کمی بعد، در دفتر کار کوچکش و در روزی که وقت زیادی هم برای گفتگو ندارد، با سماجت سعی میکنیم در آن وقت کم، تمام انتقادات خود را مطرح کنیم. اولین انتقاد هم این است که چرا معمولاً در سازمان سینمایی به روی رسانههای اصولگرا بسته بود و هیچگاه نشد که در این چهار سال، چنین گفتگویی انجام شود. اما بر خلاف گفتگوی تلفنی، «شمقدری» به تمام انتقادات با روی خوش پاسخ میدهد و در مورد جشنوارهی عمار و نقش خود در آن، اتهامات مالی مطرح شده از سوی بعضی سایتها، رابطهاش با طیف سینماگران مذهبی خانهی سینما و ... موارد جدیدی را بیان میکند. با این توصیفات، توصیه میکنیم خواندن این گفتگوی انتقادی با رئیس سازمان سینمایی سابق را از دست ندهید:
ضمن اعلام وفاداری به نظام میگفتند اوج تعهد هنر به هنر است
به عنوان سوال اول، اگر موافق هستید کمی به عقب برگردیم. در سال 85 مقام معظم رهبری جلسهای با کارگردانها داشتند. شما یکی از سخنرانان آن جلسه بودید. مجری هم آقای مجید مجیدی بود. شما در آنجا راجع به دو گروه صحبت کردید که سینمای ایران از جانب آنها ضربه خورده است. قابل تصور بود که یک گروه روشنفکرها هستند و انتقاد شما از این دسته خیلی عجیب نبود، اما اشاره به گروه دوم از لسان شما کمی عجیب به نظر میرسید. شما به گروهی از سینماگرها اشاره کردید که ظاهراً مذهبی هستند، اما مذهب را در حوزهی اخلاقی حبس کرده و اجازهی ورود مذهب به حوزهی اجتماعی و سیاسی را در فیلمهایشان ندادهاند. گرچه در همان جلسه هم میشد فهمید منظور شما چه کسانی هستند، اما هر چه جلوتر رفتیم، معلوم شد که مصداق حرف شما، طیف مذهبی داخل خانهی سینماست. شاید بتوان گفت همان طیف داخل بیانیهی موسوم به 8+1 حمایت از خانهی سینما و افرادی همچون آقایان تبریزی و درویش و میرکریمی و منوچهر محمدی و مجیدی و ...
آقای شمقدری! چرا با یک عده از فیلمسازانی که حداقل تا قبل از سال 88 به عنوان مذهبیترین فیلمسازان مملکت شناخته میشدند، این قدر چالش داشتید؟ اگر اشتباه میکنم بگویید. من فکر میکنم شما بیشترین چالش را با همین دسته داشتید.
البته ترجیح میدادم این مطلب که میآوردید که ببینم دقیقاً چه گفتهام.
من بارها خواندهام. شما از کسانی که دین را در حوزه اخلاق حبس کردهاند و اجازه نمیدهند به حوزههای اجتماعی و سیاسی وارد شود، انتقاد کرده بودید. مضمون حرفتان این بود که یک جور سکولاریسم دینی دارند.
فکر کنم شما هم همعقیده باشید. نیستید؟
خوانندگان این گفتگو را برای آگاهی از عقیدهی شما میخوانند نه من. من میخواهم بدانم چرا احساس میکردید در دوران مدیریتتان بیشترین چالش را با این گروه خواهید داشت؟
البته این را میدانید که من از سال 59 در سینما حضور داشتهام، یعنی غیر از آنهایی که سنشان از من بیشتر است و یا از قبل از انقلاب در سینما بودند، تقریباً بقیه کسانی که در سینما هستند، بعد از من وارد سینما شدند. بعضیها که همزمان آمدند، بعضیها یکی دو سال و حتی 20 سال بعد از ما به صحنهی سینما آمدند. این صحبت من ناظر به یک تجربهی تاریخی بود. روزی که انقلاب پیروز شد، آرمانها و ایدههایی مطرح شدند و علیالقاعده کار هنر و سینما این بود که به تعبیر بسیار روشن و شفاف مبلّغ این اهداف و آرمانها باشد. ولی به تدریج با گروهی روبهرو شدیم که ضمن اعلام وفاداری به این ارزشها و آرمانها معتقد بودند سینما هیچ تعهدی به این ارزشها و آرمانها ندارد و هنر ساحت مستقلی است و قرار نیست به جایی تعهد داشته باشد و اوج تعهد هنر به هنر است. البته در کنار آن هر گاه که میخواستند شرایط را منطقیتر کنند و از تیزی و تندی آن بکاهند، میگفتند ما نسبت به انسانیت و حقوق بشر تعهد داریم، یعنی باز آرمانها و اهداف نظام از صحنه بیرون رفت.
نخستوزیر این تفکر و اندیشه را تبلیغ میکرد
این قضیه داشت به شکل آشکاری رخ میداد و البته بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی در آن سالها متوجه این اتفاق نبودند. شاید تنها کسی که متوجه این اتفاق بود و سر بزنگاهها اگر فرصتی داشت تذکری میداد، خود حضرت آقا در دوران ریاست جمهوری بود. در آن دوره به دلیل ساختار حکومتیای که شکل گرفته بود، متأسفانه رئیسجمهور اختیارات کافی نداشت و این نخستوزیر بود که دارای اختیارات زیاد بود و از قضا همین نخستوزیر این تفکر و اندیشه را تبلیغ میکرد. نخستوزیری که هشت سال ذیل رأی بالای حضرت آقا نخستوزیر شده بود، تمام همّاش این بود که هنر از مرز تعهد به اخلاق و معنویت صِرف جلوتر نیاید و نسبت به مناسبات و تحولات اجتماعی و سیاسی و آرمانهای نظام و اهداف بلند انقلاب اسلامی هیچ تعهدی نداشته باشد.
تلذذ جسمانی در نمایشگاه نقاشی آقای نخستوزیر!
بعدها دیدید همین آقای نخست وزیر سابق در نمایشگاه نقاشیهایی که در اوایل دوران آقای احمدینژاد برپا کرد، چه نقاشیهای بیهویتی را به نمایش گذاشت. نقاشیهایی که صرفاً نشانهی بارزی از هنر برای هنر بودند و مولد یک نوع تلذذ جسمانی؛ یعنی بهندرت تلذذ روحی ایجاد میکردند و هیچ تعهدی به نظام و انقلاب نداشتند.
این تفکر در نخستوزیری شکل گرفت و در تمام عرصههای کشور از جمله سینما و هنر در جاری شد. مدیرانی که نزدیک به ده سال در سینما مستقر شدند، عملاً این سیاست را تبلیغ و حمایت کردند و به جشنوارههای جهانی فرستادند و اتفاقاً این فیلمها بودند که از نوع مثبت تا نوع سیاهنمایشان رفتند و در جشنوارههای خارجی جایزه گرفتند.
داد حاتمیکیا درآمد!
در همان دوران وقتی فیلم «از کرخه تا راین» ساخته میشود، به دلیل این که در مخاطب نسبت به انقلاب و نظام دغدغه و تعهد ایجاد میکند، با این که فیلم در آلمان ساخته شد و اتفاقاً تهیهکنندهی فیلم متعلق به همین جریان فکری و از خود این جمع بود، باز هم به جشنوارههای جهانی راه پیدا نکرد. بعدها داد خود آقای «حاتمیکیا» درآمد که چطور این فیلمها که ارزشهای فنی و هنری هم دارند، به جشنوارههای جهانی راه نمییابند؟ خطای بزرگتر این که به هفتههای فیلم هم نمیرفت، چون هفتههای فیلم را خودمان برگزار میکردیم و میتوانستیم با کشور برگزارکننده شرط و شروط بگذاریم که بسیار خوب! دو تا فیلم آن چنانی، ولی دو تا هم فیلم این جوری در هفته فیلمتان باید بگذارید. این فیلمها حتی در هفتههای فیلم هم کمتر میرفت و نهایتاً نمایش این فیلمها در خارج از کشور در این حد بود که رایزنها جلساتی میگذاشتند و با یکسری مخاطبین بعضاً ایرانی و با مخاطبان خاصی این فیلمها به نمایش درمیآمدند. پس در واقع ما با جریانی روبهرو بودیم که همهی مقدرات حوزهی فرهنگ و هنر و به تبع آن سینما را در اختیار داشت و نسلی از فیلمسازان انقلاب را در همهی عرصهها مورد حمایت و تشویق قرار داده بود و آنها بدون این که خودشان هم متوجه شوند در این دام افتاده بودند. شاید هنوز هم بسیاری از آنها متوجه این خطا نباشند.
گفتند روی ظلم دوران شاه و دفاع مقدس کسی نباید کار کند
البته فیلمهای معنوی و معناگرا قطعاً مورد نظر و ارزشمند است و قطعاً باید ساخته شوند، اما این که این اوج نگاه دینی ما باشد، خطا بود. با توجه به این که انقلاب اسلامی رخ داده است، دین باید از ساحتهای صرفاً شخصی، روحانی، معنوی و اخلاقی عبور کند و به ساحتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و آرمانی بیاید.
سینما حداقل برای حوزهی دفاع مقدس که یکی از جلوههای بروز این تعهدها و آرمانهاست، باید کاری کند. اما جالب اینجاست که مدیریت وقت میگوید روی بعضی از سوژهها از جمله ساواک، خوانین، ظلمهای دوره شاه و... کسی حق ندارد کار کند.
اشارهی شما دقیقا مربوط به کدام دوران مدیریتی در سینماست؟
دوره ده سالهای که از آن به عنوان دوره طلایی یاد میکنند.
آقای بهشتی و انوار؟
بله، فیلمهای دفاع مقدس هم جزء خط قرمزهای همین مدیریت است. دیدگاه این افراد به این شکل بود. حتی به خود من گفتند که باید بگذاریم جنگ تمام شود و بعدها از دور به این صحنه نگاه کنیم و ببینیم قضایا از چه قرار است و بعد فیلم جنگی بسازیم. الان نباید بسازیم. تعبیرشان این بود که ما الان در دل حادثه هستیم و نمیدانیم قضیه از چه قرار است و لذا نباید فیلمش را بسازیم. استدلالشان به این صورت بود.
حالا شاید این سئوال مطرح شود پس چطور شد فیلم ارشاد یک اتاق جنگ میگذارد و در اهواز یک ساختمان تهیه میکند که برای بچههایی که به منطقه میآیند و برمیگردند، پایگاه شود. خب این کارها خودجوش بود. به هر حال این تفکر استعدادهای هنری بچههای ما را در سینما به نفع خودش مصادره کرد.
ریشه ی اصلی دعوا در 88 است
حالا من میخواهم این را به دورهی مدیریتی شما تعمیم بدهم. این که وقتی وارد مدیریت شدید، با این افراد چالش داشتید و آنها هم با شما چالش داشتند. این چالش خودش را در قضیه خانه سینما و موارد دیگر خیلی خوب نشان میدهد. مثلاً در دورهی شما ممکن بود این گروه فیلمنامههایی را به ارشاد ببرند و نتوانند مجوز بگیرند، اما دیگران با همان فیلمنامه مجوز بگیرند. یعنی روی این افراد حساسیت وجود داشت.
نه، چنین موردی نداریم.
چرا، مثلاً تلفن همراه رئیسجمهور یکی از اینهاست. آقای کمال تبریزی به عنوان یکی از افراد جریا 8+1، این فیلمنامه را آورد و مجوز نگرفت، ولی آقای عطشانی آورد و مجوز گرفت. میخواهم بگویم خط قرمز اصلی شما همان افرادی بودند که نامشان در آن بیانیهی نه نفره انتقاد از انحلال خانهی سینما آمده است؛ البته به استثنای آقای حاتمیکیا. جز این است؟
من چالش نداشتم. این بیشتر برمیگردد به رویکردهای سیاسیای که داشتند.
منظورتان رویکرد سیاسی آنها در سال 88 است؟
به نظر من ریشهی اصلیاش آنجا است، وگرنه در صحنهی عمل و فعالیت، این دوستان تقریباً آزادی عمل داشتند و اگر در مرحلهای ایرادی به فیلم گرفته شده و طرف فیلم را رها کرده، داستان دیگری است. مثلاً این که شما میگویید فیلمنامه آمده است و اجازه ندادهاند و بعد آمده است و اجازه دادهاند، مطلع نیستم.
ما راه را باز گذاشتیم
مثلاً آقای تبریزی بعد از ساخت «خیابانهای آرام» دیگر نتوانست فیلم بسازد. درست است؟
«خیابانهای آرام» را که در دورهی ما ساخت و مجوز نمایش گرفت؛ درحالی که خود تهیهکنندهی فیلم به خاطر تبعات سیاسیاش نگران اکران آن بود و جلوی اکرانش را گرفت. پس ما راه را باز گذاشتیم. ایشان حتی برای دریافت پروانهی ساخت فیلمنامهی جدیدی با عنوان «قبر دو طبقه» اقدام کرد. خب این فیلمنامه مشکلات جدی داشت. من شک ندارم اگر به این فیلمنامه مجوز میدادیم، از نظر شما مرتکب گناهی نابخشودنی شده بودیم. البته برای یک کار دیگر پروانهی ساخت به نام آقای «تبریزی» صادر شد.
ما چالش نداشتیم، آنها چالش کردند
آقای شمقدری! رهبر انقلاب در جلسهای که با دستاندرکاران جشنواره عمار داشتند، فرمودند جریانهای معتقد به دین و انقلاب نباید وارد اختلاف و حاشیه شوند. وقتی به دوره آقای شمقدری برمیگردیم، اتفاقاً چالش اصلی بین جریانهای معتقد به دین و انقلاب است. یعنی از یک طرف جریان موسوم به هیئت اسلامی هنرمندان و از طرف دیگر جریان خانه سینما و 8+1. فارغ از این که منِ نوعی الان طرفدار کدامشان هستم، این سئوال را میپرسم. وقتی رهبری مسئلهای را تذکر میدهند، چرا این اختلاف ادامه پیدا میکند و حتی هنوز هم ادامه دارد؟
تقسیمبندی شما دقیق نیست. جریان خانهی سینما جریان دیگری است. یعنی فرآیند و حوزهی دیگری است و به تعبیری با توجه به ادبیات سال 88 در واقع آنجا مصداق بارز...
اما فیلمهای کسانی چون میرکریمی و مجیدی فیلمهاست. احتمالاً انها خود را جزء معتقدین به دین و انقلاب میدانند.
ببینید ما با آنها چالش نداشتیم، بلکه آنها چالش ایجاد کردند. آنها در واقع به دنبال این بودند که مدیریت را تحت حاکمیت خودشان دربیاورند، چون در دورههای قبل این کار را کرده بودند و طبیعی بود که من با توجه به ویژگیهایی که دارم، زیر بار این فشارها نمیرفتم...
هشدار دادند که شمقدری رأس کار نباشد
از شما یا آقای احمدینژاد چه خواسته بودند؟
در سال 84 پیش آقای احمدینژاد میآیند و هشدار میدهند که شمقدری رأس کار نیاید. یعنی چه؟ درحالی که ما نه فکر مسئولیت بودیم و نه هنوز چیزی مشخص شده بود.
این هشدار در این که شما چهار سال نخست بیرون گود باشید، تأثیرگذار بود؟
نمیدانم. فقط میخواهم بگویم پس معلوم است که...
منظورتان همین جریان مقیم در خانه سینماست؟
من میگویم این جریان خانهی سینما ویژگیای را که شما میگویید، ندارد.
یعنی به نظر شما این افراد به دین و انقلاب معتقد نیستند؟
همه که معتقد به دین و انقلاب نیستند.
اما همه هم این ادعا را ندارند. مثلاً آقای فرمانآرا که نمیگوید اهل دین و انقلاب هستم.
بله. من برایتان تحلیل کردم. وگرنه مهندس موسوی هم که هشت سال نگفت من معتقد به دین و انقلاب نیستم.
ولی خیلی از فیلمسازها اصلاً چنین ادعایی ندارند. مثلاً آقای کیمیایی هیچوقت چنین ادعایی نکرده است.
خب! در خانهی سینما هم نیست.
میگویند دورهی موسوی خوب بود، دورهی رهبری خوب نیست
حرف من همین است که جریانی در خانه سینما هست که ادعای دین و انقلاب دارد و شما با آنها مشکل دارید.
مشکل همین جاست که اینها ساحت دین و انقلاب را تا همین جا میدانند. تکتک فیلمهای آقایان را بررسی کنید. هیچکدام به عرصهی انقلاب ورود ندارند. تازه جایی هم که ورود دارند، مثل فیلم «بوسیدن روی ماه» که میخواهد به شکلی به شهدا نزدیک شود، میگوید دورهی موسوی خوب بود، دورهی مقام معظم رهبری خوب نیست. این شعار آشکار فیلم است. یعنی میگویند اگر هم قبول داریم تا دورهی امام را قبول داریم. این همان چیزی است که در حوزه سیاسی هم میگویند و همین الان هم دارند در صحنههای سیاسی برای ولایتفقیه برنامهریزی میکنند. من نمیخواهم بگویم همه بچههایی که در این صحنه هستند، میدانند چه اتفاقی دارد میافتد؛ بلکه میگویم در فرآیندی عادت میکنند و علاقمند میشوند و در یک فرآیندی این مهارت را پیدا میکنند که این نوع فیلمها را بسازند. ما معترض نیستیم و میگوییم فیلمهای خوبی است و در حوزههایی هم از زبان حضرت آقا تعریف و تمجیدهایی راجع به این فیلمهای شنیدهایم. فیلمهای خوبی هم هستند، ولی من میخواهم بگویم چند گام آن طرفتر هم هست که میشود قدم برداشت.
تفاوت داستان سلمان و ابوذر است. ما نمیخواهیم ابوذر را نفی کنیم. قطعاً ابوذر جایگاه مهمی در تاریخ اسلام دارد، اما بالاخره پیامبر(ص) فرمود: «آن چیزی که سلمان میداند، اگر ابوذر میدانست شاید...».
برای داوری دعوت کردیم، نیامدند
بحث را همین جا نگه دارید. به نظر من اتفاقی که افتاده این است که شما بین آن دو دستهای که اعلام کردید، حتی روشنفکران را به این گروه ترجیح میدادید. یعنی در دورهی شما وضعیت این گونه بود که در جشنوارهای که فیلم «یه حبه قند» آقای میرکریمی هم حضور داشت، فیلم آقای فرهادی هفت تا سیمرغ گرفت و فیلم «جرم» آقای کیمیایی سیمرغ بهترین فیلم را گرفت. ولی در عوض «یه حبه قند» کلاً بایکوت شد!
نشانههای دیگری از این رویکرد را هم میشود دید. مواردی بوده است که شما جریان روشنفکری یا حتی جریان فیلمفارسیساز را به این جریان ترجیح دادهاید. نمیدانم قبول دارید یا نه که بعضی از نزدیکترین گروهها به سازمان سینمایی، گروه موسوم به فیلمفارسیسازها هستند، مثل آقای فرحبخش، آقای سهیلی یا حتی آقای ساداتیان. اینها به سازمان سینمایی نزدیک بودند و البته هیچ نسبتی هم با انقلاب نداشتند، اما از این گروه نزدیکتر بودند.
این برمیگردد به همان رفتارهای کاملاً سیاسی آقایان، چون آنها در صحنهی رقابت سیاسی، همه چیز را از دست رفته میدیدند و بنا گذاشتند با دولتی که در این دوره انتخاب شده است، با همه مدیریتها و فعالیتهایش مخالفت کنند و یا حداقل همراهی نکنند. این رویکرد بیشتر ناظر به اتفاق سیاسی سال 88 است.
یعنی شما چنین وضعیتی را نمیخواستید.
قطعاً نمیخواستم. شاهد مثال فراوان داریم. اولین دوره از آقای مجیدی برای جشنواره فیلم کودک دعوت کردیم که داور شود. اما ایشان نیامد. حتی از آقای توحیدی دعوت کردیم که داور جشنواره فجر شود و ایشان پذیرفت، ولی هفتهی بعد کنارهگیری کرد.
گفتند باید به قیمت نابودی سینمای ایران این دورهی مدیریت را بزنیم
میخواهم بگویم این به رفتار آن طرف برمیگردد. آنها به این جمعبندی رسیدند که ما باید حتی اگر شده است به قیمت نابودی سینمای ایران این دورهی مدیریت را بزنیم و با این سیاست حرکت کردند و حالا این کار شما رسانهایها و اهالی سینماست که بنشینند و بررسی کنند که آیا این اتفاق افتاد یا نه؟ و برای توجیه و عملیاتی کردن اقدامشان هم به اندازه کافی بهانه و سوژه داشتند، چون سینما عرصهای است که شما خیلی راحت میتوانید از آن مطلب و سوژه دربیاورید. سینما در هر حال یک عرصهی صد در صد همراه و همسو که نیست. سینما عرصهای است که برای مدتی طولانی اصلاً در اختیار ما نبوده است و الان هم وقتی وارد آن میشوید، باز میبینید که هر قدرت مانوری را ندارید، ضمن این که در همین سینما باز بچه مسلمانهایی را داریم که چنان سقوط کردهاند که باید دست مریزاد به خیلیهایی گفت که از روی اول ادعایی نداشتند. از مخملبافش بگیرید تا نوریزاد.
مبدع و طراح جشنواره عمار خود من بودم
در سال 88 این اتفاق افتاد که گروهی داشتند فیلم کاندیدای دیگری را تهیه میکردند و شما فیلم کاندیدای دیگری را و بالاخره شما پیروز شدید. آن گروه خواسته یا ناخواسته دور شدند و نسبت به این دولت حالت تهاجمی گرفتند، ولی در کنار این ریزش، رویشی اتفاق افتاد و یکسری از حزباللهیها وارد عرصه فیلم و سینما شدند. آقای شمقدری! شما هیچ استفادهای از این دوستان نکردید.
مثلاً؟
من دارم از یک جریان حرف میزنم. جریان حاضر در جشنوارهی عمار. شما اصلاً این جریان را رصد نمیکردید. رویشی که شما وارد سینما کردید کدام است؟ شما از این همه مستندساز چه حمایتی کردید؟
البته من از بیان بعضی چیزها شاید ابا داشته باشم. شاید کمتر کسی بداند مبدع و طراح جشنواره عمار خود من بودم.
این ادعای شما تبعات خواهد داشت؟
خب واقعیت دارد. مبدع جشنواره عمار من بودم و قضیه هم از این قرار بود که در سالگرد فتنه 88 گفتم اتفاقی مثل 9 دی افتاده است، چرا چنین اتفاقی در سینما نیفتد؟ این بحث در جلسه مدیران و معاونین وزارت ارشاد و در حضور آقای وزیر مطرح شد. من در آن جلسه گفتم که برگزاری یک جشنوارهی برای فیلمهایی که به این موضوعات میپردازد، در دستور کار قرار دارد. برایش اسم هم انتخاب نکرده بودم. هفتهی بعد یکی از دوستان را دعوت کردم. از بچههایی بود که میدانستم میتواند خیلی سریع این کار را راه بیندازد، چون یک کاری بود که باید سریع راه میافتاد، چون تا نه دی شاید 20 روز یا یک ماه بیشتر فاصله نبود.
گفتم اگر جایی هم لازم شد به ما فحش بدهید!
آقای مرادیان؟
احسنت! دبیر اول جشنوارهی عمار. پیدایش کردم و گفتم بیا برو این جشنواره را راه بینداز. تنها هم نباش و برو سراغ آقای جلیلی، دکتر عباسی، آقای طالبزاده و... و طوری هم عمل کنید که نیاز به حضور ارشاد نباشد. میخواهیم یک جشنوارهی مردمی باشد، نه یک جشنواره دولتی. بروید جلو و هر جا هم لازم شد کمکی صورت گیرد، کمک میکنم؛ بدون این که اسمی بیاورید.
خلاصه ایشان رفت و هفتهی بعد یا چند روز بعد، طرحش را آورد و گفت: «اسم عمار را انتخاب کردیم». من اول مکث کردم و پرسیدم: «چرا عمّار؟» به داستان امام علی(ع) اشاره کرد که میفرمایند: «اَیْنَ عَمّار؟» و این که اهل بصیرت بوده است. گفتم: «چه اسم مناسب و قشنگی، پس روی این هم کار کنید و بگویید چرا عمار؟» که خود ایشان رفت و اگر اشتباه نکنم فیلمی با همین عنوان «اَیْنَ عَمّار؟» ساخت. حتی فیلم را برایم فرستاد که برایم خیلی جالب بود. به او گفتم قرار نیست ردّی از من یا دولت در این کار باشد. این کار باید کاملاً مردمی برگزار شود و اگر جایی هم لازم شد به ما فحش بدهید، بدهید، عیب ندارد. برای همین میگویم از روی اینها رد شو، نمیخواهم گفته شود.
دورهی آموزشی فیلمسازی ویژهی بسیج گذاشتیم
چه عیبی دارد؟ دورهی شما که تمام شده است. میخواهم بدانم مصداقهای حمایت شما از این گروه در سنیما چیست؟ مثلاً در دورههای دوم و سوم.
بله، دورهی دوم خود من جزء سخنرانهای افتتاحیهی جشنواره بودم. فقط دورهی سوم نیامدم، چون احساس کردم الحمدلله جشنواره راه افتاده است و نیازی به ما نیست و بهتر است همان شکل مردمی را داشته باشد. حداقل در دورهی آخر، چهار تا از برگزیدگان جشنوارهی عمار از بچههای انجمن سینمای جوان بودند. بالاخره یکی از بسترهایی که برای کار داشتیم، سینمای جوان بود. من یک مدیر جوان معتقد، فعال و دارای یکی از بهترین سوابق مدیریتی در سینمای جوان را صدا زدم و ایشان کسی است که حساسیتش نسبت به این موضوعات اگر از من بیشتر نباشد، کمتر نیست و به ایشان گفتم وظیفهات حمایت از این فراد است. حتی ایشان در سینمای جوان دورههای آموزشی ویژه برای بسیج گذاشت. ما باید چه کار میکردیم؟ باید همین کارها را میکردیم.
هم باید کمک میکردم هم نباید!
از این گروه در سینمای جوان چه استفادهای شد؟
اگر یک فیلمساز تربیت کنی، کار مهمی نکردهای. دلم نمیخواهد بگویم، ولی مثلاً گروهی که پسرم راه انداخت که بعداً شدند دو گروه آرمان و سفیر. فقط سختی کار این بود که او پسر من بود و من نباید به او کمک میکردم، در عین حال باید کمکش میکردم. حالا شما ببین باید با چه فرآیند پیچیدهای کمکش میکردم تا «یزدان تفنگ ندارد» ساخته شود و مورد حمایت قرار بگیرد. همینطور «میراث آلبرتا»، اما در عین حال هم به دلیل مالی و هم دلایل دیگر، نباید کمکشان میکردم. باید حداقل در حوزهی سینمای مستند استقلال داشت.
نسل جدیدی که عناد ندارند
آیا بخشی از این نیروهای جوان به آن حدی نرسیده بودند که از اینها در سینما استفاده کنید؟ مرکز گسترش واقعاً از آثار اینها حمایت میکرد؟
یک جاهایی حمایت کرده است. البته ترجیح من این بود که گروه پسر خودم حتیالامکان از جاهای دیگر حمایت شود.
بقیه چطور؟
آن مقداری که زورمان رسید حمایت کردیم، اما راجع به ورود به سینما تا اینها بخواهند وارد عرصهی سینما بشوند، زمان میبرد. خود من که در سال 59 وارد سینما شدم، اولین فیلم سینماییام را در سال 70 یعنی یازده سال بعد ساختم. اما در عین حال امروز همه اذعان دارند نسل چهارمی از فیلمسازان آمدهاند که آن عناد و تقابل را با ارزشهای نظام و انقلاب ندارند و کسانی که کاملاً وفادارند و فیلمهایی میسازند که بعضاً منتقدانهی اجتماعی هم هست، اما از دایرهی سلامت خارج نشدهاند.
مثلاً بعضی از فیلمهای اولی جشنواره آخر فجر.
بله، بالاخره فیلم اولیها را ما مجوز دادیم. یک دورهای برای این که فیلم اول میساختی، باید از چند کانال رد میشدی، خود من جزء همین افراد بودم که به سختی از آن کانالها عبور کردم و آن کانالها واقعاً یک عده را کنار میگذاشت. من با سماجت، سوابق و ارتباطاتم توانستم عبور کنم و مجوز بگیرم که فیلم «بر بال فرشتگان» را ساختم.
سیاست را بازتر گرفتیم
حالا ما آمدیم و در دورهی مسئولیت، راه را برای فیلم اولیهایی که فکر میکردیم میتوانند فیلم خوب بسازند، باز کردیم. پس اول مجوز دادیم، درحالی که میتوانستیم ندهیم. ما دستها را باز گذاشتیم و گفتیم ممکن است 20 تا فیلم اولی بیاید و در میان اینها فقط دو تا فیلم خوب وجود داشته باشد، اما باز به زحمتش میارزد. البته بهترین وضعیت موقعی است که وقتی به ده تا فیلم مجوز میدهی، هشتتایش فیلمهای خوبی از کار دربیاید. گرچه نیاز به دقت، ظرافت و بررسی فوقالعادهای دارد تا خدای ناکرده حق کسی هم از بین نرود. چون ما این فرصت را نداشتیم و این شرایط برای ما مهیا نبود، سیاست را بازتر گرفتیم و گفتیم تعداد بیشتری بیایند که از قِبل آن فیلمهای بهترین بیرون بیایند که حداقل سه چهار فیلمی که مورد توجه جدی قرار گرفتند، جزء فیلم اولیها بودند.
گفتم از «تنهای تنهای تنها» حمایت شود
این که چه حمایتهایی کردیم را لازم نیست بگویم. اما برای مثال، فیلم «تنهای تنهای تنها» ـکه البته اول اسمش رِنجرو بودـ آن قدر مورد تأیید ما قرار گرفت که آن را روی میز گذاشتیم که بسازیم. یعنی فیلمنامه تا مدتها روی میز خود من بود که اولویت دارد. البته خودم روی فیلم نظراتی داشتم و گفتم وقتی پول رسید، کارگردانش را صدا میزنم و نکات را هم میگویم و بعد هم به او پول میدهم و میگویم برود فیلم را بسازد.
در سال 91 ما بهشدت دچار مشکل بودجه شدیم و زمانی که بودجه به دستم رسید، این فیلم را راه انداختم. تا بودجه در اختیارم قرار گرفت، تماس گرفتم و دیدم الحمدلله کار شروع شده است و بعد با مدیریت صدا و سیما تماس گرفتم و گفتم چنین فیلمی دارد در بوشهر راه میافتد. گفتم فیلم خوبی است و از آن حمایت شود. اگر هم یک وقتی لنگی داشت، حاضریم مشاوره بدهیم و کمک کنیم. برای ما مهم بود که این فیلم ساخته شود. دوست داشتیم صدا و سیما بیاید و 20 تا فیلم بسازد و بودجهی بیشتری بدهد. چه اشکالی دارد؟
صد میلیون تومان به دهلیز دادیم
یا فیلم «دهلیز» که به موضوع قصاص پرداخته است و در میان همهی فیلمها به نظر میرسد بهتر عمل کرده است. خب این فیلم نزدیک جشنواره دچار مشکل جدی شد و تهیهکنندهاش نگران بود که نتواند آن را برساند و یا این تعجیل روی فیلم اثر منفی بگذارد. ما مؤسسه رسانههای تصویری را موظف کردیم که از این فیلم حمایت کند تا فیلم به جشنواره برسد که این مؤسسه 100 میلیون تومان حمایت کرد و فیلم به جشنواره رسید. ما این کارها را کردیم، مجوزها را دادیم، راه را باز کردیم، رصد هم کردیم که فیلمها به کجا میرسند.
ابداً به داوران فجر نگفتیم آدم یا فیلم خاصی باید جایزه بگیرد
پس چرا در جشنوارهی فجر «تنهای تنهای تنها» بایکوت شد؟
و اما در مورد داوری جشنواره که شما راجع به فیلم جرم هم گفتی. خود من چهار دوره داور جشنوارهی فجر بودم. در داوری جشنواره قشنگ نیست یک مدیر بالادست بیاید و بگوید همه به یک نفر رأی بدهید.
شما سیاستگذاری میکردید.
میماند بیان یکسری کلیات. یکسری اظهارات که میآید و میگوید ما چنین رویکردها و نظراتی داریم. بله، در دورهی آقای بهشتی نهتنها رویکردها گفته میشد، بلکه تلاش بر این بود که فیلم خاصی جایزهی خاصی را هم بگیرد. حالا این که این تلاش موفق میشد یا نمیشد به ترکیب داوران برمیگشت که چقدر همراهی نشان بدهند، اما این تلاش میشد. در دورهی ما در حد بیان رویکردها جلو نرفتیم و نگفتیم باید فیلم خاصی باید جایزه بگیرد و یا آدم خاصی باید جایزه خاصی را بگیرد. ابداً این کار را نکردیم.
باید از سینمای گلخانهای عبور کنیم
این جشنواره به اسم انقلاب است. این همه رودربایستی برای چیست؟ مثلاً آقای «مانی حقیقی» که داور جشنواره بود، چه ربطی به جشنوارهی انقلاب اسلامی دارد؟
بالاخره سینمای ایران همین است. ما باید از سینمای گلخانهای عبور کنیم. سینمای گلخانهای این است که حتی در داوری جشنواره فجرش هم میگوید الا و بالله باید به همین فیلم جایزه بدهید.
حمایت از «تنهای تنها..» در بخش تجلی ارادهی ملی کار ما بود!
ولی شما کار عکسش را انجام میدهید. مثلاً فیلم «تنهای تنهای تنها» انصافاً فیلم خوبی است و تمام تماشاگران همین سینمایی که میگویید پتانسیلش با انقلاب همخوانی ندارد، تشویقش میکنند، ولی در داوری هیچ چیزی به آن نمیدهند. من نمیگویم نیروهای انقلابی را به زور در مجموعهها بچپانید یا به فیلمهای انقلابی به زور جایزه بدهید، ولی فیلمهای خوب این جریان که باید دیده شوند. اینها منزوی شدهاند.
این طور نیست و اینها منزوی نشدهاند. همین فیلم در بخش تجلی ارادهی ملی جشنوارهی فجر به شدت تقدیر شد و این با ترغیب ما بود که چنین اتفاقی افتاد. در دورهی ما که این فیلمها منزوی نشدند و هر کسی که خواست کار کند، توانست. از این به بعد اگر بشوند به ما ربطی ندارد.
آقای شمقدری! این تجلی ارادهی ملی که در اختیار نهادهاست و یک بخش فرعی است. ببینید توقعی که از شما میرفت، برآورده نشد.
تو میخواهی بنده هفت نفر داوری را که همهشان صاحب فکر و اندیشه هستند...
داورها را چه کسی انتخاب کرده است؟ دوباره میپرسم که آقای «مانی حقیقی» چه ربطی به جشنوارهی فجر دارد؟
مگر نباید مشارکت همهگیر باشد؟ وی یکی از 45 داور ما بود. ما که نمیتوانیم...
نمیشود فضا را چنان پاستوریزه کرد که فقط فیلم مورد نظر ما جایزه بگیرد
چه کسی گفته است که ما باید از همهی سلیقهها و حتی معاندین در داوری جشنوارهی به نام سینمای انقلاب اسلامی نماینده داشته باشیم؟ به نظر شما در دولت یازدهم ممکن است که مثلاً یک نفر از سینماگران نزدیک به دیدگاه جشنوارهی عمار را در داوری جشنواره فجر شرکت دهند؟ شما که میدانید در این چهار سالی که سینما دست دوستان است قطعاً این کار را نمیکنند.
این که دیگران چه میکنند بحث دیگری است. حرف من این است که ما به سمتی رفتهایم که دیگر از این که سینما را به شکل گلخانهای مدیریت کنیم باید عبور کنیم. البته قطعاً خطا و لغزش هم رخ میدهد و این را باید بپذیریم. بالاخره وقتی اجازه میدهی جوانت که دیگر حالا در دبستان و دبیرستان بوده و به حرف پدر و مادر گوش میکرده است، به دانشگاهی در شهرستان برود، باید به او یاد بدهی در این فاصلهای که در خانواده نیست، مرتکب ریسکها و سقوطهای خطرناک نشود، ولی نمیتوانی تضمین کنی که هیچ خطایی نکند. این در اختیار تو نیست، ولی این باعث میشود او آماده شود که بتواند زندگی مستقلی داشته باشد، وگرنه یک پدر هر قدر هم آیتالله باشد، ممکن است از بین چهار فرزندش بالاخره یکی خطاکار دربیاید. ما فکر میکنیم باید از این مرحله عبور کنیم، وگرنه نمیشود فضا را چنان پاستوریزه کرد که فقط فیلم مورد نظر ما جایزه بگیرد.
ما فکر کردیم از این دوره عبور کردهایم و در آخرین دورهی جشنوارهی فیلم فجر هفت تا داوری را که کارگردان شاخصی هستند و از کارهایشان هم تعریف و تمجید میشود، آوردیم. بالاخره باید آن قدر آمادگی و سعه صدر داشته باشیم که اگر حتی جایی مخالف ما هم باشند، آنها را بپذیریم.
متأسفم که هنوز در موضع زدن هستید
طوری میگویید که انگار این سعهی صدر نبوده. 35 سال است که ما مدام مخالفمان را در سینما پذیرفتهایم، نتیجهاش چه شده است؟
میگویی 35 سال، ولی حالا به ما که رسیده است همه معترض شدهاند.
آقای شمقدری! در چهار سال مدیریت شما جریانی از سینماگران مورد حمایت فراوان قرار گرفت که همیشه حقش در سینمای ما پایمال میشد و حتی بعضی از آنها قبلاً ممنوعالکار میشدند، ولی شما به این جریان اعتماد کردید. اما متاسفانه بخشی از این افراد فیلمهایی ساختند که خیلی بیکیفیت هستند. فکر نمیکنید این مدل اعتماد فارغ از کیفیت فیلم اشتباه بود؟
من متأسفم که شما هنوز در موضع زدن هستید.
در موضع زدن نیستیم، ولی دلم میسوزد که به فیلمسازی مثل آقای بهمنی بودجهی خوبی داده میشد، اما فیلمی که ما دیدیم، واقعاً ارزش هزار تومان هم نداشت. 33 روز آقای شورجه هم همین طور.
ببینید ده سال نگذاشتند آقای بهمنی فیلم بسازد. شما باید این را لحاظ کنید. اگر یک کشتیگیر ده سال از تشک کشتی دور باشد و به او فرصت بدهید نتیجهی کارش چه میشود؟ او نمیتواند قهرمان شود.
قهرمان شدن پیشکش، «گامهای شیدایی» اصلاً فیلم نیست...
من نمیخواهم اسم ببرم که کارگردانهای ما چه جوری فیلم میسازند و کارگردانهای مطرحی داریم که فیلمهایشان یکی در میان خوب است. این فیلمش مزخرف است و فیلم بعدیاش خوب است. فیلم بعدیاش ناجور است و باز فیلم بعدیاش خوب است، ولی یک جوری عمل میشود که شما دیگر آن فیلم بد را نمیبینید.
یک فیلم را سه بار میسازند و شما نمیدانید
آقای شمقدری! بعضی از این فیلمسازان به پنجاه و چند سالگی رسیده و فیلمسازیشان هم همیشه همین بوده است، از شهید آوینی به ایشان انتقاد داشتهاند تا رسیده است به ما...
من نمیخواهم در اینجا نه از کسی دفاع و نه از کسی انتقاد کنم. بحث من چیز دیگری است. میگویم این نکته را ملاحظه کنید که فیلمهای فلان فیلمساز ما یکی در میان خوب درمیآید. یک فیلمساز معروف ما یک فیلم را سه بار میسازد و شما نمیدانید.
من این را بارها مثال زدهام. شما امشب به بچهات دیکته میگویی میشود پنج، فردا شب به او فرصت میدهی دوباره همان دیکته را تکرار کند و میشود ده، سه شب دیگر میشود 20. از یک نظر خوب است که بالاخره فهمید قدغن را چه جوری بنویسد، اما اگر بخواهی ارزشگذاری کنی، دیگر آن 20، 20 بار اول نیست. اول پنج گرفت، اما به او فرصت دادی دو بار دیگر خطاهایش را جبران کند. انگار که آن فیلمساز فیلمش را سه بار ساخته باشد. من از ساخت فیلمهای بچههای خودمان خبر دارم. فرصت کم، بودجهی کم، حمایت کم و اصلاً در مرحلهی فیلمنامه به او فرصت نمیدهند بازنویسی کند و فرآیندهای اولیه درست شکل نمیگیرند. بعد هم در تولید، بودجههای کم، محدودیتها و فشار کار.
باید همان یک بار را بگیری و بروی
حسابش را بکن مثلاً آقای شورجه به لبنان رفته است که همهی بازیگرهایش عرباند. بچههای دیگر حاضر نیستند حتی یک شب آنجا بمانند، چون هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد. آنجا وضعیت نامشخصی دارد و شرایط سیاسی، اجتماعی و امنیتی آن که عادی نیست. دیگران حتی به حالت توریستی حاضر نیستند بروند. بچههای ما با آن فشار کار میروند و چون بودجه هم نیست که مثلاً امشب کار را تعطیل کنند و فردا بیایند بگیرند و مجبورند با همان شرایط و اقتضائات کنار بیایند و فیلمهایشان را بسازند و به نابلدی متهم شوند، درحالی که دوستان دیگری داریم که در تهران، در شهرک سینمایی و منطقهی امن که همه چیز در اختیارشان هست، یک پلان را سه تا پنج روز تکرار میکنند تا درست از کار دربیاید، ولی در آنجا فرصت این کار نبوده است و باید همان یک بار را بگیری و بروی. ضمن آنکه استاندارد فیلمسازی آن است که یک فیلم سینمایی را حداکثر در چهل روز بگیری نه آنکه چهل ماه.
در به در دنبال فیلمنامهی خوب و فیلمساز مستعد بودم
همهی حرف من این است که میشد بهجای اینها دوستان جوان را وارد کرد، نه این که به روشنفکرها فرصت بدهیم.
من خودم در به در دنبال فیلمنامهی خوب و فیلمساز مستعد بودم. آن تعدادی که شناسایی کردم و توانستیم پای کار بیاوریم، همینهایی بودند که دیدید. ممکن است فیلمنامههای خوبی باشند که ما پیدا نکردیم، ولی مقداری که ما جستجو کردیم، واقعاً بیشتر از این در اختیار ما قرار نگرفت. بچههای جشنواره عمار هم در فضای حرفهای فیلمسازان ده سال بعد ما هستند و نه فیلمساز الان. اینها در همین حد هستند که فیلم کوتاه و مستند بسازند. البته این که بعضی از فیلمهایشان مورد توجه قرار میگیرد، جای خوشحالی و خوشوقتی دارد، ولی بالاخره باید از این مرحله عبور کند. سینمای حرفهای الزامات دیگری دارد که این بچهها الان نمیتوانند وارد شوند. حداقل زمان لازم پنج سال است و بعضاً شاید تا ده سال هم طول بکشد.
آنقدر وزیر را پیچاندند که تا یک چیزی بگوید
آقای شمقدری! اگر دوباره به دوران مدیریت خود برگردید، همچنان از آقای سجادپور استفاده میکنید؟ بیشترین مشکل شما ظاهراً در حوزهی نظارت و ارزشیابی بوده است.
این سوال غلط است. انگار بگویی امام برگردد از بازرگان استفاده میکند؟ آخر این چه سئوالی است که میپرسی؟
ولی آقای وزیر گفتند اگر برگردم شاید دیگر از آقای شمقدری استفاده نکنم.
چنین چیزی نگفت. آن قدر پیچاندنش تا بالاخره بنده خدا یک چیزی بگوید. ایشان گفت شاید ضعف مدیریت هم بوده است.
البته این را گفتند. خود شما از همکاری با آقای سجادپور راضی بودید؟ بیشترین چالش شما در حوزهی نظارت و ارزشیابی بود.
ما با توجه به مجموعه شرایطی که بود، نیروهایی را که میتوانستیم بگذاریم همینها بودند.
ولی بعدها که آقای عرفانمنش را که گذاشتید، بهتر عمل کرد.
باید در این مسیر رو به رشد و کمال باشیم. این که روشن است. در این مسیر هم قدم برداشتیم.
ما شنیدهایم فیلمهایی بوده که در جلسات ارزشیابی مجوز نمیگرفتند و آقای سجادپور به شکل خودرأی و خودجوش میگفت باید ساخته شوند و آنها همان فیلمهایی بودند که بعدها برای شما مشکل ایجاد میکردند.
نه، این طور نبود. شاید دو سه تا بوده است. بالاخره وقتی 150 فیلم مجوز میگیرند، شاید چهار پنج تا فیلم هم باشند که مدیریت با آنها چنین برخوردی بکند و دوتایشان هم خراب دربیایند. این احتمال وجود دارد. با همه نظارتهایی که میکنید، باز ممکن است فیلم مسئلهداری از کار دربیاید. این طبیعت هنر، سینما و جزو اقتضائات کار است و باید با آنها کنار بیاییم.
بچههای ما هم بهانه به دستشان دادند
آقای شمقدری! سختترین روز مدیریتتان کی بود؟ فکر میکنم سال 91 برای شما خیلی سخت بود.
روز که نمیشود گفت. سختترین همانی است که شما گفتی. حرکتی بود که میدانستم پشت آن نیتهای دیگری است، اما متأسفانه به اسم ارزشها و انقلاب کارهایی شد. روز نبود، یک جریان بود. خبر داشتم که قطعاً یک توطئه است و توسط کسانی که در خانهی سینما ضربه خورده بودند و میخواستند انتقام بگیرند، طراحی شده است. البته بچههای ما هم بهانه به دستشان دادند، ولی به اسم ارزشها و اسلام تمام میشد. البته چینش فیلمها خوب نبود. شاید فقط اگر یکی از آن فیلمها میآمد، آقایان وارد چنین بازی خطرناکی نمیشدند.
نظر شما در مورد فیلم «خصوصی» که آقای فرحبخش ساخت، چیست؟ ما شنیدیم که شما هم این فیلم را دوست داشتید
نه، این طور نیست.
آقای شمقدری! این فیلم از نظر اخلاقی واقعا فیلم بدی بود. اصلاً چرا در سال 91 این تعداد فیلم با موضوع خیانت باید ساخته شود؟
من امیدوارم با همین حساسیت فیلمهای از حالا به بعد را رصد کنید.
قطعاً همین کار را میکنیم.
من هم امیدوارم. من میگویم حساسیت را در جاهای دیگر هم میشود نشان داد...
نظام داشت تلاش میکرد بعضی فیلمسازان بعد از فتنه حالشان خوب شود
بحث دوره شما اصلاً سیاسی نبود، اخلاقی بود. اتفاقاً بحث سیاسی در دورهی شما درخشانتر از دورههای قبل بود، چون اگر پلهای چوبی بود، قلادههای طلا هم ساخته شد. اتفاقاً برعکس دورهی آقای جعفری جلوه که فقط خوب توقیف میکرد، در دوره شما فیلمهای خوبی هم ساخته شد و هر سال چند تا فیلم خوب داشتیم، اما در حوزه اخلاقیات انصافاً دچار ایراد بود. حسن و ضعف را با هم دارم میگویم. در سال 91 تعداد فیلمهای بد خیلی زیاد بود و موضع شما از بیرون این طور به نظر میرسید که انگار مثلاً پشت فیلم آقای معادی ایستادهاید.
کدام فیلم؟
برف روی کاجها. آقای شمقدری! این فیلم، فیلم بدی است...
این جوری بگویم که وقتی 100 تا فیلم به جشنواره میآید باید بپذیرید 20 درصدش مناسب نباشد. آن سال تصمیم گرفتیم همهی فیلمها در جشنواره بیاید، چون بالاخره این نکته وجود دارد که نظام داشت تلاش میکرد افراد و جریانات و گروههایی که بعد از فتنه دچار نوعی واخوردگی شدند و به تعبیر خودشان حالشان خوب نبود، حالشان خوب شود. البته معلوم شد که حالشان خوب نمیشود تا دو باره خودشان بیایند رأس کار، چون الان حالشان خوب شده است.
این نکتهای است که شما دیر به آن رسیدهاید. آقای ایوبی هم دیر به آن میرسد.
من دیر به آن نرسیدم.
فرمانآرا باید میرفت انگلیس جایزهاش را پس میداد
به نظر شما با این جور باجها دوستان سینماگر میآیند و برای انقلاب سر و دست میشکنند که فیلم بسازند؟
بحث این چیزها نبود. فقط بحث این بود که این وازدگی و واخوردگی حذف شود.
حالا مثلاً آقای معادی واخورده شود. چه میشود؟ مثلاً آقای فرمانآرا در دورهی شما جایزههایش را هم پس داد. چه شد؟
البته او که باید میرفت انگلیس به مهاجرانی پس میداد، چون ما که به او جایزه نداده بودیم. باید میرفت ناتینگهام و جایزههایش را به آقای مهاجرانی پس میداد.
ایشان الان 30 سال است که قهر است. حالا باید برویم منتش را بکشیم؟
ما به اینها کار نداشتیم. یکسری جوانی که بالاخره با شور خاص دورهی جوانی دچار نوعی تعارض شده بودند، ما میخواستیم کمک کنیم این مشکل حل شود. البته توصیه هم شده بود که این اتفاق بیفتد و توصیهی خوبی هم بود. به نظرم ما هم خوب عمل کردیم. حالا این که بعضیها از این فرصت استفاده نامطلوب کردند، بحث دیگری است.
اگر ما بودیم، «آشغالهای دوست داشتنی» را درست میکردیم
منظورتان از این جوانان، مثلاً محسن امیریوسفی است که با پول فارابی فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» را ساخت؟ وقتی آقای «امیر یوسفی» که «آتشکار» را سابق بر این ساخته، راجع به سال 88 فیلم بسازد، معلوم است چه چیزی از کار درمیآید. ولی ظاهراً حال جسمانی ایشان بد بود و حتی تا دم مرگ هم رفت و بعد از بهبودی، دوستان شما به او عنایت کردند و گفتند بیا این فیلم را بساز.
بگذارید تا من نکاتی را در مورد «آشغالهای دوست داشتنی» بگویم. این فیلم از ایدهی درخشانی برخوردار است و به نوعی مصداقی بر توجه به کرسیهای آزاداندیشی است. البته چون احتمالاً فیلمساز تلاش داشته تا از ایده و نگرش خاصی دفاع و دیگری را محکوم کند، در نوع و آرایش موقعیتها به گونهای عمل کرده که خودش روئینتن باشد. این همان جایی است که فیلمساز جوانمردانه عمل نکرده است. البته من فکر میکنم مدیریت میتواند تعادل را به این فیلم بازگرداند. اگر ما بودیم، این کار را انجام میدادیم تا لااقل مخاطب خودش به قضاوت برسد، نه اینکه با شعبدهبازی و دروغ، مخاطب را فریب دهیم تا فیلمساز تز خودش را جا بیندازد.
به هر حال، به نظرم بیش از هر کسی، ایشان از این فیلمی که ساخته دارد ضرر میکند، چون شرایط اجتماعی عوض شده است.
وقتی میگویند باید نظام پدر باشد یعنی چه؟
شرایط اجتماعی که به نفع این دوستان عوض شده است. مگر آقای آفریده ضرر کرد؟ تازه دوباره پست هم گرفته است...
آن دیگر داستان دیگری است.
فعلا که هر چه هست، اوضاع بدین منوال است. من نمیفهمم فارابی چرا باید از «آشغالهای دوست داشتنی» حمایت کند؟
«امیریوسفی» قرار بود فیلم متفاوتی بسازد.
کاملاً معلوم است آقای امیر یوسفی قرار است چه جور فیلمی بسازد. آخر روی چه منطقی به ایشان اعتماد شد؟ فارابی با چه منطقی به ایشان اعتماد کرد؟ من جز این که ایشان داشت میمرد و خواستند از او دلجویی کنند، هیچ منطقی پیدا نکردم.
حالا این کار عیب که ندارد.
آخر با چه چیزی شوخی میکنیم؟ بدهیم یک کسی راجع به سال 88 فیلم بسازد که از او دلجویی بشود؟! این حرف منطقی است؟ یا آقای سهیلی. شما بیشترین حمایت را از او کردید. حتی بعد از ماجراهای «گشت ارشاد»؛ خودش را فرستادید کن که از او دلجویی کنید، اما ایشان اخیراً مصاحبه کرد و گفت: «آقای شمقدری را باید بفرستیم موزه»!
این داستان دیگری است. در تاریخ هم پر است از این نامردیها. اما به هر حال، ببینید وقتی میگویند باید نظام پدر باشد یعنی چه؟ پدر هم به یک بچهی خاطی میگوید بیا بنشین سر سفره غذایت را بخور.
در این دوره همه به سینما ورود میکردند
شما قبل از هر چیز باید به فکر مردم باشید که چه خوراکی دارید به آنها میدهید و چه محصولی دارد در سینما اکران میشود.
به همین دلیل هم با فیلمساز صحبت شد که فیلمش مشکل دارد باید آنها را حل کند که او هم پذیرفت. همهی اینها کنار هم است. حرف شما را میفهمم، ولی دوستان میگویند شما باید پدر باشید. بیاییم ببینیم ویژگیهای یک پدر چیست؟ و مرزهای پدر بودن تا کجاست؟ من میگویم پدر به بچهی عرقخورش هم میگوید بیا سر سفره بنشین ناهارت را بخور و توی خانه بخواب. تازه ما تحت فشار بودیم که بیشتر و بازتر از این عمل کنیم. سعی کردیم بین مطالبات و تقاضاهای مختلفی که از سوی گروههای اجتماعی، رسانهای و مراجع مدیریتی نظام مطرح بود، تعادل ایجاد کنیم. مهم بود که در این دوره همه ورود میکردند و دوست داشتند رأی و نظرشان اجرا شود و این خوب بود.
اگر مثل4سال گذشته سینما را رصد کنید، در دورهی جدید سینما نمیتواند تکان بخورد
بله، سینما در این چند سال خیلی مهمتر از دورههای قبلی شده بود.
این شیوه خوبیهای زیادی داشت و آسیبهایی هم داشت از جمله این که باعث شد تعارضات بیشتر شود و مدیریت جدید به این نتیجه برسد که سینما مهم نیست و رهایش کنید. اگر بخواهید با همان فرآیند چهار سال گذشته سینما را رصد کنید، به نظر من سینما نخواهد توانست تکان بخورد. من نمیگویم این کار را بکنید یا نکنید. فقط تعیین وضعیت میکنم.
ما که رصدمان را میکنیم.
من کار خودم را میکردم، چون میدانستم دارم چه کار میکنم، ولی اگر با همان فوکوسی که در دورهی من روی سینما بود، همه گروههای اجتماعی و گروهها و فضاهای مرجع بخواهند نظارت کنند، قطعاً بدانید سرعت چرخ سینمای ایران نسبت به دورهی من به یکسوم کاهش مییابد.
اتهامات مالی مطرح شده یک بدجنسی و خباثت بود
برسیم به عملکرد مالی. اخیراً برخی از رسانهها خبرهایی پیرامون برخی سوءاستفادههای مالی در دوران شما و توسط موسسهی مرآت هنر منتشر کردهاند. رقم دقیق هم منتشر کردهاند. یک میلیارد و ششصد و هفتاد میلیون تومان. پاسخ شما چیست؟ ظاهراً شکایت هم کردهاید؟
ببینید شاید این بیسابقهترین و غیراخلاقیترین رفتاری است که حداقل در دورهی سی و چند سالهی مدیریت سینمایی کشور رخ داده است. جالب است بدانید که بیش از هفتاد درصد بودجهی وزارت ارشاد، مختص به همین کمکهاست. اما اینکه از میان مثلاً چهارصد میلیارد تومان کمک ارشاد در سال گذشته به فعالیتها و موسسات فرهنگی کشور، به یکباره روی یک رقم یک میلیارد و هفتصد و هفتاد میلیون تومانی جنجال میشود، معلوم است موضوع چیز دیگری است.
اگر این آقایان واقعاً به دنبال شفافسازی هستند، چرا به همهی کمکهایی که در طول سی سال گذشته شده است، چراغ نینداختهاند و بعد هم با عناوین و اسامی بازی ناجوانمردانهتری میشود که مثلاً شمقدری به موسسهی برادرش این کمک را کرده است. اگر این گونه بخواهیم خبرسازی کنیم، پس لطفا خبر بزنید که چند سال قبل، آقای ایوبی چند میلیارد تومان از ارشاد کمک گرفته است؟
به نظرم این فقط یک بدجنسی و خباثت است و برای همین دوستان مرآت هنر تصمیم گرفتند که از این سایتها و روزنامه شکایت کنند. با این وجود که توضیح مبسوط را شاید خود دوستان مرآت هنر در فرصت لازم بدهند، اما لازم است من به چند نکته اشاره کنم:
1-هر آنچه کمک شده است، همه با دستور و موافقت وزیر محترم و وزارتخانه بوده و نه شمقدری.
2-تمام کمکها صرف فعالیتهای فرهنگی و سینمایی شده و ریالی از آن به جیب هیچیک از افراد مرتبط با مرآتهنر نرفته است. بلکه هزینهی یک فعالیت سینمایی شده است که اتفاقاً گزارشات دقیق آن در پرونده هست. سوال ما این است که حالا که آقایان به بایگانی و دبیرخانهی وزارتخانه دسترسی دارند، چرا اطلاعات را ناقص و تحریف شده منتشر میکنند؟
3- موسسه مرآت هنر جز معدود موسساتی است که قرار نیست افراد موسس و هیئت امنا از سود احتمالی، ریالی دریافت کنند و اگر هم ذخیره و سودی در پایان سال اندوخته شود، باز این باید صرف فعالیتهای فرهنگی و سیاسی گردد. پس از انحلال هم، تمام دارائیها به ولی فقیه زمان عودت داده خواهد شد.
70 درصد بودجهی ارشاد به کمک به موسسات فرهنگی اختصاص دارد
مکانیزم دقیق کمک مالی در سازمان سینمایی چیست؟ آیاشما در دورهی خودتان فقط به موسساتی مثل «مرآت هنر» که همسو بودند، کمک کردید یا دایرهی افراد و موسساتی که کمک مالی دریافت کردند، وسیعتر بوده است؟
این را از همهی مدیران گذشتهی معاونت سینمایی و وزرای گذشته هم میتوانید بپرسید که مکانیزم واحد و شناخته شدهای وجود دارد.همان طور که گفتم بیش از 70 درصد بودجهی ارشاد به عنوان کمک به موسسات و فعالیتهای فرهنگی اعم از مطبوعات، کتاب، انتشارات، تئاتر، سینما و .. اختصاص داده شده است. لیست این موسسات و مراکز فرهنگی لیست بلند بالایی است. به نظرم خیلی پسندیده نیست که اسم تک تک اینها برده و میزان کمک هم اعلام شود. البته شنیدم امسال قرار است وزارت ارشاد این کار را بکند. شاید تجربهی خوبی باشد. منتظریم ببینیم چه اتفاقی میافتد.
تندروترینها هم نتوانستند لیست دهتایی از فیلمهای خیانت جمع کنند
آقای شمقدری! در طول دوران مدیریت چهارسالهی خود هیچگاه متوجه حرکات جریانی توسط فیلمسازان نشدید؟ مثل جریان فیلمهای خیانت یا جریان فیلمهای ضدقصاص. اصلاً برنامهای جهت جلوگیری از گسترش این جریانات داشتید؟
اینکه از میان 150 فیلمی که پروانهی ساخت میگیرند، تعدادی هم به خیانت و قصاص پرداختهاند که تعداد آنها کمتر از ده فیلم است، به نظرم نمیتوانیم روی آن نام جریان بگذاریم. اما اینکه جریاناتی بخواهند بعضی القائات غلط را در فکر و ذهن مردم بکارند، این حرف درست و قطعی است. حالا عدهای وقتی دیدند با مدیریت هوشمندانه اما بدون سروصدا، حجم و تعداد ساخت این فیلمها به زیر ده فیلم میرسد و از میان آن ده فیلم، بعضی هم موضوع قصاص و خیانت را از زاویهی دید اسلامی مطرح میکنند، (همچنانکه شما هم معتقدید فیلم «دهلیز» این کار را کرده است)، شکست خود را به نحو دیگری جبران کردند و آن این بود که ابتدا یک نفر مأمور شود در برنامهی هفت در ایام جشنواره، یکباره و بدون مقدمه، از حضور پانزده فیلم با موضوع خیانت در جشنواره خبر دهد و سپس همان فرد بر خلاف عقاید سیاسی و فکریاش، به عنوان دلسوز و مدافع حقوق اسلامی و انقلابی به این امر میتازد و بعد دوستان خوب ما هم که از همه جا بیخبرند اما برنامه دارند که دولت «احمدینژاد» را که ظاهراً به اصولگرایان محل نمیگذارد، بکوبند، وارد میدان شده و با احساس مسئولیت تاریخی و انقلابی این عدد 15 فیلم خیانت را که تاکنون تندروترینها هم نتوانستند در آن سال لیست دهتایی از آنها جمع کنند، با عنوان اکثر فیلمها در آن سال قلمداد کرده و .... بالاخره هم همان میشود که نباید میشد؛ یعنی در همهی اذهان و مردم و خواص و رسانهها جا افتاد و آن دست نامرئی توانست جریان فیلمهای خیانت و قصاص را در سینمای ایران با رویکرد ضد انقلابی خودش جابیندازد؟! آیا واقعاً فکر نمیکنید سناریوی شکستخوردهی دشمنان در مرحلهی پروانه ساخت، در مرحلهی بعد متأسفانه به نتیجهی خود میرسد؟ چرا قضیه را یک بار از این زاویه مورد توجه و بررسی قرار نمیدهید؟
حیف که وقت مصاحبه تمام شد ولی برای این بخش آخر که اصلاٌ با آن موافق نیستم، میشد کلی بحث کرد که این برداشت شما، یک برداشت اشتباه و بیپایه و اساس است. به هر حال، ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.