نگاه درون گرای هنرمند به آثارش، نوع نگاه مردمی به هنر انتزاعی، بحث در مورد خصوصیات هنر مدرن، مکاتب فکری وارد شده در ادبیات و نقاشی و تحول مدرن در موضوعات فرهنگی همه از جمله موضوعات بحث برانگیزی بود که در ابتدای ترویج خود در جامعه، ذهن بسیاری را به خود جلب کرد. بحث میان افراد بر سر خاص بودن این هنرها و طرفداران روشنفکر آن که جزو طبقه خاصی از جامعه محسوب میشوند، بود. در این میان دغدغهمندانی پیدا شدند که اساس و بنیان این نگاه روشن فکری را زیر سوال بردند. کسانی همچون شهید سید مرتضی آوینی که معتقد بودند هنرهایی که تنها برای قشری خاص با تفکرات غرب زده حرف برای گفتن دارد، هنر روز جامعه نبوده و پاسخگوی نیازهای فرهنگی مردم هم نیستند. در هیاهویی که بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر خود در جریان عظیم تحولات فرهنگی هضم شده و راهی جریان آب شده بودند، آوینی با صراحت در خلاف این جریانها، موضوعاتی را مطرح میکرد که خوشایند بسیاری از اصحاب هنر نبود. سید مرتضی آوینی توانست بسیاری از مشکلات فرهنگی را به خوبی بشناسد، دلسوزانه آنها را نقد کند و برای برخی چالشهای فرهنگی راهکار ارائه دهد. راهکارهایی که برخی از آنها هنوز بعد از گذشت 21 سال از شهادتش نامکشوف و دست نخورده باقی مانده است.
آوینی همواره یکی از رایج ترین مسائلی که دائما آن را در مواجهه خواص و روشنفکران جامعه گوشزد میکرد و شرط موفقیت در هنر و فرهنگ را وابسته به آن میدانست، موضوع "روی آوردن به مردم" بود. او در موارد مختلف، روی آوردن به مردم را راه حل بسیاری از گرههای فرهنگی میداند. مواجهه مردم و هنر و ارتباط مسئولین و اصحاب فرهنگ با مردم بسیاری از دردها را درمان کرده و اهداف را سهل الوصول میکند. آوینی، دوری اهالی هنر مدرن از مردم را یکی از عیوب آنان میداند که ضمن ایجاد مشکلات ارتباطی با جامعه، نوعی استبداد درونی برای روشنفکران نیز ایجاد کرده است. او ارتباط گرفتن با مردم را تنها مختص یک شاخه از فرهنگ نمیداند و معتقد است تمامی شاخههایی که در این موضوع حرف برای گفتن دارند باید در رابطه خود با مردم تجدید نظر کنند. او ارتباط خطبا و علمای مذهبی با مردم را برای روشن فکران مثال میزند و به رخشان میکشد. ارتباطی که منشا بسیاری از برکات در زمینه اعتقادات جامعه شده است و میگوید خطبای مذهبی برای ارتباط گرفتن با مردم بسیاری از مشکلات را تحمل میکنند. آوینی مینویسد:
"خطبای مذهبی هم با مشکلات روبرو هستند. مخاطب عام گرفتار روزمرهگی و معادلات سخیف زندگی بشری در برابر پیام پیامبران که مرگ آگاهی است و اعراض از تعلقات دنیایی و دلبستن به معشوقی که جز به چشم دل دیده نمیشود اما مبلغان مذهبی خسته نمیشوند و با این حکم فرعونی که "عوام کالانعام را چه کار به توحید و معاد و عرفان!" روی از مردم نمیگردانند آنها همین مردم را ولی نعمت خویش میدانند و به همین علت درست در جایی که رابطه بین مردم و روشنفکران علم زده و غرب زده کاملا منقطع است در رابطه بین مردم و مراجع دینیشان بنیان انقلابی گذاشته میشود که تقدیر تاریخی فردای کره زمین را به دست میگیرد."
برخی از متفکران که در آن مقطع اصرار داشتند بگویند ذائقه مردم عام، ذائقه مناسبی برای تولید در عرصه فرهنگ و هنر نیست، در این زمینه بحث میکردند و موضوع ابتذال را مطرح میکردند که به خصوص در عرصه سینما مثلا هر جا که هنرمند به سمت خواست و ذائقه عموم مردم پیش رفته است به دنبال سوژههای سطحی ابتذال یا فیلمفارسی و ... بوده و به همین دلیل اقبال عمومی شرط خوبی برای مناسب بودن محصول نیست. آوینی این نگاه را هرچند که در برخی موارد صورت گرفته است، درست نمیانگارد و تعمیم دادن آن به همه حوزههای فرهنگی و هنری را نادرست معرفی میکند. آوینی مینویسد:
"روی آوردن به مردم لزوما با افتادن در دام ابتزال همراه نیست و اصلا همین تفکر ریشه در تفرعن و عجب و حماقتی دارد که روشنفکران قلابی این مرز و بوم به آن گرفتارند. آنها ناآگاهی مردم را بهانه توجیه انقطاع تاریخی خویش از مردم گرفتهاند."
آوینی افرادی را که به بهانه "تفکر" و نگاه "شبه روشن فکری" به موضوعات خود را از دیگر افراد جامعه جدا کرده و شاخص تلقی میکنند، صراحتا منفور میداند. کسانیکه پشت عنوان "تفکر" پنهان شدهاند و با استبداد در عقایدشان، بی توجه به مسائل روز فرهنگی، مردم را نا آگاه میخوانند. کسانی که انفعال خود را در این عرصه به حساب نادانی مردم میگذارند و دغدغهای ندارند. او مینویسد:
" اگر مراد از تفکر لولیدن در کافهها و کتابفروشیها و شرکت در بحثهای الکی و بلغور کردن کلماتی است که جز پوستههایی بدون مغز از آنها باقی نمانده و به اشیایی در میان سایر اشیا تبدیل گشتهاند که باید گفت برسر این لفظ تفکر هم همان رفته است که برسر دیگر کلمات زبان رسانهای. پس تفکر یعنی انفعال و نخبگان و متفکران کسانی هستند که در حاشیه زندگی اطراق کردهاند و با ظاهر کلمات ور میروند و طفیلی معده غرب هستند و جز طعم فضولات غربیان به مزاقشان خوش نمیآید- من آنم که کانت متفکر بود- و از فرعون فقط سلطنت ظاهر کم دارند و رسالت تاریخیشان این است که انفعال خویش را به حساب ناآگاهی مردم بگذارند."
او توجه به مخاطب را لازمه ایجاد یک تحول در عرصه فرهنگ معرفی میکند. مصداقهای آوینی به عنوان یک مستندساز دغدغهمند بیشتر در سینما به عنوان هنری که مردمی بودن لازمه آن است، عنوان شده. به همین دلیل در زمینه سینما این موضوع را به صورتی گسترده تر مطرح میکند و میگوید:
" لازمه ایجاد تحول روحی و فرهنگی عنایت به مخاطب است...لازمه اینکه سینما منشأ تحول گسترده فرهنگی باشد آن است که از نخبهگرایی پرهیز کند و مخاطب عام داشته باشد."
و در جایی دیگر در مقایسه هنرهای مدرن و به دنبال آن سینما در نگاه به مردم و مردمی بودن مینویسد:
" هنر مدرن، هنر موزهها و گالریها و سینه کلوبهاست؛ نه هنر مردم. نه نقاش مدرنیست این اشتباه را میکند که مردم را به تماشای آثار خویش فراخواند و نه مردم دیگر توقع دارند که سر از کار مدرنیستها درآورند. بر شعر مدرن نیز همان رفته است که بر نقاشی. شعر مدرن هم مخاطب خاص دارد. هزار و یک تلاش انتزاعی و مبرا از مردم است.، چرا که عالم امروز، عالم انتزاعی است. اما اگر هنرمندی کارش را در معرض عموم نهاد باید قبول کند که مفسرش مردم باشند...سینما نیز به این لحاظ از دیگر هنرها متمایز است که ماهیتا نمیـواند از مردم فاصله بگیرد."
آوینی یکی از بزرگترین آفتهای فرهنگ را واگذاری هدایت آن به دست مدعیانی میداند که خود را بالاتر از مردم و نخبه میدانند. کسانیکه با دست کم گرفتن مردم به عنوان مخاطبان اصلی محصولات فرهنگی، آنها را در تصمیمگیریهای خود دخالت نمیدهند و براساس معیارهای روشنفکری خود پیش میروند. او در همین زمینه مینویسد:
"اطلاق "تودهها" به مردم لفظ تحقیرآمیزی است که بیشتر از همه ریشه در ایدئولوژی مارکسیسم دارد. همان تفکری که به مردم "تودههای ناآگاه" اطلاق میکند، روشنفکران را "نخبگان جامعه" میداند و قیادت و هدایت مردم را نیز به این مدعیان واگذار میکند."
مرور تفکرات آوینی در باب دغدغههای فرهنگی، امروزه میبایست بیشتر از گذار و گذر باشد. آفتهایی که بعد از گذشت دو دهه از زمان آوینی هنوز پابرجاست و اگرچه در برخی موارد کمتر شده است، اما هنوز ریشه کن نشده. مدیریت فرهنگی و جهاد در عرصه فرهنگی با نگاه به تفکرات کسانی همچون سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی میتواند دگرگونیهای شگفت آوری را به وجود آورد. و غفلت از همین ریشههاست که کمبودهای غیر قابل جبرانی در برخی مقولات فرهنگ و هنر ایجاد کرده است.
امروز باید از مسئولان فرهنگی کشور این سوال را پرسید که آیا هنوز وقت آن نرسیده است که به برخی دغدغههای آوینی برای سامان دادن به امور رجوع کرد؟ و آیا هنوز زمان آن فرا نرسیده است که مردم اداره فرهنگ خود را به دست بگیرند؟ به خصوص آنکه رهبر معظم انقلاب اخیرا در سخنرانی نخستین روز سال 93 به فعالیتهای خودجوش مردمی اشاره میکند و تداوم آن را برای بهبود وضعیت فرهنگ کشور مفید میداند. همان جایی که مسئولین ما از آن غافل شدهاند. رهبری فرمودند: "آن جوانهایی که در تهران، در شهرهای گوناگون، در استانهای مختلف، در خود مشهد، در بسیاری از شهرهای دیگر کار فرهنگی میکنند، با اراده خودشان، با انگیزه خودشان ـ کارهای بسیار خوبی هم از آنها ناشی شده است که از بعضی از آنها ما بحمدالله اطّلاع پیدا کردیم ـ کار را هرچه میتوانند بهطور جدّی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوانهای مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملّت، ایفا کرده است."
کد خبر 299764
تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۸
- ۰ نظر
- چاپ
شهیدآوینی توانست بسیاری از مشکلات فرهنگی را دلسوزانه نقد کرده و برای برخی چالشهای فرهنگی راهکار ارائه دهد. امروز باید از مسئولان فرهنگی پرسید آیا هنوز وقت آن نرسیده است که به برخی دغدغههای آوینی برای سامان دادن به امور رجوع کرد؟
منبع: تسنیم