قضاوت نمیکنم شاید سایر همکاران در این عرصه همچنان در تب جام جهانی هستند و بی صبرانه منتظر روشن شدن تکلیف قهرمان جام بیستم. دوستی میگفت مثل گلفروش که شب عید بیشتر سود میکند، این روزها هم روزهای خوبی برای خبرنگاران حوزه فوتبال خارجی است! اسپانیا و انگلیس و ایتالیا که رفتند مشخص بود که به شب زنده داریهای بی هدفش نمی ارزد.
تیم ملی فوتبال ایران، باشکوه و قدرتمند به جام بیستم صعود کرد، روزهای پر فراز و نشیبی را برای آماده سازی گذراند و در مرحله گروهی جام جهانی با یک تساوی، یک شکست خوب و یک شکست بد به کارش خاتمه داد.
عنوان اول روزنامههای داخلی مشترک نبود، بستگی به این داشت که تحریریه آن روزنامه یا خبرگزاری تا چه حد مستقل باشد و تا چه حد وابسته، از طرفی این وابستگی هم داستان خودش را دارد، سیاسی باشد دنیای دیگری است و اقتصادی باشد ماجرا پیچیده تر خواهد شد.
گروهی از بی لیاقتی و خیانت مرد پرتغالی نوشتند و عده ای از عظمت کار او، گفتند کیروش مستخدم ما است، نوشتند کیروش ما را مدیریت کرده و باندی که برای تزریق یک کادر مربیگری کاملا وطنی خیز برداشته بود ماجرای تیم ملی و کیروش را تا عباس آقا و موش تنزل داد.
بیانیه صادر شد، از سوی صدها مربی بزرگ و کوچک، بعد تکذیب شد، از سوی صدها مربی بزرگ و کوچک و آقای خوشحال فوتبال ایران در نشست خبری خود بار دیگر بر تلاش خود برای تمدید قرارداد مرد پرتغالی تاکید کرد.
حیف که عمرش به اکران عمومی قد نداد، و گرنه با سانسور 40 درصدی فیلمش مبارزه میکرد، استنلی کوبریک بیچاره!
حالا باید برای ورود به میهمانی سئول، اسم رمز را بلد باشی، اسم رمزی که به دست هر خبرنگار و سردبیری نمیرسد، ساختمان سیاه سئول جای خیانتکارها نیست. برای رسیدن به اتاق رئیس باید ماسک بر صورت بزنی، تا هیچکسی تو را نشناسد شاید با این ماسک همچنان مستقل بمانی و مستقل بنویسی.
اهلش نیستند انگار، فوتبال اهل میخواهد، قحط الرجالی است دیدنی از پیچ چمران تا تقاطع ملاصدرا، چیزی هم به جام ملتهای آسیا باقی نمانده و بهتر است در سایه نقل و انتقالات تابستانی و ناعادلانه لیگ برتر، این داستان یوزپلنگ و مرد پرتغالی فراموش شود. بدون حتی یک تیم مردمی، بدون حتی یک مدیر عامل مردمی، بدون حتی یک استادیوم استاندارد، بدون نسلی طلایی، بدون زیرساخت، بدون تدارک برای آینده، با چشمان کاملا بسته.