عزیزان! عشق سینما ما را به این عالم نکشید. علاقه داشتیم اما مسأله ما، "سینمای صرف" نبود "احساسم" این بود که باید این حرف‌ها را بزنم.

فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیگروه فرهنگی مشرق - بعد از ظهر امروز مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس با نام «تجلیل از هنرمند روزهای آتش و خون و سردار بی‌نشان» در کافه نخلستان سازمان هنری و رسانه‌ای اوج آغاز شد. پیش از این مراسم اکران خصوصی فیلم سینمایی "چ" آخرین ساخته این کارگردان برای فرزندان شهدا و در همین سازمان برگزار شده بود.

در  مراسم تجلیل از علیرضا رضاداد، گلعلی بابایی و جمعی از خانواده‌های شهیدان از جمله حمدجواد تندگویان، محمدابراهیم همت، یوسف کلاهدوز، محمود کاوه، عباس کریمی، عباس ورامینی، مهدی زین‌الدین، حمید باکری و... حضور داشتند.





***سفره پهن شده امشب ویژه شهداست

همسر شهید حسن تهرانی‌مقدم اولین سخنران این مراسم سخنان خود را این‌‌گونه آغاز کرد: سفره پهن شده امشب ویژه شهداست. وقتی خانواده شهدا در جمع حضور دارند خود این عزیزان هم در اینجا حاضر و ناظرند و رزق و روزی را شهدا برای‌مان مهیا کردند. اینجا میان این چهره‌ها که السابقون السابقون هستند حضور من چیزی جز نقطه‌چین محسوب نمی‌شود.

وی افزود: سلام و درود بیکران ما بر مقام معظم رهبری که طی سالیان سال از فراز و نشیب‌های جامعه اسلامی خسته نشده است. در محفل امشب فرزندان شهدا حضور دارند و دلم نمی‌آید هدیه‌ای از قرآن تقدیم آنها نکنم، آیه 21 سوره توبه به این اشاره می‌کند که زیباترین لحظات برای فرزندان زمانی است که پدران، فرزندان خود را می‌بینند.

وی همچنین با اشاره به اینکه تنها شهدا نماد ایثار نیستند، افزود: افرادی هستند که با عمل خودشان در صنف ایثارگران و فداکاران قرار می‌گیرند و این مسئله را با انجام فعالیت‌ها و اعمال خودشان نشان می‌دهند و آقای حاتمی‌کیا از جمله این افراد است. ایشان یک هنرمند انقلابی و جهادی هستند و مسلماً اخلاص ایشان باعث تولید فیلم‌های ارزشی شده که جوانان ما را با فعالیت‌های واقعی بزرگ‌مردانی مثل شهید چمران آشنا می‌کند.

همسر شهید تهرانی‌مقدم در پایان گفت: من بخشی از فیلم «چ» آقای حاتمی‌کیا را دیدم و در لحظات آخر آن‌قدر متأثر شدم که بیرون آمدم. خدا را شکر می‌کنم که کسانی هستند که هنوز در این زمینه کار می‌کنند. اما من به شما این نوید را می‌دهم که روزی حضرت مهدی(عج) ظهور می‌کند و جشن پیروزی امام و انقلاب گرفته خواهد شد.


فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیعلیرضا رضا داد در گفتگو با مشرق: ابراهیم حاتمی کیا نیازی به تعریف ما ندارد و واقعا باید از خانواده شهدا به خاطر این اقدام پسندیده تقدیر و تشکر کرد. آقای حاتمی کیا فرزند سینمای پس از انقلاب هستند و از هر کسی که سوال کنید او را عزیزترین سینماگر انقلاب می دانند. در مجموع می توان گفت ایشان تاثیر خودشان را در جبهه فرهنگی گذاشته اند.



***آقا ابراهیم به امید روزی که ده‌ها سرلشگر بسازی

محمد جولایی فرزند شهید سیدعباس جولایی در مراسم تجلیل از هنرمرد روزهای آتش و خون و سردار بی‌نشان ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان فیلم سینمایی «چ» در توصیف این کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس سخنرانی کرد. متن این سخنرانی به شرح زیر است:

"ای کاش شمع روشن‌تر شود، ای کاش اسپند آتشین تر بسوزد، ای کاش مینای فیروزه‌ای ما بیشتر جلوه‌گری کند، ای کاش کیان ایرانی به جمع اصحاب مختار برگردد نه که آن نرفته که بازگردد و اما باید کمی دور بود تا زخم‌ها التیام یابد.

فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودی

اسپند آتش سرخ‌تر می‌طلبد تا دور شود و بالاتر رود و همه جایی گردد و مینای فیروزه‌ای ما را تعنه‌ها نیاز است تا بتواند چشم‌نوازی کند.

زمانی که پدر تفنگ را برداشت تو دوربین را برداشتی تا چهره‌های او را در جبهه‌های بدر و خیبر به ما نشان دهی.

در بازگشت از «از کرخه تا راین» فردا شدی و سرلشگری‌ات را با پوشیدن «بوی پیراهن یوسف» گرفتی.

من سیدمحمد جولایی فرزند شهید همت، باکری، زین‌الدین، صفوی، تهرانی، رودکی، نامجو، رستگار و فرزند همه شهیدان این سرزمین هستم که با فیلم‌های «از کرخه تا راین»، «دیده‌بان»، «آژانس شیشه‌ای»، تو گریستم اما با فیلم «چ» هم گریستم و هم به خود بالیدم.

آقا ابراهیم به امید روزی که ده‌ها سرلشگر بسازی، تنها یک آرزو دارم و آن این است که پس از ساختن آخرین فیلم خود در 100 سالگی به آرزوی شهادتت برسی.

***به نمایندگی از فرزندان قهرمانان جنگ 8 ساله می‌خواهم که به نام آنها بی‌لطفی نکنید


محدثه نجفی فرزند شهید کاظم نجفی رستگار در مراسم تجلیل از ابراهیم حاتمی‌کیا به خاطر فعالیت‌های هنری‌اش در عرصه فیلم‌سازی جنگ گفت: امروز کنار هم جمع شدیم تا از هنرمندی تقدیر کنیم که عمر هنری‌اش را در طبق اخلاص نهاده است. داستانهای اسطوره‌ای قهرمانان خواب را از چشم فرزندان ما گرفته است. هنوز فرهنگی ملی ما با قهرمانانی همانند آرش و رستم و سهراب عجین شده است. اما برای ما چه اتفاقی افتاده که نسبت به قهرمانان معاصر کشورمان بی‌توجه هستیم.

وی ادامه داد: کشورهای دیگر تلاش می‌کنند یاد قهرمانان خود را زنده نگه دارند و قهرمانان جنگ‌های جهانی آمریکا هنوز سوژه فیلم‌های هالیوود هستند و به شکل‌های مختلف تصاویر رنگ به رنگ قهرمانان پوشانی خودشان را به مخاطبان ارائه می‌دهند. برای ما چه اتفاقی افتاده است که شهدا را از یاد برده‌ایم. دشمن خرمشهر را تسخیر کرد و همین جوانان باغیرت، آسایش را در خانه و شهرشان رها کردند و به جبهه‌های جنگ رفتند.


فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیحامد کلاهدوز در گفتگو با مشرق: من چهار فیلم از آثار آقای حاتمی کیا را از صمیم قلب دوست دارم. دیده بان، از کرخه تا راین، روبان قرمز و آژانس شیشه ای. سکانس بسیار زیبای فریاد زدن جانباز از کرخه تا راین هم خاطره مشترک و ماندگار همه فرزندان شهدا از فیلم های این کارگردان است. در فیلم دیده بان هم صحنه خنثی نشدن بمب جالب توجه بود و من با آن ارتباط برقرار کردم.


این فرزند شهید توضیح داد: 8 سال پایداری مردم فصل نوینی از پایداری و قهرمانی بود تا یک وجب از خاک کشورمان نصیب دشمن نشود. با اینکه چند نهاد دولتی مسئول زنده نگه داشتن این زیبایی‌ها شدند به جز خلق آثار محدود کاری انجام نداده‌ایم. به جز مردانی چون حاتمی‌کیا که در آتش آن روزها گداختند و امروز در شمار هنرمندان هستند کاری انجام نشده است. صفحات و ستون‌های جنگ در نشریات هر روز کمرنگ‌تر شده است. سینما و تلویزیون هم کمتر به این مسئله می‌پردازند اما با وجود مشکلات اقتصادی مردم یاد شهدا را فراموش نمی‌کنند.

این فرزند شهید در پایان گفت: به نمایندگی از فرزندان قهرمانان بی‌نشانه جنگ 8 ساله می‌خواهم که به نام آنها بی‌لطفی نکنید. یادبود شایسته آنها در حوزه هنر، سینما و ادبیات به وقوع می‌پیوندد و احتیاج به عشق دارد.

***دوست دارم حاتمی کیا برود «دعوت» را بسازد


علی کشوری فرزند خلبان شهید علی‌اکبر کشوری در این مراسم سخنرانی کرد و با بیان اینکه دوست می‌داشت در دانشکده صدا و سیما درس بخواند اما موفق نشد گفت: در رشته سینما و فیلمسازی تحصیل کرده است.من دوست داشتم خلبان شوم ولی مادرم اجازه نداد.

کشوری اضافه کرد: دوست دارم افرادی همانند شما فکر نکنند که دفاع مقدس تمام شده و بروند «دعوت» را بسازند. احساس قلبی ما این است که ما را رها نکنید و اگر پای صحبت‌های فرزندان شهدا بنشینید همواره پر درد است.

فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودی

این فرزند شهید خاطر نشان کرد: برگزاری تجلیل‌های اینگونه باید بسیار انجام شود به این دلیل که این مسائل در حال فراموشی است.

کشوری با اشاره به اینکه گفته‌اند درباره فیلم "چ" صحبت نکنم گفت:‌ اتفاقی که برای شوق پرواز افتاد همان اتفاقی است که در فیلم "چ" نیز رخ داد و من شهید چمران را در این فیلم ندیدم. شهید کشوری در عملیات پاوه حضور داشته و مجروح می‌شود و چقدر خوب است که ما تاریخ را یک بار دیگر دنبال کنیم.

وی افزود: آثار بسیار عالی ابراهیم حاتمی‌کیا بر هیچ‌کس پوشیده نیست و اگر بخواهم از میان آنها اثری را نام ببرم آژانس شیشه‌ای را معرفی می‌کنم. اگر فیملسازان می‌خواهند در زمینه دفاع مقدس اثاری را تولید کنند در آن زمینه بکوشند زیرا آثار جنگی که به ما تحمیل شد از یاد ما نخواهد رفت.


فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیدکتر چمران در گفتگو با مشرق: فیلم "چ" از نظر من کامل است. انشاالله مردم خوب ما این فیلم را می بینند و قضاوت درست را در مورد آن خواهند داشت چرا که حاتمی کیا آن را از ته دل و با تمام نیرو ساخته و با همه مشکلاتی که داشته کنار آمده تا این فیلم را به ثمر برساند. همه ما میدانیم که فیلم جنگی ساختن کار بسیار بسیار پیچیده و دشواری است. انشاالله خدا از ایشان راضی باشد.


***آقای کشوری امیدواریم زنده بمانم و فیلم شما را از پدرتان ببینم


سرانجام حاتمی‌کیا کارگردان برجسته سینمای دفاع مقدس در مراسمی که برای تجلیل از او در بین فرزندان شهدا برگزار می‌شد به ایراد سخنرانی پرداخت. سخنرانی‌ای که با اشک‌های حاتمی‌کیا و فرزندان شهدا و موزیک متن یکی از مشهورترین فیلم‌های حاتمی‌کیا از «کرخه تا راین» شبی به یادماندنی برای او و فرزندان شهدا و ساختمان موسسه اوج، ساختمانی که خاطراتی حاتمی‌کیا از پاس دادن و کشیک دادن در کنار این ساختمان در ایام دفاع مقدس، نکته غافل‌گیرکننده  سخنرانی او بود به جای گذاشت.

از خود همین فضا الهام می گیرم برای صحبت کردن در این شب عزیز.شاید این خاطره‌ای که می‌خواهم بگویم تکراری باشد، اما اجازه بدهید من باز هم تکرار کنم. در جریان  عملیات بدر، ما برای فیلسمازی به منطقه‌ای در هویزه رفته بودیم. هوا و فضا بسیار زیبا و خوش بود.آسمان آبی و یک دشت سراسری و از دور که نگاه می‌کردی همه چیز تصویری و روشن. من از قایق پیاده شدم به عنوان مسئول یک تیم فیلمبرداری و حرکت کردم به سمت جایی که می گفتند خط بچه‌ها آنجاست. همه چیز قشنگ و زیبا و حتی من صدای بلبل‌های وحشی آنجا را هم هنوز به خاطرم هست که منظره‌ای که ما از دور می‌دیدیم را بسیار شاعرانه و زیبا می‌کرد.هیچ صدای انفجاری هم نبود و کسی که نمی‌دانست در آن منطقه جنگ است خیال می‌کرد که واقعا چه منظره طبیعی شگرفی.

فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودی

صد متر، دویست متر حرکت کردم تا به دشتی بسیار زیبا رسیدم  که چشم‌انداز زیبایی را جلوی افق دیدمان قرار می‌داد. آسمان آبی بود و اگر قرار به عکسبرداری بود، عکس قشنگی از آب درمی‌آمد، کم کم دیدم که ستون هایی دورادور به اندازه نقطه‌هایی کوچک به این سمت می آیند. شروع کردم به فیلمبرداری، باز هم منظره خیلی زیبا و قشنگ بود. نقطه‌ها به تدریج نزدیک و نزدیک‌تر می شدند و می‌توانستم آدم‌ها را تشخیص بدهم. عده‌ای زخمی بودند و عده ای هم در حال کمک به آنها. تا به ما رسیدند. اولی تا ما را دید رو به دوربین گفت: دیرآمدی برادر؛ الان چه وقت آمدن است. دومی هم آمد و گفت: بهت توصیه می‌کنم جلوتر نروی. دیگری گفت:جرات نداشتید در شب عملیات بیایید، الان آمدید؟  ما جلوتر می رفتیم و حرفهایی این رزمنده‌ها را می‌شنیدیم که بعضی نیش بود و بعضی نوش. کم‌کم، داشت تصویری واقعی از جنگ به من منتقل می‌شد و هولی به جان همه ما افتاده بود.

کم کم صدای آتش به ما نزدیک شد ویک هلی‌کوپتر سنگین عراقی را با آن عظمت دیدیم که آمد بالای سر ما و خیلی راحت شروع کرد به تیراندازی. بچه ها با ضدهوایی می زدند اما اثر نمی‌کرد. من هم  اول شروع کردم به فیلم گرفتن از هلی‌کوپتر اما بعد دیدم که فایده ندارد و این هلی‌کوپتر افتادنی نیست و رها کردم.

دشت خلوت بود و فضایی هم برای پناه گرفتن نداشت. یک لحظه حس کردم که هلی‌کوپتر مماس به سمت ماست و بعد خیلی سریع دیدم آتشی از هلی‌کوپتر رها شد. گمان کردیم ما را می‌خواهد بزند و در یک لحظه همه فرار کردیم و پراکنده شدیم. راکت بزرگی بین ما فاصله انداخت و زمین را شخم زد بدون اینکه راکت را ببینم می‌دیدم که زمین در حال شخم خوردن است. راکت نترکید؛ اما صدای نعره شخم زدن آن می آمد. من حیرت زده، فقط نگاه می‌کردم و این نقطه عطف ورود من به میدان جنگ بود. اینکه جنگ به این زیبایی هم نیست و روی دیگری هم دارد.

بعد از این اتفاق بین بچه ها حرف افتاد، یکی می‌گفت برویم جلوتر و یکی می‌گفت عقب‌نشینی کنیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که جلو رفتن فایده‌ای ندارد. برگشتیم به جایی که آنجا را ترک کرده بودیم . آنجا دیگر خیلی واضح گلوله هایی رسام سرخی که به سمت ما می آمدند را می‌دیدیم. کاملا شفاف و واقعی و فضا خیلی تصویری شده بود.در آن میانه سربازی بلند شد که سرک بکشد که ببیند کجاست و چه خبر است که گلوله‌ای به طرز واضحی به او خورد، دوباره بلند شد و دوباره تیر به او خورد و دوباره و دوباره. من از نزدیک نگاه می‌کردم و باورم نمی شد که جلوی چشمم چنین تصویری رخ داده. سرانجام بچه ها او را کشیدند پایین.


فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیمحمد مهدی همت در گفتگو با مشرق: برای من تمام کارهای حاتمی کیا بهترین است. ضمن این که او در تمام فیلم های خودش متفاوت بوده و هر بار پنجره جدیدی رو به روی ما گشوده است. آژانس شیشه ای پر از سکانس های ماندگار است من لحظه لحظه های این فیلم را دوست دارم. این که می گویند حاتمی کیا از سینمای جنگ جدا شد و دوباره بازگشت را قبول ندارم چرا که ایشان در صحبت ها خودشان گفته بودند که فیلمی مثل دعوت برای من در حد یک فیلم جنگی مهم بوده است. من از ابراهیم حاتمی کیا تشکر می کنم برای این که با ما بود!



عقب نشینی شروع شد و به موازات مکانی که آنجا بودیم عقب می‌رفتیم. من بودم و دستیار فیلمبردارم و صدابردار و پسرعموی من، عباس که عکاس جنگ بود. در زمینی که عقب نشینی می‌کردیم حالتی وجود داشت که باید به دفعات از آن رد می‌شدیم و ناچارا برای چند لحظه در امتداد و مماس با تیر مستقیم قرار می‌گرفتیم. گل زمین هم حرکت را به شدت سخت می کرد. از معبر اولی که می‌خواستیم رد شویم؛ پسرعموی من زودتر رد شد و  جلوتر از من رفت. من با خودم گفتم که معلوم است که من رد نمی‌شوم و گلوله حتما به پس کله من می خورد، اما زنده ماندم و رد شدم. اما کم کم رد شدن از هر کدام از آن معبرها برای من ترس وحشتناکی به وجود آورد. همه موضوع 5 ثانیه هم بیشتر طول نمی‌کشید اما من تشییع جنازه خودم را هم می‌دیدم، تنها بچه ام را می‌دیدم و حتی ازدواج محمود با همسر خودم را هم می‌دیدم.از معبر بعدی، این بار من رد شدم و محمود عقب ماند و این بار حس می‌کردم زن‌عموی من، من را دیده است و به سراغ من آمده است و می گوید چرا او را تنها گذاشتی و رهایش کردی تا شهید شود. این بار حتما او شهید می‌شود.

به تدریج جلو می‌رفتیم تا آتش خمپاره ها آنقدر قوت گرفت که پناه بردیم به سنگری که تا دیشب برای عراقی‌ها بود. داخل سنگر شدیم و دیدیم که عراقی‌ها دیشب در داخل آن خرابکاری هم کرده‌اند و باید فقط دور این سنگر بنشنیم. دور سنگر نشستیم در سکوت محض.

سکوت ما را سربازی که در جمع ما بود شکست. سرباز بدون مقدمه گفت من نمی‌توانم به اسرائیل بروم. و بعد شروع کرد با خودش حرف زدن که اصلا چه‌طوری ویزا بگیریم و نمی‌شود و از این حرف‌ها. تا مدتی کسی صدایش درنیامد تا بالاخره یکی پرسید برادر اصلا اسرائیل چرا می‌خواهی بروی؟ گفت من بیسیمچی‌ام و دیشب بیسیم‌ام را جا گذاشتم و فرمانده ما می‌گوید این نوع بیسیم‌ها را فقط از اسرائیل می شود خرید و من حالا چه طوری برم اسرائیل؟

صدایی از بیرون آمد که  فریاد می‌زد آرپی‌جی‌زن ها بیایند بیرون. سریع بیایند بیرون. این بنده خدا آر پی جی زن گروه ما نشسته بود و بیرون نمی‌رفت و نشنیده می‌گرفت تا بالاخره یکی به او گفت برادر بیرون شما را می‌خواهد، و آرپیجی‌زن رو کرد به او و آرپی‌جی اش را به او داد و گفت بیا برو، اگر می‌توانی برو خودت.

از بیرون خبرهای مختلقی می‌آمد و لحظه به لحظه آتش قوی‌تر می شود. اما ما می‌شنیدیم که سرداری به اسم عباس کریمی فریاد می‌زند و آرپی جی‌های به زمین افتاده را  پیدا می‌کند و خودش تانک ها را می زند وهر کس به او می‌گوید بیا عقب نشینی کن. فقط  می‌گوید که :" بچه هام بچه‌هام"

آمدیم جلوتر و رسیدیم به قایق‌ها و خوشحال از این‌که توانستیم زنده بمانیم. زمین گلی بود و اذیت می کرد، در حال عبور بودیم که یکهو یکی پای من را گرفت. برگشتم و دیدم کسی است که نیمی از بدنش در آب و نیمی بیرون است. پای من را به قوت چسبیبده و بچه ها هم دارند رد می شوند. سفت پای من را چسبیده بود. پرسیدم برادر چه کار داری؟ حرفی نمی‌توانست بزند، صورتش سفید سفید در اوج معصومیت. من اگر بخواهیم یک پری دریایی مردانه را تمثیل کنم به او اشاره می‌کنم. آمده بود من را به امتحان بکشد. پای من را ول نمی کرد و آدم ها داشتند می‌رفتند و خمپاره ها قوت می‌گرفتند.می دانستم استمداد جان می‌کند، اما چاره‌ای نداشتم. شروع کردم انگشتانش را نرم نرم باز کردم، سعی می کردم بدون اینکه فشاری به آنها بیاید پای خودم را نجات بدهم و سر آخر گفتم من می روم به امدادگرها می‌گویم که بیاید کمک.

 لازم می‌دانم بگویم که همچنان جای دست آن عزیز، هنوز روی پای من چسبیده است و از من جدا نمی شود. عزیزان! ما همان موقع هم قرارمان بر این نبود. عشق سینما ما را به این عالم نکشیده بود. علاقه داشتیم، اما مساله ما سینمای صرف نبود احساس من این بود که باید همین حرفها را بزنم.

همین ساختمانی که داخلش هستید ساختمان سپاه تهران بود و من دم همین در کشیک‌ها دادم از اینجا به ماموریت ها رفتم و کلی خاطره دارم از این ساختمان در آن 8 سال.

دیدم در حرف‌ها و محبت‌هایی که می‌کنید حرمت نگه می‌دارید و البته با اشاره ظریفی از برخی فیلم‌ها می‌گذرید. اما من باید بگویم که هنرمند و اهل هنر اگر برای آنچه باید بگوید  به اجبار بیفتد آن اثر دیگر اثر نمی‌شود. من هم مثل همه شما در این جامعه زندگی می‌کنم طغیان بشریت می بینم و آزارم می‌دهد و از آنچه طغیان بشریت علیه خداوند می‌نامم در «دعوت» سخن می‌گویم. برخی می‌گویند تو فقط از جهاد و باروت و خون بگو اما من این طغیان را می بینم و نمی‌توانم از آن بگذرم.من باید از جوان ها بگویم باید «گزارش یک جشن» بسازم و این گزارش در تاریخ این ممکلت بماند، هر چند ممکن است خیلی‌ها هم خوششان نیاید.

آقای کشوری امیدواریم زنده بمانم و فیلم شما را از پدرتان ببینم و چه کسی بهتر از شما. خودتان وارد شوید و بسازید و درک کنید که این چه مسیری است.

فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودی

این نشست خیلی دیرهنگام شکل گرفته است، اما من بیگناهم. من با تک تک شما ارتباط داشتم به انواع مختلف. ولی نگهبان بالای سر شما، بنیاد شهید؛ وقتی که می‌خواهد خیلی از حرف‌های انقلابی و آرمانی در لایه‌های تکراری و دیکته شده و کلیشه شده طرح شود این امکان را از من می‌گیرد. من فکر می‌کنم که آرنولد شوایتزنگر هم باشم کم می‌آورم. البته باید بگویم که بحثم سیاسی نیست و اصلان می دانم الان  رئیس بنیاد شهید کیست و منظورم شخص خاصی نیست.

من خیلی جسارت کردم و فیلم چمران را ساختم، اما باید بگویم که  این فیلم صرفا فقط در مورد چمران نیست. واقعا واقعیت آن ماجراها انقدر غلیظ و پیچیده است که ما یا اصلا حرف نمی زنیم یا اینکه اصلا گفتی نیست. اما  من تیرم را رها کردم و "ما رمیت اذ رمیت" و  بقیه اش را نمی‌دانم چه اتفاقی بیفتد.

من را دعا کنید. خدا نکند که من در بستر عافیت بمیرم. در قنوت سحر همیشه می‌گویم که اصلا قرار ما این نبود. هر وقت از این ساختمان خارج می شدیم با پیکانی که دست ما بود به این قصد می رفتیم که برنگردیم و به خیل این کاروان بپیوندیم. اما چاره‌ای نیست، ما بازماندگان قطعا به چیزهای دیگری هم  مشغول می‌‌شویم این را رد نمی کنم، مثل خود شماها . شماها هم همه از ذریه آدم هستید. اما وقتی از ما انتخاب را بگیرند از شعور انسانی دور می‌شویم. ما نسل انتخاب گری بودیم و این راه را انتخاب کردیم. دعا کنید من وقف این عالم باشم، اما وقف این عالم بودن فقط باورت و جنگ نیست که «دعوت» جنگی ترین فیلم من است در شکلی که من به آن اعتقاد دارم.

من اعتقاد دارم که جنگ سلسه خوبان است و اگر اختلافی هم هست از جنس ابوذر و سلمان است. دیدم که خطاهایی هم بوده اصلا این ها را رد نمی‌کنم، اما این نسلی که دست خالی در بین المقدس بود و یک گردان وارد منطقه می شد بدون اسلحه و فرمانده‌شان با آنها اتمام حجت می کرد که می توانید برگردید و کسی برنمی‌گشت آدم‌هایی واقعی در تاریخ این مملکت بودند. رفتند این بچه ها و عملیت دفاع مقدس را با آن غربت و دست خالی فتح کردند.

امیدوارم خدا به من این اجل را بدهد که سر صحنه ای بمیرم که شرمنده نباشم. انشاا.. که دعای خیر شما پشت سر من باشد و نفس شما مطهر کند این مسیری را که من می روم.


فرزندان شهدا: عمو ابراهیم امیدواریم در 100 سالگی به آرزوی شهادت برسی/ حاتمی‌کیا: آقای کشوری کاش زنده باشم و فیلم شما را از پدرتان ببینم+ گفتگو با رضاداد، گلعلی بابایی، دکتر چمران، فرزند شهید کلاهدوز و فرزند شهید همت//آقای داوودیگلعلی بابایی در گفتگو با مشرق: در مورد حاتمی کیا چه می توان گفت جز این که او صاحب همه خوبی ها است. او هنرمند بسیجی واقعی است که در عرصه سینما همیشه و همیشه حضور داشته است.


در انتهای این مراسم جمعی از فرزندان و خانواده شهیدان از جمله لیلا زین‌الدین، فاطمه مرقاتی، ناصرنامدار، حسن آزما، رضا رودکی، مهدی همت، رضا کاوند با اهدای کتاب "خون نوشته" از این هنرمند سینمای دفاعی مقدس تجلیل کردند.

"خون نوشته" کتابی است که جمعی از فرزندان شهدا آن را نوشته و شامل دلنوشته‌های آنان می‌باشد. یکی از فرزندان شهدا در این مراسم گفت: زمانی که فیلم‌های شما را می‌دیدیم یاد پدران خود می‌افتادیم و با دیدن آنها می‌توانستیم خاطراتی که اگر پدران ما زنده بودند برایمان تعریف می‌کرد یادآوری می‌شد و ما این کتاب را با تمام وجود خود نوشتیم.



حاشیه های مراسم:

* ابراهیم حاتمی کیا زودتر از همه به سالن آمده و منتظر شروع برنامه بود.

*حدود 100 نفر از جمعیت حاضر در سالن به دلیل شلوغی بیش از حد سرپا ایستاده بودند.

*ابراهیم حاتمی کیا بارها و بارها در میان صحبت های فرزندان شاهد، به گریه افتاد و اشک ریخت.


مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 42
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 5
  • ۲۲:۴۷ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    همین کارگردانی هستش که وقتی به رنگ ارغوان و دعوت و ساخت افراطبون کفن پوش شدند . خدایا افرطیون کشورم رو به راه راست هدایت فرما
  • خزان ۲۲:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    کفن پوش؟ کجا دیدی؟ اصن کفن چه رنگیه دقیقا؟
  • ۲۳:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    مشرق جان نام شهید کشوری احمد هست نه علی اکبر. ظاهرا با نام شهید شیرودی اشتباه گرفتی
  • هاشمی ۲۳:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    اگرچه دیر هنگام بود ولی یکی از درست ترین امور بود. دست تصمیم گیرندگان آن درد نکند. سپاس گذاری از خادمین جنگ باید در الویت قرار گیرد. بویژه در حوزه فرهنگی.باز هم تشکر
  • ۲۳:۱۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    خواب دیدی خیره
  • امین ۲۳:۳۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    باید قدر هنرمندان "ارزشی" را دانست و اگر خطایی هم از انها سر زد نباید با بزرگنمایی انها را گوشه نشین کرد.
  • ۲۳:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۷
    0 0
    اولا چنین آدمی با آن به رنگ ارغوان و موج مرده اش دیگر لیاقت تجلیل ندارد. ثانیا آرزو کردن برای شهادت دیگران حرام است. چون چه بسا گاهی مرگ در بستر هم بهتر از شهادت از آب در آید.
  • یارا ۰۰:۳۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    سلام خدا خیرت بدهد آقای حاتمی کیا زنده باشی و زندگی را به تصویر بکشی
  • ۰۰:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    محمد مهدی همت به جای آن که من رو یاد پدر قهرمانش بندازه ، یاد مواضع خودش و مادر محترمشون تو فتنه 88 میندازهف نمیدونم شاید من اشتباه می کنم.
  • سید مجید ۰۰:۴۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    متاٌسفانه عده ای بی تعادل وافراطی در هر دوره اسباب زحمت برای کشور وبساط سرگرمی وتمسخر در خارج مرزها رو فراهم میکنند.بیچاره ملّت
  • ۰۰:۵۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    به رنگ ارغوان-دعوت-...یادش بخیر
  • ۰۱:۱۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    متاسفم قبلا هم بارها برایتان نوشته ام بارها گفته ام و بارها سانسور کرده اید اما باز می گویم حاتمی کیا مرد جنگ نیست دلسوز جنگ نیست حاتمی کیا درباره جنگ می سازد تا عقده خود از جنگ را بگوید نمی سازد تا حماسه بگوید نمی سازد تا پیام ایثار بدهد نمی سازد تا یک حماسه زنده بماند او اعتقادی به حماسه ندارد برای او جنگ جنگ است حتی اگر دفاع مقدس باشد سرباز سرباز است حتی اگر سرباز ولایت باشد برای او پدرهای همینها که امروز تجلیلش گردند مسئول همه ویرانی های جنگند و مستحق مجازات او می سازد تا مجازات کند.............. تعجب می کنم از این هم ساده لوحی می توانید سانسور کنید اما خواهشا فکر هم بکنید.
  • ۰۱:۲۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    زنده باشی اقای حاتمی کیا. کارگران های فیلم های دفاع مقدسی مایه افتخارن.
  • ۰۱:۳۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    علی کشوری فرزند خلبان شهید علی‌اکبر کشوری در این مراسم سخنرانی کرد??????????منظورتون احمد کشوری بود دیگه...
  • سید اصولگرا ۰۱:۳۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    آقای حاتمی کیا رو نمی دونم چطور توصیف کنم. فقط می تونم بگم که در این عرصه و جنگ نرمی که دشمن با فیلم ها و رسانه هاش ما رو بمباران فرهنگی می کنه، با دیدن فیلم های حاتمی کیا امیدوار می شیم کسی هست که در این وادی در مقابل دشمن فرهنگی ما ایستادگی کنه. خیلی مردی آقای حاتمی کیا. همه ی فیلم های حاتمی کیا حرف جدیدی داره، چه جنگی و غیرجنگی و در بعضی فیلم ها هم تلنگری می زنه و دغدغه اش رو مطرح می کنه. گرچه به شخصه فیلم های جنگی ایشونو بیشتر دوست دارم. خودم که فیلم های آژانس شیشه ای و از کرخه تا راین حاتمی کیا رو خیلی دوست دارم. البته حاتمی کیا فیلم های قشنگ زیاد داره، مهاجر، بوی پیراهن یوسف و حتی به رنگ ارغوان. تو فیلم از کرخه تا راین هم دو تا دیالوگش خیلی تکان دهنده بود: یکی جایی که آقای دهکردی کنار راین ایستاده و می گه "چرا اینجا" دیگری هم جایی که یکی از رزمنده هامون می گه: "من یه بسیجی ام، یه بسیجی فراموش شده" فیلم آژانس شیشه ای هم که دیالوگ به یاد موندنی زیاد داره. امیدوارم باز هم فیلم های جنگی بیشتری البته "با همکاری مسئولین سینمایی" بسازی ابراهیم حاتمی کیای عزیز. موفق باشی.
  • بی سنگر27 ۰۱:۵۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    سلام ابراهیم جان منم یکی از اون دریادل های دیروز بودم که در بیت المقدس افتخار بسیجی بودن در رکاب حاج احمد متوسلیان روی پیشونیم حک شد. و بعد در رکاب حاج همت و حاج عباس کریمی بودن شد افتخار منه کهنه سرباز جنگ. بودم و بودم تا فرماندهی حاج محمد کوثری رو هم دیدم و در پشت کانال ماهی به دنبال حاج محمد بودم تا تکلیف کار در منطقه رو بفهمم و نیروهام رو شبونه یا در صورت دستور او روزانه راهی میدون کنم تا اگه تونستن و به سلامت از سه راهی مرگ یا شهادت در اونور کانال ماهی عبور کنن بتونن واسه نیروهای لشگر 27 خاکریز و سنگر بزنن. ماشین رو قبل از سه راهی شهادت پارک کردم و بیسیم چی خودمو کاشتم دم ماشین و پرسون پرسون سراغ سنگر فرمانده لشگر رو گرفتم و بین دژ اونور کانال ماهی و گل و لای کناره دریاچه که جای تردد نیروها بود چشمم به یه مجروح افتاد که توی برانکار التماس دعا داشت واسه انتقال به عقب(درست همون حالی که یکی دوشب بعد که به دستور حاج عبادیان رفتیم جلوی کانال ماهی که واسه نیروها خاکریز بزنیم شامل حال خودم شد و در نیمه های شب و در جایی که هیچکس نبود التماس میکردم که یکی صدامو بشنوه و تن مجروح و بی حس منو از زمین برداره و ببره عقب که این حال ترس از جا موندن و اسیر شدن تموم بدن فرد مجروح رو میلرزونه ، البته این اولین تجربه ام نبود بلکه آخرینش بود ولی مجروحیت همیشه دلهره آوره) درست مثل اون مجروحی که پای تو رو گرفت این هم چنگ زد به روح و روان من. سر برانکار رو با کمک چند تا بسیجی دیگه گرفتیم ولی مگه توی اون گل و شل و آب میشد گام از گام برداشت؟ بهرحال کمی به سمت سه راهی و جاده آوردیمش ولی از اونجایی که بقیه هم مثل من کار داشتن گذاشتنش زمین. البته نه زمین که نیمی در آب و نیمی در گل. من هم که دنبال فرمانده لشگر بودم و ماموریتی مهم داشتم و به تنهایی هم قادر به آوردنش نبودم و در آن لحظه هم قصد عقب رفتن نداشتم بناچار از او عذر خواهی کرده و گفتم که عقب نمی روم و بدنبال کسی هستم ، اما التماسهای او دل هر بی رحمی مثل من رو آب میکرد. من از اساس بی رحم نبودم ولی در گرماگرم نبرد جنازه بهترین دوستانم رو که در کنارم به شهادت رسیده بودند سوار ماشین کرده و به نبردم ادامه میدادم بدون اینکه ذره ای خم به ابرو بیاورم و ته دلم خالی شود و بترسم یا کینه ام فوران کند و احساساتی بشوم (مانند برخی سکانس های فیلمهای جنگی) چون ما کینه هایمان را از قبل و از زمان بمباران و موشک باران شهرهای خود مانند دزفول و اندیمشک و .... در دل خود کاشته بودیم. بگذریم... اما این سکانس واقعی در حوالی سه راهی شهادت بد جوری دلم رو لرزوند و از اینکه نمی تونستم اونو به عقب بیارم و اصلا اون لحظه کار دیگری داشتم بشدت آزارم داد و از طرفی هم شدیدا نگران بی سیم چی خود در نزد ماشین و سه راهی مرگ بودم و همینطور نگران ماشین که کمترین آسیبش میتونست پنچری اش بر اثر ترکش های سرگردان باشد و اگر هم او را به سه راهی پر خطر که هرلحظه زیر آتش دشمن بود میبردم معلوم نبود چه کسی او را به عقب خواهد برد و خطر مرگ در آنجا بیشتر از جایی بود که او را زمین گذاشتیم . بهر حال حاج کوثری رو یافتم و راجع به کار سنگرسازان بی سنگر در اون شب با او مذاکره کردم. حاجی هم با چهره ای رنگ پریده و خسته که حاکی از گرسنگی و بی خوابی اش بود با پتوی بخود پیچیده دستورات لازم رو بهم داد و با او خداحافظی کردم و برگشتم. در این لحظات تماما به فکر بیسیم چی ام و خودرو بودم و به خدا التماس میکردم که هیچ کدومشون هیچی شون نشده باشه نه او نهم ماشین. هرچند یه پنچری رو حدس میزدم ولی به خواست خدا هر دو سالم بودن و رفیقم بشدت نگران من بود و میگفت گفتم شهید یا مجروح شدی و منم گفتم فعلا بشین که از این سه راهی لعنتی دور بشیم و بعد بهت بگم و در همون اوایل مسیر هم چند تا بسیجی رو که دست بلند کرده بودن با کم کردن سرعتم سوارشون کردم و بازگشتم. در اون لحظات فکر دوستم و ماشین و اینکه بخصوص به دوستم آسیبی نرسیده باشه و سریع به عقب برگردم برای آماده شدن یا آماده کردن بچه ها باعث شد که با ذوق فراوان که مثلا حاجی رو دیدم و تکلیف کارمون مشخص شد به عقب برگشتم و اصلا در فکر اون مجروح نبودم و حتی در مسیر هم ندیدمش و الان که فکر میکنم میگم خب اگه شهید هم شده بود که در مسیر برگشت من بود و حتما میدیدمش و احتمالا به عقب آوردنش که من ندیدم ولی خب برخی مجروح را در مسیر انتقال به عقب بر اثر خونریزی یا مجروحیت مجدد بر اثر آتش دشمن بشهادت میرسیدند. بهرحال التماس های او همیشه در ذهن من است. ابراهیم جان من هم مثل تو زخم خورده جنگ هستم. اما زخم های بدنم خوب شده ولی زخم نشسته بر دل التیام نخواهد یافت تا رسالت خودمان را نسبت به شهدا به پایان بریم. در این راه تو زبان گویای ما هستی. ما با تفنگ و آرپی جی و دوشکا و زمانی هم با لودر و بلدوزر و کمپرسی آشنا تر هستیم تا با دوربین و لنز و قلم. هر چند امروز برخی با دوربین (مصاحبه و عکس یادگاری) و بنز (شخصی یا شخصیتی) و قلم (نیش دار و ضد ولایتی و همسو با اهداف دشمن) تیشه به ریشه همان ارزشهایی میزنند که آن مجروح سکانس شما و مجروح سکانس من و شهدای سکانس های دیگر میدان نبرد بخاطر حفظ آن ارزشها از بهترین و باارزش ترین چیزهای خود حتی جان نیز گذشتند. تو محکم باش و با زبان دور بین فریاد بزن که آی ملت ... بدانید که ... امنیت و آسایش امروز را مدیون مردان بخون غلطیده دیروزیم. باشد که به حق خون بنا حق ریخته آنان قدر دان نعمت جمهوری اسلامی و رهبری دلسوز و شجاع و مدبر و مدیر باشیم و از ارزشهای والای انقلاب و اسلام تا پای جای دفاع نماییم. خدایا تا ظهور دولت یار برایمان سیدعلی نگهدار
  • ۰۲:۰۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    دوستت دارم ابراهیم حاتمی کیا. ممنون برای همه ی لحظه های جاودانی که برایم ساختی.
  • ۰۲:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    ضمن تشکر مشرق عزیز فایل صوتی یا تصویریش رانداری برادانلود بذاری
  • ۰۴:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    و همچنین فیلم گزارش یک جشن که توقیف شده هنوز اجازه اکران به آن داده نمیشود
  • ۰۸:۱۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    به رنگ ارغوان رو که دولت اصلاح طلب تون متوقف کرد جناب متوهم
  • زارع ۰۸:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    سلام به محضر نورانی قطب عالم هستی امام عصر(عج) سلام بر امام شهدا و شهدای امام سلام بر امام خامنه ای عزیز و مظلوم درود و سلام براین یادگار سالهای حماسه و خون و تصویر گر حماسه آفرینیهای رشادت های شهیدان و رزمندگان مظلوم حاتمی کیای عزیز
  • فرزند شهيد ۰۸:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    سلام به رزمنده وبسيجي عزيز جناب اقاي حاتمي كيا كه هميشه حامي شهدا بوده ايد اقا حاتمي كيا مافرزندان شهدا دوست داريم درمورد ما نيز فيلم بسازيد درمورد بعضي ازاين مسولين نما كه امروز دم ازفرزند شهيد كه نمي زنند هيچ بلكه با بي حياي تمام به ما توهين وبي مهري وحتي اگر بدانند كه اين عنوان رايدك مي كشي براي خودشان تهديد مي دانند وبا بدترين نوع ممكن در صدد حذف كردن فرزندان شهدا هستند
  • ۰۹:۰۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    به نظر من تأثير گذارترين فيلم هاي ساخته شده ما در زمينه دفاع مقدس، فيلم حاتمي كياست. من هر وقت كه اثر ماندگار اين هنرمند بسيجي؛ از كرخ تا راين را مي بينيم بي اختيار گريه مي گيرد. فيلم هاي حاتمي كيا بر دل همه مي نشيند زيرا از دل اين سرزمين بيرون آمده است.
  • ۰۹:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    زدی تو خاکی برادر...
  • ۱۰:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    به رنگ ارغوان سال 89 اکران شد از سال 1384 اصلاح طلب ها در دولت نبودند .
  • ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    خودت کی هستی ؟
  • سید اصولگرا ۱۲:۱۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    نمی دونم اصلاً بعضی ها مفهومی که کارگردان می خواست از فیلم "به رنگ ارغوان" بسازه رو متوجه شدن؟ اگه شدن دیگه اعتراضشون چه معنی می ده؟ منظور کارگردان، ارغوان بود.
  • ۱۲:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    از این جمله فرزند شهدی کشوری چی برداشت میکنید ؟ : کشوری اضافه کرد: دوست دارم افرادی همانند شما "فکر نکنند که دفاع مقدس تمام شده و بروند «دعوت» را بسازند." شما تیتر زده اید : "دوست دارم حاتمی کیا برود «دعوت» را بسازد" این است رسالت خبری شما ؟ این است صداقت شما ؟ چرا درست برعکس منظور گوینده تیتر میزنید ؟
  • محمد مهدی ۱۳:۲۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    روحانی جنگ سلام بر تو ای مرد گروه خدا سلام بر تو ای نمایش دهنده مظلومیتی که دوربین از گفتنش قاصر است سلام بر تو ای همیشه از تازگی سلام بر تو ای اموزگاز جبهه ها در قاب سینما سلام بر تو که در کفر و دین غریب هستی سلام بر تو ای مرد خندانم سلام بر تو ای دوست سید شهیدان اهل قلم سلام بر تو ای همیشه دلسوز سلام بر تو ای ابراهیم بت شکن جهل سلام بر تو ای حاتم طایی دانایی سلام بر تو ای کیا ما سلام بر تو ای ابراهیم حاتمی کیا
  • مجید ۱۳:۴۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    نظر دادی و جوابتو با منفیها گرفتی . تو هم کمی فکر کن حاتمی کیا بچه همین سرزمینه و با بضاعت خودش در این راه گام برداشته اگه توقعات تو رو نمیتونه اغنا کنه یا مشکله تو یا می خوای از اونور آب کارگردان بیاریم برات فیلم درست کنه
  • كليني ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    فیششش........ابراهیم بگوشی .... و باز یاد غریبانه جنگیدن است .از کرخه تا آژانس راهی نیست و تو یاد دادی که مواضع بی بی سی امنیت ملی نیست و امنیت ملی ما همان حاج کاظم وعباس ها هستند و نمرده اند. حاتمی کیا نام اشنای نسل اول ؛ دوم و سوم و ...انقلاب است. او را با همه عاطفه و هنرش دوست داریم و در روزگار جنگ و حماسه و جشن و دلتنگی همیشه ادرس بزرگی برای عاشق بودن و ماندن و صادقانه رفتن را در میان ابهام و ایهام و اسلاید ها نشان داد. هنر او هم تاریخ است هم خاطره و هم اشک های که قطع نمی شوند. امید را باز می سازد. ابراهیم جان در مدرسه عشق ماندگاری قربانت فرهاد کلینی
  • مهدیار ۱۴:۵۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    درود خدا بر کسانی که قلمشون قدمشون وکارشون برای خدا و شهیدان راه خداست اشک شوق من به خاطر بودن امثال حاتمی کیاها و حامد زمانی هاست... بودنتون بیش باد ...
  • ابوذر منتظرالقائم ۱۵:۰۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    صداقت و دقت این است که کارهای خوبش را که بعضی از فرزندان شهدا اشاره کردند را ببینیم، کارهای ضعیفش در حوزه دفاع مقدس را هم ببینیم، کارهایی را که خارج از کادر دفاع مقدس انجام داد را هم ببینیم، فیلمهای منفی مانند برنگ ارغوان را هم ساخت را هم ببینیم. نه کامل بکوبیم و نه کامل "بت" بسازیم . عاقلان چنین باشند.
  • ابوذر منتظرالقائم ۱۵:۱۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    شاید بنا این است که این خانواده های شهدا که شاید از سر بی توجهی خودشان وبی مهری برخی به این مواضع افتادند را به آغوش انقلاب اسلامی و نظام برگردانند که برخورد خوبی است. هرچند واقعا مواضع آن روزهای برخی واقعا مایه تاسف است و جای توبه دارد.
  • ۲۳:۵۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
    0 0
    آقای حاتمی کیا دوستتون داشتیم ولی الان خیلی بیشتر دوستتون داریم.
  • ۰۰:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    عمو ابراهیم! در سنگر شهدا بمان و دیده بانی کن و نگذار سینمای دفاع بدست نامحرمان بیفته!
  • محمد مهدی ۰۴:۰۱ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    دوستانی که یه کمی مغزشون سفت و خشکه .خدمتتون عرضه بدارم که ادب ایجاب میکنه که خدمات این انسان بزرگ و درد مند رو ارج بنهیم نه اینکه به یه فیلم به رنگ ارغوان که شاید بلد هم نیستی تحلیلش کنی گیر بدی.الان جای تجلیل هستش نه بی ادبی کردن!!!
  • ۱۳:۲۶ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    چقدر حرافی
  • رضا ۱۳:۳۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    دلی درپی دلدار،ودلهایی درپی هزاردلبر،درکشاکش راست ودروغهاماندن،درپشت میزپزهای روشنفکرمآبانه گرفتن،درادای وظیفه هانشستن،تن به تکالیف دورازخطردادن،حقیقتهارادرراه مصلحت هاذبح شرعی کردن،معبری خوذپسندانه رابدون میزان خداپسندانه برگزیدن،همه وهمه به ماندن ختم شده است.همه مادرماندن ازکاروان چاوش خوانهای رنج عریان بنی آدم مشترکیم،درچگونه ماندن است که تفاوت داریم....مانده ایم که چه بشود؟؟ای جماعت(آقایان سیاستمدار)جنگ یک آیینه هست....اندرین آیینه خودرابنگرید.....
  • رضا ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    اگه اون طرف اب از یه وطن قروش تعریف کنن خوبه؟ حاتمی کیا سرباز این سرزمینه تو از فیلم چی حالیته ؟
  • ۱۴:۳۴ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    فهمیدیم آقا که تو هم خیلی مهم و با فضیلتی! اما حاتمی کیا دیگر حاتمی کیای آزانس شیشه ای نیست.
  • ۱۴:۳۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۹
    0 0
    چند نفر "موج مرده " را دیده اند؟؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس