شهید احمدی روشن تمام فعالیت ها ی زندگی اش را بر اساس تکلیف و وظیفه و نیاز نظام و کشور تنظیم می کرد، از تحصیلش و انتخاب رشته اش گرفته تا همکاری های علمی و انتخاب شغل. او مدتی با سپاه در مسائل فنی و علمی همکاری می کرد اما کمی بعد که احساس کرد نیاز اول کشور فعالیت در زمینه ی انرژی هسته ای است با وجود پیشنهاد های مناسب برای فعالیت در سازمان ها و ارگان ها ی دیگر رو به سوی این عرصه آورد اما در تمام دوران فعالیتش با موانع و سنگ اندازی های جدی مواجه شد، مصطفی( شهید احمدی روشن) در آزمون علمی سازمان انرژی اتمی موفق می شود اما در مصاحبه رد می شود، فقط و فقط به خاطر داشتن ریش، پیراهن روی شلوار و قیافه ی حزب اللهی! او شش ماه بعد برای بار دوم در آزمون شرکت می کند و این بار می تواند وارد سازمان شود و فعالیتش را شروع کند. در این فاصله پیشنهادات خوبی برای کار در ارگان هایی مثل شرکت نفت با درآمد های عالی داشت اما نپذیرفت چرا که وظیفه اش را حضور در عرصه ی انرژی اتمی کشور می دانست.
حتی میز کار شهید احمدی روشن را از او گرفتند
روزی مصطفی پله هایی را نشانم داد و گفت در دوران تعلیق بارها از این پله ها بالا و پایین رفتم، مدام کار می کردم، او در این دوران که جو ناامیدی فضای کار را گرفته بود با امیدواری تلاش می کرد و معتقد بود بالاخره روزی تعلیق پایان خواهد یافت، باید برای آن موقع آماده باشیم تا عقب افتادگی را جبران کنیم و سریع فرآیند رشد خود را طی کنیم، برای این کار باید از الآن تلاش کرد. او مدام اسناد را مطالعه، بررسی و تکمیل می کرد، البته در این فعالیت ها از دست سنگ اندازی ها هم در امان نبود، حتی میز کار شهید احمدی روشن را از او گرفتند و او مجبور بود روی سیستم گرمایشی بنشیند و کار کند.
احمدی روشن به دنبال انقلاب در سیستم مدیریتی سازمان انرژی اتمی بود
شاید این نکته ناگفته مانده باشد که شهید احمدی روشن به دنبال یک انقلاب در سیستم مدیریتی سازمان بود که بالاخره موفق شد و این انقلاب را به سر انجام رساند و یک تغییر جدی در مدیریت سازمان ایجاد کرد البته در این فعالیت ها تنها نبود بلکه مصطفی دوستان مخلص دیگری هم داشت که با کمک آن ها موفق شود کارهای بزرگی انجام دهد. بعد از رفع تعلیق فعالیت ها فورا شروع شد و خیلی سریع هم نتیجه داد. او جزو حلقه اول دست یابی به غنی سازی بود. روزی که کم کم داشتند به این نتیجه می رسیدند که دیگر غنی سازی امکان ندارد و باید دنبال راه های دیپلمانتیک بود، یک تیم چند نفره از دانشمندان جوان ما یک مهلت ۲۴ ساعته گرفتند و به طور معجزه آسایی در ده ساعت گام نهایی برداشته شد و ایران به جمع کشور های هسته ای جهان پیوست، آن روز همان روزی بود که مردم نمونه ی اولیه را دیدند و دستیابی به آن را جشن گرفتند.
مصطفی در بخش بازرگانی هم موفقیت کسب کرد
بعد از این فعالیت ها مصطفی تصمیم گرفت به بخش بازرگانی برود جایی که از نظر رتبه سازمانی جای نازل تری بود، چرا که ما در وارد کردن بعضی قطعات مشکل اساسی داشتیم، آمریکایی ها نحوه ی خرید قطعات ما را فهمیده بودند اما به جای جلوگیری از خرید ما از بازار سیاه با ایجاد یک واسطه در حلقه ی خرید در قطعات الکترونیکی مشکل ایجاد می کردند و این قطعات گاهی منجر به خرابی باقی دستگاها و قطعات ما در خط می شدند، او حس کرد تکلیفش این است که این مشکل را حل کند پس خودش از بخش فنی خارج شد و وارد این بخش شد و با تعجب توانست قطعاتی سالم با قیمت مناسب و به تعداد مورد نیاز برای سازمان تهیه کند! تعجب بیشتر از این است که برخی از این قطعات را فقط آمریکا آن هم تنها در یک کارخانه تولید می کند و نظارت های دقیقی بر آن دارد اما مصطفی موفق شده بود این قطعات را با قیمت مناسب وارد کند بدون این که خود سازندگان بفهمند و بخواهند!
مصطفی یکی از چندنفر بسیار موثر در پیشرفت هسته ای جمهوری اسلامی بود
تمام این فعالیت ها در حالی بود که با مشکلات شخصی هم دست و پنجه نرم می کرد، خانواده اش در تهران زندگی می کردند و خودش در اصفهان بود و مشکلات زندگی و دوری از خانواده را هم مدیریت می کرد، مدتی به اصفهان اسباب کشی کرد اما شرایط مساعد نبود و مشکلاتی پیش آمد پس دوباره به تهران بازگشت. مصطفی احمدی روشن تنها یک دانشمند انقلابی ارزشنمد نبود بلکه یکی از چند نفرِ بسیار موثر در پیشرفت هسته ای جمهوری اسلامی ایران بود که توسط تیم اطلاعتی دشمن کشف، رصد شد و شهید شد، او بارها در گمنامی شهید شده بود و معتقدم این شهرتی که اکنون دارد به خاطر گمنامی در تلاش ها و زندگی اوست.
این دانشمند هسته ای در پایان در پاسخ به سوالی مبنی بر این که آیا صحت دارد که تیم دوستان شهید احمدی روشن از فعالیت منع شده اند ؟ تلویحا این خبر را تایید کرد و گفت بالاخره هر گروهی یک روز از هم می پاشد!