اوباما بارها تلویحا اشاره کرده است که ایران در جامعه بینالمللی منزوی شده است. طبعا منظور اوباما از انزوای ایران، این نیست که اکثریت کشورهای جهان برنامه هستهای ایران را غیرصلحآمیز دانسته و آن را برای خود تهدید میانگارند. بهطور واضح، آقای اوباما به تعداد خاصی از کشورها بهعنوان جامعه بینالمللی اشاره دارد وگرنه کشورهای عضو جنبش عدم تعهد بارها از برنامه هستهای ایران دفاع کردهاند، هرچند که شاید بعضا هنگام رای دادن، در راستای منافع همان گروه از کشورها رای دادهاند که منظور نظر اوباما است.
جامعه بینالمللی منظور اوباما از قرن هفدهم میلادی و با پیمان موسوم به وستفالی شکل گرفته است. از همان دوران جامعهای از دولت – ملتهای مستقل ایجاد شد اما معادلات و الگوها در این جامعه را «ساختار قدرت بینالمللی» یا همان نظام بینالملل تولید و بازتولید میکرد.
در زمان حاضر نیز منظور دقیق از جامعه بینالمللی در عبارات سران کشورهای غربی، سازمان ملل و کشورهای اروپایی را باید ساختار قدرتی دانست که در صحنه بینالمللی وجود دارد و هر نیروی مخالفی را سرکش و یاغی قلمداد میکند. در جامعه بینالمللی که امروز از آن سخن میرود، اگرچه چارچوبهای حقوقی، نهادی و قانونی وجود دارد اما همه اینها پیش از آنکه در منظومه تعاملات بین کشورها فعال باشند، در فضای ساختار قدرت بینالمللی نفس میکشند. بنابراین نهادها اعم از سازمانها و الگوها، همه در گستره تفسیر قدرتها معنا مییابند و چنین است که تعداد معدودی از کشورهای ثروتمند و قدرتمند، تقریبا تمام الگوهای حاکم بر جامعه بینالمللی را ترسیم و تبیین مینمایند. این ساختار قدرت، همان چیزی است که ایرانیان پس از انقلاب اسلامی از آن بهعنوان «استکبار» یاد کرده و میکنند.
در چنین چارچوبی است که باید سخنان آقای اوباما در خصوص بازگشت ایران به جامعه بینالمللی را درک کرد. اوباما چنین گفته است: «اگر رهبران ایران از این فرصت استفاده کنند، ایران میتواند گامی مهم را برای الحاق به جامعه بینالملل بردارد و ما یکی از مهمترین چالشهای امنیتی زمان خود را بدون خطر جنگ حل کردهایم.» منظور از این فرصت، توافق ژنو و مذاکرات جامع است.
بنابراین، «سخنگوی ارشد استکبار»، در حال مخابره این پیام برای ایران است که اگر در مسیر مذاکرات جامع هستهای، از الگوهای حاکم پیروی کنید، میتوانید مورد تایید جامعه بینالمللی – بهمعنای جامعهای که در آن توزیع قدرت تعیینکننده است – قرار گیرید و اگر چنین نکنید، باید با تبعاتی مواجه شوید.
باراک اوباما این تبعات را نیز در سخنرانی سالانه خود معرفی کرده است: «تحریمهای بیشتر» و «استفاده از سایر گزینهها» که طبعا بهمعنای استفاده احتمالی از گزینه نظامی است.
آمریکاییها مذاکرات را فرصت تبعیت ایران از الگوهای حاکم بینالمللی میدانند نه فرصتی برای پایان دادن به یک بحران غیرضروری و دروغین. اصولا این بحران ساختگی تاوان عدم تبعیت ایران از الگوهای برآمده از قدرت بینالمللی بود و فقط در یکی از این دو صورت پایان میپذیرد: اول، تبعیت ایران از همان الگوهایی که ساختار قدرت ترسیم کرده است و دوم، پافشاری و سرسختی بر مواضع اصولی و اتکا به منابع قدرت داخلی و گفتمانی که البته مستلزم پذیرش هزینه و سختیهایی نظیر تحریم است و در بلندمدت نتیجه خواهد بخشید.
پافشاری ایران بر مواضع خود در خصوص غنیسازی و سرسختی مذاکرهکنندگان ایرانی چه در دولت قبل و چه در دولت یازدهم باعث شد که در برنامه اقدام مشترک، برنامه غنیسازی ایران وارد شده و قطعی شود که ایران از این حق اساسی خود چشم نمیپوشد. این یک نمونه نشانگر آن است که میتوان با اتکا به منابع داخلی و اجماع ملی جامعه بینالمللی مدنظر باراک اوباما را مجبور به پذیرش مواردی کرد که با الگوهای حاکم بر آن چندان همخوانی ندارد.
از این پس هم اگر سیاست جمهوری اسلامی بر مبنای دفاع منطقی و قدتمند از مواضع اصولی باشد، باز هم میتواند بدون پذیرش الگوهای حاکم بر ساختار بینالمللی برنامه هستهای خود را دنبال کند و قدرتها را به پذیرش آن ملزم کند. این پرده دیگری از نبرد بین ایران و استکبار است که مذاکرات جامع هستهای گام اصلی آن خواهد بود.