اصولا در سالهای پس از شهریور 20، برخورد حاد آرا و اندیشهها، تقابل آشکار مسائل مختلف را پیش آورده بود. از سویی نهضتی مردمی و تجددخواه شکل میگرفت و از سوی دیگر ضدیت مردم با «تجددخواهی» دروغین و درونتهی رضاشاه افرایش مییافت. آل احمد نیز ضمن انعکاس جو مذهبی (که با رفع محدودیتهای «تجددخواهانه» رضاشاه رونقی دوباره یافته بود)، مثلا در داستان «شمع قدی» نمیتواند تعبد متعصبان را گردن نهد. بخصوص که از 1323 عضو حزب توده شده بود و به مسائل دیگری میاندیشید. چنین است که به عنوان تماشاگری که از محیط خود احساس جدایی میکند، در داستانها حضور مییابد (مثلا در «دید و بازدید عید» و «ای لامس سبا»). البته بعدها، خود آل احمد بیگانه بودن نسبت به محیط بومی و سنتی را یکی از مشخصات روشنفکر غربزده میداند.
آنچه آل احمد را به عنوان یک داستاننویس در آن سالها مطرح کرد، پرداختن وی به محیطی بود که تاکنون در داستاننویسی فارسی از درون نشان داده نشده بود. آل احمد که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده بود، تجربههای زیست خود را زمینه نخستین داستانهایش قرار داد و با نظرگاهی مخالف موضع هدایت به محیط مذهبی پرداخت. اگر زادگاه روشنفکری هدایت را اشرافیت بدانیم، خاستگاه روشنفکری آل احمد روحانیت است. او ضمن به سخره گرفتن خشکاندیشیها (در داستانهای «افطار بیموقع»، «وسواس»، «سهتار» و «آفتاب لب بام») میکوشید رابطه خود را با سنتها حفظ کند. این گرایش در «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» - پس از سالهای 40 - منسجمتر میشود و اساس تفکر اجتماعی و ادبی نویسنده را تشکیل میدهد.
تهدیدی که از سوی امپریالیسم متوجه اقتصاد و فرهنگ ایران میشود، او را وامیدارد که به گذشته و سنتها روی آورد. او که هر نوع موضعگیری دیگر را نوعی یاری به غربزدگی میداند، برای مقاومت در مقابل عوارض استعمار، دفاع از سنتها را پیشنهاد میکند، حتا علت شکستهای اجتماعی را در این میداند که «تمام احزاب و روشنفکران با افکار وارداتی به میدان سیاست رفتند... و هیچ کوششی برای... تطبیق آن ایسمها بر شرایط محل نکردند و... با اساس معتقدات سنتی خلق درافتادند.»
اما در نخستین سالهای نویسندگی، سنتگرایی هنوز در تفکر آل احمد عمدگی نیافته است. اوجگیری نهضت مردمی او را به خود جلب میکند. او مانند اغلب قریب به اتفاق نویسندگان ایرانی برخاسته از طبقه بینابینی جامعه است، به همین دلیل، آثارش از دوگانگی روحی عمیقی خبر میدهند. نویسنده ضمن گرایش به شرکت در مسائل اجتماعی، فردگراست، قهرمانان داستانهایش نه تنها در محیط مذهبی بیگانهاند، بلکه در محیط مبارزات اجتماعی هم با دیگران پیوندی احساس نمیکنند (مثلا مهندس در داستان «دره خزانزده» از جمع بیگانه است). در شرایط رشد مبارزه با شیوه خاص خود از ستمهای وارد بر مردم صریحا سخن میگوید و مجموعه داستان «از رنجی که میبریم» (1326) را میآفریند.
«از رنجی که میبریم» یادگار سالهایی است که نویسنده عضو حزبی بود که «انقلابی مینمود و ضداستعمار حرف میزد و مدافع کارگردان و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود» اما با انشعاب آذر 1326، نویسنده از حزبی که «نوعی جهانبینی وارداتی دست دوم را تبلیغ میکرد» جدا میشود و از این مجموعه داستان نیز با لحنی تحقیرآمیز سخن میگوید. زیرا به این نتیجه رسیده است که عقایدی که این داستانها بر مبناشان نوشته شدهاند، نادرست بودهاند.
میرعابدینی در بخش دیگری از کتاب «صد سال داستاننویسی ایران» آورده است: نظریهای که در «غربزدگی» پرورده شده، از نخستین سالهای این دهه مشغله ذهنی نویسنده بوده است. او در تمام آثاری که در فاصله سالهای 48-1333 آفریده، به جستوجو در علتهای شکست سیاسی - اجتماعی همنسلان خود و یافتن راه چاره پرداخته است. آل احمد که با سرخوردگی از حزب توده، از جامعهگرایی بریده بود، به ماجراها و حادثههای دیگری پناه برد که در آنها هم مطلوب خود را نیافت. «اصالت فرد» اگزیستانسیالیستی یک چند پناهگاهی برای او شد، مفهوم «تعهد ادبی» را از سارتر گرفت و جانشین رسالت جامعهگرایانه کرد و سبب تسریع گرایش به نوعی ادبیات پرخاشجو در دهه چهل شد. اما ارادهگرایی اگزیستانسیالیستی را - که «آزادی را قدرت درگیر شدن با عمل و ساختن آینده» میداند - هم تاب نیاورد و در جستوجوی راههای دیگری برآمد.
این منتقد درنهایت از «مدیر مدرسه» به عنوان تحسینشدهترین داستان بلند آل احمد نام میبرد: «مدیر مدرسه» (1337)، داستانی از پایان یافتن سالهای شور و شوق است. روشنفکری که پیشبینیهای آرمانیاش نادرست از کار درآمده و کودتا آخرین توان و امید را از او گرفته است، به دنبال گوشه دنجی میگردد... حالا دیگر همه چیز بر باد رفته و بیهودگی، عمدهترین مشغله ذهنی نسل مدیر گشته است: با تحکیم موقعیت سلطنت، دورهای جایگزین دورهای دیگر میشود.
او خشمگین است. اما به هیچ اقدام آگاهانه اجتماعی باور ندارد و منادی شکست میشود: در «سرگذشت کندوها» زنبورها کوچ میکنند، در «نون والقلم» میرزا اسدالله آرمانی را که به آن دل بسته بود، پوچ مییابد و قلندرها شکست میخورند و در «مدیر مدرسه» مدیر صلای پوچی و از خودبیگانگی سر میدهد.
طنز تلخ پایان کتاب نشاندهنده پیروزی واقعگرایی بر باورهای ذهنی نویسنده است. پایان کتاب نشاندهنده پیروزی واقعگرایی بر باورهای ذهنی نویسنده است. پایان کتاب مغایر با هدف کلی نویسنده است و نشان میدهد که اصلاحات چاره حل مشکلات مطرحشده در کتاب نیست. و همین پیروزی هنرمند بر نظریهپرداز است که از «مدیر مدرسه» اثری خواندنی میسازد؛ اثری ساده با ساختمانی منسجم، شخصیتی زنده و نثری موجز و زیبا.
جلالالدین سادات آل احمد معروف به جلال آل احمد، فرزند سیداحمد حسینی طالقانی دوم آذرماه 1302 در محله سیدنصرالدین از محلههای قدیمی شهر تهران به دنیا آمد و در غروب روز هجدهم شهریورماه سال 1348 در سن 46سالگی در اسالم گیلان درگذشت.
از این نویسنده آثار متعددی به جا مانده است. نفرین زمین، غربزدگی، نون والقلم، زن زیادی، مدیر مدرسه، دید و بازدید، سهتار، از رنجی که میبریم و سنگی بر گوری از جمله این آثارند.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.