اصرار دارد خودش را با حفظ لهجه آباداني‌اش اينگونه معرفي كند: «رضا خدري، متولد 1329آبادان هستم، روزنامه نگار قديمي. علت اينكه مي‌گويم قديمي اين است كه از سال‌هاي قبل از انقلاب تا همين چند سال پيش، حرفه روزنامه نگاري را ادامه داده‌ام اما هنوز بازنشسته نشده‌ام!»

به گزارش مشرق، اصرار دارد خودش را با حفظ لهجه آباداني‌اش اينگونه معرفي كند: «رضا خدري، متولد 1329آبادان هستم، روزنامه نگار قديمي. علت اينكه مي‌گويم قديمي اين است كه از سال‌هاي قبل از انقلاب تا همين چند سال پيش، حرفه روزنامه نگاري را ادامه داده‌ام اما هنوز بازنشسته نشده‌ام!»

صحبت‌هاي اين روزنامه‌نگار، عكاس و رزمنده سابق دفاع مقدس آنقدر شيرين و دلچسب بود كه سعي كرديم بخش‌هاي شنيدني و جالب‌تر خاطرات و سوابقش را با اندكي تلخيص در ذيل اين مقدمه بياوريم.

«از سال 47 كه در دانشگاه علوم ارتباطات پذيرفته شدم، مرحوم دكتر كاظم معتمدنژاد از اساتيد آن روزهاي دانشگاه مرا در همان اوايل دانشجويي براي حضور در عرصه خبر و خبررساني به روزنامه كيهان معرفي كرد. به خاطر شهرستاني بودنم در تحريريه و سرويس شهرستان‌ها شروع به كار كردم. با افرادي نظير دكتر يونس شكرخواه و آقاي محمود مختاريان و چندين و چند نفر ديگر افتخار همكاري داشتم. بعد از سپري كردن دوران دانشجويي و خدمت سربازي‌ام با درجه افسر وظيفه‌ در روزنامه كيهان، در جايگاه مدير روابط عمومي سازمان بنادر و كشتيراني مشغول فعاليت شدم. در ايام مبارزات مردم به رهبري امام راحل عليه حكومت طاغوت سرگرم فعاليت‌هاي سياسي شدم و با افرادي نظير «خسرو گلسرخي» همكاري نزديكي داشتم كه در سال 50 و زماني كه ترم ششم دانشگاه بودم و با گلسرخي در روزنامه كيهان همكار بوديم، توسط ساواك دستگير شديم.

بعد از اتمام تحصيل و سربازي و در پي چندسال فعاليت سياسي، به آبادان برگشتم. در آنجا گروه‌هاي چپ در دسته‌بندي‌هاي مختلف و چندگانه حضور داشتند. قرار شد براي بندر شاهپور (بندر امام كنوني) شهردار انتخاب شود. گروه‌هاي چپ، انتخاب شهردار از ميان دوستان و هم‌مسلكانشان را براي خودشان مثل يك «حق» مي‌دانستند؛ از طرفي حجت‌الاسلام آل غفور به عنوان امام‌جمعه آنجا نظري بر خلاف گروه‌هاي به اصطلاح مبارز داشت. نظر ايشان نسبت به بنده به دليل داشتن مدرك دانشگاهي و سابقه فعاليت سياسي در دوران قبل از پيروزي انقلاب مثبت بود و بالاخره من به عنوان اولين شهردار بندر شاهپور در دوران بعد از انقلاب انتخاب شدم. شايد جالب باشد بدانيد كه بنده به عنوان شهردار پيشنهاد تغيير نام بندر شاهپور به بندر امام خميني(ره) را در يك جلسه‌اي كه در محل مسجد جامع آبادان تشكيل شده بود به حجت‌الاسلام آل غفور دادم و ايشان هم موافقت كردند.

بعد از مطرح و قبول شدن اين پيشنهاد، حجت الاسلام آل غفور بلافاصله موضوع را به وزارت كشور آن دوران اعلام كرد كه پيشنهاد مورد تأييد آنجا هم قرار گرفت و به اين ترتيب بندر شاهپور به بندر امام خميني(ره) تغيير نام يافت. قبل از اينكه به روزهاي شروع جنگ و فعاليت من به عنوان شهردار، عكاس، خبرنگار و رزمنده برسيم بايد بگويم كه خبر تأسف انگيز آتش‌سوزي در «سينما ركس» آبادان را بنده به عنوان اولين خبرنگار به دفتر مركزي روزنامه كيهان در تهران اعلام كردم كه اين مسئله يكي از تلخ‌ترين خاطرات من در دوران روزنامه نگاري‌ام بوده است. هنوز چند روزي به آغاز رسمي جنگ عراق عليه كشورمان در 31 شهريور ماه سال 1359 باقي مانده بود كه اخبار برخي تحركات و درگيري‌هاي پراكنده‌اي را كه مقدمه شروع جنگ بود به دفتر كيهان كه آن روزها ابراهيم يزدي مسئوليت آن را بر عهده داشت، چندين بار مخابره كردم. در يكي از آن موارد اعلام كردم كه پاسگاه مؤمني در نزديكي خرمشهر نابود شده است و يك سروان هم به اسم «شهيد محمودي» به شهادت رسيده است. جالب اينكه «ابراهيم يزدي» در جواب من به همكاران آنجا گفته بود، كسي مثل من كه با رئيس‌جمهور و وزارت خارجه و دولت از نزديك در تعامل هستم، چنين چيزي را نمي‌دانم آن وقت «رضا خدري» مي‌داند؟ مگر چنين چيزي امكان دارد؟!

در آخر هم گفته بود يا خواب نما شده است يا از حالت طبيعي خارج شده كه چنين چيزهايي را مي‌گويد! به هر ترتيب چند روز بعد جنگ ناجوانمردانه رژيم بعث عليه كشورمان آغاز شد و من به مدت هشت سال تمام در جبهه‌هاي غرب و جنوب كشور مشغول خبرنگاري و عكاسي به همراه رزم و نبرد با دشمن بعثي شدم. يكي از الطاف الهي به بنده اين بود كه طي سال‌ها توانسته‌ام قريب به 10 عنوان كتاب با موضوعاتي در رابطه با جنگ تحميلي و... به چاپ برسانم. اولين اثرم را با نام «زار قاسم، بَلَم رانِ خرمشهر» در بهمن ماه سال 1362 و براي بچه‌ها تأليف و چاپ كردم اما كتاب ديگري با محتواي روزشمار مقاومت در خرمشهر با نام «خرمشهر، از اسارت تا آزادي» نيز در تابستان سال 1363 و در شمارگان 10هزار نسخه تأليف و چاپ كردم. پس از نوشتن چندين كتاب ديگر بايد عرض كنم كه كتاب «از طهران تا تهران» نيز يكي ديگر از تأليفات من است؛ اما آخرين اثرم كه هم اكنون زير چاپ است، مربوط به معرفي شهداي شهر آبادان است. لازم است اين را هم بگويم كه به غير از دو جلد از كتاب‌هايم، مابقي آنها را با هزينه شخصي‌ام چاپ كرده‌ام. آن ايامي كه عكس‌هايم از صحنه‌هاي جنگ در صفحات مختلف روزنامه كيهان چاپ مي‌شد به عنوان رزمنده در جمع بچه‌هاي «ستاد جنگ‌هاي نامنظم» كه فرماندهي‌اش را شهيد «سيد مجتبي هاشمي» بر عهده داشت، به عنوان فرمانده يكي از گردان‌هاي اين ستاد در حال نبرد با دشمن بعثي بودم كه پس از مدتي با حسن نظر حاج آقا ابوترابي فرد به عقيدتي- سياسي سپاه پاسداران پيوستم.

نویسنده : مصطفي شاه‌كرمي
منبع : روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس