گروه فرهنگي مشرق- به نظر بسياري از اهل فن، فيلمي خوب است که تماشاگرش را تا مدتي درگير کند و اين روزها در سالن هاي سينما و بعد از نمايش فيلم، زنگ موبايل ها، هشدار پيامک ها و صحبت با همراهان، فرصت اين انديشه را از هر تماشاگري گرفته است الا اينکه فيلم، آنقدر تاثيرگذار و دروني باشد که با همه اين عوامل، ذهن تماشاگر را لااقل تا کنار اتومبيل يا خانه و محل کار مشغول کند. «سيزده پنجاه و نه» بي شک چنين فيلمي است که تا ساعت ها به راحتي مي تواند ذهن بيننده اش را درگير کند و شايد اين ويژگي که حالا در کمتر فيلم ايراني ديده مي شود، به خاطر حسي است که به قول «سامان سالور»(کارگردان) در کل فيلم جريان دارد. او مي گويد: حالا پس از گذشت ماه ها وقتي نسخه کامل فيلم را مي بينم، خوشحالم که خيلي از آن حس و حال به کليت فيلم منتقل شده و اين ويژگي را در روزگار ساخته شدن فيلم هاي متوسط الحال و بي خاصيت بي شمار در سينماي بدنه، از خصوصيات بي بديل «سيزده پنجاه و نه» مي دانم.
داستان «سيزده پنجاه و نه»
«سيزده پنجاه و نه» حکايت سيد جلال از فرماندهان زمان جنگ است که در يک درگيري شديد، مجروح مي شود و به کمايي 20 و چند ساله مي رود. در اوج نااميدي پزشکان و در حالي که به دنبال کسب رضايت خانواده براي جدا کردن دستگاههاي حياتي از بدن او هستند، فرياد «يا حسين» او معجزه اي کرده و علايم حياتي را در او نمايان مي کند. سيد جلال با نظر پزشکان و با کمک يک کارگردان در فضايي نگهداري مي شود تا متوجه گذشت زمان نشود و خود را در همان دوران جنگ احساس کند.
در اين ميان کار دخترش باران از همه سخت تر است که بايد در نقش مادر مرحومش، سيد را کم کم به زمان حال بياورد. بهار، همسر سيد جلال پس از سالها ديدن جسد بي حرکت اما زنده همسرش به ديار باقي شتافته و حالا دختر خانواده جز «عمو صبري» که از همرزمان قديمي سيد جلال است، بهرام را به زندگي خود راه داده تا همدردش باشد. بهرام خواستگار اوست و منتظر مانده تا تکليف پدر خانواده روشن شود. او متولد 1359 است و رمز ماهواره هايي که براي مردم نصب مي کند را هم 1359 مي گذارد.
سيد جلال پس از چند روز چهره پير و فرتوتش را در قاشق غذاخوري مي بيند و متوجه گذر ايام مي شود. در حالي که همه مراقبين خواب هستند از بيمارستان فرار مي کند و خودش را به قهوه خانه يکي از دوستان و همرزمان قديمي اش در ارتفاعات شهر مي رساند. او که با برخي واقعيت ها روبرو مي شود، کاسه صبرش لبريز مي شود و در کنار پرتگاهي مي رود تا خودش را به تاريخ بپيوند اما حالا همه همرزمان و دخترش باران آمده اند تا حقايق را به او بگويند و مجابش کنند تا برگردد و از تصميمش منصرف شود.
کمک همه دوستداران سيد جلال بار ديگر او را اگر چه خسته جان، به آغوش زندگي برمي گرداند.
درباره فيلم
«سيزده پنجاه و نه» فيلم روان و خوش ساختي است اما از دوپارگي بين قبل و بعد از تيتراژ آغازين، رنج مي برد. فيلم با سکانسهايي پر انرژي و بي وقفه از صحنه جنگ آغاز مي شود. دوربين روي دست به اين طرف وآن طرف مي رود و انگار به جزيي لاينفک از صحنه نبرد تبديل شده است. برخي صحنه هاي آهسته نيز با فکر و تدبير انتخاب شده و حتي افتادن پوکه فشنگ و صداي گوش پر کن آن به خوبي تماشاگر را در وسط معرکه مي اندازد؛ اما همه اين انرژي انگار در بخش دوم فيلم يعني در فضاي شهر و دوران کماي سيد فروکش مي کند.
شکي نيست که دوران کماي سيد جلال از ظرفيت لازم براي القاي آن انرژي برخوردار نيست اما سکون و يکرنگي در پاره دوم فيلم، بيشتر از آن که فکر کنيد، ريتم «سيزده پنجاه و نه» را کند مي کند.
قاب بندي ها در «سيزده پنجاه و نه» اگر چه ساده ولي فکر شده است. نماهاي بسته و نزديک از سيد جلال در روي تخت بيمارستان از جمله اين قاب بندي هاست.
درباره کارگردان
«سامان سالور» پيش از اين سه فيلم بلند «ساکنان سرزمين سکوت»، «چند کيلو خرما براي مراسم تدفين» و «ترانه تنهايي تهران» را ساخته که ويژگي مشترکشان اکران نشدن است! اما او آنقدر سرسختي داشت که حالا با همه اين دست اندازها مشغول ساخت «آمين خواهيم گفت» در نقاط مرزي اطراف خوزستان و لرستان است.
سامان سالور حالا با توجه به راهيابي فيلم چهارمش به بخش مسابقه سينماي ايران اميدوار است که رنگ و بوي اکران روي پرده سينماهاي کشور را حس کند. او براي ساخت فيلمش به همراهي و همياري نياز داشت و در ميان بزرگان سينما، پرويز پرستويي و جواد نوروزبيگي(تهيه کننده سينما) با او هم قسم شدند تا با حفظ کيفيت و آبرو، «سيزده پنجاه و نه» را به نتيجه برسانند.
فعاليت سالور براي فيلمبرداري از بيستم اسفند 88 آغاز شد و بعد از 52 روز به بيستم ارديبهشت 89 رسيد. لوکيشن هاي اين فيلم هم عبارت بودند از بيمارستان پارسيان سعادت آباد و شهرک سينمايي دفاع مقدس که او را براي ساخت «سيزده پنجاه و نه» ياري دادند.
سامان سالور در طول ساخت اثرش با مشکل خاصي روبرو نشد و اين را مديون همراهي و همدلي همه افراد گروهش مي داند که دوستانه از هيچ کوششي براي بهتر شدن فيلم دريغ نکردند. چيزي که اين روزها کمتر مي شود از آن در ميان کارهاي گروهي سراغ گرفت.
درباره بازيگران
پرويز پرستويي: صحبت از پرويز پرستويي کار بيهوده اي است چرا که او با بازي هاي ماندگارش خود را در ذهن همه ما ثبت کرده است اما او در «سيزده پنجاه و نه» انگار با همه کارهاي قبلي اش فرق کرده. پرستويي با تغييراتي که در صدا و حرکات خود بروز داده است، از خودش تيپ خاصي بروز داده که پيش از اين نديده بوديم. پرستويي انگار به قول و قرارش با سالور پايبند بوده و حقيقتا همه تلاشش را براي هر چه بهتر شدن فيلم به کار برده است.
فرهاد اصلاني: اگر اين فرهاد اصلاني همان فرهاد اصلاني در نقش ابن زياد باشد، مي شود گفت که «عموصبري» در «سيزده پنجاه و نه» حرفي براي گفتن ندارد. شايد هم زماني اين دونقش است که حضور او در آخرين ساخته سامان سالور را تحت الشعاع قرار داده. اما به هر حال حضور پر رنگ او در روند شکل گيري داستان فيلم دليل خوبي بود تا به بازي اش رنگ و لعاب متفاوتي بدهد!
دريا آشوري: اين بازييگر جوان با سابقه فعاليت در تئاتر حضور وبروز خوبي دارد اما انگار از جايي که در نقش مادر خانواده ظاهر مي شود با طراحي گريم قوي بابک اسکندري، درخشش بيشتري دارد. آشوري نقش باران(دختر خانواده) را قدري تصنعي بازي کرده و برخي سکانسها به کلي نچسب شده ولي درآمدن او در هيئت يک مادر و در نقش بهار، انگار توانايي هايش را در ارائه بازي قوي نمايان مي کند.