد است. راز اين همه هجمه به شما در چيست؟ آيا زبانم لال از اين که مي بينند شما با اجانب در ارتباطيد، در خود مي گدازند؟ يا از اين که بساط اقتصاد کشور را به پيسي و دريوزگي در انداخته ايد؟ يا جمعيت جوان کشور را در بطالت متوقف کرده ايد؟ يا نيک براون جاسوس را به سفير کبيري آورده ايد؟ يا وضعيت صنعت و کشاورزي کشور را به فلاکت انداخته ايد؟ يا مواد مخدر را مثل نقل و نبات در دسترس خاص و عام گذارده ايد؟ يا در مجامع بين المللي از لباس خود تخليه شده ايد؟ يا مخاطب صريح جاسوس ها شده ايد؟ يا اداره‌ي کشور را به امان خدا وا نهاده ايد؟ يا سنگ آزادي به سينه کوفته ايد و دهان مخالفان دوخته ايد؟ يا معيشت مردمان را به خون جگرشان آميخته ايد؟ يا شکاف هولناک طبقاتي را باعث شده ايد؟ يا از مجامع وابسته و غير وابسته به دولت هاي استکباري چراغ سبز ديده ايد؟ راستي چرا با شما مخالفند؟ چرا چشم ديدن شما و گوش شنيدن استدلال هاي محکم شما را ندارند؟ بگويم علت همه‌ي اين مخالفت ها، تنهاد در اين است که شما در جانبداري از اصالت ناب شيعه پرچم ولايت برداشته ايد.
آري عزيز ما، گناه شما، همچون اسلاف شما، در همين است. شما اگر زبانم لال مثل آن روحاني نماي کنفرانس برلين، زيستي مواج و شکل پذير داشتيد، حالا چشم و چراغ آنها بوديد و حجم روزنامه هايشان را از مراتب علم و فهم و هوشمندي و فرزانگي و آينده نگري خود پر کرده بودند. آنها به همان نسبتي که به غرب دل داده اند، از شما و امثال شما دل بريده اند.
شما و امثال شما، مانع گسترش و ظهور اين نسبت وابسته‌ايد. حزب توده، در تمامي سال‌هاي عمر بعد از انقلاب خود نسبت خود را با شوروي سابق انکار مي کرد و بر سر اين انکار، جدل نيز مي کرد. بعدها که جاسوسي اين حزب آشکار شد، نسبت ها از مدار خدمت، به ورطه‌ي خيانت منتقل شد. همان گونه که عين همين نسبت، امروزه در باره‌ي نهضت آزادي صدق مي کند.
يعني نسبت نهضت آزادي با امريکا، همان نسبت حزب توده است به شوروي سابق. منتها شکيل‌تر و تر و تميزتر و متناسب با مذاق موازين کارسازي شده‌ي بين المللي.
عمده زخم هايي که اين روزها به تن شما مي نشيند، از همين ناحيه است. دقيقا به ياد دارم در مصاحبه‌ي کيانوري، رهبر حزب توده با شهيد بهشتي، کيانوري با سماجت و وقاحت تمام، از شأن خدوم حزب توده سخن گفت و اطلاق خيانت را از جانب شهيد بهشتي رد کرد و رجوع به مجامع حقوق بشري را تهديد کرد. چند سال بعد، آن گاه که شهيد بهشتي به راه خود رفت و کيانوري نيز به راه خود و دست هاي آلوده و مزدور کيانوري و حزب توده برملا شد، همين فيلم را مجدداً از تلويزيون خودمان پخش کردند. کيانوري با استدلال و استحکام، نسبت حزب توده را با شوروي رد مي کرد و بر اصلاح طلبي و توسعه و جامعه‌ي مدني پا مي فشرد.
حالا نيز همان روند ادامه دارد. کار درست و به ظاهر مستحکم! نفوذي هاي نهضت آزادي در دولت، بستر فحاشي را به اسم روزنامه و نشريه فراهم کردند و دلارهاي آمريکا و نقشه ها و طرح هاي سيا در برپايي قتل هاي زنجيره اي و فضاحت کوي دانشگاه،خوراک و جاهت و مطرح شدن برايشان آورد…»
در مجموع مي‌توان گفت که محمد نوري‌زاد کسي است که از "عدم تعادل" رنج مي‌برد. نه به آن دوران که در جلسات عمومي، رهبري نظام را "سيدي و مولاي" خطاب مي‌کرد و نه به اکنون که خود را بالاتر و فهيم‌تر از همه مي داند. البته وي به خيال خود مي‌خواهد اين عدم تعادل را به حساب فراجناحي و منطقي بودن خود بگذارد اما غافل از آن‌که اين ترفندها هم هرگز نمي‌تواند و نتوانسته که بر عدم تعادل فکري و روحي او سرپوش بگذارد. نوري‌زاد گرفتار جريان فتنه قبل و پس از انتخابات شد و فتنه‌زده شد و نامه‌هايش هم تاريک و فتنه‌زده است. اين نامه‌ها به شکلي متفاوت، امتداد همان خط توهم سران فتنه از موسوي تا خاتمي است که سطحي‌نگري‌ها، تهمت‌ها و دروغ‌ها و خيانت ها را با ادعاي خيرخواهي بيان مي کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس