مشرق- پریشانی ورزش ما را پایانی نیست. تو گویی پیمانی ازلی و ابدی میان این دو بسته شده و هیچ کس و هیچ چیز توان ایجاد گسست میان آنها را ندارد. نوشتن و گفتن و فریاد زدن هم شده است مصداق آب در هاون کوبیدن. آخر باید گوش شنوایی و اراده معطوف به اصلاحی باشد تا اثری از گفته ها و نوشته ها حاصل آید. بخش عمده ای از مشکلات ما نه از بیرون که از درون است و اینجاست که حیران می مانی بیان درد را کجا ببری.
ورزش و مدیرانی واداده
عجیب آن است که علیرغم تکرار حوادث باز هم عبرت نمی گیریم و همچنان مشکلات ما همان است که بود. دلیل هم کاملا روشن است و هیچ احتیاجی به آسمان و ریسمان بافتن نیست. عده ای با واسطه غیر ورزشی و فقط به خاطر روابط به ورزش می آیند و بعد که شیرینی آن را می چشند و می بینند که چگونه بدون هیچ زحمتی و فقط به خاطر رفاقت ها به چنین مناصبی رسیده اند، دیگر نمی خواهند ار آن دل بکنند. از آن سو هم پاره ای از ورزشی ها که متاسفانه شخصیتی در اندازه مقام خود ندارند، با تعریف های بیجا از این افراد، چنان فضایی ایجاد می کنند که گمان می کنند ناجی های واقعی ورزش هستند و هیچ کس به اندازه آنها کار بلد نیست و دلیل عدم رشد واقعی ورزش ما همانا نبودن حضرات بوده است و بس.
امروز محمود خسرويوفا به تنهايي مقابل برخي نارسائي ها و كجرفتاريها قدعلم كرده و پرده از آنچه در كميته المپيك ميگذشته، برداشته و هر روز حكايت جديدي را مطرح ميكند. اما باز هم دريغ و افسوس كه حمايتي از او شود.
به جد مخالف تقسیم بندی ورزشی و غیر ورزشی در عرصه مدیریت هستم و اعتقاد دارم گاه فردی با کمترین سابقه مدیریت می تواند چنان خدمتی به ورزش کند که افرادی با سابقه بالا نتوانند چنین کنند. پس بحث بر سر ورزشی و غیر ورزشی بودن نیست؛ بلکه سخن بر سر وادادگی برخی اهالی ورزش است که چنان تسلیم تصمیم های درست و نادرست مدیران بیرونی می شوند که گویا هر کاری آن خسرو کند، شیرین است. امروز رنج بزرگ ورزش، حضور چنین مدیرانی است؛ کسانی که ظاهری ورزشی داشته اما دل در گرو قدرتمندان دارند. اینجاست که نمی دانی چه بکنی چرا که مقابل تو نا آشنایان به ورزش نیستند که پیگیری کار را بلد نباشند؛ بلکه دوستانی هستند که راه صلاح را در اطاعت و سکوت مقابل تصمیم های نادرست مدیران می دانند.
آن روز که مدیر توانمندی چون احمد دنيامالي توسط يك مدير غيرورزشي از قايقراني كنار گذاشته شد، چند مدير ورزشي ما اعتراض كردند؟ آن روز كه محمدرضا يزدانيخرم كنار گذاشته شد تا مديري باسابقه نه چندان خوب مديريتي بر سر كار بيايد و چنين بدهي سنگيني را به ورزش اول تحميل كند، چرا كسي سخني نگفت؟ ... حالا امروز محمود خسرويوفا به تنهايي مقابل برخي نارسائي ها و كجرفتاريها قدعلم كرده و پرده از آنچه در كميته المپيك ميگذشته، برداشته و هر روز حكايت جديدي را مطرح ميكند. اما باز هم دريغ و افسوس كه حمايتي از او شود. آنهایی كه تا به مشكلي برميخورند، بلافاصله درد دل نزد خسرويوفا ميبرند و سفرهدل ميگشايند، حالا در اين روزگار او را تنها گذاشته و حداكثر به آفرين گفتن در خفا اكتفا ميكنند. آيا آنچه خسرويوفا ميگويد، سخني شخصي است يا درد جامعه ورزش؟ حتي اگر به شخص مدير متعهدي چون خسرويوفا هم اجحاف شده بود، جامعه ورزش، حق سكوت نداشت؛ چه رسد به اينكه امروز دارد از حقوق كل ورزش دفاع ميكند و از ستمي كه بر آن ميرود سخن ميگويد.
سوال هایی که بی جواب مانده
آيا اگر ساختمان كميته ملي المپيك به قول وزير سابق ورزش، صوري فروخته شده باشد به زيان كل ورزش نميشود؟ آيا اگر انتخابات كميته ملي المپيك مهندسي شود، دود آن به چشم كل ورزش نميرود؟ آيا اگر بخاطر جاهطلبي فردي و معرفيكردن غيرقانوني كسي كه يك ماه است استعفا کرده، كميته ملي المپيك تعليق شود كل ورزش كشور آسيب نميبيند؟ پس آقايان چرا خود را به خواب زده و سكوت پيشه ميكنند؟ آيا مديران ورزشي ما اينگونه ميخواهند از حقوق ورزش دفاع كنند؟ عزيزان بايد چه بر سرمان بيايد تا تكاني به خود بدهيم؟ آيا همين مقدار كه كسي با ما كار نداشته باشد، كافي است. آقايان مديران ورزشي آيا لياقت ورزش ما كه قرار است در آن صداقت و پهلواني حرف اول را بزند، اين است كه فلان آدمي كه با مهر عليزاده ميآيد و با عليآبادي ميماند و جلسه خصوصي با عباسي ميگذارد و حالا هم به كساني متوسل ميشود كه ميدانم و ميداند و هر بار پشت سر كسي سخن ميگويد، مدير آن باشد؟ آيا شأن ورزش ما آن است كه مديري بر بالاي سر يكي از مهمترين پستهاي آن بنشيند كه طي هشت سال گذشته هر چه خواسته كرده و حالا كه آن دولت افول كرده، بازي "كي بود كي بود من نبودم" راه انداخته و سخن از درايت مديران جديد بگوید؟ نه عزيزان چنين نيست. خاطرمان باشد كه شأن هر كسي را خود او تعيين ميكند و احترام امامزاده را بايد متولي آن نگه دارد.
اگر ساختمان كميته به قول وزير سابق ورزش، صوري فروخته شده باشد به زيان كل ورزش نميشود؟ اگر انتخابات كميته مهندسي شود، دود آن به چشم كل ورزش نميرود؟ اگر بخاطر جاهطلبي فردي و معرفيكردن غيرقانوني كسي كه يك ماه است استعفا کرده، كميته تعليق شود كل ورزش آسيب نميبيند؟ پس آقايان چرا خود را به خواب زده و سكوت پيشه ميكنند؟ آيا مديران ورزشي ما اينگونه ميخواهند از حقوق ورزش دفاع كنند؟ ...
متوليان ورزش! سكوت شما و كنارآمدن با مديراني كه نشان دادهاند چگونه براي بقا حاضرند هر چيزي و از جمله منافع و مصالح ملي را زير پا بگذارند، باعث شده اينقدر تنزل كنيم كه هر كسي به خود اجازه دهد راجع به ورزش قضاوت كند. خسرويوفا در نامه اخير خود باز هم سخن از خطر تعليق ميگويد و نميداند حضور آقايان از ابتدا با اين واژه در ورزش عجين شده است. اگر به تعليق فوتبال نگاه كنيد، به دو نام برميخوريد كه همان دو نام حالا در مشكلاتي كه براي كميته ملي المپيك هم پيش آمده حضور دارند. چه بگويم كه متأسفانه نهادهاي نظارتي هم بنا به دلايلي كه بر صاحب اين قلم پوشيده، هيچ واكنشي نشان نميدهند. اعضاي محترم مجمع براي رضاي خدا كه هيچ حداقل براي حفظ رتبه و شخصيت خود سئوال كنيد كه چرا بايد در شرايطي كه محمد بنا افتخار بزرگي براي ورزش كشور خريد و يك تنه جور كاروان ما در لندن را كشيد، كنار باشد و داوري از تكواندو بيايد عضو مجمع شود كه در ورزش كشور كمتر نامي از او ديده شده است. بپرسيد چرا نامي از كوروش باقري و رسول خادم نيست؟ بزرگان ورزش كشور لب به سخن بگشاييد از چرايي كنار گذاشتن علي مرادي و تماسي كه با او گرفته شده و خواستهاي كه از او داشتهاند بپرسيد تا عيان شود ملاك انتخاب كسي كه يك ماه است استعفا کرده و قانوناً نميتواند عضو مجمع باشد، چه بوده و آقايان چه تعابيري راجع به ايشان بكار بردهاند؟
مديران محترم! همتي كنيد و بپرسید چرا احسان حدادی افتخار آفرین نیست؟ آقاياني كه هميشه از ناتواني اعزام ورزشكاران سخن ميگوئيد، براي يك بار هم كه شده خواهان ليست سفرهاي برخي اعضاي هيأت اجرايي و مبالغي كه به عنوان هزينه سفر و پاداش دريافت كردهاند، شويد تا ببينيد در اين روزگار نداري فدراسيون ها، پول ها كجا هزينه ميشود و چه كساني بهره ميبرند و چگونه بدون رعايت منزلت مقامي كه دارند به هر سفري ميروند و ورزش كشور را سبك ميكنند.
ورزش به مثابه شهری بی دفاع
قدري احساسي شدم و قلمم تند رفت؛ اما چه كنم كه درد بسيار است. در مجموع ميخواهم بگويم، ورزش ما اگر مي خواهد روي سعادت و نيكبختي را ببيند، چاره اي ندارد بجز آنكه مديراني داشته باشد معتقد به اصول و اهل ايستادن بر سر آن. اگر اينگونه شود و چنين مديراني داشته باشيم، آنگاه ديگر شاهد حضور و تصميم گيري غيرورزشي ها در اين عرصه نخواهيم بود. در واقع گله اصلي را بايد از اهالي ورزش داشت كه چرا با رفتار و گفتار خود فضايي ايجاد مي كنند كه ديگران گمان كنند آنها توان اداره امورات خود را ندارند و بايد حتماً قيمي براي آنها گماشت.
اگر مديري اهل اصول باشد و راه سازش و پنهان كاري با متخلفان را در پيش نگيرد، علاوه برآنكه ريشه فساد خشك مي شود ديگر كسي هم به اين فكر نمي افتد كه شهر بيداروغه است و مي توان به آن وارد شد و هركاري هم كه خواست انجام داد. آري به نظر مي رسد ورزش ما تبديل به شهري بي در و پیکر شده و هر روز از گوشه اي آواز نابه هنجار و اسفبار به گوش مي رسد.
غلامحسین شعبانی (هفته نامه هفته نامه دنیای ورزش)
ورزش و مدیرانی واداده
عجیب آن است که علیرغم تکرار حوادث باز هم عبرت نمی گیریم و همچنان مشکلات ما همان است که بود. دلیل هم کاملا روشن است و هیچ احتیاجی به آسمان و ریسمان بافتن نیست. عده ای با واسطه غیر ورزشی و فقط به خاطر روابط به ورزش می آیند و بعد که شیرینی آن را می چشند و می بینند که چگونه بدون هیچ زحمتی و فقط به خاطر رفاقت ها به چنین مناصبی رسیده اند، دیگر نمی خواهند ار آن دل بکنند. از آن سو هم پاره ای از ورزشی ها که متاسفانه شخصیتی در اندازه مقام خود ندارند، با تعریف های بیجا از این افراد، چنان فضایی ایجاد می کنند که گمان می کنند ناجی های واقعی ورزش هستند و هیچ کس به اندازه آنها کار بلد نیست و دلیل عدم رشد واقعی ورزش ما همانا نبودن حضرات بوده است و بس.
امروز محمود خسرويوفا به تنهايي مقابل برخي نارسائي ها و كجرفتاريها قدعلم كرده و پرده از آنچه در كميته المپيك ميگذشته، برداشته و هر روز حكايت جديدي را مطرح ميكند. اما باز هم دريغ و افسوس كه حمايتي از او شود.
به جد مخالف تقسیم بندی ورزشی و غیر ورزشی در عرصه مدیریت هستم و اعتقاد دارم گاه فردی با کمترین سابقه مدیریت می تواند چنان خدمتی به ورزش کند که افرادی با سابقه بالا نتوانند چنین کنند. پس بحث بر سر ورزشی و غیر ورزشی بودن نیست؛ بلکه سخن بر سر وادادگی برخی اهالی ورزش است که چنان تسلیم تصمیم های درست و نادرست مدیران بیرونی می شوند که گویا هر کاری آن خسرو کند، شیرین است. امروز رنج بزرگ ورزش، حضور چنین مدیرانی است؛ کسانی که ظاهری ورزشی داشته اما دل در گرو قدرتمندان دارند. اینجاست که نمی دانی چه بکنی چرا که مقابل تو نا آشنایان به ورزش نیستند که پیگیری کار را بلد نباشند؛ بلکه دوستانی هستند که راه صلاح را در اطاعت و سکوت مقابل تصمیم های نادرست مدیران می دانند.
آن روز که مدیر توانمندی چون احمد دنيامالي توسط يك مدير غيرورزشي از قايقراني كنار گذاشته شد، چند مدير ورزشي ما اعتراض كردند؟ آن روز كه محمدرضا يزدانيخرم كنار گذاشته شد تا مديري باسابقه نه چندان خوب مديريتي بر سر كار بيايد و چنين بدهي سنگيني را به ورزش اول تحميل كند، چرا كسي سخني نگفت؟ ... حالا امروز محمود خسرويوفا به تنهايي مقابل برخي نارسائي ها و كجرفتاريها قدعلم كرده و پرده از آنچه در كميته المپيك ميگذشته، برداشته و هر روز حكايت جديدي را مطرح ميكند. اما باز هم دريغ و افسوس كه حمايتي از او شود. آنهایی كه تا به مشكلي برميخورند، بلافاصله درد دل نزد خسرويوفا ميبرند و سفرهدل ميگشايند، حالا در اين روزگار او را تنها گذاشته و حداكثر به آفرين گفتن در خفا اكتفا ميكنند. آيا آنچه خسرويوفا ميگويد، سخني شخصي است يا درد جامعه ورزش؟ حتي اگر به شخص مدير متعهدي چون خسرويوفا هم اجحاف شده بود، جامعه ورزش، حق سكوت نداشت؛ چه رسد به اينكه امروز دارد از حقوق كل ورزش دفاع ميكند و از ستمي كه بر آن ميرود سخن ميگويد.
سوال هایی که بی جواب مانده
آيا اگر ساختمان كميته ملي المپيك به قول وزير سابق ورزش، صوري فروخته شده باشد به زيان كل ورزش نميشود؟ آيا اگر انتخابات كميته ملي المپيك مهندسي شود، دود آن به چشم كل ورزش نميرود؟ آيا اگر بخاطر جاهطلبي فردي و معرفيكردن غيرقانوني كسي كه يك ماه است استعفا کرده، كميته ملي المپيك تعليق شود كل ورزش كشور آسيب نميبيند؟ پس آقايان چرا خود را به خواب زده و سكوت پيشه ميكنند؟ آيا مديران ورزشي ما اينگونه ميخواهند از حقوق ورزش دفاع كنند؟ عزيزان بايد چه بر سرمان بيايد تا تكاني به خود بدهيم؟ آيا همين مقدار كه كسي با ما كار نداشته باشد، كافي است. آقايان مديران ورزشي آيا لياقت ورزش ما كه قرار است در آن صداقت و پهلواني حرف اول را بزند، اين است كه فلان آدمي كه با مهر عليزاده ميآيد و با عليآبادي ميماند و جلسه خصوصي با عباسي ميگذارد و حالا هم به كساني متوسل ميشود كه ميدانم و ميداند و هر بار پشت سر كسي سخن ميگويد، مدير آن باشد؟ آيا شأن ورزش ما آن است كه مديري بر بالاي سر يكي از مهمترين پستهاي آن بنشيند كه طي هشت سال گذشته هر چه خواسته كرده و حالا كه آن دولت افول كرده، بازي "كي بود كي بود من نبودم" راه انداخته و سخن از درايت مديران جديد بگوید؟ نه عزيزان چنين نيست. خاطرمان باشد كه شأن هر كسي را خود او تعيين ميكند و احترام امامزاده را بايد متولي آن نگه دارد.
اگر ساختمان كميته به قول وزير سابق ورزش، صوري فروخته شده باشد به زيان كل ورزش نميشود؟ اگر انتخابات كميته مهندسي شود، دود آن به چشم كل ورزش نميرود؟ اگر بخاطر جاهطلبي فردي و معرفيكردن غيرقانوني كسي كه يك ماه است استعفا کرده، كميته تعليق شود كل ورزش آسيب نميبيند؟ پس آقايان چرا خود را به خواب زده و سكوت پيشه ميكنند؟ آيا مديران ورزشي ما اينگونه ميخواهند از حقوق ورزش دفاع كنند؟ ...
متوليان ورزش! سكوت شما و كنارآمدن با مديراني كه نشان دادهاند چگونه براي بقا حاضرند هر چيزي و از جمله منافع و مصالح ملي را زير پا بگذارند، باعث شده اينقدر تنزل كنيم كه هر كسي به خود اجازه دهد راجع به ورزش قضاوت كند. خسرويوفا در نامه اخير خود باز هم سخن از خطر تعليق ميگويد و نميداند حضور آقايان از ابتدا با اين واژه در ورزش عجين شده است. اگر به تعليق فوتبال نگاه كنيد، به دو نام برميخوريد كه همان دو نام حالا در مشكلاتي كه براي كميته ملي المپيك هم پيش آمده حضور دارند. چه بگويم كه متأسفانه نهادهاي نظارتي هم بنا به دلايلي كه بر صاحب اين قلم پوشيده، هيچ واكنشي نشان نميدهند. اعضاي محترم مجمع براي رضاي خدا كه هيچ حداقل براي حفظ رتبه و شخصيت خود سئوال كنيد كه چرا بايد در شرايطي كه محمد بنا افتخار بزرگي براي ورزش كشور خريد و يك تنه جور كاروان ما در لندن را كشيد، كنار باشد و داوري از تكواندو بيايد عضو مجمع شود كه در ورزش كشور كمتر نامي از او ديده شده است. بپرسيد چرا نامي از كوروش باقري و رسول خادم نيست؟ بزرگان ورزش كشور لب به سخن بگشاييد از چرايي كنار گذاشتن علي مرادي و تماسي كه با او گرفته شده و خواستهاي كه از او داشتهاند بپرسيد تا عيان شود ملاك انتخاب كسي كه يك ماه است استعفا کرده و قانوناً نميتواند عضو مجمع باشد، چه بوده و آقايان چه تعابيري راجع به ايشان بكار بردهاند؟
مديران محترم! همتي كنيد و بپرسید چرا احسان حدادی افتخار آفرین نیست؟ آقاياني كه هميشه از ناتواني اعزام ورزشكاران سخن ميگوئيد، براي يك بار هم كه شده خواهان ليست سفرهاي برخي اعضاي هيأت اجرايي و مبالغي كه به عنوان هزينه سفر و پاداش دريافت كردهاند، شويد تا ببينيد در اين روزگار نداري فدراسيون ها، پول ها كجا هزينه ميشود و چه كساني بهره ميبرند و چگونه بدون رعايت منزلت مقامي كه دارند به هر سفري ميروند و ورزش كشور را سبك ميكنند.
ورزش به مثابه شهری بی دفاع
قدري احساسي شدم و قلمم تند رفت؛ اما چه كنم كه درد بسيار است. در مجموع ميخواهم بگويم، ورزش ما اگر مي خواهد روي سعادت و نيكبختي را ببيند، چاره اي ندارد بجز آنكه مديراني داشته باشد معتقد به اصول و اهل ايستادن بر سر آن. اگر اينگونه شود و چنين مديراني داشته باشيم، آنگاه ديگر شاهد حضور و تصميم گيري غيرورزشي ها در اين عرصه نخواهيم بود. در واقع گله اصلي را بايد از اهالي ورزش داشت كه چرا با رفتار و گفتار خود فضايي ايجاد مي كنند كه ديگران گمان كنند آنها توان اداره امورات خود را ندارند و بايد حتماً قيمي براي آنها گماشت.
اگر مديري اهل اصول باشد و راه سازش و پنهان كاري با متخلفان را در پيش نگيرد، علاوه برآنكه ريشه فساد خشك مي شود ديگر كسي هم به اين فكر نمي افتد كه شهر بيداروغه است و مي توان به آن وارد شد و هركاري هم كه خواست انجام داد. آري به نظر مي رسد ورزش ما تبديل به شهري بي در و پیکر شده و هر روز از گوشه اي آواز نابه هنجار و اسفبار به گوش مي رسد.
غلامحسین شعبانی (هفته نامه هفته نامه دنیای ورزش)