اشعار شب هشتم محرم
شهادت
حضرت علی اکبر علیه السلام
***
فروغ ِ چشم من از چشم نيزه ها افتاد
عصايِ پيري من زير دست و پا افتاد
عزيز ِ يوسفِ من چنگ گرگها حس كرد
زبس كه رونق يعقوب ِ قصه ها افتاد
به زخم نيزه اي از روي اسب از پهلو
مرا به خاك جگر گوشه ريخت تا افتاد
كسي كه بين ِ مژه كرده ام بزرگ آيا
چنين ز هم شده پاشيده در عبا افتاد
زدم بهم كف افسوس و زانويم تا خورد
دلم شكسته و در ورطه ي بلا افتاد
نماز ظهر مرا پس اذان نخواهي گفت!؟
گلو بريده لبِ خشك ات از صدا افتاد
ذبيح ِ من! ز برت با خداست برخيزم
به جان ز داغ ِ غمت شعله ي عزا افتاد
نشست چين و چُروكي به رخ كه ميبينم
ترك به ماه جبين تو از قفا افتاد
نه قطعه قطعه فقط... نقطه نقطه ات كردند
تنت به پهنه ي اين دشت تا كجا افتاد
خدا كُنَد كه خطاي نگاهِ من باشد
كه از تمام تنت چند تكه جا افتاد
ميان هلهله و خنده ها كم آوردم
به سانِ محتضري كه ز تن وَ پا افتاد
بلند شو پسرم كه دو چشم نامحرم
به خاكِ چادر ناموس كبريا افتاد
شاعر: گمنام
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.
شاعر