اشعار شب سوم محرم
اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
***
آئینه هستم تاب خاکستر ندارم
پروانه ای هستم که بال و پر ندارم
از دست نامردی به نام تازیانه
یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم
تا اینکه گریان تو باشم در سحر گاه
در چشمهایم آنقدر اختر ندارم
چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا
از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم
می خواستم خون گلویت را بشویم
شرمنده هستم من که آب آور ندارم
بر گوش هایم می گذارم دست خود را
شاید نبینی زینت و زیور ندارم
وقتی نمانده گیسویی روی سر من
کاری دگر باشانه و معجر ندارم
لب می گذارم روی لب هایت پدرجان
تا اینکه جانم را نگیری بر ندارم
شاعر: علی اکبر لطیفیان