کد خبر 36132
تاریخ انتشار: ۳ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۱

شخص معروف جريان انحرافي جاده صاف‌کن جريان اصلاح‌طلبي است و راه را هم براي خود و جريان متبوعش هموار مي‌کند و هم براي اصلاح‌طلبان.

به گزارش مشرق، حجت الاسلام والمسلمين مهدي طائب در گفت وگو با جوان در باره جريان انحرافي اصولگرايان و اسفنديار رحيم مشايي مطالبي مطرح کرده که اهم آن به شرح زير است:
شما تا چه ميزان به انحراف در ميان جناح اصولگرايان معتقد هستيد و اگر هستيد چگونه و با چه شاخصه‌‌هايي به‌وجود آمده است؟

اصل امکان انحراف اصولگرايان از خط ترسيم شده قابل انکار نيست. ما هنگامي مي‌توانيم مطمئن باشيم که از مسير حق جدا نمي شويم که دو مطلب را از اين عالم مورد توجه قرار بدهيم. يکي شيطان، يکي هم نفس اماره.

هر موقع توانستيم اين دو را از خود دور کنيم مي‌توانيم بگويم امکان انحراف از بين رفته است که هيچ کدام از اين دو موضوع دست ما نيست، نه شيطان را به صورت کامل مي‌توانيم از انسان دور کنيم نه مي‌توانيم نفس اماره را از خود برانيم.

نفس اماره تا پايان عمر انسان با او همراه است، شيطان هم از خدا مهلت گرفته تا موقعي که آخرين انسان روي کره زمين وجود داشته باشد او هم در حيات باشد. بر اين اساس امکان انحراف هست و به همين جهت بايد همه ما علي الدوام بين خوف و رجا باشيم. ترس از انحراف داشته باشيم و به خدا اميد داشته باشيم تا دست ما را بگيرد تا منحرف نشويم.

جماعت اصولگرا متشکل از نفراتي هستند بنابراين زماني که براي تک‌تک آنها احتمال انحراف هست براي جمع آنها هم اين امکان وجود دارد. در نتيجه علي‌الدوام بايد همه با هم حواسمان باشد که پايمان را از مسير بيرون نگذاريم و لذا در آيه داريم «وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».

مؤمنين در بين خودشان دو مطلب را لحاظ مي‌کنند، يک اينکه هميشه همديگر را وصيت به حق کنند ‌ و همديگر را به قدم گذاشتن در مسير صبر دعوت مي‌کنند هر چند که امروزه اين راه بسيار سخت است؛ چرا که اين راه تلخي‌ها و دشواري‌ها دارد و اين ويژگي‌ها ممکن است موجب بشود از مسير بيرون برويم.

ما وقتي مي‌خواهيم در مسير اصولگرايي يا همان مسير حق باقي بمانيم گاهي احساس مي‌کنيم که ماندن در مسير جلوي پيشرفت ما را گرفته، نمي‌توانيم به اهداف خود به سرعت برسيم و مسيرهايي را ميان‌بر تشخيص مي‌دهيم که مورد تأييد خداي متعال نيست و اينطور به ما القا مي‌شود که جاده ميان‌بر خوب است و ما بايد جاده اصلي يا همان اصولگرايي را رها کنيم و از ميان‌برها برويم.

تواصي به صبر يعني اينکه ما اين راه‌هاي منحرف را انتخاب نکنيم و در همين مسير حق پيش برويم. اصل امکان انحراف وجود دارد اينکه بعضي از ما هم در بعضي جاها پا را از خط بيرون گذاشتيم هم غيرقابل انکار است.

در همين انتخابات 88 خيلي از افرادي که مي‌خواستند اصولگرا‌ باشند و اصولگرا هم بودند، اما ديديم که در بعضي از جاها هم‌نواي با فتنه شدند يا اينکه با عمل خود رفتار فتنه‌گران را تأييد کردند يا اينکه حاضر نشدند در مورد فتنه سخني بگويند يا موضعي بگيرند و به اقتضائات اصولگرايي عمل نکردند يا الان هم روزمره برخي مواضع و جهت‌گيري‌ها را مي‌بينيم که با خط مشي اصولگرايان همخواني ندارد.

لطفي که خداي متعال در حق ما کرده، همين نگاه دقيق دشمن روي ماست. دشمن آمده ما را و رفتارهاي ما را در فضاي سياسي کشور رصد مي‌کند و تا پايمان را از گليم‌مان درازتر کرديم بلافاصله اشکال کار را بگيرد و به‌زعم خودش با اين کار ضعف ما را به مردم نمايان بکند و ما را از چشم مردم بيندازد. اين لطف خداوندي از چند جهت قابل اثبات است. اول آنکه دشمن به اين نتيجه رسيده است که مردم به اصولگرايي اعتقاد دارند و اين گروه را مي‌خواهند بنابراين به دنبال اين است که بگويد اين گروه به اقتضائات اصولگرايي عمل نکردند تا اين گروه را از چشم مردم بيندازد و وقتي اين کار را کرد مردم احساس بکنند براي اصولگرايان شخص قابلي وجود ندارد، لاجرم به دنبال کسي يا جريان ديگري باشند.

مردم اگر جريان اصلاح‌طلبي را طرد کردند به اين خاطر بود که در رانت‌خواري شرکت داشتند و به حقوق عامه مردم اهميت ندادند و اصل عدالت‌خواهي را زير پا گذاشتند. اين کار دشمن فرصتي را براي ما فراهم مي‌کند که ما بتوانيم رفتار و مواضع خود را تصحيح و دقيق کنيم و جريان اصولگرايي را از وجود افراد‌ منحرف غربال کنيم.

اينکه اصلاح‌طلبان به تبع از بيگانگاني که بيرون هستند و اين‌قدر روي خروج از شاخصه‌هاي اصولگرايي زوم مي‌کنند دليلش اين است که در پازل دشمن بازي کنند و جرگه اصولگرايان را مدعيان بدون عمل جا بيندازند. اين براي ما همانطور که عرض کردم فرصت است.

آنهايي که اندک اندک از معيارهاي اصولگرايي فاصله گرفته‌اند را مي‌توان چگونه ترسيم کرد؟

دشمن با روي کار آمدن اصولگرايان سعي کرده است جريان منحرفي را که اصولگرا نيست و در ظاهر به اصول پايبند است در بين جريان اصولگرايي رسوخ بدهد و ما اين را منتفي نمي‌کنيم.

دو موضوع است، يکي جريان منحرف اصولگرايي داريم، يکي اصولگراياني که پايشان را کج مي‌گذارند و اين دو را بايد از هم تفکيک کنيم. ما اصولگراياني داريم که به دليل سختي راه و غلبه نفس اماره و وجود شيطان بازي خورده‌اند و از مسير اصولگرايي عدول کرده‌اند، اينها اصولگراياني هستند که مسيرشان کج شده است.

نوع اول هم افرادي هستند که اصولگرا نيستند ولي آمده‌اند و هم‌نواي با اصولگرايي و در قالب اصولگرايي مي‌خواهند جرياني را شکل بدهند و درست کنند.

گروه اول که اصولگرا هستند و بر حسب سختي راه، مسير را گم کرده‌اند، ويژگي‌هايي دارند، چطور مي‌توان آنها را شناخت؟

وقتي عملکرد و نوع عمل برخي افراد را مورد دقت قرار مي دهيم مي‌بينيم در برخي اوقات از مسير خارج شده‌اند. مثلاً يکي از شاخصه‌هاي اصولگرايي، ‌هدر ندادن پول بيت‌المال و پرهيز از اسراف و ولخرجي در سطح کلان است، در صورتي که يکي از افراد براي افتتاح برخي پروژه‌هاي کوچک شهري هم پول‌هاي هنگفتي خرج مي‌کند که اين خلاف رويه اصولگرايي است.

ما نبايد فکر کنيم که اين افعال، جزئي و فرعي است بلکه اينها مقدمات خروج از اصولگرايي است.

انحرافات از همين جاها شروع مي شود. آرام آرام انسان نسبت به حرام بي توجه مي‌شود و وقتي نسبت به حرام بي‌توجه شد، کارهاي بزرگي که حرمت‌هاي عظيمي در آن نهفته است را درک نمي‌کند و زير پا مي‌گذارد. همين فرد در جريان انتخابات، نماي برخي از مکان‌هايي که تحت نظر داشت را به رنگ سبز درمي‌آورد که اين کارها خارج از مدار اصولگرايي است.

ما بايد برخي زاويه‌ها را از الان متوجه بشويم و افراد و جامعه را نسبت به آن آگاه کنيم نه آنکه بگذاريم کار از کار بگذرد بعد دست به کار بشويم. يا آنکه برخي افراد سعي مي‌کردند نصب و عزل رئيس کل بانک مرکزي را از دست رئيس‌جمهور خارج کنند و اين کار را با اغراضي خاص هم دنبال مي‌کردند که خلاف اصول به شمار مي‌آيد. يا‌ چرا سايت‌ها بايد اينقدر روي برخي موارد خاص منتسب به دولت مانور بدهند؟

من نمي‌خواهم مطلق از دولت حمايت کنم، داستان اين است که اگر ما اصولگرا هستيم بايد الزامات آن را هم رعايت کنيم، حضرت امير(ع) هم مي‌فرمايند: با مردم که برخورد مي‌کنيد نسبت به آنها منصف باشيد، يعني نسبت به قضاوت افراد نبايد افراط و تفريط صورت بگيرد.

شما آينده اينگونه افراد که در جرگه اصولگرايان هستند را چگونه پيش‌بيني مي‌کنيد؟

اين افراد در طول چند سال اخير خصوصاً جريان فتنه دچار اشتباهاتي شده‌اند که اگر بخواهند اين اشتباهات را تکرار کنند ديگر نمي‌توانند در اصولگرايان مقبول تعريف بشوند.

شايد عده‌اي مواضع شما را در جهت خواست دشمن(انشقاق اصولگرايان) تفسير کنند و بگويند که اين اظهارات به مصلحت نيست، نظر خودتان چيست؟

ما در جريان پيشرفت و توسعه اگر از همديگر نقد سازنده و دلسوزانه نکنيم مثل آبي هستيم که گنديده مي‌شويم. خداي متعال در قرآن مراقب پيغمبرش است. «اگر ما مراقب تو نبوديم ميلي به اينها(مردم) پيدا نمي‌کردي.» بنابراين ما نقد درون گفتماني مي‌کنيم و بايد حواسمان جمع باشد که خدا به هيچ کدام از ما چک سفيد امضا نداده. به اين معنا که همه ما در اين مسير هستيم که قدم را کج برداريم و از مسير حق و اصولگرايي دور بيفتيم. اين وظيفه امربه معروف و نهي از منکري است که دين بر عهده ما گذاشته است.

مهم‌ترين مؤلفه‌هايي که افراد منحرف مدعي اصول اسلامي را مي‌توان با آن شناخت، چيست؟

جرياني که سرمايه‌داري رانتي، دست‌اندازي به بيت‌المال، نديده گرفتن پول‌هاي مردم و توزيع ثروت را بين افراد و شخصيت‌هاي خاص ترويج و دامن مي‌زند بويي از اصولگرايي نبرده است. هر کس در اين مسير قدم بردارد و بخواهد جريان اصولگرايي را منحرف کند از اصولگرايان نيست.

بنده اطرافياني را که با آقاي هاشمي کار مي‌کردند، جرياني که در تيم اقتصادي ايشان بودند، آقايان کارگزاران و حتي مجاهدين انقلاب اينها هم در اين مسير قدم برداشتند. اينها آلوده به مسائل اقتصادي شدند و رفتند به سمت سرمايه‌داري‌هاي کلان و ثروت‌هايي به دست آوردند که هر چقدر آدم حساب مي کند، نمي‌شود در يک مسير طبيعي و خدامحورانه به اين اندوخته‌ها رسيد.

‌هدف جريان مذکور از برخي مواضع ساختارشکنانه در طول سال‌هاي اخير چه مي‌تواند باشد؟

شخصي در اين بين هست که حرف‌هايش و اظهاراتش جاي سؤال فراوان دارد و ربطي به جريان اصولگرايي ندارد به اين معنا که در مورد موسيقي اظهارنظر مي‌کند يا در مورد مديريت انبياء موضعگيري مي‌کند و پشت اين اظهارات اهداف خاصي را دنبال مي‌کند. بنده اين شخص را جزو هيچ کدام از دو دسته مطرح شده نمي‌دانم، وي بين دو خط است يا اينکه خيلي‌خيلي جايگاهش بالاست و جزو اوتاد ارض است يا برعکس آنقدر دوراست که نزديک خط دشمن حرکت مي‌کند.

من نسبت به هيچ کدام از اين دو خط قضاوت نمي‌کنم ولي سؤالم اين است که چطور يک فرد در مورد موسيقي اظهارنظر مي‌کند و در مورد مديريت انبياء هم اظهارنظر مي‌کند و در جاي ديگري در مورد صنعت گردشگري هم اظهارنظر مي‌کند. بالاخره تخصص اين فرد چيست؟ اين سؤال منطقي است.

آيا در باب احکام موسيقي ايشان متخصص است، شما در عين حال متخصص امور مذهبي و فقه هستيد، يا متخصص امور تاريخي، گردشگري، سينما، هنر و... هستيد که در هر تريبوني به شکل گسترده و بسيط اظهارنظر مي‌کني. اگر در مورد مسئله حرف تخصصي دارد جاي ابراز آن جلسات عمومي نيست و بايد آن را در محفلي که صاحبنظران آن عرصه هستند اظهارنظر کند.

دليل يا هدف ورود اين افراد به حوزه‌هاي مختلف چه مي‌تواند باشد؟

يکي از اين دو است، يا اينکه متوجه نمي‌شود چه مي‌گويد، يا اينکه اين فرد متوجه مي شود چه مي‌گويد و اين کار را با اهدافي خاص انجام مي‌دهد که در ادامه و در صحبت‌هايم به آن اشاره خواهم کرد.

برخي از سياسيون از اين جريان به عنوان فتنه جديد نام مي‌برند، سؤال اين است که آيا اين جريان توانايي و پتانسيل آن را دارد که عليه نظام و انقلاب اسلامي فتنه‌اي جديد شکل بدهد؟

کسي که متصدي اين جريان هست تا به حال ضعيف‌ترين کسي است که مورد اتهام فتنه قرار گرفته است. قله فتنه بايد خيلي قوي باشد به اين معنا که اولين چيزي که فتنه نياز دارد محبوبيت در بين مردم است، قله فتنه بايد کسي باشد که مردم به او ديد خوب و درست دارند در حالي که اين جريان از درون خراب است.

هر چقدر محبوبيت اين جريان بالاتر باشد عمق و خطر فتنه بيشتر مي‌شود. از ديگر منظر هر چقدر چهره منافق پوشيده‌تر باشد خطرش بيشتر است و هر چقدر شناخته شده‌تر باشد خطر کمتر و مهارش آسان‌تر است.

بنده تا به حال فرد غيرمقبول به مانند اين فرد نديده‌ام، يعني فردي که الان اين نوع از انحراف را در جريان اصولگرايي رهبري مي‌کند.

‌پس شما اين ‌ جريان ‌ را فاقد خطر براي نظام مي‌دانيد؟

نه‌تنها بي‌خطر است بلکه چند صدمتر هم آن طرف‌تر. سؤال اين است کساني که سواره بودند چکار کردند که اين پياده‌ها انجام دهند. به طور کلي اگر جريان انحرافي تيم قوي‌اي داشته باشد خطرش هم بيشتر مي‌تواند به حساب بيايد. همچنين اگر اين جريان زيرمجموعه‌هايي داشت که بين مردم مقبول بودند و توانمند هم بودند، اين مجموعه خطرناک‌تر به حساب مي‌آيد. ويژگي‌ دومي که دارد اين است که اين جريان زير مجموعه ندارد. «آقا» يک استراتژيست هستند، فرمودند اصلي و فرعي کنيم، اگر تهديد اصلي به حساب بيايد، رهبري فرزانه هيچ موقع آن را فرعي به حساب نمي‌آورند.

آيا تفکرات و نوع نگاه‌هاي اين جريان خطرناک به‌شمار نمي‌آيد؟

تفکرات اين جريان تفکرات خطرناکي است، خيلي ‌ رؤياي بزرگي دارد. اما «شتر در خواب بيند پنبه‌دانه ...». خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را، به ايشان فرمودند حزب توده مي‌خواهد کودتا کند، لبخندي زدند و فرمودند شعري است که بايد تا آخرش خوانده شود، به اين معنا که در مملکت شيعه و ‌ مسلمانان با اين بصيرت و دلدادگي به ائمه اين افراد نمي‌توانند حرکتي انجام بدهند. اين افراد که در روزهاي کنوني در حال فعاليت هستند آب در هاون مي‌کوبند و تلاش‌هايشان يقيناً ره به جايي نمي‌برد.

اگر قرار باشد در آينده فتنه‌اي طراحي شود از سوي چه جريان يا گروهي قابل پيش‌بيني است؟

بنده اصلاً اعتقادي به مواضع برخي دوستان ندارم که جريان معروف به اصولگرايان انحرافي را فتنه آينده مي‌بينند، بلکه فتنه آينده را بيشتر جهاني مي‌بينم.

من اوضاع دنيا را به شکل ديگري مي‌بينم. انقلاب ما در درون خودش آرام آرام ساخته شده و مي‌تواند اگر دنيا دچار بحران شد آن را مرتفع کند و به دنبال سامانه جديد برود. دنيا فاقد مديريت شده است و مديريت آن به‌هم‌ريخته است.

سازمان ملل هيچ کنترلي بر دنيا ندارد. موقعي که امريکا بدون اجازه سازمان ملل وارد عراق شد فاتحه سازمان ملل هم خوانده شد.

ما اوضاع سه سال ديگر خاورميانه را نمي‌توانيم از الان پيش‌بيني کنيم. آيا کشورهاي نظير عراق، پاکستان، افغانستان، مصر، تونس و ليبي مي‌توانند روي آرامش را به خود ببينند. امروز ابرقدرت‌ها براي ما تهديد نظامي نيستند بلکه فروپاشي‌هايشان براي ما تهديد به حساب مي‌آيد.

پس شما احتمال وقوع فتنه داخلي را غيرممکن مي‌دانيد؟

بنده فتنه داخلي را به اين شکل که فردي مقبول و داراي پايگاه بيايد و براي ما جرياني درست کند را غيرممکن مي‌دانم و نظرم طبق فرمايش رهبري است که فرمود، فتنه 88 کشور و نظام ما را واکسينه کرد، واکسينه کرد يعني هر بيماري را دفع مي‌کند چراکه وقتي بدني واکسينه مي‌شود بيماري و ميکروب را دفع مي‌کند.

فتنه 88 با تدبير مقام معظم رهبري دفن شد، ايشان به جنگ هشت ساله دفاع مقدس اشاره کردند که مردم ما را رشد داد و آنها را با همه سختي‌ها و مشکلات به پيش برد و آگاه ساخت.

اين تشبيه بسيار ظريف بود بدين معنا که آن هشت سال از الطاف خفيه بود و اين فتنه هشت ماهه نيز از الطاف خفيه الهي بود و به همان ميزان هشت ساله مردم ما را رشد داد و به جلو برد و اين هشت ماه به همان اندازه آگاهي و رشد در جامعه پديد آورد. هشت ساله دفاع مقدس مردم ما را از لحاظ سخت‌افزاري به جلو برد و اين هشت ماه فتنه مردم ما را از لحاظ نرم افزاري ارتقا داد.

رسانه‌هاي اصلاح‌طلب با چه هدفي مواضع و تحرکات جريان موسوم به انحرافي اصولگرايان را با رنگ و لعاب خاصي پوشش خبري مي‌دهند؟

آنها روزنه‌اي براي ورود پيدا کرده‌اند. اينها يک سلسله مطالبي را عليه اصولگرايي گفته بودند. دقيقاً مي‌خواستند بگويند جريان اصولگرايي دنبال قدرت است و تمام وعده‌هايي که مي‌دهد دروغ است.

موقعي که کسي بگويد علما موسيقي را نمي‌فهمند همان حرفي است که مهاجراني در زمان اصلاحات زده بود. مهاجراني زماني در قم به محضر آقا شيخ جواد تبريزي مي‌رود و آن مرحوم از ترويج گسترده موسيقي توسط وزارت فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات گلايه مي‌کند، مهاجراني گفته بود ما مي‌خواهيم موسيقي را ترويج کنيم تا مردم از طريق موسيقي به خدا برسند.

شيخ تبريزي بعد از موضع‌گيري مهاجراني برخورد تندي با ايشان مي‌کند. جريان انحرافي عين همان حرف‌ها را مي‌زند و جريان اصلاح‌طلبي هم از آن سوءاستفاده مي‌کند.

آيا اينگونه نمي‌شود تفسير کرد که جريان اصلاح‌طلبي در پي آن است که موضوع مهم کشور و فتنه آينده را جريان انحرافي نشان دهد و از اين طريق اهداف و نيات پنهاني خود را دنبال کند؟

همين طور است آنها با علم کردن اظهارات و تحرکات جريان انحرافي درصددند که موضوع اصلي کشور را اين مسئله جلوه بدهند و از آن بهره‌برداري سياسي کنند.

حتي قبل از انتخابات رياست جمهوري سال گذشته هم يکي از دلايل روي کار آوردن ميرحسين همين بود که اصولگرايان روي کار آمده اصولگرايان واقعي نيستند و توانايي اداره امور اجرايي کشور را ندارند.

جريان انحرافي مي‌تواند پوششي باشد که عده‌اي بگويند، اصولگرايان واقعي ما هستيم.

شخص معروف جريان انحرافي جاده صاف‌کن جريان اصلاح‌طلبي است و راه را هم براي خود و جريان مطبوعش هموار مي‌کند و هم براي اصلاح‌طلبان.

يعني شما معتقديد که جريان انحرافي اصولگرايان با جريان اصلاح‌طلبي پيوند و همبستگي دارد؟

هر دو جريان در نظر مردم و جامعه منفور هستند و خطري از اين دو جناح ما را به آن معني خاص تهديد نمي‌کند. کسي هم که جاده صاف‌کن جريان اصلاح‌طلبي است يکي از منفورترين چهره‌هاست و نمي‌تواند کاري از پيش ببرد. نمي‌خواهم بگويم با هم همبستر هستند بلکه مي‌خواهم بگويم هر دو يکي هستند.

ما اگر قيچي را براي بريدن نظام ترسيم کنيم اينگونه مي‌شود که يک لبه قيچي اصلاح‌طلبان هستند و لبه ديگر قيچي جريان انحرافي. اين قيچي را هم در دست يک گروه و نفر خاص مي‌بينيم و آن سازمان سيا است. من آقاي هاشمي را هم عامل دشمن نمي‌بينم و ايشان بيش از آن چيزي که هست خودشان را نشان مي‌دهد و قبول دارد. ايشان در امور مختلف بهنگام متوجه نمي‌شود و هنگامي متوجه مي‌شود که کار از کار گذشته است.

ضعف بصيرت و ضعف شناخت مهمترين عامل به حساب مي‌آيد و گاهي هم موارد محيط هم بر ايشان اثر مي‌گذارد.

آينده سياسي جريان اصلاح‌طلبان را به‌رغم تغيير تاکتيک‌هاي متناوب و گسترده اين جناح چگونه مي‌توان ديد؟

بنده در مورد اصلاح‌طلبان کاري به انتخابات سال گذشته ندارم، بلکه به دليل سفرهاي متعدد که به مناطق مختلف کشور داشته‌ام مشاهده کردم که اين آقايان زمين را آباد نکرده‌اند و کاري براي مردم انجام نداده‌اند، به مردم خدمات ارائه نداده‌اند.

«الانسان عبيد الاحسان»، انسان بنده احسان است. اين آقايان به کسي لعن و نفرين نکنند بروند در مورد رفتار و عملکرد خودشان تجديد نظر کنند. وقتي ‌ روي کار آمدند به خودشان پرداختند و به مردم جامعه بي‌توجه بودند. آقاي احمدي‌نژاد هر ايرادي داشته باشد، کت و شلوار زمان ورودش عين کت و شلوار زمان خروجش است، مردم ما اينها را مي‌بينند.

احمدي‌نژاد براي هيئت دولتش شب و روز نگذاشته است، کثيرالاسفر است. به دنبال خوشگذراني و خوردن چلوکباب نيست، به مشکلات و کاستي‌هاي مردم نگاه مي‌کند و سعي مي‌کند آنها را برطرف کند. آقايان اصلاح‌طلب خانه‌هاي 1000 متري و 2000 متري براي خودشان درست کردند اما در برخي از شهرستان‌ها مردم در کپر زندگي مي‌کردند. اگر مردم امروز ببينند که خاتمي در بالاشهر تهران با وسعت خانه‌اي بيش از حد نياز زندگي مي‌کند يقيناً ناراحت مي‌شوند. آقايان نبايد اين و آن را متهم کنند، ديگر محبوبيت آنها برگشتني نيست، چون مردم 8 سال در زمان هاشمي، 8 سال زمان خاتمي به اينها فرصت دادند، 16 سال تجربه کردند که به فکر خود و اطرافيانشان هستند.

راه‌هايي که اصلاح‌طلبان در پيش گرفته‌اند تا به وسيله آن به حاکميت برگردند کدام است؟

اول با تخريب طرف مقابل و حاکميت و به اشتباه انداختن طرف مقابل در پي آن هستند که مقبوليتي به دست آورند. آنها به دنبال آن هستند تا فعاليت‌هاي دولت را غير اصولي و پرهزينه جلوه بدهند. لازم است اينجا عرض کنم که احتياجي نيست که محل کنفرانس سران کشورهاي اسلامي را در جزيره کيش بسازيم، رئيس جمهور مردمي و عدالت‌محور ما نبايد بگذارد اين‌کار را بکنند.

يکي از انتقادات به آقاي هاشمي اين بودکه چرا ايشان سفرهاي تفريحي را به کيش مي‌رود. اينگوه حرکات که جريان اصلاح‌طلب سعي مي‌کند آن را به آب و تاب خاصي جلوه ببخشد به ضرر اصولگرايان و دولت تفسير مي‌شود. اصلاح‌طلبان جايگاهي در بين مردم ندارند و اين را خودشان هم مي‌دانند و با همين ديدگاه در پي آن هستندتا از طريق‌هايي که گفته شد کسب مقبوليت و مشروعيت کنند. ما در انتخابات آينده داغي تنور را به خاطر وجود اصولگرايان خواهيم داشت، به اين معنا که مردم جست‌وجو مي‌کنند کسي بهتر از احمدي‌نژاد را در ميان اصولگرايان که فعال و پوياست پيدا کنند. مردم بازي احزاب را نمي‌خورند و سعي مي‌کنند فردشناسي کنند.

عده‌اي از القابي مانند مرد خاکستري اصلاحات و يا امثالهم براي راهبري اهداف جريان اصلاحات نام مي‌برند، نقش اين افراد را در اين زمينه چگونه مي‌بينيد؟

اثر موسوي خوئيني‌ها و مجموعه مجاهدين انقلاب مثل تاج‌زاده و بهزاد نبوي و حجاريان در جريان اصلاحات و تحريک چهره‌هاي معروفشان بر کسي پوشيده نيست. در اين فتنه هم اين افراد نقش مؤثري داشتند، منتها شخص موسوي خوئيني‌ها به دليل زيرکي‌هايي که دارد و در دادگاه هم محاکمه شده است و سابقه قضايي دارد (دادگاه روزنامه سلام موسوي خوئيني‌ها محکوم شد) حواسش جمع است که به صورت آشکار وارد بازي نمي‌شود.

حتي يکي از دوستان اظهار مي‌کند که در جريان لانه جاسوسي پاي موسوي خوئيني‌ها گير است به اين شکل که براي اسناد کشف‌شده اي که پودر شده بود دستگاهي کشف شده بود که اين پاره‌پاره‌هاي اسناد پاک شده را به هم مي‌چسباند و محتويات آن را پديدار مي‌کرد.

اين اسناد به صورت مشخص جاسوس‌هاي دستگاه اطلاعاتي امريکا را لو مي‌داده. موسوي خوئيني‌ها از اين کار جلوگيري مي‌کند. در همين جريان کساني مثل شهيد وزوايي از ديوار سفارت امريکا بالا مي‌روند اما ميردامادي و اصغرزاده سخنگوي جريان تسخيرکننده مي‌شوند.

اهداف آقاي هاشمي رفسنجاني از بيان مواضع چند هفته اخير چه مي‌تواند باشد، با توجه به اينکه به صورت ديرهنگام از جريان فتنه به نوعي تبري جست؟

آقاي هاشمي سعي مي‌کند به شکلي موضع بگيرد که نه علناً با جريان فتنه همراهي کند و نه با اصولگرايان که الان در رأس هستند، در حقيقت چيزي مابين اينها، به نوعي مي‌خواهد ليدر بماند.

در حالي که به نظرم هاشمي يک راه بيشتر ندارد و آن هم راه نجات هاشمي است و آن اين است که به صورت عملي و علني از فتنه‌جويان نظام جدا بشوند چراکه اين افراد ديگر فتنه‌گر نيستند بلکه ضد انقلاب و ضداسلام هستند.

احساس هاشمي اين است که اگر ايشان نباشد انقلابي وجود ندارد در صورتي که اين طور نيست و اشتباه هاشمي هم هميشه همين بوده است. آقاي هاشمي در موقع لازم موضوعات را تشخيص نمي‌دهد و پس از گذشت روزها متوجه مي‌شود که چه اتفاقي افتاده است. ايشان در جلسه‌اي عنوان مي‌کند که اگر جريان سبز در انتخابات به پيروزي مي‌رسيدند استبدادي بر ايران حاکم مي‌شد بدتر از استبداد پهلوي. سؤال اينجاست که چرا ايشان با اين ديد موضع‌گيري نمي‌کند و اينها را به مردم نمي‌گويد.
ما بايد حواسمان باشد که موضوعات فرعي را بزرگ جلوه ندهيم و در پازل ضد انقلاب بازي نکنيم. زماني که ما موضوعات فرعي را اصلي‌کرديم و روي آن کار کرديم عملا ذهن مردم را از موضوعات اصلي دور مي‌کنيم و اين بزرگ‌ترين اشتباه است. موضوع اصلي کشور جريان انحرافي و امثالهم نيست اما بايد به اين موضوع هم در حد خودش پرداخته شود نه بيشتر. خواسته جريان مقابل اين است که اين موضوع را آنقدر بزرگ کنند تا مردم و جامعه موضوع اصلي که دشمني و عناد با نظام است را گم کنند.


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس