به گزارش مشرق، منطقه خاورمیانه هرج و مرج ترین منطقه در جهان است که بیشترین میزان درگیریهای بینالمللی را به خود دیده است. تمامی دولت های جهانی در این منطقه با خشونت به رقابت با هم می پردازند و قویترین سامانه های نظامی در آن فعال هستند. این منطقه دولت های ضعیف و پراکنده ای دارد و پست ترین گروه های موجود در روی زمین ( رژیم صهیونیستی و تکفیری ها) نیز در این منطقه حضور دارند. نخبه های وابسته به رژیم سرمایه داری در خاورمیانه به قدرت رسیدهاند و شاخص های توسعه انسانی در پایین ترین سطح خود قرار دارد. همکاری های منطقه ای در مناسبات دولت ها وجود ندارد و با وجودی که مملو از نفت است، اما جنگ و کشتار در آن موج می زند.
تمام این اتفاقات در خلأ روی نمی دهد، بلکه یا جزئی از سیاست های مدیریتی امپریالیسم در منطقه است یا اینکه نتیجه غیر مستقیم این سیاستهاست، علت سوم این است که می تواند نتیجه تراکم تاریخی موجود در منطقه باشد که نیروهای منطقه ای در عبور از آنها ناکام ماندهاند.
منطقه در حال حاضر در دور باطلی از خشونت های روز افزون می چرخد، دوری که دست کم سالهای متمادی طول خواهد کشید و عناصر انسانی و اقتصاد و فرهنگ منطقه قربانی این خشونت های روز افزون هستند.
بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر می رسد، عناصر افراطی برای اهداف آسمانی مبارزه نمی کنند، بلکه انگیزه های مادی و دنیوی دارند که از جمله آنها اثبات کرامت و عزت برای خودشان است. هزاران نفر از عناصری که به این گروههای افراطی می پیوندند، همواره عقده های انزوا و خفت و پستی را که در نتیجه مثلث استبداد و تسلط و افراط گرایی دینی به وجود آمده، با خود حمل می کنند. خطرناک تر اینکه این عقده ها به ذات فرد بر نمی گردد، بلکه به هویت وی مربوط است و با وجودی که آنها برای خود تقدس و بزرگی تصور می کنند، در خفت و انزوا قرار می گیرند، به همین علت است که شورش کرده و به این شکل وحشیانه در می آیند.
روند عضو گیری داعش را از این منظر می توان دریافت. آنها قبل از اینکه وعده بهشت و حور العین را به هواداران خود بدهند، وعده ایجاد خلافتی را می دهند که می تواند هیبت آنها را تقویت کرده و اعتقادات آنها را گرامی بدارد.
هر دستاورد میدانی این احساسات را در نزد آنها تقویت کرده و عضو گیری را تسریع می کند و عکس این اتفاق نیز درست است. به همین علت است که عده ای از تحلیلگران معتقدند که مهم ترین رکن مقابله با داعش قدرت سخت افزاری و نظامی است، نه توان نرم افزاری. در ابتدا باید هیبت داعش شکسته شود. به همین علت است که سران داعش عواقب شکست نظامی در کوبانی را به خوبی درک می کنند، بویژه وقتی که تصاویر مبارزان کُرد به وفور در سایت های خبری منتشر شده است.
در هر حال این عامل انسانی از جوانان عرب است که باید تا سالهای متمادی آتش این جنگ های منطقه ای را داغ نگه دارند.
امپریالیسم آمریکایی نیاز به عملیات فرسایش قانونمند محور مقاومت دارد که از طریق هرج و مرج در مشرق عربی به دنبال آن است.
بنابراین آمریکا در مرحله آینده نیز از طریق اصل "فرماندهی در سایه"، تحولات منطقه را مدیریت می کند و این روند البته گرچه اثر محدودی در سیطره مجدد آمریکا دارد، اما این گروه ها میتوانند معرکه های منطقه ای را فعال نگه دارند و جنگ فرسایشی و نیابی را از طرف آمریکا دنبال می کنند. به این ترتیب است که برخی مسئولان آمریکایی از جمله جو بایدن و برژینسکی با وقاحت تمام می گویند: جنگ فقط وظیفه هم پیمانان ماست.
در سال 2011 رابرت گیتس وزیر جنگ آمریکا گفت که هر وزیر جنگ آینده ای در این کشور که رئیس جمهور را به اعزام نیروهای زمینی به آسیا و خاورمیانه یا آفریقا تشویق کند، باید در عقلانیت وی تردید کرد.
این اوج سلطه طلبی است، آمریکا به دنبال ایجاد ثبات در منطقه بر اساس ساختار هرمی است که مناسبات منطقهای را بر اساس دیدگاه های خود ترسیم کند. اما زمانی که این سلطه از بین می رود، آمریکا سعی می کند تا دشمنان خود را از در اختیار گرفتن خلأها بازدارد و آنها را با موازنه های منطقه ای محاصره کند.
مشکل کنونی در هم پیمانان واشنگتن است، این نیروها در حالی که میدانند استفاده از قدرت سخت افزاری بر ضد محور مقاومت غیر ممکن است، اما به دنبال ایجاد ساختارهای تنگ هویتی برای خود هستند و با مظلوم نمایی جنگ های هویتی را در منطقه به راه می اندازند که شدید ترین انواع جنگ ها است و کمتر به حل و فصل مسالمت آمیز می رسد. البته جنگ هویتی قابلیت مهار و کنترل نیز ندارد، به همین علت است که حتی به داخل یک محور استراتژیک نیز کشیده میشود، از جمله این اتفاقات بین ترکیه و عربستان سعودی با محور وهابی و اخوانی به وجود آمده که پیچیدگیهای تحولات منطقه را بیشتر کرده است.
آمریکا در هر منطقه ای هم پیمانانی برای خود درست کرده که بتوانند موازنه را در برابر دشمنانش حفظ کنند. ژاپن و کره جنوبی در مقابل چین قرار دارند، اتحادیه اروپا در برابر آسیا قرار دارد. البته دولت های اروپایی در صورت قطعی شدن وابستگی شان به آمریکا مورد مواخذه و فشارهای داخلی قرار می گیرند.
در خاورمیانه هم پیمانان آمریکا منابع مالی گسترده ای در اثر مالکیت بر منابع نفتی دارند، آنها به علت استبدادی که ایجاد کرده اند، از فشارهای داخلی در امان هستند و به همین علت وابستگی کورکورانه ای به آمریکا دارند و میتوانند صدها میلیارد دلار و مقادیر قابل توجهی از خشونت و استبداد را در راستای خدمت به آمریکا به کار گیرند. این یکی دیگر از چالش هایی است که در برابر محور مقاومت قرار دارد.
نیروهای منطقه ای هنوز به فرسایش کشده نشدهاند، هر کدام از آنها تصور میکنند میتوانند دستاوردهایی داشته باشند یا شکستی را به رقیب خود تحمیل کنند. البته به نظر می رسد طرف ترکی هنوز انفعال زیادی از حوادث دارد و هنوز به منطق سازش منطقه ای بویژه در سوریه نزدیک نشده است. بنابراین به نظر می رسد مقدار بیشتری از فرسایش نیاز است که دیگران به سمت تعقل پیش بروند، بنابراین محور مقاومت باید استراتژی ضد جنگ های فرسایشی را در دستور کار قرار داده و به صبر راهبردی و بسیج تمامی منابع نیروها مجهز شوند. در این راستا البته باید عراق در بازی موازنههای قدرت منطقه تقویت شود، چرا که از کمترین میزان توان داخلی خود در این بحران استفاده می کند.
تمام این اتفاقات در خلأ روی نمی دهد، بلکه یا جزئی از سیاست های مدیریتی امپریالیسم در منطقه است یا اینکه نتیجه غیر مستقیم این سیاستهاست، علت سوم این است که می تواند نتیجه تراکم تاریخی موجود در منطقه باشد که نیروهای منطقه ای در عبور از آنها ناکام ماندهاند.
منطقه در حال حاضر در دور باطلی از خشونت های روز افزون می چرخد، دوری که دست کم سالهای متمادی طول خواهد کشید و عناصر انسانی و اقتصاد و فرهنگ منطقه قربانی این خشونت های روز افزون هستند.
بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر می رسد، عناصر افراطی برای اهداف آسمانی مبارزه نمی کنند، بلکه انگیزه های مادی و دنیوی دارند که از جمله آنها اثبات کرامت و عزت برای خودشان است. هزاران نفر از عناصری که به این گروههای افراطی می پیوندند، همواره عقده های انزوا و خفت و پستی را که در نتیجه مثلث استبداد و تسلط و افراط گرایی دینی به وجود آمده، با خود حمل می کنند. خطرناک تر اینکه این عقده ها به ذات فرد بر نمی گردد، بلکه به هویت وی مربوط است و با وجودی که آنها برای خود تقدس و بزرگی تصور می کنند، در خفت و انزوا قرار می گیرند، به همین علت است که شورش کرده و به این شکل وحشیانه در می آیند.
روند عضو گیری داعش را از این منظر می توان دریافت. آنها قبل از اینکه وعده بهشت و حور العین را به هواداران خود بدهند، وعده ایجاد خلافتی را می دهند که می تواند هیبت آنها را تقویت کرده و اعتقادات آنها را گرامی بدارد.
هر دستاورد میدانی این احساسات را در نزد آنها تقویت کرده و عضو گیری را تسریع می کند و عکس این اتفاق نیز درست است. به همین علت است که عده ای از تحلیلگران معتقدند که مهم ترین رکن مقابله با داعش قدرت سخت افزاری و نظامی است، نه توان نرم افزاری. در ابتدا باید هیبت داعش شکسته شود. به همین علت است که سران داعش عواقب شکست نظامی در کوبانی را به خوبی درک می کنند، بویژه وقتی که تصاویر مبارزان کُرد به وفور در سایت های خبری منتشر شده است.
در هر حال این عامل انسانی از جوانان عرب است که باید تا سالهای متمادی آتش این جنگ های منطقه ای را داغ نگه دارند.
امپریالیسم آمریکایی نیاز به عملیات فرسایش قانونمند محور مقاومت دارد که از طریق هرج و مرج در مشرق عربی به دنبال آن است.
بنابراین آمریکا در مرحله آینده نیز از طریق اصل "فرماندهی در سایه"، تحولات منطقه را مدیریت می کند و این روند البته گرچه اثر محدودی در سیطره مجدد آمریکا دارد، اما این گروه ها میتوانند معرکه های منطقه ای را فعال نگه دارند و جنگ فرسایشی و نیابی را از طرف آمریکا دنبال می کنند. به این ترتیب است که برخی مسئولان آمریکایی از جمله جو بایدن و برژینسکی با وقاحت تمام می گویند: جنگ فقط وظیفه هم پیمانان ماست.
در سال 2011 رابرت گیتس وزیر جنگ آمریکا گفت که هر وزیر جنگ آینده ای در این کشور که رئیس جمهور را به اعزام نیروهای زمینی به آسیا و خاورمیانه یا آفریقا تشویق کند، باید در عقلانیت وی تردید کرد.
این اوج سلطه طلبی است، آمریکا به دنبال ایجاد ثبات در منطقه بر اساس ساختار هرمی است که مناسبات منطقهای را بر اساس دیدگاه های خود ترسیم کند. اما زمانی که این سلطه از بین می رود، آمریکا سعی می کند تا دشمنان خود را از در اختیار گرفتن خلأها بازدارد و آنها را با موازنه های منطقه ای محاصره کند.
مشکل کنونی در هم پیمانان واشنگتن است، این نیروها در حالی که میدانند استفاده از قدرت سخت افزاری بر ضد محور مقاومت غیر ممکن است، اما به دنبال ایجاد ساختارهای تنگ هویتی برای خود هستند و با مظلوم نمایی جنگ های هویتی را در منطقه به راه می اندازند که شدید ترین انواع جنگ ها است و کمتر به حل و فصل مسالمت آمیز می رسد. البته جنگ هویتی قابلیت مهار و کنترل نیز ندارد، به همین علت است که حتی به داخل یک محور استراتژیک نیز کشیده میشود، از جمله این اتفاقات بین ترکیه و عربستان سعودی با محور وهابی و اخوانی به وجود آمده که پیچیدگیهای تحولات منطقه را بیشتر کرده است.
آمریکا در هر منطقه ای هم پیمانانی برای خود درست کرده که بتوانند موازنه را در برابر دشمنانش حفظ کنند. ژاپن و کره جنوبی در مقابل چین قرار دارند، اتحادیه اروپا در برابر آسیا قرار دارد. البته دولت های اروپایی در صورت قطعی شدن وابستگی شان به آمریکا مورد مواخذه و فشارهای داخلی قرار می گیرند.
در خاورمیانه هم پیمانان آمریکا منابع مالی گسترده ای در اثر مالکیت بر منابع نفتی دارند، آنها به علت استبدادی که ایجاد کرده اند، از فشارهای داخلی در امان هستند و به همین علت وابستگی کورکورانه ای به آمریکا دارند و میتوانند صدها میلیارد دلار و مقادیر قابل توجهی از خشونت و استبداد را در راستای خدمت به آمریکا به کار گیرند. این یکی دیگر از چالش هایی است که در برابر محور مقاومت قرار دارد.
نیروهای منطقه ای هنوز به فرسایش کشده نشدهاند، هر کدام از آنها تصور میکنند میتوانند دستاوردهایی داشته باشند یا شکستی را به رقیب خود تحمیل کنند. البته به نظر می رسد طرف ترکی هنوز انفعال زیادی از حوادث دارد و هنوز به منطق سازش منطقه ای بویژه در سوریه نزدیک نشده است. بنابراین به نظر می رسد مقدار بیشتری از فرسایش نیاز است که دیگران به سمت تعقل پیش بروند، بنابراین محور مقاومت باید استراتژی ضد جنگ های فرسایشی را در دستور کار قرار داده و به صبر راهبردی و بسیج تمامی منابع نیروها مجهز شوند. در این راستا البته باید عراق در بازی موازنههای قدرت منطقه تقویت شود، چرا که از کمترین میزان توان داخلی خود در این بحران استفاده می کند.