به گزارش مشرق، جهان نوشت: اظهارات زيبا کلام درباره اسفنديار کابينه بار ديگر عيان ساخت که مشايي اساسا نه تنها با اصولگرايي واقعي نسبتي ندارد بلکه مطلوب واقعي اصلاح طلبان است و اين گروه ها همه آنچه که نتوانسته اند با عملکرد خودشان به دست آورند اکنون در يد اسفنديار مي بينند.
مشايي به قدري خط قرمزها را و يا به قول صادق زيبا کلام «تابو ها» را شکسته که اصلاح طلبان را به حاشيه رانده و آنها را بيکار کرده و اکنون طرفداران آنها را به اين نتيجه رسانده که او (مشايي )توانايي کارهايي را دارد که سالهاي سال روياي خام اصلاح طلبان بود که هيچگاه تعبير نشد.
اينکه فردي چون زيبا کلام که خود استاد دانشگاه و تحليل گر سياسي است مشايي را صاحب «تفکر»دانسته که «منفک از دو جريان اصولگرايي و اصلاح طلبي در فضاي سياسي ايران پرورش يافته» از آن جنس گزاره هايي است که از يک استاد دانشگاه و تحليلگر سياسي بعيد به نظر مي رسد.
زيبا کلام البته هنر بسيار دارد و به تعبير يکي از شاگردانش«جايي نمي خوابه که آب زيرش بره»، جهت آب و باد را خوب تشخيص مي دهد و از کاسبي با نام و قلمش ابايي ندارد، زماني به هاشمي مي چسبيد و با او «بدون روتوش» صحبت مي کرد و زماني ديگر يقه براي جاسبي پاره مي کرد که او (جاسبي) طبقه متوسط را افزايش و گسترش داده است.
به تعبير ساده تر هم روانشناسي مخاطب عادي را مي داند و هم رفتارشناسي سياستمداران را، به همين جهت طوري صحبت مي کند که در اين وانفساي روزگار هم ناني به کف آرد و هم اعتباري نزد صاحب قدرت بجويد.
و اکنون انگار قدرت را نزد اسفنديار يافته که اينگونه از حيثيت خودش برايش مايه مي گذارد.اما او اشتباه مي کند.
در صحبت زيبا کلام بيشتر يک ذوق زدگي ونان قرض دادن و تعريف بي جهت کردن مشاهده مي شود تا تحليل درست و منطقي چرا که لااقل به لحاظ معنايي ، هر تفکري بايدداراي ساختارهاي معرفتي و منطقي باشد و بر درکي از هستي پايه نهاده باشد که از انسجام و پيوستگي مفهومي برخوردار باشد حال آنکه گزاره هاي پراکنده رحيم مشايي اساسا فاقد پايه هاي معرفتي عميق در معرفت شناسي، فلسفه قدرت و نظام هاي فکري است.
با ارفاق زياد مي توان گفته هاي مشايي را موزاييک هاي شکسته اي از گوشه و کنار انديشه تلقي کرد و هرگز نمي توان آنرا «تفکر جديدي» دانست زيرا فاقد حقانيت معرفتي و جامعيت کاربردي درسازه ها و ساختارهاي فکري است.
اشتباه است که تابو شکني را به مثابه انديشه ورزي و خردگرايي و تفکر تازه بدانيم چرا که با اين حساب بايد قرآن سوزي کشيش ديوانه آمريکايي را چون در افتادن با تابو هاست نوعي تفکر پنداشت. چنين تفسير و تحليلي از يک استاد دانشگاه ، صرف نظر از اختلاف هاي فکري يا ذوق زدگي ايدئولوژيکي، باعث تعجب کارشناسان سياسي است.
نکته ديگري که زيبا کلام رحيم مشايي را به آن مفتخر کرده اين است که «هم دردي و هم راهي با ملت و علي الخصوص قشر جوان جامعه و همچنين قرائت اسلام بدون خشونت و درگيري بر گرفته از روح واقعي اسلام رحماني از سوي وي، مشايي را ممتاز کرده است».
اينکه مشايي چگونه و چطور با ملت و قشر جوان همدردي کرده بر ما مکشوف نيست و معلوم نيست آقاي زيبا از کدام جوانان و کجا صحبت مي کند که تا حالا کسي از آن خبري نداشته ولي اگر منظور زيبا کلام ديدار مشايي با هديه تهراني و ليلا اوتادي و هنرمنداني از اين سنخ است که اين ديدارها هيچگاه «همدردي» تلقي نشدند چون اين هنرمندان واجد دردهايي نبودند که دل آقاي مشايي يا زيبا کلام را به درد آورد و اگر منظور ديگري مثل تساهل هاي فرهنگي در حجاب و عفاف يا گسترش نوع تازه اي از ليبراليسم پنهان فرهنگي دارند که اين «همدردي» با جوانان نيست بلکه اضافه کردن درد تازه اي بر گرده جوانان است.
اما اينکه رحيم مشايي را قاري«اسلام بدون خشونت » دانستن از آن حرف هايي است که فقط در طبله عطاري چون زيبا کلام پيدا مي شود که پيش از اين محمد خاتمي را با اين عناوين روشنفکرانه مي فريفتند.
آقاي زيبا کلام با رندي هرچه تمام تر به نوعي مشايي را بدون خشونت و احتمالا مخالفينش را خشونت طلب معرفي مي کند تا براي بر کشيدن خودش در دستگاه مشايي سنگ تمام نهاده باشد، چونکه او نيز ديده چگونه عده اي با تملقي کمتر از اين، يک شبه ترقي کرده اند و به مناصب رسيده اند.
پارادايم «خشونت طلب و خشونت ستيز» همان کليد واژه هاي طلايي دوران اصلاحات است که اکنون زيبا کلام به نام اسفنديار سکه مي زند ، حتي اگر از سکه افتاده باشد.
به طور منطقي وقتي کسي قاري اسلام منهاي خشونت معرفي مي شود آنگاه مخالفينش در مظان خشونت گرايي قرار مي گيرند و اين لطف روشنفکرانه اي است که زيبا کلام به مشايي مي کند.
ولي آيا از نظر زيبا کلام اين همه مراجع عظام تقليد و علماي برجسته که با منش ، روش و سبک مشايي مخالفند همه خشونت طلبند و قرائت غير رحماني از اسلام مي دهند و آقاي زيبا کلام و مشايي خشونت گريز و رحماني اند؟! آقاي زيبا کلام از کجا تخصص «اسلام شناسي رحماني» گرفته اند که مراجع و علماي ما از آن بي خبرند؟
اما اينهمه کشش ناگهاني زيبا کلام به مشايي بابت چيست؟
او البته خودش اين را افشا مي کندآنجا که مي گويد:« در آينده سياسي ايران بدون شک نمي توان براي حضور قدرتمند جريان اصلاحات جايي را در نظر گرفت به هر حال فضايي که بعد از انتخابات ايجاد شد نمي توان متصور بود که اصلاح طلبان با قرائت گذشته و به راحتي وارد عرصه سياسي کشور شوند.» واحتملا درست به همين دليل است که زيبا کلام با هوش جهت سنج بادي خود در حال رصد جرياني مثل مشايي است تا بتواند روي ديوارش يادگاري بنويسد!
او انگار جهت باد را تشخيص داده و فهميده با فتنه اي که دوستانش به پا کردند وشعاري که خودش آنرا تحليل تاريخي و جامعه شناختي مي کرد(راي من کو؟) ديگر نمي توان و نمي شود به قدرت بازگشت پس چه بهتر اينکه با کسي همنوا بشود که بتواند به واسطه آن، هم عرض خود ببرد و هم زحمت ديگران بدارد، هم شکاف استراتژيک در بين اصولگرايان ايجاد کند و هم نفع مادي و سياسي خود را تدارک ببيند.
در واقع زيبا کلام با اين کار دو هدف را زده اول با گرايش به مشايي احتمالا از خوان نعمت او برخوردار خواهد شد (چنانکه از هاشمي و جاسبي شد) وديگر اينکه به تعميق فاصله او با ساير اصولگرايان دامن خواهد زد و به تبع چنين شکافي حرارت تنش را بالا خواهد کشيد.
اما اصولگرايان که از ديدگاه زيباکلام به سه گانه اصولگرايان واقعي ، سنتي و مدرن تقسيم شده اند بر خلاف نظر او هيچکدام سرسازشي با ساختار شکني ها و عقايد التقاطي مشايي ندارند و آنرا انحراف قطعي و حتمي مي دانند چرا که در دامنه انتقاد از مشايي فرقي بين علي مطهري و حميد رسايي نيست و مشخص نيست زيبا کلام چطور چنين حکم نادرستي داده است.
اينکه طيفي يا گروهي از اصلاح طلبان سابق به مشايي گرايش پيدا کنند نه بعيد است ونه عجيب چرا که امثال زيبا کلام که از تابوشکني لذت مي برند خواهان پيش قراولي از اين دست هستند تا بتوانند در کنف حمايت او خودشان هم بهره اي از اين خرمن ببرند.
همان طوري که پيش بيني مي شد مشايي دقيقا راهي را مي رود که اصلاح طلبان رفتند و شکست خوردند وبه همين دليل تعدادي از قافله شکست خوردگان اصلاحات که خام دستانه به او مي نگرند از پي او روان شده اند و آنچه را در سران فتنه نيافتند در او مي جويند.
اما آزموده را آزمودن خطاست حتي اگر اسفنديار کابينه يا تحليلگر حزب باد باشي.