گروه بینالملل مشرق - پایگاه خبری العهد نوشت: پیامهای سیاسی بین ایران و آمریکا که در سازمان ملل متحد شاهد آن بودیم، اتفاقی مقطعی نبود؛ بلکه در پی پیامهای متقابلی صورت گرفت که پیشتر در راستای سفر سلطان قابوس شاه عمان میان دو طرف رد و بدل شده بود.
جفری فلتمن سفیر سابق آمریکا در لبنان و معاون بان کی مون نیز در سفر خود به تهران پیام های متقابلی را منتقل کرد. از سوی دیگر پیشتر نیز آمریکا پیامهای مختلفی را به ایران مخابره کرده و در آن بر آمادگی خود برای گفتگو با تهران اعلام کرده بود، آیت الله العظمی سید علی خامنهای مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران نیز در یکی از سخنرانیهای خود در سال جاری تاکید کرد که آمریکاییها پیامهایی را با راه های مختلف به تهران مخابره کرده و در آن اعلام کردهاند که حاضرند با ایران در مورد برنامه هستهای این کشور مذاکره کنند. آنها اعلام کرده بودند آمادگی دارند در کنار مذاکره ایران با 1+5 مذاکره دو جانبهای را نیز با ایران ترتیب دهند. رهبر معطم انقلاب اسلامی در عین حل تاکید کردند که به اینگونه مذاکرات خوشبین نیستند، اما در عین حال مخالفتی با آن ندارند.
این اولین بار نیست که ایرانیها و آمریکاییها دیدارهای دو جانبهای را انجام میدهند، ایران پیشتر با شرکت در کنفرانس بون در مورد افغانستان که در تاریخ اکتبر سال 2001 انجام شد، در سطح معاونان وزرای خارجه با آمریکا دیداری داشت؛ همچنین مذاکراتی نیز بین سفرای دو کشور در عراق در سال 2007 انجام شده است. بنابراین در مورد اصل این حادثه اقدام شگفتآوری روی نداده است؛ اما در مورد زمانبندی و نحوه اجرای این مذاکرات مسایل زیادی مطرح است:
اول: تبریکهای متقابل در سایه فضای پرتنش میان دو طرف در شرایطی روی داد که منطقه در آستانه جنگی فراگیر قرار داشت که در پی ادعای غرب در مورد استفاده از سلاحهای شیمیایی از سوی دولت سوریه آغاز شده بود، از سوی دیگر واشنگتن در اتهامزنی به دولت سوریه عجله داشت و آمادگی کامل خود را نیز برای حمله مستقیم به این کشور اعلام کرده بود.
همه چیز نشان از بروز جنگی قطعی میداد، دست کم در مواضع آمریکا و باراک اوباما عقبنشینی دیده نمی شد و باب راهکارهای دیپلماتیک با ایران نیز بسته شده بود، در این شرایط بود که ناگهان عربستان سعودی و رژیم اسرائیل غافلگیر شدند، چرا که آنها روی راهکار نظامی در منطقه بویژه علیه ایران حساب باز کرده بودند.
مبانی سیاستگذاری آمریکا علیه ایران
دوم: استراتژی آمریکا در تقابل با ایران مبتنی بر محورهایی است که مهمترین آنها عبارتند از:
الف: حذف یا تضعیف مراکز قدرت و نفوذ ایران در منطقه بویژه در عراق؛ سوریه، لبنان و فلسطین.
هدف غیر مستقیم از تحریک مذاکرات فلسطینی اسرائیلی نیز گرفتن این برگه است، چرا که آمریکاییها و اسرائیلی و رژیمهای عربی معتقدند این موضوع نقش منطقهای ایران را بویژه در حمایت از مقاومت فلسطین و اصرار بر نامشروع بودن رژیم صهیونیستی تضعیف میکند. مسلم است که این موضوع یکی از اهداف اصلی جنگ کنونی در سوریه و هدف قرار دادن حزب الله در لبنان و اوضاع سیاسی کنونی در عراق نیز به شمار میرود و تضعیف قدرت و نفوذ ایران در ورای تمامی این اقدامات قرار دارد.
ب: تغییر نوک پیکان درگیریها در منطقه از اسرائیل به سمت ایران. این اتفاق با تکیه بر تغییر درگیریهای سیاسی به درگیریهایی مذهبی با ایران قابل اجراست، در همین راستا شعار ابزارها و مزدوران آمریکایی از جمله سازمانها و رژیمهای خلیجی نیز این است که ایران دشمن آنهاست، نه اسرائیل.
ج: تلاش برای به کار گیری شرایط جهان غرب بویژه در محورهای سیاسی و اسلامی برای پیشبرد استراتژی کنترل و تضعیف ایران.
د: ایجاد جنگ بیامان امنیتی، دیپلماتیک، اطلاعرسانی و اقتصادی علیه ایران برای تضعیف و آزار دادن این کشور از داخل. این راهبرد مرکب در حقیقت به عنوان جایگزین یا جبرانی برای شکست مستقیم در جنگ 2006 لبنان و در جنگ سال 2008 در غزه و علیه مقاومت فلسطین دنبال میشود و علت دیگر آن این است که قدرت آمریکا برای آغاز جنگهای مستقیم و جدید در منطقه دیگر تضعیف شده است.
به طور خلاصه میتوان گفت که هدف اصلی آمریکا از این ایستادگی شامل هدف حداکثری است که در براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از داخل ایران است و هدف حداقلی آن نیز کشاندن ایران به پای میز مذاکرات است.
عوامل تحمیل همگرایی با ایران به واشنگتن
سوم: سومین نکتهای که در مورد مذاکرات می توان به آن اشاره کرد، این است که این راهبرد با برخی موانع ذاتی و موضوعی مواجه شد که مانع از دادن نتیجههای مطلوب از آنها برای صاحبان آن شده است.
مهمترین موانع و چالشهای این مذاکرات عبارتند از:
الف: آمریکا خود در مورد اولویتهای داخلی و خارجی خود مردد شده، این کشور خود در بحران مالی و اقتصادی غرق است که بر دولت اوباما فشار زیادی وارد میکند، در همین راستا ورود به جنگی جدید در منطقه میتواند برای اقتصادی اروپا در وهله اول و اقتصاد آمریکا در درجه دوم ویرانگر باشد.
علاوه بر اینها مشکلات جدید و بویژه مقابله با چالشهای جدید در منطقه نیز از کنترل آمریکا خارج شده و واشنگتن را در حالتی از تردید گسترده قرار داده است، نمونه این چالش ها را در مصر میتوان دید، علاوه بر اینکه آمریکا در سال آینده به دنبال عقب نشینی از افغانستان نیز هست.
ب: شکست محاسبات آمریکا و هم پیمانان این کشور از دیگر مشکلات واشنگتن است، آنها در این محاسبات روی تضعیف ایران و ساکت کردن آن حساب ویژهای باز کرده بودند. ائتلاف آمریکا با اخوانیها خیلی زود در پی شکست این گروه از دولت سوریه به هم ریخت و سوریه موفق شد با پایداری خود ابتکار عمل را به نفع خود در دست گیرد و نتایج را به نفع خود رقم بزند. حزب الله لبنان نیز مقاومت کرده و نقش منطقهای خود را به صورت بیسابقهای افزایش داد. جنگهای امنیتی در عراق نیز تاکنون موفق به تغییر موازنه قدرت در این کشور نشده و بازی شعله ور کردن درگیریهای فرقه ای با تکیه بر قدرتهای تکفیری و تروریستی در سوریه همچنان دنبال میشود، البته این طرح برای مجریان آن نیز خطرات زیادی دارد که از آن در امان نخواهند بود.
ج: پایداری و ثبات ایران و اصرار آن بر مقابله با این طرحها و مبارزه با دشمن در مناطق مختلف و حتی پشت جبهههای آنها باعث موفقیت ایران شده است. ایران همچنین موفق شده شکافهای داخلی خود را مسدود کند و اوضاع متمرکز و همگرایانه بیسابقهای را از طریق انتخابات ریاست جمهوری برای خود ایجاد کند، انتخاباتی که دکتر حسن روحانی را به سمت ریاست جمهوری در این کشور رساند. ایران همچنین موفق شد تهدیدات علیه خود را به فرصت تبدیل کند و فرصتهای تازهای نیز برای خود ایجاد کرد، ایرانی ها در پیشبرد روند توسعه علمی و تکنولوژیکی نیز موفق بودند.
د: نقش روسیه با حمایت چین و گروه بریکس افزایش پیدا کرد؛ مسکو به دنبال برابری در عرصه جهانی است و دستاوردهای دیگر نیز نشان از ایجاد تشکیلات اقتصادی و سیاسی بینالمللی و منطقهای دارد که قدرت رقابت و ورود به درگیری با غرب و بویژه آمریکا را دارد.
ه: اختلافات بین دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی در چندین نقطه خود را نشان داده است، از جمله برنامه هستهای ایران و بحرانهای فلسطین و سوریه. روابط با اخوان المسلمین نیز یکی از ابعاد این اختلافات است.
تمام شاخصهای فوق واشنگتن را مجبور کرد که به دنبال همگرایی با ایران باشد و سعی کند این کشور را مجبور کند که زمان برای سازش با یکدیگر با آغاز بررسیهای پرونده هستهای ایران فرا رسیده است.
آیا مذاکره با آمریکا به نفع ایران است؟
در مقابل ایران نیز حجم واقعی تهدیدات پیرامونی را درک کرده و از خطرات موجود در منطقه در پی ورود احتمالی در جنگ مذهبی ویرانگر و از بین رفتن مناسبات میان کشورهای و حذف آرمانهای منطقهای از جمله آرمان فلسطین از اولویتهای کشورها آگاهی دارد. ایرانیها همچنین محتوای جنگهای کنونی در محیط استراتژیک منطقه را می شناسند و اعتقاد دارند که زمان کنونی بهترین زمان برای پاسخ دادن به پیامهای آمریکاست. ایران منافع راهبردی در رد هر حمله احتمالی در منطقه و ایجاد فضای متناسب با خاموش کردن آتش جنگ در منطقه و رد فضای تولید جنگ مذهبی و تکفیری دارد.
مذاکرات در لبه تیغ
به طور خلاصه میتوان گفت منافع مشترک بین دو کشور کم نیست، بویژه اینکه آمریکا نیز از جنگ میترسد و نمیخواهد در این شرایط گرفتار شود؛ بویژه اینکه نگرانی کشور در مقابل تروریسم همچنان ادامه دارد.
به همین علت است که برای همگرایی باید از نقطه آغاز شروع کرد و نقطه آغاز همان برنامه هستهای ایران است که رسیدن به نتیجه در آن سادهتر است، چرا که پیچیدگی های موجود در این پرونده، حاصل تلاشهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در ارتباط دادن این پرونده با سایر پروندهها بویژه موضوع مقاومت منطقه و آرمان فلسطین بوده و حل و فصل انفرادی این پرونده کار سختی نیست.
بحران سوریه نیز در روند خاص خود قرار دارد و تلاشهای دیپلماتیک ویژه در این راستا ادامه دارد، میز مذاکرات خاصی نیز در این رابطه وجود دارد، سایر پروندهها نیز در پی بحرانهای موجود دچار نوعی تردید در مورد راه حل ادامه آن است.
تمامی این موارد فرصتی طلایی است تا موضوع برنامه هستهای ایران پشت سر گذاشته شود و موانع و چالشهای مقابل آن از بین برود، البته این در حالی است که آمریکا انگیزههای واقعی برای این کار داشته باشد. به هر حال ماههای آینده میتواند ماهیت واقعی روند این مذاکرات را نشان دهد و اوضاع کلی منطقه را نیز ترسیم کند.
البته روند تحولات این خط آسان نخواهد بود و اگر قرار باشد مسیر خود را ادامه دهد، این مسیر در گذرگاهی از آتش خواهد بود و خسارت بینندگان از این روند تا حد امکان به دنبال شعلهور کردن آتش یا از بین بردن این روند خواهند بود، این چیزی است که باید به آن توجه کرد.
جفری فلتمن سفیر سابق آمریکا در لبنان و معاون بان کی مون نیز در سفر خود به تهران پیام های متقابلی را منتقل کرد. از سوی دیگر پیشتر نیز آمریکا پیامهای مختلفی را به ایران مخابره کرده و در آن بر آمادگی خود برای گفتگو با تهران اعلام کرده بود، آیت الله العظمی سید علی خامنهای مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران نیز در یکی از سخنرانیهای خود در سال جاری تاکید کرد که آمریکاییها پیامهایی را با راه های مختلف به تهران مخابره کرده و در آن اعلام کردهاند که حاضرند با ایران در مورد برنامه هستهای این کشور مذاکره کنند. آنها اعلام کرده بودند آمادگی دارند در کنار مذاکره ایران با 1+5 مذاکره دو جانبهای را نیز با ایران ترتیب دهند. رهبر معطم انقلاب اسلامی در عین حل تاکید کردند که به اینگونه مذاکرات خوشبین نیستند، اما در عین حال مخالفتی با آن ندارند.
این اولین بار نیست که ایرانیها و آمریکاییها دیدارهای دو جانبهای را انجام میدهند، ایران پیشتر با شرکت در کنفرانس بون در مورد افغانستان که در تاریخ اکتبر سال 2001 انجام شد، در سطح معاونان وزرای خارجه با آمریکا دیداری داشت؛ همچنین مذاکراتی نیز بین سفرای دو کشور در عراق در سال 2007 انجام شده است. بنابراین در مورد اصل این حادثه اقدام شگفتآوری روی نداده است؛ اما در مورد زمانبندی و نحوه اجرای این مذاکرات مسایل زیادی مطرح است:
اول: تبریکهای متقابل در سایه فضای پرتنش میان دو طرف در شرایطی روی داد که منطقه در آستانه جنگی فراگیر قرار داشت که در پی ادعای غرب در مورد استفاده از سلاحهای شیمیایی از سوی دولت سوریه آغاز شده بود، از سوی دیگر واشنگتن در اتهامزنی به دولت سوریه عجله داشت و آمادگی کامل خود را نیز برای حمله مستقیم به این کشور اعلام کرده بود.
همه چیز نشان از بروز جنگی قطعی میداد، دست کم در مواضع آمریکا و باراک اوباما عقبنشینی دیده نمی شد و باب راهکارهای دیپلماتیک با ایران نیز بسته شده بود، در این شرایط بود که ناگهان عربستان سعودی و رژیم اسرائیل غافلگیر شدند، چرا که آنها روی راهکار نظامی در منطقه بویژه علیه ایران حساب باز کرده بودند.
مبانی سیاستگذاری آمریکا علیه ایران
دوم: استراتژی آمریکا در تقابل با ایران مبتنی بر محورهایی است که مهمترین آنها عبارتند از:
الف: حذف یا تضعیف مراکز قدرت و نفوذ ایران در منطقه بویژه در عراق؛ سوریه، لبنان و فلسطین.
هدف غیر مستقیم از تحریک مذاکرات فلسطینی اسرائیلی نیز گرفتن این برگه است، چرا که آمریکاییها و اسرائیلی و رژیمهای عربی معتقدند این موضوع نقش منطقهای ایران را بویژه در حمایت از مقاومت فلسطین و اصرار بر نامشروع بودن رژیم صهیونیستی تضعیف میکند. مسلم است که این موضوع یکی از اهداف اصلی جنگ کنونی در سوریه و هدف قرار دادن حزب الله در لبنان و اوضاع سیاسی کنونی در عراق نیز به شمار میرود و تضعیف قدرت و نفوذ ایران در ورای تمامی این اقدامات قرار دارد.
ب: تغییر نوک پیکان درگیریها در منطقه از اسرائیل به سمت ایران. این اتفاق با تکیه بر تغییر درگیریهای سیاسی به درگیریهایی مذهبی با ایران قابل اجراست، در همین راستا شعار ابزارها و مزدوران آمریکایی از جمله سازمانها و رژیمهای خلیجی نیز این است که ایران دشمن آنهاست، نه اسرائیل.
ج: تلاش برای به کار گیری شرایط جهان غرب بویژه در محورهای سیاسی و اسلامی برای پیشبرد استراتژی کنترل و تضعیف ایران.
د: ایجاد جنگ بیامان امنیتی، دیپلماتیک، اطلاعرسانی و اقتصادی علیه ایران برای تضعیف و آزار دادن این کشور از داخل. این راهبرد مرکب در حقیقت به عنوان جایگزین یا جبرانی برای شکست مستقیم در جنگ 2006 لبنان و در جنگ سال 2008 در غزه و علیه مقاومت فلسطین دنبال میشود و علت دیگر آن این است که قدرت آمریکا برای آغاز جنگهای مستقیم و جدید در منطقه دیگر تضعیف شده است.
به طور خلاصه میتوان گفت که هدف اصلی آمریکا از این ایستادگی شامل هدف حداکثری است که در براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از داخل ایران است و هدف حداقلی آن نیز کشاندن ایران به پای میز مذاکرات است.
سوم: سومین نکتهای که در مورد مذاکرات می توان به آن اشاره کرد، این است که این راهبرد با برخی موانع ذاتی و موضوعی مواجه شد که مانع از دادن نتیجههای مطلوب از آنها برای صاحبان آن شده است.
مهمترین موانع و چالشهای این مذاکرات عبارتند از:
الف: آمریکا خود در مورد اولویتهای داخلی و خارجی خود مردد شده، این کشور خود در بحران مالی و اقتصادی غرق است که بر دولت اوباما فشار زیادی وارد میکند، در همین راستا ورود به جنگی جدید در منطقه میتواند برای اقتصادی اروپا در وهله اول و اقتصاد آمریکا در درجه دوم ویرانگر باشد.
علاوه بر اینها مشکلات جدید و بویژه مقابله با چالشهای جدید در منطقه نیز از کنترل آمریکا خارج شده و واشنگتن را در حالتی از تردید گسترده قرار داده است، نمونه این چالش ها را در مصر میتوان دید، علاوه بر اینکه آمریکا در سال آینده به دنبال عقب نشینی از افغانستان نیز هست.
ب: شکست محاسبات آمریکا و هم پیمانان این کشور از دیگر مشکلات واشنگتن است، آنها در این محاسبات روی تضعیف ایران و ساکت کردن آن حساب ویژهای باز کرده بودند. ائتلاف آمریکا با اخوانیها خیلی زود در پی شکست این گروه از دولت سوریه به هم ریخت و سوریه موفق شد با پایداری خود ابتکار عمل را به نفع خود در دست گیرد و نتایج را به نفع خود رقم بزند. حزب الله لبنان نیز مقاومت کرده و نقش منطقهای خود را به صورت بیسابقهای افزایش داد. جنگهای امنیتی در عراق نیز تاکنون موفق به تغییر موازنه قدرت در این کشور نشده و بازی شعله ور کردن درگیریهای فرقه ای با تکیه بر قدرتهای تکفیری و تروریستی در سوریه همچنان دنبال میشود، البته این طرح برای مجریان آن نیز خطرات زیادی دارد که از آن در امان نخواهند بود.
ج: پایداری و ثبات ایران و اصرار آن بر مقابله با این طرحها و مبارزه با دشمن در مناطق مختلف و حتی پشت جبهههای آنها باعث موفقیت ایران شده است. ایران همچنین موفق شده شکافهای داخلی خود را مسدود کند و اوضاع متمرکز و همگرایانه بیسابقهای را از طریق انتخابات ریاست جمهوری برای خود ایجاد کند، انتخاباتی که دکتر حسن روحانی را به سمت ریاست جمهوری در این کشور رساند. ایران همچنین موفق شد تهدیدات علیه خود را به فرصت تبدیل کند و فرصتهای تازهای نیز برای خود ایجاد کرد، ایرانی ها در پیشبرد روند توسعه علمی و تکنولوژیکی نیز موفق بودند.
د: نقش روسیه با حمایت چین و گروه بریکس افزایش پیدا کرد؛ مسکو به دنبال برابری در عرصه جهانی است و دستاوردهای دیگر نیز نشان از ایجاد تشکیلات اقتصادی و سیاسی بینالمللی و منطقهای دارد که قدرت رقابت و ورود به درگیری با غرب و بویژه آمریکا را دارد.
ه: اختلافات بین دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی در چندین نقطه خود را نشان داده است، از جمله برنامه هستهای ایران و بحرانهای فلسطین و سوریه. روابط با اخوان المسلمین نیز یکی از ابعاد این اختلافات است.
تمام شاخصهای فوق واشنگتن را مجبور کرد که به دنبال همگرایی با ایران باشد و سعی کند این کشور را مجبور کند که زمان برای سازش با یکدیگر با آغاز بررسیهای پرونده هستهای ایران فرا رسیده است.
آیا مذاکره با آمریکا به نفع ایران است؟
در مقابل ایران نیز حجم واقعی تهدیدات پیرامونی را درک کرده و از خطرات موجود در منطقه در پی ورود احتمالی در جنگ مذهبی ویرانگر و از بین رفتن مناسبات میان کشورهای و حذف آرمانهای منطقهای از جمله آرمان فلسطین از اولویتهای کشورها آگاهی دارد. ایرانیها همچنین محتوای جنگهای کنونی در محیط استراتژیک منطقه را می شناسند و اعتقاد دارند که زمان کنونی بهترین زمان برای پاسخ دادن به پیامهای آمریکاست. ایران منافع راهبردی در رد هر حمله احتمالی در منطقه و ایجاد فضای متناسب با خاموش کردن آتش جنگ در منطقه و رد فضای تولید جنگ مذهبی و تکفیری دارد.
مذاکرات در لبه تیغ
به طور خلاصه میتوان گفت منافع مشترک بین دو کشور کم نیست، بویژه اینکه آمریکا نیز از جنگ میترسد و نمیخواهد در این شرایط گرفتار شود؛ بویژه اینکه نگرانی کشور در مقابل تروریسم همچنان ادامه دارد.
به همین علت است که برای همگرایی باید از نقطه آغاز شروع کرد و نقطه آغاز همان برنامه هستهای ایران است که رسیدن به نتیجه در آن سادهتر است، چرا که پیچیدگی های موجود در این پرونده، حاصل تلاشهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در ارتباط دادن این پرونده با سایر پروندهها بویژه موضوع مقاومت منطقه و آرمان فلسطین بوده و حل و فصل انفرادی این پرونده کار سختی نیست.
بحران سوریه نیز در روند خاص خود قرار دارد و تلاشهای دیپلماتیک ویژه در این راستا ادامه دارد، میز مذاکرات خاصی نیز در این رابطه وجود دارد، سایر پروندهها نیز در پی بحرانهای موجود دچار نوعی تردید در مورد راه حل ادامه آن است.
تمامی این موارد فرصتی طلایی است تا موضوع برنامه هستهای ایران پشت سر گذاشته شود و موانع و چالشهای مقابل آن از بین برود، البته این در حالی است که آمریکا انگیزههای واقعی برای این کار داشته باشد. به هر حال ماههای آینده میتواند ماهیت واقعی روند این مذاکرات را نشان دهد و اوضاع کلی منطقه را نیز ترسیم کند.
البته روند تحولات این خط آسان نخواهد بود و اگر قرار باشد مسیر خود را ادامه دهد، این مسیر در گذرگاهی از آتش خواهد بود و خسارت بینندگان از این روند تا حد امکان به دنبال شعلهور کردن آتش یا از بین بردن این روند خواهند بود، این چیزی است که باید به آن توجه کرد.