به گزارش گروه فرهنگی مشرق، قطعا يكي از تاثيرگذارترين و عجيبترين جملاتي كه از امام به يادگار مانده، عبارتي است كه او درباره وصيتنامه شهدا بيان داشته است: «اين وصيتنامه هايى كه اين عزيزان مينويسند مطالعه كنيد. پنجاه سال عبادت كرديد، و خدا قبول كند، يك روز هم يكى از اين وصيتنامه ها را بگيريد و مطالعه كنيد و تفكر كنيد.»
واقعاً جمله عجيبي است. شايد اولين كسي هم كه به اين توصيه عمل كرده باشد رهبر معظم انقلاب باشد. حضرت آيت الله خامنهاي در 27 شهريور 1370 چنين ميفرمايند:
«اين وصيتنامههايى كه امام مىفرمودند بخوانيد، من به اين توصيهى ايشان خيلى عمل كردهام. هرچه از وصيتنامههاى همين بچهها به دستم رسيده - يك فتوكپى، يك جزوه - غالباً من اينها را خواندهام؛ چيزهاى عجيبى است. ماها واقعاً از اين وصيتنامهها درس مىگيريم. اينجا معلوم مىشود كه درس و علم و علم الهى، بيش از آنچه كه به ظواهر و قالبهاى رسمى وابسته باشد، به حكمت معنوى - كه ناشى از نورانيت الهى است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده مىشود، اما هر كلمهاش براى من و امثال من، يك درس و يك راهگشاست و من خودم خيلى استفاده كردهام.»
با اين وصف عجيب نيست اگر سالها بعد كتابي با عنوان زيباي «پنجاه سال عبادت» آماده شود و 50 وصيتنامه برگزيده را منتشر كند.
اين كتاب توسط «گروه فرهنگي شهيدابراهيم هادي» تاليف و توسط نشر امينان روانه كتابفروشيها شده است. غالب كتابهاي تاليف شده توسط اين گروه توانستهاند موجي در جريان كتابهاي دفع مقدس ايجاد كنند و اين كتاب هم از اين قاعده مستثني نيست. وصيتنامههاي انتخاب شده براي اين كتاب اگرچه غالبا از شهداي نه چندان معروف انتخاب شدهاند اما انسان باور نميكند كه نوجوان يا جواني با آن سنين كم چنين جملاتي را نوشته باشد.
توسل این شهدا به حضرت زهرا (س) بهانهای شده است تا وصیت این بانوی بزرگوار مقدمهای بر این کتاب شود؛ سه وصیتنامه از شهدای حزب الله لبنان، نظیر «سید هادی نصرالله» و ۴۷ وصیتنامه شهدای ایران مانند «دکتر مصطفی چمران»، «محمد جهان آرا» و «حجتالاسلام مصطفی ردانیپور» در ادامهی این کتاب آمده است.
«پنجاه سال عبادت» از زمان انتشار كه بيش از يكسال از آن ميگذرد مورد استقبال قرار گرفته است اما اگر هنوز آن را نخواندهايد مطمئن باشيد كه يك كتاب فوق العاده را از دست دادهايد. بنابراين مطالعه آن ميتوان يكي از گزينههاي اولويتدار شما در هفته دفاع مقدس باشد؛ شك نكنيد.
بريدهاي از كتاب
براي اينكه بدانيد در اين كتاب قرار است وصيتنامه چه افرادي را بخوانيد بد نيست بخشي از مقدمه كتاب بر وصيتنامه شهيد حسين عالي را با هم بخوانيم. روايتي كه يكي از نزديكترين دوستان اين شهيد از يكي از همراهيهايش با وي تعريف ميكند، به تنهايي برا شناخت قدر و منزلت اين شهيد و به تبع وصيتنامه وي كافي است. شايد امام هم همينها را ميدانست كه پنجاه سال عبادت را در يك كفه ترازو گذاشت و اين وصيتنامهها را در كفهاي ديگر.
در صفحه 120 كتاب آمده است:
«شهيد مرتضي بشارتي يكي از دوستان خاص حسين بود. از فرماندهاش حسين عالي كم حرف ميزد. اما يكبار با اصرار ما گفت: با حسيين رفتيم شناسايي. در منطقه اي محفوظ سنگر گرفتيم. وقت نمازشد. حسين نمازش را با صوتي حزين و دلي شكسته خواند. گويي خدا در مقابلش ايستاده و او را مشاهده ميكند. بعد ايشان رفت براي نگهباني.
من هم ايستادم به نماز. در قنوت از خدا خواستم يقينم را زياد كند. خيلي دوست داشتم مانند اهل يقين بشوم. پس از اتمام نماز ديدم حسين از دور به من نگاه ميكند و ميخندد!
گفتم: حسين، چي شده!؟
گفت: ميخواهي يقينت زياد شود؟! با تعجب نگاه ش كردم. يعني از كجا فهميده بود! گفتم: بله اما تو از كجا ميداني؟!
خنديد و گفت: گوش خود را روي زمين بگذار! من هم اين كار را كردم. بدنم از حالتي كه پيش آمده بود ميلرزيد. وصف آن لحظه امكان نپذير نيست! من شنيدم زمين با من سخن ميگفت!!
صدايي كه شنيدم هنوز به خاطر دارم. «مرتضي نترس! عالم عبث نيست. كار شما بيهوده نيست. من و تو هر دو عبد خدا هستيم. اما در دو لباس و دو شكل متفاوت! سعي كن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضي نكني و...»
بدنم ميلرزيد. اما زمين مدام برايم حرف ميزد. حسين لبخندي زد وگفت: «يقينت زياد شد؟!»
من ميدانستم انسان ميتواند به خدا خيلي نزديك شود اما نه تا اين حد. اگر با گوش خودم نميشنيدم محال بود اين كار او را باور كنم. آن روز ما چيزهاي زيادي شنيديم. از حسين چيزهاي عجيبتري هم ديديم كه قابل بيان نيست.
شبيه اين ماجرا براي برادر اعتمادي هم رخ داده بود كه بعد از شهادت حسين برايمان تعريف كرد.»
نكته آنكه اين شهيد بزرگوار هنوز بيست ساله نشده بود كه در عمليات كربلاي 5 عروج كرد.
در انتها فايل كتاب را براي دانلود قرار ميدهيم. گفتني است سايت شهيد رسول اين فايل را با اجازه ناشر روي سايت خويش قرار داده بود كه ما از همان استفاده كردهايم.
منبع: رجانيوز
واقعاً جمله عجيبي است. شايد اولين كسي هم كه به اين توصيه عمل كرده باشد رهبر معظم انقلاب باشد. حضرت آيت الله خامنهاي در 27 شهريور 1370 چنين ميفرمايند:
«اين وصيتنامههايى كه امام مىفرمودند بخوانيد، من به اين توصيهى ايشان خيلى عمل كردهام. هرچه از وصيتنامههاى همين بچهها به دستم رسيده - يك فتوكپى، يك جزوه - غالباً من اينها را خواندهام؛ چيزهاى عجيبى است. ماها واقعاً از اين وصيتنامهها درس مىگيريم. اينجا معلوم مىشود كه درس و علم و علم الهى، بيش از آنچه كه به ظواهر و قالبهاى رسمى وابسته باشد، به حكمت معنوى - كه ناشى از نورانيت الهى است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده مىشود، اما هر كلمهاش براى من و امثال من، يك درس و يك راهگشاست و من خودم خيلى استفاده كردهام.»
با اين وصف عجيب نيست اگر سالها بعد كتابي با عنوان زيباي «پنجاه سال عبادت» آماده شود و 50 وصيتنامه برگزيده را منتشر كند.
اين كتاب توسط «گروه فرهنگي شهيدابراهيم هادي» تاليف و توسط نشر امينان روانه كتابفروشيها شده است. غالب كتابهاي تاليف شده توسط اين گروه توانستهاند موجي در جريان كتابهاي دفع مقدس ايجاد كنند و اين كتاب هم از اين قاعده مستثني نيست. وصيتنامههاي انتخاب شده براي اين كتاب اگرچه غالبا از شهداي نه چندان معروف انتخاب شدهاند اما انسان باور نميكند كه نوجوان يا جواني با آن سنين كم چنين جملاتي را نوشته باشد.
توسل این شهدا به حضرت زهرا (س) بهانهای شده است تا وصیت این بانوی بزرگوار مقدمهای بر این کتاب شود؛ سه وصیتنامه از شهدای حزب الله لبنان، نظیر «سید هادی نصرالله» و ۴۷ وصیتنامه شهدای ایران مانند «دکتر مصطفی چمران»، «محمد جهان آرا» و «حجتالاسلام مصطفی ردانیپور» در ادامهی این کتاب آمده است.
«پنجاه سال عبادت» از زمان انتشار كه بيش از يكسال از آن ميگذرد مورد استقبال قرار گرفته است اما اگر هنوز آن را نخواندهايد مطمئن باشيد كه يك كتاب فوق العاده را از دست دادهايد. بنابراين مطالعه آن ميتوان يكي از گزينههاي اولويتدار شما در هفته دفاع مقدس باشد؛ شك نكنيد.
بريدهاي از كتاب
براي اينكه بدانيد در اين كتاب قرار است وصيتنامه چه افرادي را بخوانيد بد نيست بخشي از مقدمه كتاب بر وصيتنامه شهيد حسين عالي را با هم بخوانيم. روايتي كه يكي از نزديكترين دوستان اين شهيد از يكي از همراهيهايش با وي تعريف ميكند، به تنهايي برا شناخت قدر و منزلت اين شهيد و به تبع وصيتنامه وي كافي است. شايد امام هم همينها را ميدانست كه پنجاه سال عبادت را در يك كفه ترازو گذاشت و اين وصيتنامهها را در كفهاي ديگر.
در صفحه 120 كتاب آمده است:
«شهيد مرتضي بشارتي يكي از دوستان خاص حسين بود. از فرماندهاش حسين عالي كم حرف ميزد. اما يكبار با اصرار ما گفت: با حسيين رفتيم شناسايي. در منطقه اي محفوظ سنگر گرفتيم. وقت نمازشد. حسين نمازش را با صوتي حزين و دلي شكسته خواند. گويي خدا در مقابلش ايستاده و او را مشاهده ميكند. بعد ايشان رفت براي نگهباني.
من هم ايستادم به نماز. در قنوت از خدا خواستم يقينم را زياد كند. خيلي دوست داشتم مانند اهل يقين بشوم. پس از اتمام نماز ديدم حسين از دور به من نگاه ميكند و ميخندد!
گفتم: حسين، چي شده!؟
گفت: ميخواهي يقينت زياد شود؟! با تعجب نگاه ش كردم. يعني از كجا فهميده بود! گفتم: بله اما تو از كجا ميداني؟!
خنديد و گفت: گوش خود را روي زمين بگذار! من هم اين كار را كردم. بدنم از حالتي كه پيش آمده بود ميلرزيد. وصف آن لحظه امكان نپذير نيست! من شنيدم زمين با من سخن ميگفت!!
صدايي كه شنيدم هنوز به خاطر دارم. «مرتضي نترس! عالم عبث نيست. كار شما بيهوده نيست. من و تو هر دو عبد خدا هستيم. اما در دو لباس و دو شكل متفاوت! سعي كن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضي نكني و...»
بدنم ميلرزيد. اما زمين مدام برايم حرف ميزد. حسين لبخندي زد وگفت: «يقينت زياد شد؟!»
من ميدانستم انسان ميتواند به خدا خيلي نزديك شود اما نه تا اين حد. اگر با گوش خودم نميشنيدم محال بود اين كار او را باور كنم. آن روز ما چيزهاي زيادي شنيديم. از حسين چيزهاي عجيبتري هم ديديم كه قابل بيان نيست.
شبيه اين ماجرا براي برادر اعتمادي هم رخ داده بود كه بعد از شهادت حسين برايمان تعريف كرد.»
نكته آنكه اين شهيد بزرگوار هنوز بيست ساله نشده بود كه در عمليات كربلاي 5 عروج كرد.
در انتها فايل كتاب را براي دانلود قرار ميدهيم. گفتني است سايت شهيد رسول اين فايل را با اجازه ناشر روي سايت خويش قرار داده بود كه ما از همان استفاده كردهايم.
منبع: رجانيوز