
نامش سمير بود و تنها ? سال داشت. پدرش براي تامين مخارج تحصيل سمير خيلي کار کرده بود. آن روز يک گلابي از دست مادرش گرفت و رفت تا پسر عمويش بازي کند در حالي که به مادر قول داده بود تا قبل از غروب آفتاب به منزل باز گردد. اما ...
پدر و مادرش با شنيدن سر و صداي مردم به بيرون آمدند، با منزل عمويش تماس گرفتند اما سمير آنجا نبود. خبر رسيد کودکي به بيمارستان منتقل شده است. کودک شناسايي شد، سمير بود. پزشکان جلو چشم پدر سمير هر چه تلاش کردند با شوک الکتريکي او را احيا کنند، نتوانستند، اين را البته پدرش مي دانست او مي گفت سمير همان ابتدا جان داده بود.
روز بعد سايت هاي خبر کشمير نوشتند که:
کودکي ? ساله به نام سمير احمد راه، هنگامي که در روز ? آگوست (?? مرداد) از منزل خود خارج شده بود و از ترس سگي اقدام به عبور از خيابان کرده بود، به دست نيروهاي شبه نظامي هندي در کشمير افتاد و آنقدر مورد ضرب و شتم قرار گرفت که در دم جان داد. وقتي جنازه او به بيمارستان رسيد استخوان هاي شکسته بدنش کاملا نمايان بود. نيروهاي شبه نظامي با ضربه اي بر سرش او را به زمين زده بودند و بر روي سينه کوچکش ايستاده بودند و بدن نحيف اور را مانند توپ با لگد به اين سو و آن سو پرتاب کرده بودند.
خانواده داغ دار سمير که هنوز مرگ کودکشان را باور ندارند.
بر گرفته از وبلاگ سيد روح الله رضوي