گروه بینالملل مشرق - در بخشهای اول و دوم مقاله محمد السوری تحلیلگر منطقه ای به بررسی ابعاد اشتراکات رژیم صهیونیستی و وهابیت سعودی و همچنین خدمات متقابل بین این دو جریان تروریستی در منطقه با استعمار غرب پرداخته شد. آنچه از نظر شما می گذرد بخش سوم و پایانی این مقاله است:
در ادامه مطالبی که در مقالات پیشین مطرح شد، موضوع شاخه های منشعب شده از دو گروه اصلی تروریسم منطقه ای و ابعاد مختلف تعاملات بین این گروه ها مطرح است که با عنوان مزارع فرعی تروریسم میتوان از آنها نام برد. مزارع فرعی تروریسم در منطقه با همان ایدئولوژی ایجاد میشد که شاخه اصلی تروریسم در منطقه ایجاد شده است، یعنی ایدئولوژی تکفیر و تجاوز به مقدسات دینی و ادیان آسمانی دیگر.
این رویکردها که در بخشهای مختلف امت اسلام منتشر شده و باعث بروز فساد و ویرانی شده اند، در واقع فرعی از وهابیت هستند که شاخه اصلی تروریسم اسلامی به شمار می رود. آنها نمونه های کوچک شده از تروریسم مادر هستند که در منطقه نجد و حجاز از دهها سال پیش مستقر شده است.
اخوان المسلمین شاخه فرعی تروریسم وهابی در منطقه
یکی از مهم ترین شاخه های فرعی تروریسم منطقه ای اخوان المسلمین است که حسن البنا در مصر آن را تاسیس کرد، این حرکت از همان ابتدا وابستگی های زیادی به عبدالعزیز آل سعود شاه وهابیت در عربستان داشت و عربستان نیز از آن حمایت می کرد.
اما اتفاقی که الان روی داده، این است که بعد ازافزایش قدرت این جریان رویکرد استقلال طلبانه به خود گرفت و سعی کرد ایدئولوژی مستقلی برای خود ترتیب دهد و در واقع تمرد از عربستان را در دستور کار قرار داد؛ این جریان با پیروزی از همان اعتقادات تروریستی و قاعده طلایی یعنی "هدف وسیله را توجیه می کند" در سایه استقلال و تمامیت خواهی از وهابیت به دنبال تحقق همان اهداف است.
بعداز اعدام سید قطب در سال 1966 وهابیت سعودی دیدگاه های موجود در اخوان المسلمین را مزرعه خوبی برای پرورش افکار سیاه خود دانست تا با گسترش آن به کشورهای دیگر زمینه گسترش تفکر وهابیت فراهم شود، از این رو روحانیون دینی و علمای اخوانی با سفر به عربستان سعدی در مدارس این کشور کتب اخوانی را با رویکردهای وهابی مطالعه کردند، اما اتفاقی که افتاد این بود که اخوانی ها مدتی بعد علم استقلال بر افراشتند.
چیزی که اخوانی ها را از سایر گروه های وابسته به وهابیت جدا کرد، این بود که یک نسخه پیشرفته تر از لحاظ ظاهری به شمار می رفت و به همین علت بود که به صورت گسترده در دنیا منتشر شده و ایدئولوژی مستقلی را برای خود به وجود آورد، به همین علت بود که بعد از مدتی با شورش نسبت به موطن اولیه خود یعنی وهابیت، اقدام به تهدید جایگاه این جریان در نزد استعمار کرد و وهابیت سعودی نیز از ترسی که نسبت به احتمال جایگزین شدن آن در موقعیت خود احساس می کرد، با آن به مبارزه پرداخت. جنگ بین وهابیت و اخوانیسم تقریبا همه کشورهای منطقه غیر از قطر را در بر گرفت، چرا که قطری ها با وجود رویکرد وهابی به دنبال حمایت از اخوانی ها برای تقابل با عربستان سعودی همسایه بزرگتر خود بودند.
البته اخوانی ها نتوانستند در رویکرد تقابلی با وهابیت موفقیتی به دست نیاورده اند. چرا که به علت عدم دستیابی به حامی قوی زمینه های مناسبی برای تصمیم سازی آنها ایجاد نشد. از سوی دیگر در مصر با وجود خدماتی که اخوان به پروژه استعمار انجام داده بود، اما به علت خطری که می توانست برای اسرائیل و منافع استعماری این رژیم در منطقه داشته باشد، از سوی این سه طرف [آمریکا، اسرائیل، عربستان] مورد حمله قرار گرفت.
در مورد نحوه استفاده استعمار غرب از این رویکردهای ترویستی در منطقه می توان گفت با وجودیکه در بخش دوم گفته شد که تربیت این عناصر مانند تربیت حیوانات وحشی است که گاهی می تواند حتی برای مربی هم خطر آفرین باشد، اما در کشورهای مهد این تروریسم می بینیم که پایگاه ها و نظامیان آمریکایی با آسودگی حضور دارند و توانسته اند نسبت بالایی از امنیت را برای خود و نیروهای خود ایجاد کنند، این در حالی است که در کشورهای دیگر نظیر عراق و افغانستان این اتفاق رخ نداده است، این موضوع تردیدهای زیادی در مورد ادعاهای صوری عناصر افراط گرای دینی در مورد مبارزه با استعمار ایجاد می کند، چرا که می بینیم استعمار در کنج خانه های آنها بویژه در عربستان در امنیت و آرامش به سر می برد و حتی منافع آنها نیز از طریق همین گروه ها تامین می شود.
عواقب رویکردهای استقلال طلبانه برای شاخه فرعی تروریسم
هنگامی که یکی از شاخه های فرعی به دنبال استقلال از وهابیت است و از اطاعت آن خارج می شود، منابع مالی خود را از دست می دهد، این اتفاق به عنوان مثال برای طالبان در افغانستان روی داد و این گروه برای تامین نیازهای خود به قاچاق مواد مخدر در اروپا روی آورد، البته بعد از مدتی کمبود منابع مالی استقلال طلبان را در معرض نابودی قرار می دهد و راهی برای فرار از اوضاع خود جستجو می کنند، در این میان است که بار دیگر عناصر اطلاعاتی کشورهای دیگر وارد عمل می شود و تحت پوشش سازمان های خیریه و شخصیت های اسلامی اقدام به کمک های مالی برای جهاد به این عناصر می کنند و بار دیگر بر آنها مسلط می شوند.
این تسلط ممکن است تحت پوشش های مختلف و با تمام یا بخشی از این گروه ها صورت گیرد و ممکن است با امضای توافقنامه های رسمی به صورت مستقیم با رهبران این گروه ها انجام شود، به این ترتیب گروه های جدایی طلب بار دیگر تحت سیطره استعمار در آمده و پتانسیل خود را در خدمت برنامه های استعماری درمی آورند.
شاید بهترین مثال در این زمینه انفجارهای الخبر عربستان سعودی است که یک پایگاه آمریکایی را در داخل عربستان هدف قرار داد. این یکی از شاخص های تمرد القاعده بود، اما با وجودی که هواداران زیادی از القاعده در عربستان هستند و شخصیت های مهم آن بویژه اسامه بن لادن نیز اهل این کشور بود، این عملیات ها ادامه پیدا نکرد . یکی از علت های این اتفاق خبری بود که منتشر شد و اعلام شد که ترکی الفیصل شخصا با بن لادن تماس گرفته و400 میلیون دلار به وی داد بنابراین این گروه ها در صورت تامین منابع مالی امکان بازگشت به اصل خود را دارند و بار دیگر می توان از آنها در راستای اهداف استعماری استفاده کرد.
ترکی الفیصل
اختلاف های ابوبکر البغدادی و ابو محمد الجولانی نیز در همین راستاست، این در حالی است که محافل وهابی سعی دارند با تطهیر الجولانی، البغدادی را فتنه گر بخوانند، این در حالی است که هر دوی این افراد وابسته به یک مکتب هستند، اما البغدادی در حال حاضر اندکی تمرد کرده و به دنبال استقلال و ایجاد دولتی مستقل برای خود در عراق و شام است. هجمه تبلیغاتی اخیر علیه داعش در همین راستا توجیه می شود، اما همین رسانه ها هرگز از جنایات النصره سخنی به میان نمی آورند و حتی بسیاری از جنایات النصره را به داعش نسبت می دهند.
با توجه به سابقه های پیشین می توان گفت داعش نیز یا به جایگاه اصلی خود باز می گردد یا اینکه به صورت کامل از بین می رود. البته از طرفی باید به این نکته نیز توجه کرد که داعش بویژه به علت نفوذ خود در عراق از توان بالایی برخوردار است، این گروه تروریستی حتی تعدادی از نمایندگان پارلمان عراق را نیز در اختیار دارد و در داخل دولت این کشور نیز رخنه کرده است، بنابراین باید منتظر ماند تا نتیجه قطعی درگیری های دو طرف مشخص شود.
گفتیم که دولت های غربی نمی تواند در برابر افکار عمومی به صراحت اعلام کنند که حامی تروریست ها هستند و از تمام ابزارهای ممکن برای سرپوش گذاشتن بر این واقعیت استفاده می کنند، آنها شعارهای گمراه کننده در زمینه مبارزه با تروریسم سرمی دهند و سعی می کنند تروریسم مورد حمایت خود در کشورهای مختلف را عناصری معتدل معرفی کنند. در همین راستا رسانه های وابسته به غرب امروز در بوق و کرنا کرده اند که انقلاب سوریه امروز در دست عناصر معتدل است و برخی عناصر افراطی نیز که در این میان وجود دارند، در درگیری با عناصر معتدل هستند.
حاصل این بازی موش و گربه تشکیل گروهی تحت عنوان جبهه اسلامی است که گفته می شود نزدیکترین گروه ها به جبهه النصره است و از سوی عربستان سعودی حمایت می شود. این در حالی است که این گروه در اصل از مبانی ایدئولوژیک القاعده پیروی می کنند و با همانها ائتلاف کرده است. همین گروه است که به مراکز استقرار ارتش آزاد سوریه یعنی عناصر معتدل حمله کرده و رهبران آنها را از سوریه فراری داده اند.
این واقعیت ها، پوشالی بودن تبلیغات غربی ها را در مورد عناصر اعتدالگرا در سوریه نشان می دهد و فاش می کند که بیشتر آنها عناصر افراط گرایی هستند که غرب برای سرپوش گذاشتن بر سیاست های خود در حمایت مالی، تسلیحاتی، سیاسی و تبلیغاتی از آنها سعی دارد آنها را معتدل بخواند. طبعا عناصر اطلاعاتی آمریکا و غرب که در بخش های مختلف سوریه توزیع شده اند، آنقدر احمق نیستند که تفاوت بین عناصر معتدل و افراط گرا را ندانند، پس این رویکردها برای فریب افکار عمومی است.
البته زمانی که همه چیز روشن شد و مشخص شد این عناصر افراطیون القاعده هستند، آمریکا نتوانست به فریبکاری های خود ادامه دهد، بنابراین اعلام کرد که کمک های خود را به این گروه ها متوقف می کند و دولت های اروپایی نیز به استثنای فرانسه همین کار را کردند. فرانسه ای که محاسبات دیگری در خاورمیانه دنبال می کند و اهداف ویژه ای برای خود دارد.
به این ترتیب می بینیم که گروه های فرعی تروریسم منطقه ای برای استعمار غرب بسیار مفید هستند و می توانند وجهه این کشورها را بهبود داده و در عین حال جنایت های آنها را در جهان توجیه کند و طرحهای استعماری آنها را به اجرا بگذارند. با وجود اینکه ممکن است عده ای از آنها تمرد کرده و اعلام استقلال کنند و با همین استعمار دست به گریبان شوند، اما در نهایت بار دیگر می توان از طریق اطلاعاتی به آنها نفوذ کرد و خسارت هایی که در این میان به استعمار وارد می شود، در همان موازنه سود و زیانی است که در مقاله پیشین توضیح داده شد. بنابراین، این گروه ها نیز مانند دو مزرعه اصلی تروریسم منطقه ای یعنی وهابیت و صهیونیسم ابزارهای در دست استعمار هستند که غرب از آنها در راستای منافع و برنامه های خود در جهان استفاده می کند.
در ادامه مطالبی که در مقالات پیشین مطرح شد، موضوع شاخه های منشعب شده از دو گروه اصلی تروریسم منطقه ای و ابعاد مختلف تعاملات بین این گروه ها مطرح است که با عنوان مزارع فرعی تروریسم میتوان از آنها نام برد. مزارع فرعی تروریسم در منطقه با همان ایدئولوژی ایجاد میشد که شاخه اصلی تروریسم در منطقه ایجاد شده است، یعنی ایدئولوژی تکفیر و تجاوز به مقدسات دینی و ادیان آسمانی دیگر.
این رویکردها که در بخشهای مختلف امت اسلام منتشر شده و باعث بروز فساد و ویرانی شده اند، در واقع فرعی از وهابیت هستند که شاخه اصلی تروریسم اسلامی به شمار می رود. آنها نمونه های کوچک شده از تروریسم مادر هستند که در منطقه نجد و حجاز از دهها سال پیش مستقر شده است.
اخوان المسلمین شاخه فرعی تروریسم وهابی در منطقه
یکی از مهم ترین شاخه های فرعی تروریسم منطقه ای اخوان المسلمین است که حسن البنا در مصر آن را تاسیس کرد، این حرکت از همان ابتدا وابستگی های زیادی به عبدالعزیز آل سعود شاه وهابیت در عربستان داشت و عربستان نیز از آن حمایت می کرد.
اما اتفاقی که الان روی داده، این است که بعد ازافزایش قدرت این جریان رویکرد استقلال طلبانه به خود گرفت و سعی کرد ایدئولوژی مستقلی برای خود ترتیب دهد و در واقع تمرد از عربستان را در دستور کار قرار داد؛ این جریان با پیروزی از همان اعتقادات تروریستی و قاعده طلایی یعنی "هدف وسیله را توجیه می کند" در سایه استقلال و تمامیت خواهی از وهابیت به دنبال تحقق همان اهداف است.
بعداز اعدام سید قطب در سال 1966 وهابیت سعودی دیدگاه های موجود در اخوان المسلمین را مزرعه خوبی برای پرورش افکار سیاه خود دانست تا با گسترش آن به کشورهای دیگر زمینه گسترش تفکر وهابیت فراهم شود، از این رو روحانیون دینی و علمای اخوانی با سفر به عربستان سعدی در مدارس این کشور کتب اخوانی را با رویکردهای وهابی مطالعه کردند، اما اتفاقی که افتاد این بود که اخوانی ها مدتی بعد علم استقلال بر افراشتند.
چیزی که اخوانی ها را از سایر گروه های وابسته به وهابیت جدا کرد، این بود که یک نسخه پیشرفته تر از لحاظ ظاهری به شمار می رفت و به همین علت بود که به صورت گسترده در دنیا منتشر شده و ایدئولوژی مستقلی را برای خود به وجود آورد، به همین علت بود که بعد از مدتی با شورش نسبت به موطن اولیه خود یعنی وهابیت، اقدام به تهدید جایگاه این جریان در نزد استعمار کرد و وهابیت سعودی نیز از ترسی که نسبت به احتمال جایگزین شدن آن در موقعیت خود احساس می کرد، با آن به مبارزه پرداخت. جنگ بین وهابیت و اخوانیسم تقریبا همه کشورهای منطقه غیر از قطر را در بر گرفت، چرا که قطری ها با وجود رویکرد وهابی به دنبال حمایت از اخوانی ها برای تقابل با عربستان سعودی همسایه بزرگتر خود بودند.
البته اخوانی ها نتوانستند در رویکرد تقابلی با وهابیت موفقیتی به دست نیاورده اند. چرا که به علت عدم دستیابی به حامی قوی زمینه های مناسبی برای تصمیم سازی آنها ایجاد نشد. از سوی دیگر در مصر با وجود خدماتی که اخوان به پروژه استعمار انجام داده بود، اما به علت خطری که می توانست برای اسرائیل و منافع استعماری این رژیم در منطقه داشته باشد، از سوی این سه طرف [آمریکا، اسرائیل، عربستان] مورد حمله قرار گرفت.
در مورد نحوه استفاده استعمار غرب از این رویکردهای ترویستی در منطقه می توان گفت با وجودیکه در بخش دوم گفته شد که تربیت این عناصر مانند تربیت حیوانات وحشی است که گاهی می تواند حتی برای مربی هم خطر آفرین باشد، اما در کشورهای مهد این تروریسم می بینیم که پایگاه ها و نظامیان آمریکایی با آسودگی حضور دارند و توانسته اند نسبت بالایی از امنیت را برای خود و نیروهای خود ایجاد کنند، این در حالی است که در کشورهای دیگر نظیر عراق و افغانستان این اتفاق رخ نداده است، این موضوع تردیدهای زیادی در مورد ادعاهای صوری عناصر افراط گرای دینی در مورد مبارزه با استعمار ایجاد می کند، چرا که می بینیم استعمار در کنج خانه های آنها بویژه در عربستان در امنیت و آرامش به سر می برد و حتی منافع آنها نیز از طریق همین گروه ها تامین می شود.
عواقب رویکردهای استقلال طلبانه برای شاخه فرعی تروریسم
هنگامی که یکی از شاخه های فرعی به دنبال استقلال از وهابیت است و از اطاعت آن خارج می شود، منابع مالی خود را از دست می دهد، این اتفاق به عنوان مثال برای طالبان در افغانستان روی داد و این گروه برای تامین نیازهای خود به قاچاق مواد مخدر در اروپا روی آورد، البته بعد از مدتی کمبود منابع مالی استقلال طلبان را در معرض نابودی قرار می دهد و راهی برای فرار از اوضاع خود جستجو می کنند، در این میان است که بار دیگر عناصر اطلاعاتی کشورهای دیگر وارد عمل می شود و تحت پوشش سازمان های خیریه و شخصیت های اسلامی اقدام به کمک های مالی برای جهاد به این عناصر می کنند و بار دیگر بر آنها مسلط می شوند.
این تسلط ممکن است تحت پوشش های مختلف و با تمام یا بخشی از این گروه ها صورت گیرد و ممکن است با امضای توافقنامه های رسمی به صورت مستقیم با رهبران این گروه ها انجام شود، به این ترتیب گروه های جدایی طلب بار دیگر تحت سیطره استعمار در آمده و پتانسیل خود را در خدمت برنامه های استعماری درمی آورند.
شاید بهترین مثال در این زمینه انفجارهای الخبر عربستان سعودی است که یک پایگاه آمریکایی را در داخل عربستان هدف قرار داد. این یکی از شاخص های تمرد القاعده بود، اما با وجودی که هواداران زیادی از القاعده در عربستان هستند و شخصیت های مهم آن بویژه اسامه بن لادن نیز اهل این کشور بود، این عملیات ها ادامه پیدا نکرد . یکی از علت های این اتفاق خبری بود که منتشر شد و اعلام شد که ترکی الفیصل شخصا با بن لادن تماس گرفته و400 میلیون دلار به وی داد بنابراین این گروه ها در صورت تامین منابع مالی امکان بازگشت به اصل خود را دارند و بار دیگر می توان از آنها در راستای اهداف استعماری استفاده کرد.
ترکی الفیصل
اختلاف های ابوبکر البغدادی و ابو محمد الجولانی نیز در همین راستاست، این در حالی است که محافل وهابی سعی دارند با تطهیر الجولانی، البغدادی را فتنه گر بخوانند، این در حالی است که هر دوی این افراد وابسته به یک مکتب هستند، اما البغدادی در حال حاضر اندکی تمرد کرده و به دنبال استقلال و ایجاد دولتی مستقل برای خود در عراق و شام است. هجمه تبلیغاتی اخیر علیه داعش در همین راستا توجیه می شود، اما همین رسانه ها هرگز از جنایات النصره سخنی به میان نمی آورند و حتی بسیاری از جنایات النصره را به داعش نسبت می دهند.
با توجه به سابقه های پیشین می توان گفت داعش نیز یا به جایگاه اصلی خود باز می گردد یا اینکه به صورت کامل از بین می رود. البته از طرفی باید به این نکته نیز توجه کرد که داعش بویژه به علت نفوذ خود در عراق از توان بالایی برخوردار است، این گروه تروریستی حتی تعدادی از نمایندگان پارلمان عراق را نیز در اختیار دارد و در داخل دولت این کشور نیز رخنه کرده است، بنابراین باید منتظر ماند تا نتیجه قطعی درگیری های دو طرف مشخص شود.
گفتیم که دولت های غربی نمی تواند در برابر افکار عمومی به صراحت اعلام کنند که حامی تروریست ها هستند و از تمام ابزارهای ممکن برای سرپوش گذاشتن بر این واقعیت استفاده می کنند، آنها شعارهای گمراه کننده در زمینه مبارزه با تروریسم سرمی دهند و سعی می کنند تروریسم مورد حمایت خود در کشورهای مختلف را عناصری معتدل معرفی کنند. در همین راستا رسانه های وابسته به غرب امروز در بوق و کرنا کرده اند که انقلاب سوریه امروز در دست عناصر معتدل است و برخی عناصر افراطی نیز که در این میان وجود دارند، در درگیری با عناصر معتدل هستند.
حاصل این بازی موش و گربه تشکیل گروهی تحت عنوان جبهه اسلامی است که گفته می شود نزدیکترین گروه ها به جبهه النصره است و از سوی عربستان سعودی حمایت می شود. این در حالی است که این گروه در اصل از مبانی ایدئولوژیک القاعده پیروی می کنند و با همانها ائتلاف کرده است. همین گروه است که به مراکز استقرار ارتش آزاد سوریه یعنی عناصر معتدل حمله کرده و رهبران آنها را از سوریه فراری داده اند.
البته زمانی که همه چیز روشن شد و مشخص شد این عناصر افراطیون القاعده هستند، آمریکا نتوانست به فریبکاری های خود ادامه دهد، بنابراین اعلام کرد که کمک های خود را به این گروه ها متوقف می کند و دولت های اروپایی نیز به استثنای فرانسه همین کار را کردند. فرانسه ای که محاسبات دیگری در خاورمیانه دنبال می کند و اهداف ویژه ای برای خود دارد.
به این ترتیب می بینیم که گروه های فرعی تروریسم منطقه ای برای استعمار غرب بسیار مفید هستند و می توانند وجهه این کشورها را بهبود داده و در عین حال جنایت های آنها را در جهان توجیه کند و طرحهای استعماری آنها را به اجرا بگذارند. با وجود اینکه ممکن است عده ای از آنها تمرد کرده و اعلام استقلال کنند و با همین استعمار دست به گریبان شوند، اما در نهایت بار دیگر می توان از طریق اطلاعاتی به آنها نفوذ کرد و خسارت هایی که در این میان به استعمار وارد می شود، در همان موازنه سود و زیانی است که در مقاله پیشین توضیح داده شد. بنابراین، این گروه ها نیز مانند دو مزرعه اصلی تروریسم منطقه ای یعنی وهابیت و صهیونیسم ابزارهای در دست استعمار هستند که غرب از آنها در راستای منافع و برنامه های خود در جهان استفاده می کند.