کد خبر 38661
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۹:۱۱

نشريه فارين پالسي در مقاله‌اي به بررسي پنج دليل اصلي براي توضيح اين حقيقت که چرا ايالات متحده آمريکا همچنان به جنگ‌هاي احمقانه خود ادامه مي‌دهد، پرداخته است.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، نشريه فارين پالسي در مقاله‌اي به قلم "استفان ام. والت " در گزارشي با عنوان "پنج دليل اصلي براي توضيح اين حقيقت که چرا ايالات متحده آمريکا همچنان به جنگ‌هاي احمقانه خود ادامه مي‌دهد "، مي‌نويسد: ايالات متحده آمريکا با 13 ايالت کوچک اما آسيب‌پذير درکنار ساحل شرقي آمريکاي شمالي پا به عرصه وجود گذاشت. پس از گذشت يک قرن، اين 13 ايالت در سراسر قاره گسترش يافتند و دولتمردان آنها مردم بومي را به انقياد خود در آورده يا از بين بردند. ضمن اينکه، ايالت‌هاي تگزاس، نيومکزيکو، آريزونا و کاليفرنيا را به زور از خاک مکزيک جدا کردند. باهدف استيلا بر مستعمرات در خارج از مرزها، جنگ داخلي خانمان‌سوزي درگرفت که تا زمان دو جنگ جهاني ادامه يافت. اما آمريکا پس از تبديل شدن به يکي از قدرت‌هاي بزرگ جهان در دهه 1900، در ده‌ها جنگ ديگر نيز شرکت کرد و با قواي نظامي خود در امور داخلي ساير کشورها دخالت نمود.

* مردم آمريکا سرزمين خود را "کشوري جنگ‌طلب " يا "دولت پادگاني " تصور نمي‌کنند

با اين وجود، مردم آمريکا خود را شهرونداني صلح‌طلب دانسته و مطمئناً سرزمين خود را به مثابه "کشوري جنگ‌طلب " يا "دولت پادگاني " تصور نمي‌کنند. "تئودور روزولت " احتمالاً‌ آخرين رئيس‌جمهوري بود که از قرار معلوم جنگ را ابزاري مي‌دانست که بايد از آن نهايت استفاده کرد (در مقطعي خاطرنشان کرد که "شرکت در جنگ عادلانه براي روحيه انسان به مراتب بهتر از صلحي پايدار است. ") و روساي‌جمهور پس از او نيز همواره وانمود مي‌کردند که انگار با اکراه بسيار و به عنوان آخرين راه‌حل پا به ميدان نبرد مي‌گذارند.
سال 2008 ميلادي و در جريان انتخابات رياست‌جمهوري ايالات متحده بود که اکثريت به باراک اوباما راي دادند چرا که فکر مي‌کردند او همانگونه که شعار مي‌دهد در بسياري از موارد بويژه در بحث استفاده از نيروهاي نظامي متفاوت از همتاي قبلي خود است. بر همگان آشکار است که جورج دبليو بوش جنگي احمقانه و غيرضروري را در عراق کليد زد و البته نتوانست آن را مديريت کند که اين مورد در جنگ افغانستان نيز صادق است. بنابراين ملت آمريکا فردي را انتخاب کرد که به زعم خود با جنگ بوش در عراق مخالف است و مي‌تواند آمريکا را صرفاً براساس منابع موجود متعهد گرداند. علاوه بر اين آنها تصور مي‌کردند که باراک اوباما قبل از توسل به زور عليه کشوري ديگر قدري تامل نمايد براي اينکه کجا و چگونه از اهرم زور بهره گيرد و اينکه محدوديت‌هاي اين ابزار سياسي کدام است.

* هدف از دخالت آمريکا در امور داخلي ليبي، تغيير رژيم حاکم با زور اسلحه است

به نظر مي‌رسد که کميته صلح نوبل در زمان اهداي جايزه به اوباما هم دقيقاً بر همين مدار فکر کرده نه اقداماتي که به دست او انجام گرفته است. اما اميدوار بود که شايد رئيس‌جمهور آمريکا در آينده رويکرد متفاوتي را اتخاذ کند.
با وجود گذشت دو سال از انتخاب باراک اوباما به عنوان رئيس‌جمهور آمريکا، مردم اين کشور يک‌بار ديگر خود را در همان شرايط سابق مي‌بينند. باوجوديکه درگيري آمريکا در ميدان جنگ افغانستان تشديد يافته است اما واشنگتن جنگ جديدي را عليه ليبي آغاز کرده است. همانند جنگ با عراق، هدف واقعي از دخالت آمريکا در امور داخلي ليبي، تغيير رژيم حاکم با زور اسلحه است. در ابتدا اميدوار بوديم که دولت‌هاي اروپايي ابتکار عمل را بدست گيرند يا اينکه نيروهاي شورشي در مقابل معمر قذاقي صف‌آرايي کنند، اما بديهي است که در نهايت بازي به مرحله‌اي خواهد رسيد که بايد نيروهاي مسلح آمريکا، ماموران سيا و منابع تسليحاتي خارجي وارد اين کارزار شوند.

* ادعاي آمريکا براي جلوگيري از کشتار ده‌ها هزار انسان بي‌گناه در ليبي

ضمناً همانگونه که "آلن کوپرمان " از دانشگاه تگزاس و "استيو چاپمن " از روزنامه شيکاگو تريبون نشان داده‌اند، اين ادعا که ايالات متحده بايد براي جلوگيري از کشتار ده‌ها هزار انسان بي‌گناه در بنغازي به دست معمر قذافي ظالم ليبي تدابير ويژه‌اي اتخاذ کند،‌ حتي نياز به بررسي ندارد. هرچند قذافي را حاکمي ستمگر و ظالم مي‌دانند، اما نيروهاي تحت امر او در هيچ يک از شهرهايي که از شورشيان بازپس مي‌گيرند دست به کشتار عمدي و گسترده نمي‌زنند و تهديدات خشونت‌آميز رهبر ليبي براي انتقام از مردم بنغازي صرفاً‌ افرادي را شامل مي‌گردد که هنوز در برابر او مقاومت مي‌کنند نه افراد بي‌گناه. ترديدي نيست که قذافي ديکتاتوري با ويژگي‌هاي منحصر به فرد است اما عملي ساختن تهديد حمام خون در ليبي که "مطمئناً وجدان جهانيان را بيدار خواهد نمود " (البته از نگاه اوباما) بسيار ضعيف است.

* ترديد در نجات انسان‌هاي بي‌گناه در ليبي توسط آمريکا و متحدانش

هنوز اين سوال مطرح است که آيا جنگ‌افروزي اخير آمريکا در ليبي عواقب ناگواري در پي خواهد داشت، و اينکه آيا ايالات متحده و متحدانش انسان‌هاي بي‌گناه را نجات خواهند داد يا اينکه خود در اين باتلاق فرو خواهند رفت. اما پرسش واقعي اين است که چرا واشنگتن همچنان به اين جنگ‌افروزي‌ها ادامه مي‌دهد؟ چرا با وجود تغيير روساي جمهور؛ دولت آمريکا همچنان رويکردهاي مشابهي را اتخاذ مي‌کند؟ رئيس‌جمهور منتخبي که در سال 2008 به نظر مي‌رسيد از جنگ نفرت دارد، چگونه قادر است بدون کوچکترين عکس‌العملي آتش جنگ ديگري را نظاره‌گر باشد که در سال 2009 شعله‌ور شد و با قلم خود دستور حمله نظامي به کشور ديگري را در سال 2011 امضا کند؟ چگونه دو حزب سياسي که به تعصبات کورکورانه شهرت دارند، مي‌توانند براي خرج کردن هر يک سکه در دولت به مجادله با يکديگر بپردازند اما زماني که رئيس‌جمهور در آخرين ماجراجويي خود با فشار يک دکمه روزانه 100 ميليون دلار هزينه بر دوش اين کشور مي‌گذارد، دوستانه در کنار يکديگر مي‌نشينند و صرفاً وقايع جاري را تماشا مي‌کنند؟ در اين کشور چه اتفاقي در حال رخ دادن است؟

پنج دليل اصلي براي توضيح اين حقيقت که چرا ايالات متحده آمريکا همچنان به جنگ‌هاي احمقانه خود ادامه مي‌دهد.

1- ما مي‌توانيم

بارزترين دليل اينکه آمريکا همچنان به جنگ‌افروزي‌هاي خود ادامه مي‌دهد، در اين حقيقت نهفته است که اين کشور از ارتش بسيار قدرتمندي برخوردار است بويژه زمانيکه در مقابل قدرت ضعيفي مثل ليبي قرار مي‌گيرد. همانگونه که چند هفته قبل در گزارش خود نوشتم، زمانيکه شما صدها فروند هواپيماي جنگنده، بمب هوشمند و موشک کروز در اختيار داريد، پس در نگاه شما اقصي نقاط اين جهان به مثابه يک سيبل هدف خواهد بود. بنابراين وقتي در آن سوي جهان مشکلي پيش مي‌آيد، مقاومت در برابر اين وسوسه که "نبايد دست به سينه نشست! "، کار بسيار دشواري است.
مثل اين مي‌ماند که رئيس‌جمهور آمريکا دکمه قرمز مربوط به شرايط اضطراري را بر روي ميز کار خود دارد و زماني که يکي از مشاورانش با حضور در دفتر کارش ادعا مي‌کند که در فلان نقطه از جهان اتفاق ناخوشايندي رخ داده است و شما مي‌توانيد با فشار اين دکمه به آن پايان دهيد، تنها راه گريز براي رئيس‌جمهور فشردن همين دکمه است. اين اقدام صدها ميليون دلار و شايد تا پايان جنگ ميلياردها دلار هزينه در پي داشته باشد اما به نظر مي‌رسد که واشنگتن اندک ابايي هم از تکرار اين ماجراها ندارد و قادر است از عهده بدهي بيشتر نيز برآيد. آمريکايي‌ها به اين باور رسيده‌اند تا روزي که نيروي زميني به کشور ديگري اعزام نکنند احتمالاً تا مدتي هموطنان با اين سياست همراهي خواهند کرد و خطر انتقام جان ما را - حداقل نه در آينده‌اي نزديک - تهديد نمي‌کند، زيرا انسان‌هاي بد بسيار ضعيف و زبون هستند. آقاي رئيس‌جمهور! منافع حياتي ما در خطر نيست که بخواهيم دست به هر کاري بزنيم‌. اما اگر شما اين دکمه قرمز را فشار ندهيد افراد بي‌گناه بي‌شماري به کام مرگ خواهند رفت. پس آقاي رئيس‌جمهور اين شما هستيد که بايد انتخاب کنيد. پس مديريت اين ماجرا به رئيس‌جمهوري مصمم و جدي نياز دارد - يا با شناخت کافي از اولويت‌هاي ملي و درک عميق از مجهولات جنگ - تا بتواند در برابر به صدا درآمدن شيپور جنگ مقاومت نمايد.
البته؛ اوباما نيز همچون اسلاف خود توسل به زور را با اشاره به جايگاه ويژه آمريکا در سطح جهان توجيه مي‌کند. در شعار "استثناگرايي آمريکايي "، او نيز از ارزش‌هاي آمريکايي، تعهد واشنگتن به آزادي و غيره سخن به ميان مي‌آورد. اما ويژگي استثنايي آمريکاي امروز ديگر ارزش‌هاي ما نيست و قطعاً زيرساخت‌هاي خيره‌کننده، استاندارهاي بالاي آموزشي و افزايش سطح رفاه قشر متوسط جامعه نيست، بلکه تمرکز قدرت نظامي در دستان رئيس‌جمهور و رفع موانع سياسي در خصوص نحوه استفاده از آن است.

2- ايالات متحده آمريکا هيچ دشمن جدي ندارد

دومين دليل که به واشنگتن اجازه مي‌دهد تا آتش اين جنگ‌هاي غيرضروري را برافروزد، در اين باور است که با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، آمريکا را در جايگاه کاملاً امني قرار داد. در نيم کره غربي هيچ قدرت بزرگي وجود ندارد. در هيچ نقطه از اين کره خاکي رقيبي براي واشنگتن نيست(البنه اگر ما همچنان به تضعيف قدرت خود به اين شکل احمقانه ادامه دهيم، ديري نخواهد پائيد که جمهوري خلق چين جاي ما را اشغال کند). در طول اين سالها هيچ کشوري نبود که خود را براي حمله به آمريکا آماده سازد و نداند که اين حرکت به معناي نابودي مطلق است. هرچند که آمريکا با مسئله آزاردهنده تروريسم دست و پنجه نرم مي‌کند اما بسياري از تحليل‌گران معتقدند که در خصوص اين مشکل هم مبالغه شده است که البته بايد اذعان کرد که بخشي از اين مشکلات به دليل تمايل خود ما به دخالت در امور داخلي ساير کشورها برمي‌گردد و بهتر است که براي مديريت آنها به روشهاي ديگري متوسل شويم. واقعاً بسيار خنده‌آور است: زيرا سرزمين آمريکا از شر خطرات خارجي جدي در امان است(نکته مثبت)‌، اما واشنگتن ميل وافري دارد تا "براي نابودي اهريمن " به خارج از مرزهاي خود لشگرکشي کند(نکته منفي). اگر دولتمردان آمريکا واقعاً نگران دفاع از اين سرزمين در برابر دشمن قدرتمندي بودند، نيازي نبود تا زمان و پول خود را صرف پروژه‌هاي بي‌اهميتي مثل جنگ مذهبي در ليبي کنند. اما استثنائاً موقعيت جغرافيايي سرزمين آمريکا امکان دست زدن به چنين ماجراجويي‌ نظامي را فراهم مي‌سازد حتي زمانيکه هيچ منافع راهبردي براي ما نداشته باشد.

3- نيروهاي کاملاً داوطلب

سومين عامل پشت پرده اعتياد دولتمردان آمريکا به ماجراجويي نظامي، در اختيار داشتن نيروهاي کاملاً داوطلب است. از آنجائيکه در ايالات متحده آمريکا حضور در واحدهاي نظامي و خدمت در ارتش کاملاً داوطلبانه است، پس مخالفت عمومي نسبت به گزينه جنگ به راحتي ناديده گرفته مي‌شود. اگر به اجبار از جوانان آمريکايي براي شرکت در جنگ ثبت‌نام مي‌کردند، آيا بازهم بوش يا اوباما مي‌توانستند به جنگ افغانستان و عراق ادامه دهند؟‌ واقعاً شک دارم.
البته منظورم اين نيست که استفاده از نيروي دواطلب ايده اشتباهي است که بايد مورد بازنگري قرار گيرد حتي بايد اعتراف کرد که در اين مورد تعداد نظرات موافق بسيار قابل‌توجه است. اما، نيروي کاملاً‌ دواطلب يکي از ويژگي‌هاي امنيت ملي معاصر آمريکاست که تعدد انتخاب گزينه استفاده از زور را از لحاظ سياسي عملي مي‌سازد‌.

4- رويکرد احمقانه در دستگاه ديپلماسي

چهارمين دليل براي ادامه دخالت نظامي در سراسر جهان در پس اين حقيقت پنهان است که دستگاه سياست خارجي آمريکا از موافقان سرسخت اين ديدگاه است: "بايد کاري کرد ". تفکر حاکم در حوزه سياست خارجي واشنگتن از کانال نئومحافظه‌کاران (که به صراحت اعلام مي‌کنند "آزادي " بايد صادر شود و هيچگاه در جنگي که دوست ندارند، شرکت نخواهند کرد) يا از طريق "مداخله‌گران ليبرال " تعريف مي‌شود که درخصوص استفاده از گزينه نظامي براي حل مشکلات به همان اندازه گروه اول علاقمند هستند. مداخله‌گران ليبرال برخي اوقات اعتراف مي‌کنند که ايالات متحده آمريکا نمي‌تواند هر مشکلي را حل نمايد (حداقل نه در زمان معاصر)، معهذا جهانيان کشور آمريکا را به چشم يک "الگو " نگاه مي‌کنند و از ما مي‌خواهند تا حد امکان مشکلات جهان را مرتفع سازيم.
اين تفکرات توسعه يافته و در نقاط مختلف با حمايت شبکه‌اي از انديشکده‌ها، کميته‌ها، دانشکده‌هاي سياست عمومي و سازمان‌هاي دولتي ترويج داده مي‌شوند. هرچند اين نهادها همواره با آنچه که بايد انجام شود موافق نيستند (يا مشکلاتي که بايد در بالاترين اولويت قرار گيرند) اما تعداد افرادي که خود را به استفاده از قدرت آمريکا متعهد مي‌دانند بسيار قابل‌ملاحظه است. خلاصه اينکه، سياست خارجي آمريکا از طريق کارشناسان سياست خارجي هر دو حزب تعريف مي‌گردد که سالها به دور از هياهوي قدرت فعاليت کردند و در دفتر خويش به اين مسئله انديشيدند که چگونه مي‌توانند پروژه‌هاي موردنظر خود را به سرانجام برسانند. رويهم رفته، آنچه که از نظر واشنگتن نقطه ضعف بزرگي تلقي مي‌شود ، اين مسئله است که شما نتوانيد براي هدايت جهان در مسير دلخواه خود از تمام قدرت خود استفاده نماييد؟
در مقايسه با بيشتر مردم آمريکا، اين گروه در زمره افراد ثروتمند، خاص و تحصيلکرده قرار مي‌ گيرند و بيشتر آنها شخصاً از عواقب سياست‌هايي که از آنها دفاع مي‌کنند، خود را در امان مي‌دانند (يعني به جز چند مورد استثنا، فرزندان آنها هيچ‌گاه به خدمت ارتش در نمي‌آيند). طرفداران مداخله نظامي بعيد است که خود دچار ورشکستگي مالي شده يا در صورت عدم تحقق اهداف تعريف شده در جنگ خارجي به جرائم حرفه‌اي بلندمدت محکوم شوند. حتي اگر دوران خدمت آنها به پايان برسد آنها دوباره به همان انديشکده خود بازمي‌گردند.
ضمناً، تفکري که در پشت اجماع دستگاه ديپلماسي در رابطه با سياست خارجي فعال پنهان شده است، موفق‌ترين ترفند ذهني است که آمريکا تا به حال از آن استفاده کرده است. از اواسط دهه 1960، تفکر محافظه‌کاري در آمريکا بي‌وقفه تلاش کرده است تا راي‌دهندگان آمريکا را متقاعد گرداند که هزينه کردن ماليات براي پشتيباني از برنامه‌هاي داخلي کاري بيهوده، نابخردانه و احمقانه است اما اين وظيفه ملي ماست که از ماليات شهروندان خود براي پشتيباني از تشکيلات نظامي استفاده کنيم که بيشتر از ديگر ارتشهاي جهان هزينه مي‌کند و اينکه از اين درآمدها نه براي دفاع از خاک آمريکا بلکه براي جنگيدن به خاطر مردم ساير نقاط جهان بهره مي‌برد. به عبارت ديگر، مردم آمريکا متقاعد شدند که خرج کردن درآمدهاي مالياتي در حوزه‌هايي که مي‌تواند براي شهروندان مفيد باشد (نظير احداث مدارس خوب، بهداشت عمومي، ساخت جاده، پل و قطار سريع‌السير و غيره) کاملاً اشتباه است اما اخذ ماليات از مردم آمريکا (البته نه از افراد ثروتمند) و هزينه کردن آن در جنگهاي خارجي تصميم بجا و منطقي است. علاوه بر اين؛ به نظر نمي‌رسد که مکانيسم کارآمدي براي وادار کردن رئيس‌جمهور وجود داشته باشد تا واقعاً بتواند بين مبالغي که صرف جنگهاي غيرضروري مي‌گردد و برنامه‌هاي داخلي، توازن برقرار کند و متاسفانه در نهايت نيز بودجه برنامه‌هاي داخلي قطع مي‌شود. از اين جهت ضروري است تا به دليل پنجم نيز نگاهي داشته باشيم.

5- تمام اختيارات در دستان کنگره

صدور مجوز اعلان جنگ در دستان کنگره است نه رئيس‌جمهور اما اين قدرت پس از جنگ جهاني دوم بارها از دستان نمايندگان کنگره به زور خارج شده است. اگرچه قانون اساسي نمي‌تواند بيش از اين شفاف‌سازي نمايد اما روساي جمهور دوران معاصر در مورد فرمان حمله به کشورهاي ديگر هيچ محدوديتي براي خود قائل نيستند يا حتي در خصوص آنچه که ممکن است در خفا انجام دهند، هيچ اطلاعاتي در اختيار نمايندگان کنگره نمي‌گذارند. بنابراين در عمل، سيستم پرزرق‌وبرق "کنترل و موازنه " که ظاهراً در قانون اساسي کشور بدان اشاره شده ديگر کارآيي لازم را ندارد و اين بدان معناست که حق استفاده از قدرت نظامي آمريکا فقط به رئيس‌جمهور و تني چند از مشاوران جاه طلب او (دليل چهارم) واگذار شده است. نمي‌توان ادعا کرد که افکار عمومي در محاسبات آنها جايي ندارد؛ اما از طرفي هم نمي‌توان آن را به عنوان محدوديتي دست‌وپاگير براي رئيس‌جمهور دانست.

شکي نيست که مي‌توان دلايل ديگري را نيز به اين فهرست اضافه کرد (براي مثال‌، مطبوعات وابسته، مجتمع‌هاي نظامي-صنعتي و غيره) اما دلايل فوق‌الذکر بهتر مي‌توانند تشريح کنند که چرا پاي مردم صلح‌ دوست آمريکا به جنگ‌هاي کوچک اما خانمان‌سوز کشيده مي‌شود.
در جريان انتخابات سال 2008، باراک اوباما گفت که فيلم مورد علاقه‌اش پدرخوانده است. اگر درست به ياد داشته باشم او همچنين بيان داشت که دومين فيلم مورد علاقه‌اش پدرخوانده 2 است. اما دوران رياست‌جمهوري او شباهت زيادي با قسمت سوم سه‌گانه مشهور پدرخوانده دارد آنجا که مايکل کورلئونه (قهرمان اصلي فيلم) در تلاش است تا با سرنوشت خويش مبارزه کند.
مي‌توانم صداي اوباما را به خوبي بشنوم که دقيقاً مي‌گويد: "درست زماني که تصور مي‌کردم مي‌توانم پاي خود را از اين معرکه بيرون بکشم، دست سرنوشت مرا دوباره به بازي برگرداند. "

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس