يک محقق علوم اسلامي گفت: اگر منصفانه نگاه کنيم، با توجه به شرايط موجود در زمان قيام حسيني، نبايد از نوع رفتار مردم کوفه تعجب کرد؛ بلکه بايد از امثال «حبيب بن مظاهر» تعجب کرد که تا پاي جان ايستاد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، نقش کوفيان در ايجاد و چگونگي سرانجام واقعه عاشوراي حسيني، در طول سده‌هاي اخير بارها عنوان شده است و طي دهه‌هاي اخير، بي‌وفايي و خيانت اين قوم پررنگ‌تر از هميشه از تريبون‌هاي مجامع ديني شنيده مي‌شود. اما اينکه چرا کوفي‌ها رفتار ضد و نقيضي از خود به نمايش مي‌گذاشتند و رفتارشناسي آنها به سختي امکان‌پذير بود به طوري که تصميم‌ها و اعمال آنها قابل پيش‌بيني نبود، موضوع مصاحبه تفصيلي فارس با «سيد حسن فاطمي موحد» محقق علوم انساني و نويسنده مقالات ديني و تاريخ اسلام است که از نظرتان مي‌گذرد.

 

* بي‌وفايي کوفيان در محاق بررسي

فاطمي در پاسخ به اين سؤال که چرا کوفيان نسبت به امام علي(ع)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بي‌وفايي و پيمان‌شکني مي‌کردند؟ مي‌گويد: شنيده‌ها حکايت از آن دارد که آنان مردماني بي‌ايمان، بدذات، دورو و دشمن اهل‌بيت(ع) بودند. از سوي ديگر برخي پژوهش‌گران آنان را از اين امور تبرئه مي‌کنند و بر اين باورند که شرايطي به وجود آمد که آنان قدرت عمل به پيمان خود را نداشتند و عموم مردم وقتي در موقعيت مشابه قرار مي‌گيرند به همين صورت رفتار مي‌کنند. اما مشکل اساسي در شناخت جامعه کوفه، غرض‏ورزي‌ها در ثبت تاريخ آن و عدم دسترسي ما به ريز قضايا است. به عنوان نمونه در تاريخ آمده است که در منزل هاني موقعيتي براي مسلم پيش آمد که مي‏توانست عبيدالله را بکشد اما نکشت. اخبار در اين مورد مضطربند و ما نمي‏دانيم واقع امر چه بوده که مسلم چنين نکرد. آيا مراعات هاني را کرد که دوست نداشت عبيدالله در خانه او کشته شود؟ اگر عبيدالله در حال عيادت کشته مي‏شد، آيا عواطف مردم به نفع او تحريک نمي‏شد؟ آيا خواست به فرموده پيامبر(ص) عمل کند که از ترور نهي کرده بود؟ به هر حال ما نمي‏توانيم قضاوت قطعي در اين زمينه ارائه کنيم.
نمونه ديگر اينکه پس از محاصره کاخ توسط مسلم، چنان مردم از اطراف او پراکنده شدند که هيچ ياري براي او نماند. در حالي که در ميان هم‏پيمانان او، از جان‏گذشتگاني چون حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و ابوثمامه بودند که تا پاي جان، امام را ياري کردند و در کربلا به شهادت رسيدند. از سرنوشت افرادي از اين دست در اين برهه حساس خبري نيست. به هر حال تحليل‌هاي ارائه شده براساس همين خبرهاي اندک و گاه نادرست است. اگر اخبار بيشتر و روشن‏تري از حوادث آن دوران داشتيم، بهتر مي‏توانستيم به تحليل امور بپردازيم.
وي در خصوص پراکندگي جمعيت کوفه در زمان قيام امام حسين (ع) تأکيد مي‌کند: براي دست يافتن به آمار جمعيت کوفه در زمان قيام امام حسين(ع) نمي‏توان به آمارهاي مربوط به سال‌هاي قبل رجوع کرد؛ زيرا پس از شهادت امام علي(ع) وقتي زياد بن ابيه (م 53 ق) از سوي معاويه والي کوفه شد، شيعيان را به شدت تحت فشار قرار داد؛ به گونه‏اي که هيچ شيعه معروف و سرشناسي در عراق باقي نماند. بنابراين براي دست يافتن به تعداد جمعيت کوفه در زمان قيام عاشورا بايد به آمارهاي همان زمان توجه کرد.
وي در ادامه به نامه‌هاي ارسالي از مردم کوفه براي دعوت از امام حسين (ع) اشاره و اظهار مي‌کند: برخي جملات کوفيان در دعوت‏نامه‏ها چنين بود: «انّا معک مائة ألف» ، «أقدم علينا فنحن في مائة ألف» با توجه به اينکه جمعيتي هم طرفدار امام نبودند، مي‏توان حدس زد که جمعيت کوفه ـ اعم از جنگ‌جو و غير جنگ‌جو، زن و مرد و کودک ـ حدود صد و پنجاه هزار نفر بوده است. اينکه در بعضي نقل‌ها آمده است آنها در نامه‏ها نوشته‏اند: «ان لک هاهنا مائة ألف سيف» از جمله مبالغه‏ها يا اشتباه‏ها است و ظاهراً اشاره به جمعيت طرفدار امام دارد؛ زيرا بيشترين آمار در مورد تعداد بيعت‏کنندگان با امام(ع) چهل هزار نفر است.

 

* کوفه، شهر نظامي با مردماني متعصب

فاطمي در ادامه سخنان خود به بافت شهري و موقعيت جغرافيايي کوفه اشاره مي‌کند و مي‌گويد: اين شهر به عنوان شهري نظامي، به دستور عمر در سال 17 هجري ساخته شد و در آن از قبيله‏ها و مکان‌هاي گوناگون و با فرهنگ‌هاي متفاوت گرد آمدند. بنابر اين شهري نوبنياد، فاقد هويت تاريخي و پرخطر بود که ساکنان يک‌دست و هماهنگ نداشت. در کوفه عناصر عرب، فارس، نبط و سرياني زندگي مي‏کردند. قبايل عرب عبارت بودند از: قبيله‏هاي يمني شامل قضاعه، غسان، بجيله، خثعم، کنده، حضرموت، ازد، مذحج، حمير، همدان و نخع. قبايل عدناني شامل دو خاندان تميم و بني‏عصر مي‏شد. برخي از خاندان قبيله‏هاي بني‏بکر عبارت بودند از: بني‏اسد، غطفان، محارب و نمير. قبيله‏هاي عرب ديگر شامل کنانه، جديله، ضبيعه، عبدقيس، تغلب، اياد، طي، ثقيف، عامر و مزينه نيز در اين شهر سکونت داشتند. روح قبيله‏گري در کوفه حاکم بود و هر قبيله در محله‏اي مشخص سکونت داشت و کسي جز هم‏پيمانهاي آنها نمي‏توانست در آنجا ساکن شود؛ چنان‏که هر قبيله داراي مسجد و گورستان مخصوص بود.
وي مي‌افزايد: پيروان اديان مختلف که در کوفه زندگي مي‏کردند، شامل مسلمانان ـ با فرقه‏هاي گوناگون ـ مسيحيان و يهوديان مي‌شدند. تعصبات و حساسيت‌هاي قبيله‏اي، کوفيان را بر آن مي‏داشت تا با مشاهده کوچک‏ترين نفع يا ضرر، تصميم‏گيري کنند تا از قبيله‏هاي ديگر عقب نمانند. به عبارت ديگر تعصبات قبيله‏اي آنان را مردماني عجول ساخته بود که نمي‏توانستند با درايت و تعمق تصميم بگيرند و در نتيجه دچار لغزش‌هاي مهلک مي‏شدند.
اين محقق و پژوهش‌گر ادامه مي‌دهد: تعصبات قبيله‏اي مانع وفاق اجتماعي مي‏شود و اگر وفاقي پديد آيد، شکننده است؛ چرا که همواره بيم تباني برخي عليه برخي ديگر مي‏رود. شهري که داراي ترکيبي ناهماهنگ است، هر آن ممکن است، يک دسته جو حاکم را تغيير دهد و اجتماع را به سمت و سوي ديگر بکشانند.
فاطمي تأکيد مي‌کند: ويژگي ديگر مردمان نظامي و کساني که سلاح در اختيار دارند، سرکشي زودهنگام آنها در برابر هم است و اين امر اختصاص به مردم کوفه ندارد. ابن‏ابي‏الحديد مي‏نويسد: «اواخر حکومت امام علي(ع) در ميان مردم کوفه که قبيله‌هاي متعدد بودند، فساد شده بود. شخصي از محل سکونت قبيله خود به ميان خانه‌هاي قبيله‌اي ديگر مي‌رفت و براي برپا کردن شر، قبيله خود را بلند صدا مي‌زد و مثلاً مي‌گفت: اي نخع، اي کنده. مردم قبيله‌اي که در ميان آنها فرياد مي‌زد، بر سرش مي‌ريختند و او را مي‌زدند. او هم ميان قبيله خود مي‌رفت و از آنها کمک مي‌خواست و در نتيجه به روي هم شمشير مي‌کشيدند و فتنه برپا مي‌شد.» چنين مردماني حتي در مقابل حاکم خود نيز سرکشي مي‏کنند؛ چنان‏که پس از مرگ زياد بن ابيه در سال 53 تا سال 60 پنج بار حاکم کوفه تعويض شد.

 

* عدم مديريت نهضت‏

وي در ادامه به چرايي شکست نهضت ضداموي در کوفه مي‌پردازد و مي‌گويد: اگر جنبش‌هاي مردمي به درستي مديريت و هدايت نشوند در حادثه‌اي ناگهاني و غير منتظره، حرکت آنها کم‏رنگ شده و دچار سردرگمي مي‏شوند و گاه تغيير مسير مي‏دهند. به دليل دوري امام حسين(ع) از کوفه، حضرت نتوانست جنبش را اداره کند و بعضي نيز ضعف مديريت مسلم را احتمال داده‏اند. آنچه عدم توان مديريت مسلم را بعيد مي‏کند اين است که امام پس از رسيدن دعوت‏نامه‏ها و روشن شدن حساسيت امر او را فرستاد. اگر مسلم توان اداره نهضت را نداشت، امام وي را به کوفه نمي‏فرستاد. حتي ورود قدرتمندانه عبيدالله و تهديدهاي او تا هنگام محاصره کاخ، نتوانست مانع فعاليت او شود. قدرت عبيدالله و حوادث پيش‏آمده به گونه‏اي بود که شايد باتدبيرترين افراد توان مقابله با او را نداشتند؛ چنان‏که شبيه اين اتفاق در عصر اميرالمؤمنين(ع) و در آستانه پيروزي در جنگ صفين رخ داد.

 

* خشونت و مديريت عبيدالله‏

وي مي‌گويد: پس از بيعت گسترده کوفيان با مسلم، چند تن از وابستگان حکومت طي نامه‏اي به اطلاع يزيد رساندند که نعمان بن بشير توان اداره شهر را ندارد و از او خواستند که شخصي قوي را به حکومت کوفه بگمارد. حکومت استبدادي يزيد، پشتوانه چند دهه تجربه حاکميت پدر را داشت و در اين مدت مديران در عرصه‏هاي مختلف شناساسي شدند. زماني چنين درخواستي از يزيد شد که اتفاقاتي از قبيل نامه به امام و بيعت گسترده با مسلم رخ داده بود و براي يزيد روشن شد که به چه حاکمي و با چه ويژگي‌هايي نياز دارد. او پس از مشورت با سرجون ـ غلام و کاتب معاويه ـ عبيدالله بن زياد، والي بصره را برگزيد و با حفظ سمت پيشين، ولايت کوفه را نيز به او سپرد.
فاطمي تأکيد مي‌کند: در تحليل عقب‌گرد کوفيان، نبايد زيرکي، قدرت مديريت، رفتارهاي خشن عبيدالله و آشنايي او با کوفه را از نظر دور داشت. چند سال پيش از او پدرش زياد بن ابيه، حاکم کوفه بود و ضربه‏هاي سختي به شيعيان زد. همين‏که عبيدالله وارد شهر شد، در روحيه دعوت‏کنندگان، تأثير منفي گذاشت و به عکس، طرفداران بني‏اميه روحيه گرفتند. سهل‏گيري حاکم پيشين يعني نعمان بن بشير تأثير زيادي در طرفداري پرشور مردم از امام و مسلم داشت.
وي مي‌افزايد: اگر از همان ابتدا عبيدالله حاکم کوفه بود، بعيد است ارسال دعوت‏نامه و حرکت‌هاي انقلابي ديگر رخ مي‏داد. شاهدش آن است که امام علاوه بر فرستادن مسلم به کوفه، سليمان را نيز همراه نامه‏هايي خطاب به برجستگان بصره به اين شهر فرستاد و از آنان نيز دعوت به همکاري کرد. اين امر نشان مي‏دهد که حضرت در اين شهر نيز طرفداراني داشته و اميد به همکاري آنها بوده است. در اين زمان عبيدالله حاکم بصره بود و شهر را به گونه‏اي تحت کنترل داشت که همه اشراف، دريافت نامه را مخفي نگاه داشتند و نتوانستند جنبشي را پديد آوردند و منذر بن جارود از ترس اينکه چنين نامه‏اي نقشه عبيدالله باشد، فرستاده امام را معرفي کرد و عبيدالله او را گردن زد.
وي ادامه مي‌دهد: عبيدالله هنگام ورود به کوفه، دستاري را به صورت بست و به گونه‏اي وارد شد که مردم گمان کردند او امام حسين(ع) است و از او استقبال گرمي کردند. يکي از همراهيانش اعلام کرد که او عبيدالله حاکم جديد است. وقتي مردم اين را دانستند، بسيار محزون شدند. بنا به برخي نقل‌ها مردم با اين تصور که او امام حسين(ع) است، دست و پاي او را مي‏بوسيدند. عبيدالله با اين رفتار، سودهاي متعدد برد؛ از جمله: آشنايي سريع با اوضاع شهر، شناسايي مخالفان، تحقير مردم انقلابي و محفوظ ماندن از تعرض کوفيان. پس از در هم شکستن روحيه مردم، در اولين فرصت با سخنراني تند و تهديدآميز آنها را از عصيان بر حذر داشت.
اين کارشناس تاريخ اسلام در ادامه مي‌افزايد: نمونه ديگر که توان مديريت او را نشان مي‏دهد، اين است که وقتي مسلم، کاخ را به محاصره در آورد، عبيدالله با تبليغات در سطح شهر و از بالاي قصر، پخش شايعه در راه بودن نيروهاي يزيد، ارعاب، برافراشتن پرچم‌هاي امان در شهر و ... توانست يک‌باره قيام را فرو نشاند و با اعدام مسلم و هاني در برابر ديدگان مردم، از آنان زهر چشم بگيرد.
وي مي گويد:‌ شدت عمل ابن زياد تنها نسبت به دشمنان نبود؛ بلکه همين روش را با نزديک‏ترين افرادش نيز پيش گرفت. پس از فرستادن عمر سعد به طرف کربلا به شمر بن ذي‏الجوشن دستور داد که به سوي عمر سعد برود. اگر او از دستور سرپيچي کرد و حاضر به جنگ با امام(ع) نشد، پس از گردن زدن او خود شمر فرماندهي را به عهده بگيرد.
وي ترفندهاي ابن زياد براي تسلط بر اوضاع کوفه را اينگونه برشمرد: تهديد، کشتار فردي و دسته‏جمعي، نيرنگ، کنترل راه‌ها، تبليغات، حبس، جلب نظر اشراف با پرداخت رشوه، به کارگيري جاسوس، دروغ‏پراکني، امان دادن به قيام‏کنندگان در رکاب مسلم، تعيين جايزه جهت همکاري، دستگيري برخي مخالفان، ملزم کردن سران قبايل به معرفي مخالفان يزيد.
فاطمي ادامه داد: در چنين فضاي رعب و وحشت، معمولاً عوام از پيمان‌هاي خود دست مي‏کشند و تنها افراد معدودي باقي مي‏مانند و اين امر اختصاص به کوفيان ندارد. جهت روشن شدن اين امر، توجه به نمونه‏اي از اتفاق مشابه در عصر حاضر مناسب است. در جنگ خليج فارس در سال 1411ق که امريکا به عراق حمله کرد، همين‏که حکومت صدام به ضعف گراييد، مردم عراق عليه او قيام کردند و از علماي وقت دعوت به همکاري کردند و دست کم برخي از آنها رهبري قيام را به عهده گرفتند تا اينکه برخي شهرها را به تصرف خود در آوردند. اما همين‏که مردم در آستانه پيروزي کامل قرار گرفتند، امريکا به صدام اجازه قلع و قمع مردم را داد و صدام به شدت مردم را در هم کوبيد و به سرعت مردم عقب‌‌نشيني کردند و از پيمان‌هاي خود با علما دست برداشتند و چه بسا تعداد زيادي از همين قيام‏کنندگان، جزء سربازان صدام در آمدند. در اين واقعه کسي مردم را متهم به پيمان‏شکني و بي‏وفايي نکرد.
وي با تأکيد به اينکه قضيه کوفه شباهت زيادي به اين واقعه دارد، مي‌گويد: زماني مردم براي امام(ع) دعوت‏نامه نوشتند که حاکم آنها نعمان بن بشير سهل‏گير بود و دست برداشتن مردم از پيمان در زمان حاکميت عبيداللَّه سخت‌گير اتفاق افتاد.

 

* عدم بيعت با شخص مسلم‏

وي در ادامه به تشريح مأموريت مسلم بن عقيل در کوفه مي‌پردازد و مي‌گويد: مأموريت مسلم براي بررسي اوضاع بود تا اگر دعوت‏نامه‏ها جدي است، به اطلاع امام(ع) برساند تا حضرت به طرف کوفه حرکت کند نه اينکه بر ضد عبيدالله قيام کند. مردم به عنوان اينکه مسلم نماينده امام است با او بيعت کردند. وقتي عبيدالله جاسوسي به نام معقل را فرستاد تا مخفي‌گاه مسلم را بيابد، در مسجد از مردم شنيد که مي‌گويند: «مسلم براي حسين(ع) بيعت مي‏گيرد.» به عبارت ديگر کوفيان فرماندهي امام را پذيرفتند نه مسلم. آنان با مسلم پيمان نبستند که هر کاري که از جانب خود انجام داد، ياري‏اش کنند. شايد مسلم همانند پژوهش‌گران امروزي به اشتباه تصور کرد که مردم فرماندهي او را پذيرفته‏اند و به همين دليل بر ضد عبيداللَّه قيام کرد. بنابر اين بعيد نيست يک علت عدم همراهي با مسلم اين امر بوده است. اگر به جاي مسلم، امام در کوفه حاضر شده بود، اوضاع تفاوت مي‏کرد، اگرچه صلاح نبود حضرت پيش از ارسال مسلم، به آنجا برود.
اين پژوهش‌گر ادامه مي‌دهد: البته معلوم نيست قيام مسلم براي سرنگوني عبيدالله بوده است؛ بلکه وقتي خبر دستگيري هاني رسيد، به طرف کاخ عبيدالله حرکت کرد و ظاهر اخبار آن است که هدف او آزاد کردن هاني بوده است. شاهد اين برداشت آن است که وقتي مسلم با انبوه جمعيت کاخ را به محاصره درآورد، سي نگهبان و بيست تن از اشراف در آنجا بودند و به زانو در آوردن اين تعداد کار دشواري نبود. بنابراين مشکل مي‏توان حرکت مسلم را قيام براي براندازي حکومت کوفه خواند و از مردم انتظار همکاري داشت.
وي مي‌افزايد: با ورود عبيدالله به کوفه، عده‏اي روحيه خود را از دست دادند و شکست قيام مسلم، اوضاع را بدتر کرد و مردم به کلي نااميد شدند و حتي به پيمان خود با امام عمل نکردند.

 

* عدم پيش‏بيني آينده‏

فاطمي همچنين با بيان اينکه زماني انقلاب فروکش کرد که يک‌باره مسلم را تنها گذاشتند و پس از آن، هرچه مي‏گذشت عبيدالله نيرومندتر از قبل مي‏شد و سرآغاز ضربه اساسي اينجا بود، اظهار مي‌کند: چه بسا مردم گمان نمي‏کردند ماجرا به شهادت امام و يارانش بينجامد؛ چنان‏که وقتي حر صبح عاشورا به امام پيوست، چنين عرض کرد: «پدر و مادرم فدايت، گمان نمي‏کردم کار به اينجا بينجامد.» با به وجود آمدن فضاي رعب و وحشت در هنگام محاصره کاخ، بعيد نيست عده‏اي از حاميان امام(ع) اقدام زودهنگام در کوفه را موفق نمي‏ديدند و با پراکنده شدن از اطراف مسلم، مي‏خواستند خود را به امام برسانند و در رکاب آن حضرت، به مبارزه ادامه دهند. برخي از اينها چون حبيب بن مظاهر موفق به پيوستن شدند و برخي ديگر به دليل کنترل‌هاي ابن‏زياد موفق نشدند.
وي ادامه مي‌دهد: احتمال ديگر اينکه ممکن است عده‏اي مي‏پنداشتند با کناره‏گيري از قيام و عدم ادامه همکاري با مسلم، حرکت انقلابي فروکش مي‌کند و امام(ع) به مدينه باز مي‏گردد و در فرصت ديگر قيام خواهند کرد. شاهد اين ادعا ندامت آنها پس از واقعه کربلا و قيام به خونخواهي امام حسين(ع) و اصحاب او است.

 

* انگيزه‏هاي دعوت‏

وي همچنين در باره انگيزه‌هاي دعوت از امام حسين (ع) مي‌گويد: شهر بزرگي که ساکنان آن از طوايف و قبيله‏هاي گوناگون و با اعتقادات مختلف تشکيل شده‏ است، مردمش هدف واحدي ندارد. با اين حال برخي اهداف دعوت‏کنندگان که از اخبار به دست مي‏آيد، عبارتند از: تشکيل حکومت عدل اسلامي، باز گرداندن موقعيت سياسي و حکومتي کوفه،‌ رسيدن به مال و جاه، هم‏رنگي با جماعت و همچنين نفاق و ضربه به امام. بايد گفت که در ميان دعوت‏کنندگان برجسته، منافقاني بودند که هدفشان ضربه زدن به امام بود و شايد مي‏خواستند با کشاندن امام به کوفه، او و يارانش را به قتل برسانند تا سدي از برابر يزيد برداشته شود. به همين دليل امام شب عاشورا فرمود: «آنان تنها مي‏خواهند به من دست پيدا کنند. به گمانم نامه‏هاي آنها تنها براي فريبم بود تا به وسيله من به پسر معاويه نزديک شوند.» اين عده در عوض شدن مسير انقلاب سهم زيادي داشتند.

 

* پيشينه حوادث تلخ‏

وي همچنين با يادآوري جريان‌هاي سياسي و نظامي که مردم کوفه در آن دخيل بودند، مي‌گويد: مردم کوفه در حوادث مختلفي چون جنگ‌هاي جمل، صفين و نهروان کشته‏هاي زيادي داده بودند و آثار رواني و ويراني‌هاي اين حوادث هنوز باقي بود. همچنين زياد بن ابيه در سال 50 وقتي حاکم کوفه شد، دوست‏داران اهل بيت (ع) را بسيار آزار داد و آنها را کشت و آواره کرد. اين خاطرات تلخ مي‏توانند از عوامل دوري کوفيان از حوادث خطرناک جدي باشند؛ چرا که آنها مرعوب شاميان بودند و به همين خاطر به هنگام محاصره کاخ عبيدالله همين ‏که شايع شد شاميان در راهند، به سرعت اطراف مسلم را خالي کردند.
وي مي‌افزايد: در حوادث تلخ گذشته، جان‏برکفان واقعي که تنها به شعار بسنده نمي‏کردند، شهيد شده بودند. عده‏اي از آنها در زمان امام علي(ع) به شهادت رسيدند و معاويه پس از شهادت آن حضرت، شيعيان به ويژه ساکنان کوفه را تحت فشار قرار داد. برخي از جان‏برکفان در طول 20 سال به شهادت رسيدند يا از اين شهر به جاهاي ديگر پراکنده شدند. بنابر اين در زمان قيام امام حسين(ع) عده معدودي جان‏برکف باقي ماندند.

 

* حضور کوفيان در لشکر ابن‏زياد

فاطمي در خصوص صحت حضور کوفيان در لشکر ابن زياد اظهار مي‌کند: در تاريخ آمده است که عمر بن سعد در کربلا از عده‏اي از سران قبايل که نامه به امام نوشته بودند، خواست تا نزد حضرت بروند از علت آمدن و هدف او سؤال کنند؛ اما آنها به خاطر نامه‏نگاري‌هايشان حيا کردند و نرفتند. امام حسين(ع) خطاب به دشمن به اين مضمون ندا داد: «اي شبث بن ربعي، اي حجار بن ابجر، اي قيس بن اشعث، اي يزيد بن حارث، مگر براي من نام ننوشتيد که وقت چيدن ميوه فرا رسيده و لشکر تو آماده است و به کوفه بيا؟»
اين کارشناس علوم اسلامي در ادامه در پاسخ به اين سؤال که چرا کوفيان با امام جنگيدند؟! مي‌گويد: جهت پاسخ به اين پرسش توجه به چند نکته اهميت دارد: در ابتدا بايد گفت که نه تنها دليلي نداريم که حضور همه کوفيان در لشکر عمر سعد داوطلبانه بوده، بلکه منابع تاريخي معتبر گواهي مي‏دهند که ابن‏زياد به اجبار مردم را به سپاه خود مي‏کشاند. او در يکي از تهديدهاي خود براي راهي کردن مردم به سوي کربلا چنين گفت: «همه مردان بايد همراه لشکر من حرکت کند. از اين به بعد هر متخلفي را در شهر بيابيم، ذمه ما از او بري مي‏شود.» سپس به چند تن از مأموران خود دستور داد تا در شهر بگردند و آنان را امر به اطاعت و حضور در لشکر کنند و از عاقبت نافرماني بترسانند.
وي مي‌افزايد: ابن زياد به سويد بن عبدالرحمان نقري با همراهي عده‏اي مأموريت داد تا در کوفه بگردند و متخلفان از دستور او را بياورند. آنان مردي شامي را يافتند که براي گرفتن مال‌الارث به کوفه آمده بود. او را نزد ابن‏زياد فرستادند و به دستور او گردنش را زدند. هيچ شخص بالغي در کوفه نماند و همه به عنوان لشکريان ابن‏زياد از شهر خارج شدند. اگرچه اين نقل، مبالغه‌آميز به نظر مي‌رسد، اما حکايت از اوج عقب‌گرد مردم دارد. معقول نيست تا چند روز پيش آنگونه از امام و مسلم حمايت کنند و يکباره بر ضد امام شوند! اين امر به روشني حکايت از اجبار دارد.
وي تصريح مي‌کند: امام حسين(ع) در راه به چند نفر برخورد که از کوفه آمده بودند. وقتي از اوضاع مردم آن شهر پرسيد، مجمّع بن عبدالله جواب داد: «دل‌هاي مردم با تو است؛ اما فردا بر ضد تو شمشير خواهند کشيد.» اين پاسخ مي‏تواند اشاره به اجبار آنها داشته باشد. شاهد ديگر که نشان مي‏دهد عده زيادي از کوفيان به اجبار در لشکر دشمن حضور يافتند، اين است که از هر هزار نفري که از کوفه خارج مي‏شدند، تنها سيصد، چهارصد تن يا کمتر به مقصد مي‏رسيدند و بقيه در ميان راه از لشکر جدا مي‏شدند؛ بلکه مي‏گريختند.
اين محقق علوم اسلامي تأکيد مي‌کند: بنابراين بيشتر کوفيان به اجبار در سپاه عبيدالله حضور يافتند و عده زيادي از آنها موفق شدند در بين راه از سپاه جدا شوند و بقيه‏اي که تا پايان، لشکر دشمن را همراهي کردند، مجوزي براي اين عمل خود نداشتند و از اين جهت مذمومند. البته آن عده‏اي که از سپاه دشمن جدا شدند و توانايي حضور در سپاه امام را داشتند اما خودداري کردند، نيز مذمومند. بنابراين همه کوفيان برضد امام شمشير نکشيدند.
وي ادامه مي‌دهد: همچنين درباره علت حضور کوفيان در لشکر ابن‏زياد مي‌توان اظهار کرد که نه تنها عبيدالله به اجبار مردم را به سپاه خود فرا مي‏خواند؛ بلکه بسيار مراقب بود که کسي به امام ملحق نشود. هنگامي که امام در کربلا بود، حبيب بن مظاهر از عده‏اي از بني اسد خواست تا به ياري حضرت بشتابند و آنان نيز پذيرفتند. وقتي خبر به عمرسعد رسيد، گروهي را فرستاد و مانع پيوستن آنها به امام شدند و بني‏اسد به خانه‏هايشان باز گشتند. در عين حال برخي کوفيان خود را به امام رساندند و به شهادت رسيدند و اگر کنترل‌هاي ابن‏زياد نبود، ظاهراً تعداد پيوستگان به امام، بيش از اينها بود. گذشت که بيشتر کوفيان در نيمه راه از لشکر عبيدالله مي‏گريختند و آماري که از تعداد لشکريان دشمن مي‏دهند، معمولاً يا مبالغه‏آميز است و يا اينکه مربوط به زمان حرکت از کوفه است. بعيد به نظر مي‏رسد که تعداد لشکريان عبيدالله در کربلا به بيش از ده هزار نفر برسد.
وي ادامه مي‌دهد: در ذکر دلايل ديگر مي‌توان اظهار کرد که منافقاني ميان دعوت‏کنندگان بودند و بخشي از همراهيان عمر سعد را اينان تشکيل مي‏دادند. همچنين ممکن است عده‏اي صرفاً از روي ناداني جهت مشاهده ماجرا همراه عمر سعد رفته باشند. اينان نيز خطاکار و مسئولند؛ زيرا کم‏ترين نتيجه اين همراهي، سياهي لشکر شدن به نفع عمر سعد است و تأثير منفي در روحيه طرف مقابل است، اگرچه سپاهيان امام تزلزل‏ناپذير بودند. عده‌اي هم احتمالاً از روي فرصت‌طلبي و براي رفع سوء ظن و جلب منافع شخصي، در لشکر عمر سعد عليه امام(ع) حاضر بودند. و نبايد از اين موضوع چشم‌پوشي کرد که جنگ براي برخي مردمان جنگ‌جو، صرفاً جنبه مادي دارد و هدفشان رسيدن به غنائم است و جنگ آنها پايه اعتقادي ندارد.

 

* مبالغه‌ها و نسبت‌هاي ناروا

وي تأکيد مي‌کند: کوفه شهري شيعه‏نشين شناخته شده و ساکنان آن خدمات ارزشمندي در ترويج تشيع از خود نشان دادند. از سوي ديگر تاريخ قرون اوليه غالباً توسط غيرشيعيان و وابستگان به دستگاه بني‏اميه و بني‏عباس ـ که نسبت به کوفيان نفرت داشتند ـ نوشته شده است. به نظر مي‏رسد در مورد بي‏وفايي کوفيان مبالغه‏هاي زيادي شده است؛ به گونه‏اي که بدون در نظر گرفتن خدمات و رشادت‌هاي آنها، ضرب المثل در بي‏وفايي شدند.
فاطمي ادامه مي‌دهد: در نقلي آمده است که وقتي فرزدق در راه به امام عرض کرد که دل‌هاي کوفيان با حضرت است اما شمشيرهايشان با بني‏اميه، امام فرمود: «اي فرزدق، اينان قومي هستند که از شيطان پيروي مي‏کنند و پيروي از خداي رحمان را ترک کرده‏اند؛ فساد را در زمين اظهار و حدود الهي را ابطال، خمر نوشيدند و اموال فقرا و مساکين را غصب کردند.» نخستين اشکال به اين نقل اين است که چرا امام بايد به دعوت پيروان شيطان، مفسدان في الارض و شراب‏خواران و غاصبان، لبيک گويد؟! امام هرگز دعوت مردماني با اين ويژگي‌ها را نمي‏پذيرد. از سوي ديگر تاريخ، عدم صحت چنين نسبتها به کوفيان را نشان مي‏دهد. در منبع ديگر سخن امام به گونه‏اي ديگر نقل شده که منطقي و جامعه‏شناسانه است: «مردم بنده مالند و دين لق‏لقه زبان آنها است. تا وقتي که دين سبب رونق زندگي آنها است گرد آن را مي‏گيرند؛ اما وقتي با بلا مورد آزمايش قرار مي‏گيرند، دين‏داران کم مي‏شوند.»
وي ادامه مي‌دهد: ويژگي‌هايي که امام(ع) برشمرده مخصوص کوفيان نيست؛ بلکه در مورد عموم مردم صادق است و الف و لام در کلمه «الناس» به معناي «کل» است. از امام سخنان ديگري نيز هنگام خبر گرفتن از فرزدق نقل شده که با اين سخن تنافي ندارند و ممکن است آنها نيز از حضرت صادر شده باشد. از يک طرف تاريخ قرون اوليه غالباً به دست وابستگان به حکومت نوشته شده و از سوي ديگر از عصر صفويه به بعد، به واقعه عاشورا بيشتر به عنوان حادثه‏اي عاطفي و حزن‏زا مي‏نگريستند و چون بي‏وفا نشان دادن کوفيان، سبب تحريک عواطف مي‏شود، به آن بيشتر شاخ و برگ داده‏اند. گذشت که در ميان دعوت‌کنندگان، کساني بوده‌اند که در دعوتشان صادق نبودند؛ اما هنگام اظهار نظر در مورد مردم يک شهر بايد اکثريت و عموم مردم را در نظر گرفت نه عده‌اي خاص.

 

* کوفيان اعمال تعجب‌انگيزي انجام ندادند

اين محقق ادامه مي‌دهد: کم‏انصافي‌ها در معرفي کوفياني که بخش عمده‏اي از آنها شيعه بودند، چنين تصويري را ترسيم کرده که آنان يک روز امام حسين(ع) را براي تشکيل حکومت دعوت کردند و پس از پذيرفتن امام، بدون اينکه اتفاق مهمي افتاده باشد، پشيمان شدند و نه تنها از اطراف مسلم پراکنده شدند، بلکه امام و يارانش را به شهادت رساندند. کوفيان در دعوت از امام و بيعت با مسلم در آن شرايط، رفتاري منطقي از خود نشان دادند؛ اما پيش‏بيني حضور عبيدالله و رفتار خشن او را نمي‏کردند. عمل‌کرد زيرکانه و خشونت‏آميزي که عبيدالله پيش گرفته بود، اگر ديگر جوامع هم به جاي کوفيان بودند، عادتاً همان عقب‏نشيني را مي‏کردند. در شهرهاي ديگر نيز حرکت درخور توجهي در حمايت امام حسين(ع) ديده نشد. در حالي که در کوفه جنبش گسترده‏اي شکل گرفت هرچند به نتيجه نرسيد؛ اما مي‏بينيم بيشترين مذمت‌ها متوجه کوفيان است. بر اساس عوامل ظاهري مي‏توان چنين تحليلي را ارائه داد که اگر عبيدالله نمي‏آمد، نعمان بن بشير توان مقابله با مردم را نداشت و امام با آمدن به کوفه حکومت اسلامي را تشکيل مي‏داد و موفقيت‌هايي نصيب حضرت مي‏شد.
وي ادامه مي‌دهد: به نظر مي‏رسد بخشي از مردم کوفه به جهت عدم همراهي با امام ـ اگر توان پيوستن به حضرت را داشتند ـ به ويژه آنان که در جنگ با امام شرکت کردند، مذمومند؛ اما آنها انسان‌هاي استثنايي و با ويژگي‌هاي منحصر به خود نبودند. شرايطي آنجا حاکم بود که اگر در هر جاي ديگر اين شرايط جمع مي‏شد همين اتفاقات رخ مي‏داد؛ چنان‏که وجوه مشابه زيادي ميان حرکت‌هاي انقلابي کوفيان با حرکت‌هاي انقلابي مردم ديگر ديده مي‏شود. به نظر مي‏رسد آن عده از کوفياني که دعوت‏نامه نوشتند و تحت فشار عبيداللَّه از پيمان خود دست برداشتند و در لشکر عمر سعد نيز حضور نيافتند، هرچند خطاکارند اما بعيد نيست در قيامت مورد شفاعت حضرت اباعبداللَّه الحسين(ع) قرار گيرند. اگر منصفانه نگاه کنيم تعجب از اين افراد نيست؛ بلکه بايد از امثال حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدي تعجب کرد که تا پاي جان ايستادگي کردند.
سيد حسن فاطمي موحد، محقق علوم انساني و نويسنده مقالات ديني و تاريخ اسلام، سخنان خود را اينگونه به اتمام مي‌رساند: در پايان به عنوان مؤيد سخنانم، سخني از مرحوم حجت‏الاسلام دکتر محمدابراهيم آيتي را مي‏آورم که گفت: «قرن‌هاست که بسياري از مردم، اهل کوفه را براي اين بي‏وفايي و پيمان‏شکني ملامت کرده‏اند و چنان‏که به اصحاب و ياران باوفاي امام(ع) درود و سلام فرستاده‏اند، به اينان که روزي وعده نصرت دادند و پيمان فداکاري بستند و روزي هم به روي امام شمشير کشيدند و تا پاي کشتن وي ايستادگي کردند لعنت و نفرين کرده‏اند. اما انصاف اين است که مردم کوفه کاري بر خلاف معمول و عملي که موجب حيرت باشد انجام نداده‏اند و هر دو کارشان بر طريق قاعده بود: هم آن نامه‏ها که نوشتند و هم آن شمشيرها که به روي امام کشيدند.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس