به گزارش مشرق، محسن قرائتي نماينده ولي فقيه در سازمان نهضت سوادآموزي در گفتگو با خبرنگار مهر، در خصوص فتواي تاريخي امام راحل مبني بر مهدور الدم بودن سلمان رشدي اظهار داشت: وقتي حضرت امام (رض) فتواي اعدام سلمان رشدي را صادر کردند و فرمودند هر کسي که در اين راه کشته شود شهيد است تلويزيون از من دعوت کرد تا راجع به اين فتواي امام توضيح بدهم.
وي افزود: من به آنها گفتم فتواي امام براي اعدام سلمان رشدي چند زاويه سياسي، حقوقي، بين المللي و فقهي دارد و من حدم خيلي پايين تر از اين حرفهاست که بخواهم در مورد آن صحبت کنم و آن را تحليل کنم لذا بايد به نزد بزرگان برويد که آنها هم گفتند ما به آنها گفتيم اما آنها اعلام کرده اند که فعلا حضور ذهن نداريم! و از آن گذشته ممکن است آنها علمي حرف بزنند که مردم نفهمند.
رئيس ستاد اقامه نماز اضافه کرد: از طرفي ديگر من هم به هرکسي که اسلامشناس بود و تلفنش را داشتم زنگ زدم تا از آنها بپرسم فتوايي که امام (رض) مبني بر مهدورالدم بودن سلمان رشدي صادر کرده اند به کدام آيه وحديثي مرتبط است که آنها هم به من گفتند متاسفانه حضور ذهن نداريم.
وي ادامه داد: بعد از آن به کتابخانه رفتم و گفتم خدايا يک نامردي به پيغمبر تو اهانت کرده است و يک مرد خدايي هم فتواي اعدامش را صادر کرده است و من نمي دانم بر اساس کدام آيات و روايات راجع به اين موضوع صحبت کنم خودت کمکم کن، در اين حالات بودم که يک دفعه کتابي را از قفسه کتابخانه برداشتم و همانند استخاره کردن لاي آن را باز کردم و ديدم که حديث "من اهان النبي ومن السب النبي" آمده است دقيقا همان چيزي که من مي خواستم آمده بود خدا را شکر کردم و به عينه ديدم که معجزه الهي و کرامت الهي شامل حال ما شده است و فهميدم که واقعا فتواي امام مستند به احاديث محکمي است که ما از آن غافل بوديم.
قرائتي همچنين در خصوص عملي نشدن فتواي امام راحل نيز گفت: ما کاري به عملي شدن آن نداريم چون قرآن نگفته عملي شود بلکه گفته "ترهبون به عدوالله" همين که زندگي بر سلمان رشدي تلخ شده کفايت مي کند.
وي در بخش ديگري از اين گفتگو به خاطره اي از امام راحل اشاره کرد و افزود: دکتر به امام (رض) گفته بود که روزانه 20 دقيقه صبحها و 20 دقيقه عصرها پياده روي کند بعد از آن وقتي که امام پياده روي مي کردند لب خود را مي جويدند و با يک هيجان خاصي راه مي رفتند که آقايان به ما گفتند ببينيد امام چطور راه مي روند ما هم به نزد امام رفتيم و گفتيم "آقا راه رفتن شما ظاهرا با بقيه روزها فرق مي کند" که ايشان هم به ما گفتند "مي خواستم جوان باشم تا خودم بتوانم بروم انگلستان و سلمان رشدي را بکشم و بعد از آن برگردم و الان غصه مي خورم که چرا بايد پير باشم" امام سرتا پا غيرت بود.