گروه جهاد و مقاومت مشرق:
می گفت: فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!
خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟
گفت:آخه بابام موجيه!
گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟
آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو و مادر و برادر رو كتك ميزنه! امامشكل چیز دیگه ایه...
گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟
گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه و متوجه ميشه چه كاري كرده.شروع مي كنه دست و پاهاي همه مون را...
حاجي! حاجي! دعاكنيد پدرم شهيد بشه...
آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو و مادر و برادر رو كتك ميزنه! امامشكل چیز دیگه ایه...