گروه جهاو و مقاومت مشرق به نقل از سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده شاداب عسگری است:
شب عید سال ۱۳۶۲، در اردوگاه موصل یکی از دومین اردوگاه های عراق که البته اسرای آن از برادران غرب کشور بودند، عراق ها به مناسب عید نوروز تا نیمه های شب در آسایشگاه را باز می گذارند و از صبح تا فردای آن روز نیز نسبت به اخذ آمار اقدام نمی نمایند. دو نفر از اسرای غیر نظامی که اهل غرب کشور بوده اند، با یک سرباز عراقی دوست شده و با طرح یک نقشه ی قبلی شبانگاه با شکستن نرده پنجره حمام، به بیرون راه یافته و با کمک آن سرباز، به جانب ایران روانه شده بودند.
ساعت یازده صبح فردای آن روز، عراقی ها متوجه فرار آن دو نفر شدند. به همین دلیل، باعجله چندین بار آمار گرفته و همه جای اردوگاه را جستجو می نمایند تا سرانجام با مشاهده نرده شکسته پنجره یکی از آسایشگاه ها، همه چیز مشخص شود. در کوتاه مدت، چند بالگرد عراقی اقدام به گشت در فضای اطراف نموده و با دقت منطقه را مورد جستجو قرار می دهند. لکن، اسرای متواری، به دلیل پوشیدن لباس عربی، به موقع و به راحتی از محدوده اردوگاه دور گشته و به سوی مرزهای ایران روانه حرکت نموده بودند.
عراقی ها، مسئول آسایشگاه و تنی چند از دوستان آنان را برای بازجویی برده و بی رحمانه زیر شکنجه قرار می دهند اما، نتیجه ای حاصل نمی شود. افسران عراقی، چند ساعت بعد به خیال خود ترفند جالبی به کار گرفته و اعلام می نمایند که فراریان دستگیر شده و بزودی اعدام خواهند شد، اما همه متوجه شدند که این ادعا بی اساس است، چون بازجویی ها و شکنجه ها همچنان ادامه داشت.
چند هیات از بغداد به اردوگاه اعزام شدند و محل فرار را مورد بازدید قرار دادند و در کوتاه مدت نیز تمامی پنجره های پشت آسایشگاه ها، بلوک و سیمان مسدود می شود که این امر، مشکلات تنفسی زیادی را برای اسرا به بار می آورد. علاوه بر آن، نماز جماعت، داشتن کاغذ و قلم و اجتماع بیش از سه نفر ممنوع می گردد. ساعات هواخوری اسرا بسیار محدود شده و به دو نفر از کسانی که برای بازجویی برده شده بودند، صدمات غیر قابل جبرانی وارد شده و جزو معلولین می گردند.
چند ماه بعد نامه ای از سوی دو نفر به دست یکی از اسرا می رسد که خبر سلامتی خودشان را از ایران فرستاده بودند. متاسفانه یکی از برادران اسیر، بر اثر شکنجه مداوم به خاطر مساله فرار به شهادت می رسد. کادر عراقی مسئول اردوگاه تعویض شد و با انتقال عده زیادی از اسرا به اردوگاه دیگر قضیه فرار کم کم پایان پذیرفت... آن دو نفر به ایران رسیدند اما اسرا یک شهید و یک معلول دادند و بسیاری از امکانات به ظاهر رفاهی خود را از دست می دهند. به علت نحوه ی برخورد عراقی ها با موضوع فرار، مرحوم حاج آقا ابوترابی به شدت مانع فرار انفرادی اسرا شد و می فرماید «چون فرار افراد آن هم با انگیزه شخصی موجب اذیت سایر اسرا می شود، درست نمی باشد.»
شب عید سال ۱۳۶۲، در اردوگاه موصل یکی از دومین اردوگاه های عراق که البته اسرای آن از برادران غرب کشور بودند، عراق ها به مناسب عید نوروز تا نیمه های شب در آسایشگاه را باز می گذارند و از صبح تا فردای آن روز نیز نسبت به اخذ آمار اقدام نمی نمایند. دو نفر از اسرای غیر نظامی که اهل غرب کشور بوده اند، با یک سرباز عراقی دوست شده و با طرح یک نقشه ی قبلی شبانگاه با شکستن نرده پنجره حمام، به بیرون راه یافته و با کمک آن سرباز، به جانب ایران روانه شده بودند.
ساعت یازده صبح فردای آن روز، عراقی ها متوجه فرار آن دو نفر شدند. به همین دلیل، باعجله چندین بار آمار گرفته و همه جای اردوگاه را جستجو می نمایند تا سرانجام با مشاهده نرده شکسته پنجره یکی از آسایشگاه ها، همه چیز مشخص شود. در کوتاه مدت، چند بالگرد عراقی اقدام به گشت در فضای اطراف نموده و با دقت منطقه را مورد جستجو قرار می دهند. لکن، اسرای متواری، به دلیل پوشیدن لباس عربی، به موقع و به راحتی از محدوده اردوگاه دور گشته و به سوی مرزهای ایران روانه حرکت نموده بودند.
عراقی ها، مسئول آسایشگاه و تنی چند از دوستان آنان را برای بازجویی برده و بی رحمانه زیر شکنجه قرار می دهند اما، نتیجه ای حاصل نمی شود. افسران عراقی، چند ساعت بعد به خیال خود ترفند جالبی به کار گرفته و اعلام می نمایند که فراریان دستگیر شده و بزودی اعدام خواهند شد، اما همه متوجه شدند که این ادعا بی اساس است، چون بازجویی ها و شکنجه ها همچنان ادامه داشت.
چند هیات از بغداد به اردوگاه اعزام شدند و محل فرار را مورد بازدید قرار دادند و در کوتاه مدت نیز تمامی پنجره های پشت آسایشگاه ها، بلوک و سیمان مسدود می شود که این امر، مشکلات تنفسی زیادی را برای اسرا به بار می آورد. علاوه بر آن، نماز جماعت، داشتن کاغذ و قلم و اجتماع بیش از سه نفر ممنوع می گردد. ساعات هواخوری اسرا بسیار محدود شده و به دو نفر از کسانی که برای بازجویی برده شده بودند، صدمات غیر قابل جبرانی وارد شده و جزو معلولین می گردند.
چند ماه بعد نامه ای از سوی دو نفر به دست یکی از اسرا می رسد که خبر سلامتی خودشان را از ایران فرستاده بودند. متاسفانه یکی از برادران اسیر، بر اثر شکنجه مداوم به خاطر مساله فرار به شهادت می رسد. کادر عراقی مسئول اردوگاه تعویض شد و با انتقال عده زیادی از اسرا به اردوگاه دیگر قضیه فرار کم کم پایان پذیرفت... آن دو نفر به ایران رسیدند اما اسرا یک شهید و یک معلول دادند و بسیاری از امکانات به ظاهر رفاهی خود را از دست می دهند. به علت نحوه ی برخورد عراقی ها با موضوع فرار، مرحوم حاج آقا ابوترابی به شدت مانع فرار انفرادی اسرا شد و می فرماید «چون فرار افراد آن هم با انگیزه شخصی موجب اذیت سایر اسرا می شود، درست نمی باشد.»