به گزارش مشرق به نقل از فارس، حوادث پس از انتخابات نشان داد برخی از
کسانی که خود را منتسب به جریان امام(ره) میدانستند فعالیتهایی انجام
دادند که خلاف رویه حضرت امام(ره) بود و ابن اقدامات آنها را میتوان در
اهانت به ایشان و شعارهایی همچون «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» در روز
قدس اشاره کرد، در همین راستا به بازخوانی اظهارات محمدعلی ابطحی که پس از
فتنه ۸۸ در دادگاه عنوان کرد اشاره میکنیم که در ادامه میآید:
انتخابات واقعا یک انتخابات فوقالعادهای بود. ۴۰ میلیون رأی مسئلهای نبود که به راحتی بتوان از کنارش گذشت. اتفاق بسیار بزرگی بود. برای تاریخ ایران افتخار بزرگی بود. من شخصا خودم شاید جزو معدود کسانی بودم که در جبهه اصطلاحات بودم و از نامآورانش، شاید تا حدودی بودم ولی با انتخاب آقای موسوی موافق نبودم و از ابتدا در کمپ آقای موسوی فعالیت نمیکردم و سال ۱۳۸۴ هم که وی از طرف مجمع روحانیون مبارز کاندیدا شد برای انتخابات، تنها کسی که مخالفت کردم بودم به دلیل اینکه احساس میکردم فرصت زمانیای که موسوی در سیستم حکومتی نبود این میتواند توهمات زیادی را برای آقای موسوی ایجاد کند و آن توهمات میتواند آسیبها و مشکلات را برای کشور ایجاد کند که به همین دلیل من در همین انتخابات هم جزو طرفداران آقای موسوی نبودم اما احساس میکنم که چند مطلب قابل طرح است که در این جلسه عنوان بکنم، اشارهوار ارائه میکنم.
این نوبت انتخابات (خرداد ۱۳۸۸) معتقدم انتخابات خیلی متفاوتی بود، خیلی پرسابقه شد، یعنی انتخاباتی بود که شاید دو سه سال برایش داشت کار میشد و کمتر انتخاباتی این طوری بود که دو سه سال برایش کار شده باشد.
پشتوانه خارجی در این انتخابات، به معنای منفی کلمه نمیگویم، یعنی در حقیقت رفت و آمدها و دیدگاهها بسیار مهم بود. بخش عمدهای از سفرهای آقای خاتمی در دنیا با عنوان سفرهای تبلیغاتی ارائه میشد و تلقی میشد که این سفرها بازتابهایش برگردد در داخل و به عنوان کاندیدایی که این کاندیدا در انتخابات آینده به عنوان تنها کاندیدایی که شانس [پیروز شدن داشته باشد برای] اصلاحطلبان مطرح بشود، یا حتی حضور بعضی از شخصیتهای بینالمللی در داخل ایران، این هم میتوانست تعیین کننده باشد و از این جهت [مطلب مهمی بود] رسانهای شدن و سرعت بخشیدن به رسانه.
من اینجا چون آدم رسانهای هستم دوست دارم به این نکته اشاره کنم که مسئله رسانه الان کاملا متفاوت شده، شاید معاون محترم دادستان به بخشهایی از آن اشاره کردند. شاید در ذهن همه ما این باشد که رسانه یعنی یک شبکهای مثل BBC که مثلا چند ماه قبل از انتخابات ایران سازماندهی میشود برای انتخابات ایران، اما آنها هست ولی یک رسانههای بسیار فراگیرتری وجود دارد به نام رسانههای مجازی که آن رسانههای مجازی سرعت بسیار بالاتری را دارد و مخاطبهای بسیار بیشتری دارد. آنها همه در این انتخابات از قبل فعال شده بودند و فعالیت بسیار گستردهای داشتند.
*تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد
اصلیترین اتفاقی که در این انتخابات افتاد که در طول انتخابات هم در زمان برگزاریاش و هم قبل از انتخابات و هم بعد از انتخابات معنای ویژهای پیدا کرد مسئله تقلب بود. من تقلب را دیروز در بین جمع دوستانی که همینجا بودند با آنها صحبت میکردم، با این عنوان شاید طنزآلود مطرح کردم، گفتم که تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد. یعنی به جای اینکه تقلب به عنوان یک نگاه کاملا فنی در انتخابات باشد تبدیل شد به اسم. شورشی که در آن سازماندهی آرا وجود داشت، در آن فعالان شدن نیروها وجود داشت، لشکر سازی برای تقلب وجود داشت در حالی که لشکر سازی احتیاج نداشت. تمرین پهن شدن مردم در خیابانها برای اولین بار در ایران شکل گرفت. من سال ۷۶ یادم هست همراه جناب آقای خاتمی از به قول خودمان شاه عبدالعظیم [شهرری] راه افتادیم آمدیم تا خیابان پاسداران ۲ یا ۳ جا جمعیتی در خیابانها متوقف بودند در حالی که این تمرین نگهداری گسترده مردم در خیابانها، اینها از نکات قابل توجهی بود که در چارچوب تقلب خیلی میتواند معنا پیدا بکند.
ابزار اطلاع رسانی بسیار فعال و منظمی که میتوانست جابهجا بکند. خوب، البته بخشی از این موضوع برمیگشت به شرایط فنی جامعه که SMS (پیامک)، اینترنت، فیس بوک FACEBOOK و ارتباطات دیگر همه اینها میتوانستند کمک بکنند و شاید این آنچه را جناب آقای معاون دادستان به عنوان انقلاب رنگی مطرح کردند یا انقلاب مخملی مطرح کردند، رنگ مخملی هم به لباسشون هست، این انقلاب رنگی مطرح کردند، من فکر میکنم ظرفیتش وجود داشت. من نمیدانم واقعا هدفش وجود داشت. یا نیتش وجود داشت یا نه، اما ظرفیت این کار در این اتفاق وجود داشت. این ظرفیت اگر در یک کشور یک کمی ضعیفتر از ایران بود واقعا میتوانست عمل بکند. شکل ارتباطی که اینها همه با هم پیدا کرده بودند، رنگ سبز شاید به صورت طبیعی یک ارتباط عادی باشد اما بیشتر تبدیل شد به یک رسانه، رسانهای که میتوانست جاهای مختلف را به همدیگر ارتباط بدهد با همدیگر شکل بدهد و این به معنای یک اتفاقی که من اگر از آن تقلب را به عنوان اسم رمز شورش یاد میکنم به این دلیل است و به همین دلیل هم بلافاصله هنوز ساعت ۱۰ جمعه شب که [پایان] انتخابات شکل نگرفته بود و معنا پیدا نکرده بود و هنوز [نتیجه] انتخابات مطرح نشده بود و عدد و رقم قطعی مشخص نشده بود، اعلام زودهنگام موسوی به عنوان رئیس جمهور ایران و حتی تبریک آقای خاتمی به وی به عنوان رئیس جمهور ایران، اینها همهاش میتوانست نشان بدهد که یک نوع تفاوتی در بحث تقلب وجود دارد.
بحث تقلب را که ایشان [مطرح کردند] من یک کمی آن زمان جا خوردم اولش به عنوان یک اتفاق مهم از حرف من صحبت کردند در حالی که حرف درستی بود که من بارها گفتم راجع به مسئله تقلب که تقلب واقعا در ایران وجود نداشت. من یادم (هست) در انتخابات گذشته اگر دوستان یادشان باشد، فاصله بین جناب آقای کروبی و جناب آقای احمدینژاد که حدود ۵۰۰ یا ۴۵۰ هزار (کمتر از نیم میلیون فاصله) بود اما در عین حال آقای خاتمی و وزارت کشور دولت اصطلاحات هر چه تلاش کردند کلمه تقلب را برای کمتر از ۵۰۰ هزار نپذیرفته و نهایتا آقای خاتمی به عنوان کلمه تخلف از آن یاد کرد و عنوان تقلب را در آن انتخابات با کمتر از ۵۰۰ هزار گفتند که ما تقلب را نمیپذیریم، من تعجب میکنم که واقعا این وضع در ارتباط با ۱۱ میلیون اختلاف این دفعه مطرح میشود که تقلب باز هم توسط دوستان ما که باید توی این شرایط ۵۰۰ هزار رأی اختلاف را به عنوان تقلب نمیپذیرفتیم، ۱۱ میلیون، بحث یکی دو تا نیست ۱۱ میلیونه.
من این را خدمت دوستان شهادت بدهم شاید من خودم یک از آن اصلاحطلبانی بودم که حداقل هفت، هشت، ده مصاحبه داخلی و خارجی کردم راجع به معنای تقلب، قبل از انتخابات. خیلی از دوستان دیگرمان که چه در بازداشت هستند و در این جلسه حضور دارند، یا نیستند بیرون بودند و بازداشت نشدند تقریبا همه ما اینطور فکر کرده بودیم که تقلب بین یک تا دو میلیون در ایران امکان وجود دارد یعنی در بدترین صورت ما همیشه میگفتیم که تقلب بین یک تا دو میلیون وجود دارد و اگر از این یک یا دو میلیون تقلب ما بتوانیم گذر بکنیم قطعا کاندیدای پیروز، کاندیدای اصلاحطلب هست، به خاطر اینکه آرای آقای احمدینژاد محدود هست و مشخص هست هر چه از این آرای دیگران اضافه بشود به سبد اصلاحطلبان ریخته خواهد شد و آنچه عملا دیدیم که نشد شاید علتش این بود که (من این را داخل پرانتز بگویم) واقعا ما اصلاحطلبان خیلی از جاها صداهایی را که باید میشنیدیم، نمیشنیدیم و یا صداهایی را که میشندیم صداهای همه آنهایی نبود که بودند.
بعضی از صداهای بلند را میشنیدیم صداهایی که در خیابان بوق داشتند، حرف داشتند، صداهای جامعه متوسط شهری به بالا را خوب میشنیدیم اما صداهای عمومی را نمیشنیدیم ولی در انتخابات میایستاد خیابانهای شهر را، بالای شهر را، در تهران اشغال میکرد رأیش به همان اندازه مطرح بود و قابل قبول بود که یک مقنی در کرمان در حال کندن چاه یا یک نفر در شالیزارهای شمال در حال کاشتن برنج بود.
موسوی توهم بزرگی پیدا کرده بود
ما این توهم را معتقدیم توهم بزرگی بود که آقای موسوی پیدا کرد در مرحله اول به خاطر اینکه احساس کرد که این تقلب به میزان ۱۱ میلیون رأی افراد امکانپذیر است. آن جملهای را که از قول شخصی در جلسه مجمع روحانیون مبارز من خواندم در آن جلسه واقعا این جمله قابل توجه بود، در آن جلسه ما مطرح شد که یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز بحث این را مطرح کرد که ما ظرفیت آن قدر بالایی داریم که مقام معظم رهبری به آقای موسوی روز قبلش فرموده بودند که مدارکشان را بروید تحویل بدهید، وقتی گفتند که مدرکشان را تحویل بدهید، گفتند: ما ظرفیت بسیار بالایی از تخلفات را جمعآوری کردیم، وقتی آن تخلفات بسیار بالا را مطرح کردند یکی از دوستان ما که قبلا وزیر کشور بود گفت که اگر تمام اینها مورد پذیرش شورای نگهبان قرار بگیرد مثلا چیزی حدود هفتصدهزار هشتصدهزار نفر رأی خواهد بود و این با تقلب سقفی ۱۱ میلیونی که اتفاق افتاده بود که من نمیدانم چرا این اتفاق را نادیده گرفتیم که یکی از توهماتی بود که من این را شاید با اینکه برای ایشان احترام قائل هستم، من دو سه ماه قبل از آن در یکی از مصاحبههایم گفته بودم که آقای مهندس موسوی را به یک هندوانه سربستهای تشبیه کرده بودم که معلوم نیست که اگر این هندوانه سرباز بشود معلوم نیست چه اتفاقی میافتد. یکیاش به خاطر این توهماتی بود که در ذهن وی من احساس میکردم.
مسئله دوم توهم دیگری که وجود داشت این ظرفیتهایی بود که آقای موسوی گمان میکرد که ظرفیتها، ظرفیتهای جدی حمایت از وی است در حالی که این ظرفیتها، ظرفیتهایی بود که هر کس برای خودش و به خاطر خواستههای خودش و به خاطر دیدگاههای خودش این ظرفیتها را میخواست جدی پیدا کند. بعد از انتخابات روز شنبه یک جلسه مشترکی بین آقایان هاشمی، خاتمی و موسوی برگزار شد که من هم از آن اطلاع داشتم، آقایان در آنجا تقریبا هم قسم شدند که پشت همدیگر را خالی نکنند و به همدیگر کمک کنند و در حقیقت تنها نگذارند همدیگر را (در حالی که معلوم نبود که این تنها گذاشتن برای چه چیزی است یعنی بعد از ۱۱ میلیون رأیی که آن در روز شنبه مشخص شده بود) و حمایتهای مختلف را انجام دهند.
من اعتقادم این است که در آنجا این حمایتها هیچکدام به دلیل حمایت از شخص آقای موسوی نبود، حمایتی بود از یک اتفاقی که هر کسی دلیل خودش را داشت. من با همه ارادتی که خدمت آقای خاتمی دارم و هویتم را از ایشان دارم و هنوز و آینده و گذشته خدمت ایشان بسیار ارادت دارم، آقای خاتمی اتفاقا به عکس همه اتفاقات را میدانست. اما در عین حال شاید به خاطر شکستی که در این انتخابات افتاده بود با آقای موسوی همراه شد یا از یک طرف آقای هاشمی رفسنجانی من احساسم این است که قصد انتقام از آقای احمدینژاد در مرحله اول و قصد انتقام از مقام معظم رهبری در مرحله دوم در ذهن آقای هاشمی رفسنجانی بود که اینها دلایلی بود که تبدیل شد به معنای حمایتی که آقای موسوی به عنوان توهم حمایت از خود تصور کرد و هر کدام از اینها جداگانه برای خودشان دیدگاهی داشتند.
مجمع روحانیون مبارز، چون من عضو مجمع روحانیون مبارز هستم، شاید لازم باشد به این نکته اشاره کنم، مجمع روحانیون مبارز بعد از آن جلسه بلافاصله جلسه تشکیل داده که در جلسه خواستار ابطال انتخابات شد. روزی که مردم تظاهرات غیرقانونی کردند، مجمع روحانیون مبارز، دیگر آن شب به بعد، البته من دستگیر شده بودم ولی اطلاعیههایشان را دیدم، تشکر از مردم کرده بودند که در این تظاهرات غیرقانونی شرکت کرده بودند. در حالی که واقعا مجمع روحانیون مبارز یک جریانی بود که منتسب به امام بود، منتسب به نظام بود و این انتساب به نظام و امام را لااقل باید پاس میداشتند. امامی که میفرمایند که حفظ نظام از اوجب واجبات است و امامی که از نماز و روزه، حج، حفظ نظام را واجبتر میدانند، نمیشود جریانی را که اصل نظام را در حقیقت در این ماجرا مورد حمله قرار دادند ما بخواهیم حمایت از آن بکنیم و در عین حال جزئی از حامیان خط امام باشیم.
مسئله بعدی نهادینه شدن دموکراسی است. ببینید من خودم را جزو نیروهای اصلاحطلب میدانم، همه ظرفیتهای این حرکت تاریخی را من معتقدم آقای خاتمی حق نداشتند پای آقای موسوی بریزند که آقای موسوی خودشان ظرفیت اصلاحات را نداشتند، من این را به عنوان یک نکته خیلی بدی در تاریخ اصلاحات میدانستم که این اتفاق افتاد و جریان اصلاحطلب تحقیر شد و آقای موسوی هم آن را نپذیرفتند اما در عین حال همه این اتفاق بزرگ تاریخی پای ایشان ریخته شد و نکته مهم این است که شاید هیچکس از دوستان در این جمع نباشد که نداند که من هم طرفدار ریاست جمهور شدن آقای احمدینژاد نبودم و دوست نداشتم که آقای احمدینژاد رئیس جمهور باشد، اما وقتی که ۱۱ میلیون رأی بیشتری آقای احمدینژاد آورد، به عنوان یک کسی که طرفدار مردم سالاری است، به عنوان یک کسی که طرفدار دموکراسی است، به عنوان یک کسی که طرفدار استقلال این کشور است من احساس کردم که وقتی ما این ۱۱ میلیون اختلاف رأی را نپذیرفتیم به خاطر کسی که دوست نداشتیم کاندیدا باشد و نسبت به آن انتقاد کردیم به مردم سالاری به دموکراسی، به تاریخ ایران و به عظمت ایران خیانت کردیم و مهمتر اینکه از فضای رشد مردم به سمت دموکراسی و نهادینه شدن جامعه مدنی جلوگیری کردیم.
چون ما اگر یک پیام تبریک سادهای را به جای اینکه آقای موسوی کاندیداتوری خودشان را اعلام کنند و آقای خاتمی به او تبریک بگویند، به جای آن یک پیام کوتاهی تبریک داده بودیم به آقای احمدینژاد برای این پیروزی به خاطر ۱۱ میلیون، علیرغم اینکه دوست نداشتیم کاندیدا بشوند، هم در ایران ما سربلند بودیم و هم در تاریخ ایران سربلند بودیم و هم میتوانستیم بهترین وضعیتی را برای تاریخ ایران داشته باشیم.
من مورد بعدیاش را کوتاه باز عرض میکنم. من طرفدار آقای کروبی بودم در انتخابات. البته با رأی ۳۰۰ و خردهای هزار دیگر فرصت اینکه ما مثلا حالا در آن راهپیمایی هم شرکت کردم، صادقانه هم اینجا دارم میگویم جناب آقای کروبی به من گفت که ما با این رأیی که داریم که نمیتوانیم بیاییم افراد را دعوت کنیم برای شرکت در انتخابات و آقای موسوی از ما دعوت کرد که بیایید شرکت کنیم. ما تنها جایی است که میتوانیم برویم آنجا لااقل ما هم مثلا دیدگاه اعتراضیمان را بتوانیم مطرح کنیم ولی متفاوت بود اما در عین حال هم نمیخواهم بگویم که معنای این آن است که من کار خوبی کردم رفتم آنجا.
من هم عذرخواهی میکنم از این رفتن به یک تظاهرات غیرقانونی اما به این دلیل بود. حالا آقای موسوی به آقای کروبی همان روز دوشنبهای که تظاهرات بود پیغام داده بود که من چیزی برای از دست دادن ندارمَ، آقای کروبی ایستادم تا آخر. روی این قضیه هم حسابی تأکید کرده بود.
من اینجا باز هم امیدوارم صدایم به گوش آقای موسوی برسد و احساس نکند که من غرض شخصی خدای ناکرده دارم اما اگر چه وی چیزی را برای از دست دادن نداشت اما وقتی در یک جایگاهی قرار گرفت که ۱۳ میلیون رأی را به خود اختصاص داده بود، این ۱۳ میلیون رأی، رأی آقای موسوی بود، وقتی آقای موسوی این اتفاقات یا این نوع پیگیری آشوبهای بعدی را انجام داد ما ایران، اسلام، انقلاب و خیلی چیزها را از دست میدادیم. ممکن است ایشان چیزی برای از دست دادن نداشته باشند اما ما افتخار ۴۰ میلیون رأی که در دنیا مخدوشش کردیم به دست خودمان از دست دادیم. ما قدرت کشور بسیار بزرگی را به دست خودمان مخدوش کردیم که میتوانست بعد از این انتخابات بسیار کشور بزرگی باشد. ما میتوانستیم بهترین محل جذب سرمایهگذاریهای خارجی باشیم که بیشترین اطمینان جامعه جهانی به آن جلب بشود. میتوانستیم در اعماق دل مردم نفوذ کنیم.
موسوی از بزرگترین شعارهایش همیشه این بود که من طرفدار مردم مسلمان در جاهای مختلف هستم، خوب مردم مسلمان دلبسته بودند به این ۴۰ میلیون رأی. این مردم مسلمانی که دل آشوبها همه آن دلبستگیها را از بین برد.نکته دیگر بعدی توهم باز در حقیقت که به همین موضوع برمیگردد این است که موسوی توهم این را داشت که یکی از کسانی است که طرفدار جدی خط امام هستند.
من در این قسمت آخر صحبتم این را عرض میخواهم بکنم که اگر رهبری انقلاب نبود واقعا با این نخبگانی که تجربه بدی در این انتخابات دادند و مصالح کشور را خوب درک نکردند و رهبری حتی اگر یک گام به عقب مینشستند که من امیدوارم اگر یک فرصتهایی باشد بعدها بتوانم اینها را توضیح بدهم که یک گام به عقب نشستن یعنی چه، حتی اگر یک گام به عقب مینشستند امروز ما منطقه هلال ناامنی ایران- افغانستان- عراق داشتیم در منطقه. این هلال ناامنی، هلالی است که کمتر به آن توجه میشود و اگر ناامنی در هر کشوری به وجود بیاید طبیعی است که در آن کشور هیچچیز نمیماند، هیچ تاریخی نمیماند، هیچ دستآوردی از هیچ انقلابی نمیماند و اگر جایی غیر از ایران بود دوستان، اگر جایی غیر از ایران بود با قدرتی کمتر بود، با رهبری ضعیفتر بود، با امکانات نظامی و قضایی کمتر بود. همه چیز آماده شده بود برای اینکه این ناامنی شکل بگیرد و این هلال در حقیقت ناامنی ایران- افغانستان و عراق در ایران هم بتواند مکمل باشد. ملت ایران به اعتقاد من باید قبل از هر چیزی از تیزهوشی رهبر انقلاب اسلامی، سربازان بانام و بینام انقلاب اسلامی که این کار را انجام دادند و ایران را از این شرایط بحرانی نجات دادند تشکر بکند.
انتخابات واقعا یک انتخابات فوقالعادهای بود. ۴۰ میلیون رأی مسئلهای نبود که به راحتی بتوان از کنارش گذشت. اتفاق بسیار بزرگی بود. برای تاریخ ایران افتخار بزرگی بود. من شخصا خودم شاید جزو معدود کسانی بودم که در جبهه اصطلاحات بودم و از نامآورانش، شاید تا حدودی بودم ولی با انتخاب آقای موسوی موافق نبودم و از ابتدا در کمپ آقای موسوی فعالیت نمیکردم و سال ۱۳۸۴ هم که وی از طرف مجمع روحانیون مبارز کاندیدا شد برای انتخابات، تنها کسی که مخالفت کردم بودم به دلیل اینکه احساس میکردم فرصت زمانیای که موسوی در سیستم حکومتی نبود این میتواند توهمات زیادی را برای آقای موسوی ایجاد کند و آن توهمات میتواند آسیبها و مشکلات را برای کشور ایجاد کند که به همین دلیل من در همین انتخابات هم جزو طرفداران آقای موسوی نبودم اما احساس میکنم که چند مطلب قابل طرح است که در این جلسه عنوان بکنم، اشارهوار ارائه میکنم.
این نوبت انتخابات (خرداد ۱۳۸۸) معتقدم انتخابات خیلی متفاوتی بود، خیلی پرسابقه شد، یعنی انتخاباتی بود که شاید دو سه سال برایش داشت کار میشد و کمتر انتخاباتی این طوری بود که دو سه سال برایش کار شده باشد.
پشتوانه خارجی در این انتخابات، به معنای منفی کلمه نمیگویم، یعنی در حقیقت رفت و آمدها و دیدگاهها بسیار مهم بود. بخش عمدهای از سفرهای آقای خاتمی در دنیا با عنوان سفرهای تبلیغاتی ارائه میشد و تلقی میشد که این سفرها بازتابهایش برگردد در داخل و به عنوان کاندیدایی که این کاندیدا در انتخابات آینده به عنوان تنها کاندیدایی که شانس [پیروز شدن داشته باشد برای] اصلاحطلبان مطرح بشود، یا حتی حضور بعضی از شخصیتهای بینالمللی در داخل ایران، این هم میتوانست تعیین کننده باشد و از این جهت [مطلب مهمی بود] رسانهای شدن و سرعت بخشیدن به رسانه.
من اینجا چون آدم رسانهای هستم دوست دارم به این نکته اشاره کنم که مسئله رسانه الان کاملا متفاوت شده، شاید معاون محترم دادستان به بخشهایی از آن اشاره کردند. شاید در ذهن همه ما این باشد که رسانه یعنی یک شبکهای مثل BBC که مثلا چند ماه قبل از انتخابات ایران سازماندهی میشود برای انتخابات ایران، اما آنها هست ولی یک رسانههای بسیار فراگیرتری وجود دارد به نام رسانههای مجازی که آن رسانههای مجازی سرعت بسیار بالاتری را دارد و مخاطبهای بسیار بیشتری دارد. آنها همه در این انتخابات از قبل فعال شده بودند و فعالیت بسیار گستردهای داشتند.
*تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد
اصلیترین اتفاقی که در این انتخابات افتاد که در طول انتخابات هم در زمان برگزاریاش و هم قبل از انتخابات و هم بعد از انتخابات معنای ویژهای پیدا کرد مسئله تقلب بود. من تقلب را دیروز در بین جمع دوستانی که همینجا بودند با آنها صحبت میکردم، با این عنوان شاید طنزآلود مطرح کردم، گفتم که تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد. یعنی به جای اینکه تقلب به عنوان یک نگاه کاملا فنی در انتخابات باشد تبدیل شد به اسم. شورشی که در آن سازماندهی آرا وجود داشت، در آن فعالان شدن نیروها وجود داشت، لشکر سازی برای تقلب وجود داشت در حالی که لشکر سازی احتیاج نداشت. تمرین پهن شدن مردم در خیابانها برای اولین بار در ایران شکل گرفت. من سال ۷۶ یادم هست همراه جناب آقای خاتمی از به قول خودمان شاه عبدالعظیم [شهرری] راه افتادیم آمدیم تا خیابان پاسداران ۲ یا ۳ جا جمعیتی در خیابانها متوقف بودند در حالی که این تمرین نگهداری گسترده مردم در خیابانها، اینها از نکات قابل توجهی بود که در چارچوب تقلب خیلی میتواند معنا پیدا بکند.
ابزار اطلاع رسانی بسیار فعال و منظمی که میتوانست جابهجا بکند. خوب، البته بخشی از این موضوع برمیگشت به شرایط فنی جامعه که SMS (پیامک)، اینترنت، فیس بوک FACEBOOK و ارتباطات دیگر همه اینها میتوانستند کمک بکنند و شاید این آنچه را جناب آقای معاون دادستان به عنوان انقلاب رنگی مطرح کردند یا انقلاب مخملی مطرح کردند، رنگ مخملی هم به لباسشون هست، این انقلاب رنگی مطرح کردند، من فکر میکنم ظرفیتش وجود داشت. من نمیدانم واقعا هدفش وجود داشت. یا نیتش وجود داشت یا نه، اما ظرفیت این کار در این اتفاق وجود داشت. این ظرفیت اگر در یک کشور یک کمی ضعیفتر از ایران بود واقعا میتوانست عمل بکند. شکل ارتباطی که اینها همه با هم پیدا کرده بودند، رنگ سبز شاید به صورت طبیعی یک ارتباط عادی باشد اما بیشتر تبدیل شد به یک رسانه، رسانهای که میتوانست جاهای مختلف را به همدیگر ارتباط بدهد با همدیگر شکل بدهد و این به معنای یک اتفاقی که من اگر از آن تقلب را به عنوان اسم رمز شورش یاد میکنم به این دلیل است و به همین دلیل هم بلافاصله هنوز ساعت ۱۰ جمعه شب که [پایان] انتخابات شکل نگرفته بود و معنا پیدا نکرده بود و هنوز [نتیجه] انتخابات مطرح نشده بود و عدد و رقم قطعی مشخص نشده بود، اعلام زودهنگام موسوی به عنوان رئیس جمهور ایران و حتی تبریک آقای خاتمی به وی به عنوان رئیس جمهور ایران، اینها همهاش میتوانست نشان بدهد که یک نوع تفاوتی در بحث تقلب وجود دارد.
بحث تقلب را که ایشان [مطرح کردند] من یک کمی آن زمان جا خوردم اولش به عنوان یک اتفاق مهم از حرف من صحبت کردند در حالی که حرف درستی بود که من بارها گفتم راجع به مسئله تقلب که تقلب واقعا در ایران وجود نداشت. من یادم (هست) در انتخابات گذشته اگر دوستان یادشان باشد، فاصله بین جناب آقای کروبی و جناب آقای احمدینژاد که حدود ۵۰۰ یا ۴۵۰ هزار (کمتر از نیم میلیون فاصله) بود اما در عین حال آقای خاتمی و وزارت کشور دولت اصطلاحات هر چه تلاش کردند کلمه تقلب را برای کمتر از ۵۰۰ هزار نپذیرفته و نهایتا آقای خاتمی به عنوان کلمه تخلف از آن یاد کرد و عنوان تقلب را در آن انتخابات با کمتر از ۵۰۰ هزار گفتند که ما تقلب را نمیپذیریم، من تعجب میکنم که واقعا این وضع در ارتباط با ۱۱ میلیون اختلاف این دفعه مطرح میشود که تقلب باز هم توسط دوستان ما که باید توی این شرایط ۵۰۰ هزار رأی اختلاف را به عنوان تقلب نمیپذیرفتیم، ۱۱ میلیون، بحث یکی دو تا نیست ۱۱ میلیونه.
من این را خدمت دوستان شهادت بدهم شاید من خودم یک از آن اصلاحطلبانی بودم که حداقل هفت، هشت، ده مصاحبه داخلی و خارجی کردم راجع به معنای تقلب، قبل از انتخابات. خیلی از دوستان دیگرمان که چه در بازداشت هستند و در این جلسه حضور دارند، یا نیستند بیرون بودند و بازداشت نشدند تقریبا همه ما اینطور فکر کرده بودیم که تقلب بین یک تا دو میلیون در ایران امکان وجود دارد یعنی در بدترین صورت ما همیشه میگفتیم که تقلب بین یک تا دو میلیون وجود دارد و اگر از این یک یا دو میلیون تقلب ما بتوانیم گذر بکنیم قطعا کاندیدای پیروز، کاندیدای اصلاحطلب هست، به خاطر اینکه آرای آقای احمدینژاد محدود هست و مشخص هست هر چه از این آرای دیگران اضافه بشود به سبد اصلاحطلبان ریخته خواهد شد و آنچه عملا دیدیم که نشد شاید علتش این بود که (من این را داخل پرانتز بگویم) واقعا ما اصلاحطلبان خیلی از جاها صداهایی را که باید میشنیدیم، نمیشنیدیم و یا صداهایی را که میشندیم صداهای همه آنهایی نبود که بودند.
بعضی از صداهای بلند را میشنیدیم صداهایی که در خیابان بوق داشتند، حرف داشتند، صداهای جامعه متوسط شهری به بالا را خوب میشنیدیم اما صداهای عمومی را نمیشنیدیم ولی در انتخابات میایستاد خیابانهای شهر را، بالای شهر را، در تهران اشغال میکرد رأیش به همان اندازه مطرح بود و قابل قبول بود که یک مقنی در کرمان در حال کندن چاه یا یک نفر در شالیزارهای شمال در حال کاشتن برنج بود.
موسوی توهم بزرگی پیدا کرده بود
ما این توهم را معتقدیم توهم بزرگی بود که آقای موسوی پیدا کرد در مرحله اول به خاطر اینکه احساس کرد که این تقلب به میزان ۱۱ میلیون رأی افراد امکانپذیر است. آن جملهای را که از قول شخصی در جلسه مجمع روحانیون مبارز من خواندم در آن جلسه واقعا این جمله قابل توجه بود، در آن جلسه ما مطرح شد که یکی از اعضای مجمع روحانیون مبارز بحث این را مطرح کرد که ما ظرفیت آن قدر بالایی داریم که مقام معظم رهبری به آقای موسوی روز قبلش فرموده بودند که مدارکشان را بروید تحویل بدهید، وقتی گفتند که مدرکشان را تحویل بدهید، گفتند: ما ظرفیت بسیار بالایی از تخلفات را جمعآوری کردیم، وقتی آن تخلفات بسیار بالا را مطرح کردند یکی از دوستان ما که قبلا وزیر کشور بود گفت که اگر تمام اینها مورد پذیرش شورای نگهبان قرار بگیرد مثلا چیزی حدود هفتصدهزار هشتصدهزار نفر رأی خواهد بود و این با تقلب سقفی ۱۱ میلیونی که اتفاق افتاده بود که من نمیدانم چرا این اتفاق را نادیده گرفتیم که یکی از توهماتی بود که من این را شاید با اینکه برای ایشان احترام قائل هستم، من دو سه ماه قبل از آن در یکی از مصاحبههایم گفته بودم که آقای مهندس موسوی را به یک هندوانه سربستهای تشبیه کرده بودم که معلوم نیست که اگر این هندوانه سرباز بشود معلوم نیست چه اتفاقی میافتد. یکیاش به خاطر این توهماتی بود که در ذهن وی من احساس میکردم.
مسئله دوم توهم دیگری که وجود داشت این ظرفیتهایی بود که آقای موسوی گمان میکرد که ظرفیتها، ظرفیتهای جدی حمایت از وی است در حالی که این ظرفیتها، ظرفیتهایی بود که هر کس برای خودش و به خاطر خواستههای خودش و به خاطر دیدگاههای خودش این ظرفیتها را میخواست جدی پیدا کند. بعد از انتخابات روز شنبه یک جلسه مشترکی بین آقایان هاشمی، خاتمی و موسوی برگزار شد که من هم از آن اطلاع داشتم، آقایان در آنجا تقریبا هم قسم شدند که پشت همدیگر را خالی نکنند و به همدیگر کمک کنند و در حقیقت تنها نگذارند همدیگر را (در حالی که معلوم نبود که این تنها گذاشتن برای چه چیزی است یعنی بعد از ۱۱ میلیون رأیی که آن در روز شنبه مشخص شده بود) و حمایتهای مختلف را انجام دهند.
من اعتقادم این است که در آنجا این حمایتها هیچکدام به دلیل حمایت از شخص آقای موسوی نبود، حمایتی بود از یک اتفاقی که هر کسی دلیل خودش را داشت. من با همه ارادتی که خدمت آقای خاتمی دارم و هویتم را از ایشان دارم و هنوز و آینده و گذشته خدمت ایشان بسیار ارادت دارم، آقای خاتمی اتفاقا به عکس همه اتفاقات را میدانست. اما در عین حال شاید به خاطر شکستی که در این انتخابات افتاده بود با آقای موسوی همراه شد یا از یک طرف آقای هاشمی رفسنجانی من احساسم این است که قصد انتقام از آقای احمدینژاد در مرحله اول و قصد انتقام از مقام معظم رهبری در مرحله دوم در ذهن آقای هاشمی رفسنجانی بود که اینها دلایلی بود که تبدیل شد به معنای حمایتی که آقای موسوی به عنوان توهم حمایت از خود تصور کرد و هر کدام از اینها جداگانه برای خودشان دیدگاهی داشتند.
مجمع روحانیون مبارز، چون من عضو مجمع روحانیون مبارز هستم، شاید لازم باشد به این نکته اشاره کنم، مجمع روحانیون مبارز بعد از آن جلسه بلافاصله جلسه تشکیل داده که در جلسه خواستار ابطال انتخابات شد. روزی که مردم تظاهرات غیرقانونی کردند، مجمع روحانیون مبارز، دیگر آن شب به بعد، البته من دستگیر شده بودم ولی اطلاعیههایشان را دیدم، تشکر از مردم کرده بودند که در این تظاهرات غیرقانونی شرکت کرده بودند. در حالی که واقعا مجمع روحانیون مبارز یک جریانی بود که منتسب به امام بود، منتسب به نظام بود و این انتساب به نظام و امام را لااقل باید پاس میداشتند. امامی که میفرمایند که حفظ نظام از اوجب واجبات است و امامی که از نماز و روزه، حج، حفظ نظام را واجبتر میدانند، نمیشود جریانی را که اصل نظام را در حقیقت در این ماجرا مورد حمله قرار دادند ما بخواهیم حمایت از آن بکنیم و در عین حال جزئی از حامیان خط امام باشیم.
مسئله بعدی نهادینه شدن دموکراسی است. ببینید من خودم را جزو نیروهای اصلاحطلب میدانم، همه ظرفیتهای این حرکت تاریخی را من معتقدم آقای خاتمی حق نداشتند پای آقای موسوی بریزند که آقای موسوی خودشان ظرفیت اصلاحات را نداشتند، من این را به عنوان یک نکته خیلی بدی در تاریخ اصلاحات میدانستم که این اتفاق افتاد و جریان اصلاحطلب تحقیر شد و آقای موسوی هم آن را نپذیرفتند اما در عین حال همه این اتفاق بزرگ تاریخی پای ایشان ریخته شد و نکته مهم این است که شاید هیچکس از دوستان در این جمع نباشد که نداند که من هم طرفدار ریاست جمهور شدن آقای احمدینژاد نبودم و دوست نداشتم که آقای احمدینژاد رئیس جمهور باشد، اما وقتی که ۱۱ میلیون رأی بیشتری آقای احمدینژاد آورد، به عنوان یک کسی که طرفدار مردم سالاری است، به عنوان یک کسی که طرفدار دموکراسی است، به عنوان یک کسی که طرفدار استقلال این کشور است من احساس کردم که وقتی ما این ۱۱ میلیون اختلاف رأی را نپذیرفتیم به خاطر کسی که دوست نداشتیم کاندیدا باشد و نسبت به آن انتقاد کردیم به مردم سالاری به دموکراسی، به تاریخ ایران و به عظمت ایران خیانت کردیم و مهمتر اینکه از فضای رشد مردم به سمت دموکراسی و نهادینه شدن جامعه مدنی جلوگیری کردیم.
چون ما اگر یک پیام تبریک سادهای را به جای اینکه آقای موسوی کاندیداتوری خودشان را اعلام کنند و آقای خاتمی به او تبریک بگویند، به جای آن یک پیام کوتاهی تبریک داده بودیم به آقای احمدینژاد برای این پیروزی به خاطر ۱۱ میلیون، علیرغم اینکه دوست نداشتیم کاندیدا بشوند، هم در ایران ما سربلند بودیم و هم در تاریخ ایران سربلند بودیم و هم میتوانستیم بهترین وضعیتی را برای تاریخ ایران داشته باشیم.
من مورد بعدیاش را کوتاه باز عرض میکنم. من طرفدار آقای کروبی بودم در انتخابات. البته با رأی ۳۰۰ و خردهای هزار دیگر فرصت اینکه ما مثلا حالا در آن راهپیمایی هم شرکت کردم، صادقانه هم اینجا دارم میگویم جناب آقای کروبی به من گفت که ما با این رأیی که داریم که نمیتوانیم بیاییم افراد را دعوت کنیم برای شرکت در انتخابات و آقای موسوی از ما دعوت کرد که بیایید شرکت کنیم. ما تنها جایی است که میتوانیم برویم آنجا لااقل ما هم مثلا دیدگاه اعتراضیمان را بتوانیم مطرح کنیم ولی متفاوت بود اما در عین حال هم نمیخواهم بگویم که معنای این آن است که من کار خوبی کردم رفتم آنجا.
من هم عذرخواهی میکنم از این رفتن به یک تظاهرات غیرقانونی اما به این دلیل بود. حالا آقای موسوی به آقای کروبی همان روز دوشنبهای که تظاهرات بود پیغام داده بود که من چیزی برای از دست دادن ندارمَ، آقای کروبی ایستادم تا آخر. روی این قضیه هم حسابی تأکید کرده بود.
من اینجا باز هم امیدوارم صدایم به گوش آقای موسوی برسد و احساس نکند که من غرض شخصی خدای ناکرده دارم اما اگر چه وی چیزی را برای از دست دادن نداشت اما وقتی در یک جایگاهی قرار گرفت که ۱۳ میلیون رأی را به خود اختصاص داده بود، این ۱۳ میلیون رأی، رأی آقای موسوی بود، وقتی آقای موسوی این اتفاقات یا این نوع پیگیری آشوبهای بعدی را انجام داد ما ایران، اسلام، انقلاب و خیلی چیزها را از دست میدادیم. ممکن است ایشان چیزی برای از دست دادن نداشته باشند اما ما افتخار ۴۰ میلیون رأی که در دنیا مخدوشش کردیم به دست خودمان از دست دادیم. ما قدرت کشور بسیار بزرگی را به دست خودمان مخدوش کردیم که میتوانست بعد از این انتخابات بسیار کشور بزرگی باشد. ما میتوانستیم بهترین محل جذب سرمایهگذاریهای خارجی باشیم که بیشترین اطمینان جامعه جهانی به آن جلب بشود. میتوانستیم در اعماق دل مردم نفوذ کنیم.
موسوی از بزرگترین شعارهایش همیشه این بود که من طرفدار مردم مسلمان در جاهای مختلف هستم، خوب مردم مسلمان دلبسته بودند به این ۴۰ میلیون رأی. این مردم مسلمانی که دل آشوبها همه آن دلبستگیها را از بین برد.نکته دیگر بعدی توهم باز در حقیقت که به همین موضوع برمیگردد این است که موسوی توهم این را داشت که یکی از کسانی است که طرفدار جدی خط امام هستند.
من در این قسمت آخر صحبتم این را عرض میخواهم بکنم که اگر رهبری انقلاب نبود واقعا با این نخبگانی که تجربه بدی در این انتخابات دادند و مصالح کشور را خوب درک نکردند و رهبری حتی اگر یک گام به عقب مینشستند که من امیدوارم اگر یک فرصتهایی باشد بعدها بتوانم اینها را توضیح بدهم که یک گام به عقب نشستن یعنی چه، حتی اگر یک گام به عقب مینشستند امروز ما منطقه هلال ناامنی ایران- افغانستان- عراق داشتیم در منطقه. این هلال ناامنی، هلالی است که کمتر به آن توجه میشود و اگر ناامنی در هر کشوری به وجود بیاید طبیعی است که در آن کشور هیچچیز نمیماند، هیچ تاریخی نمیماند، هیچ دستآوردی از هیچ انقلابی نمیماند و اگر جایی غیر از ایران بود دوستان، اگر جایی غیر از ایران بود با قدرتی کمتر بود، با رهبری ضعیفتر بود، با امکانات نظامی و قضایی کمتر بود. همه چیز آماده شده بود برای اینکه این ناامنی شکل بگیرد و این هلال در حقیقت ناامنی ایران- افغانستان و عراق در ایران هم بتواند مکمل باشد. ملت ایران به اعتقاد من باید قبل از هر چیزی از تیزهوشی رهبر انقلاب اسلامی، سربازان بانام و بینام انقلاب اسلامی که این کار را انجام دادند و ایران را از این شرایط بحرانی نجات دادند تشکر بکند.