به نظر می رسد تا تمام آنچه که تا به امروز منجر به شکل گیری بنای عظیم تمدن غرب شده است را وارد حوزه ی زبانی خود نکنیم و بر آن سیطره پیدا نکنیم و از هضم رابعه نگذرانیم، اگر در همه ی حوزه های فنی و تکنولوژیک به بالاترین رده های علمی دست پیدا کنیم همچنان طفیلی باقی خواهیم ماند.آنچنانکه جلال در غرب زدگی می گوید:" ما تا وقتی که تنها مصرف کننده ایم – ماشین را نساخته ایم- غرب زده ایم، و خوشمزه اینجاست که تازه زمانی که ماشین را ساختیم ماشین زده خواهیم شد!

گروه فرهنگی مشرق - ترجمه خوب است یا نه؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده است که بخواهید در یکی از زمینه های تخصصی خودتان، یا در زمینه ای که تحصیل می کنید، تحقیق کنید و بن بست نبود منابع فارسی بر بخورید. حتما اگر دانشجو باشید، فرقی نمی کند در چه رشته ای، غیر از رشته هایی کاملا بومی مانند زبان و ادبیات فارسی با این مشکل برخورد کرده اید. اینجاست که اساتید محترم نگاهی عاقل اندر سفیه به شما می کنند و بعد از این که سری به تاسف تکان می دهد؛ شما را به یادگیری زبان انگلیسی نصیحت کرده و اینکه سعی کن مطالب علمی را از زبان" اورجینال" آن فرا بگیری!

در اینکه بسیاری از تحقیقات روز آمد خصوصا در رشته های علوم انسانی، از تاریخ و فلسفه گرفته تا جامعه شناسی و علوم انسانی و حتی در رشته های فنی و تکنولوژیک به زبان های خارجی و بویژه انگلیسی تولید می شود، حرفی نیست. اما صادق باشیم و عادلانه قضاوت کنیم که اگر سیستم علمی پویایی در کشور مستقر باشد نباید مقالات و کتب مهم در هر رشته ای به زبان اصلی رها شود و از دسترس اکثر دانشجویان و علاقمندان دور بماند.

ترجمه خوب است یا بد؟
حالا شاید بهتر بشود درباره این که ترجمه فعال و وسیع یک اتفاق درست و مناسب در فضای علمی یک فرهنگ می تواند باشد یا خیر راحت تر بحث کرد. این موضوع هم مخالفین و موافقین خودش را دارد. مخالفین ترجمه، اساسا تقصیر غربزدگی، عقب ماندگی و هزار و یک مشکلی را که از سال های جنگ ایران و روسیه و یا شاید سال ها پیش از آن گریبان کشور و حوزه تمدنی ما را گرفته است به گردن ترجمه و مترجمان می اندازند. بر اساس استدلال مخالفان، ترجمه آثار فرنگی بود که موجب ترویج تقلید در فرهنگ و علوم ایرانی شد و قس علیهذا.

 دراین شکل از استدلال ترجمه و تفکر ترجمه ای در حقیقت یک موضوع تلقی می شوند و بر همین اساس عارضه خطرناک تفکر ترجمه ای را به ترجمه گری نسبت می دهند.
اما در مقابل استدلال موافقین زاویه ای دیگر از شکاف تمدنی چند صد سال اخیر ایران را نشانه می گیرد. بر اساس همین دیدگاه است که قطع ارتباط ایران و تمدن اسلامی ایرانی با جهان خارج یکی از عارضه هایی است که باعث شد تا دانشمندان ایرانی نه تنها از پیشرفت های حوزه های دیگر که از رخدادهای نقاط دیگر جهان بی خبر بمانند و این آغاز افول علمی و فرهنگی است  و در نهایت به گام برداشتن در یک فرآیند دایره ای و سیکلی باطل می انجامد.

مرحوم دکتر عبدالهادی حائری در کتاب "نخستین رویارویی های اندیشگران ایران با دور رویه بورژوازی غرب" رویارویی‌ تمدن غرب را با فرهنگ ایران در دو لایه متفاوت تعریف می کند. لایه ای که مربوط به تکنولوژی و دست آوردهای تمدن غربی می شد و دیگری لایه ای که چهره ی استعماری تمدن نوین غرب را با خود داشت. 

اولین و نخستین نکته ای که حائری در باره توصیف اوضاع علمای مسلمان در اثر رویارو شدن با تمدن نوظهور غرب به آن اشاره می کند همان طور که اشاره کردیم عدم آگاهی علما و دانشمندان مسلمان از اوضاع غرب و آن چیزهایی است که آنها در حال دست یابی به آن بودند.

نویسنده ی کتاب نخستین رویارویی ها... با اشاره به نفرت و دشمنی دیرینه ی شرق و غرب، همین انزجار را دلیلی می داند بر این که مسلمانان از تحولات دوره ی رنسانس بی خبر بمانند و تنها به مسایل اطراف خودشان اهمیت بدهند.

با این وصف شاید عجیب نباشد که تقریبا تا زمانی که سپاهیان کشورهای اسلامی از سلاح های آتشین تولید شده در غرب شکست نخوردند در برابر آنچه که در سرزمین های بلاد مسیحی می گذشت اساسا کنجکاوی از خود نشان نمی دادند و البته این استدلال دکتر حائری کاملا منطقی به نظر می رسد که تفکر بسته و محدود به فضای خاص جغرافیایی و فکری از خلاقیت و نو آوری باز خواهد ماند.
 
از گدایی تفنگ سرپر تا شاه عباس صفوی عیسوی
وقتی صدای توپ های عثمانی جبهه ی قزلباش های صفوی را به لرزه در آورد و شکست چالدران و از دست دادن حتی تبریز را منجر شد و زمانی که توپ ها و تفنگ های سرپر پرتغالی ها هر گونه تحرک را از کشتی های صفوی در خلیج فارس گرفت تازه زمانی بود که ایرانی ها فهمیدند که لا اقل در ابزار جنگ با بخش عمده ای از دشمنان و رقبای شان فاصله ای طولانی دارند.

تاثیرات سلاح گرم مهاجمان تا به جایی عمیق بود که شاه مقتدر صفوی صندلی خود را در اختیار سفرای ملکه انگلیس گذاشته و خطاب به یکی از آنها می گوید " این جایگاه به حقیقت لایق شماست و حتی از این نیز پای پیش تر می گذارد و خطاب به او می گوید: من از زمانی که شما آمده اید تقریبا عیسوی هستم. این روایتی است که برادران شرلی در سفرنامه ی شان آورده اند؛ فارغ از این که این روایت تا چه میزان تحت تاثیر اغراق های این دو برادر انگلیسی باشد یا به واقع تا به این میزان کرنش در برابر فرستادگان ملکه در شاه عباس دیده شده است؛ به هر حال روابط شاه عباس اول و برادران شرلی بسیار محکم و استراتژیک بود. با این همه تمام این ارتباطات در این دوره به پیمان های نظامی و نهایتها خرید و یادگیری ساخت سلاح های گرم بود.

در دوره های بعدی نیز ایرانی ها نهایتا خریدار محصولات تمدن غرب بودند و اگر چیزی را می آموختند در زمینه های تولید محصولاتی بود که مورد نیازشان قرار می گرفت. این محصول محور بودن شاید ریشه در رویه دیگری بود که حائری در کتابش به آن اشاره کرده است. رویه ای که در اصالت استعماری تمدن غرب ریشه داشت.

استعمار گر به کشورهای هدف از دو زاویه نگاه می کند؛ اول اینکه این کشورها منابعی برای مواد خام محسوب می شوند و دوم بازار برای محصولات و در نهایت منبعی برای تولید ثروت در کشور استعمارگر. بنابراین عجیب نیست اگر حتی فعالیت های آموزشی در این کشورها منحصر به حصولات و نمادهای ظاهری تمدنی شود.
 
دانشجویان بلاد فرنگ و تفکر تقلیدی ترجمه ای
رویه ی استعماری و بازار پنداری کشورهای تحت استعمار تنها به تجارت مواد خام و کالاهای ساخته شده محدود نمی شود. علم آموزی و آموزش خود جایگاه ویژه ای در تجارت استعماری برخوردار است. بیاییم کمی در این مورد تامل بیشتری داشته باشیم. به عبارت بهتر یکی از محصولات غربی که به کشورهای پیرامونی صادر می شد شامل بسته های "ساینس" می شود.
بسته های ساینس برخلاف آنچه که در ابتدا به نظر می آید شامل محض علم نیستند.

آنها بسته های کاربردی هستند که بنا به طراحی شان شامل بخش های از علوم کاربردی می شوند که تا مراتبی از فنون تولید را در اختیار مصرف کننده قرار می دهند. توجه داشته باشید؛ این مصرف کننده که می گوییم نکته مهمی است. چرا که ملت های پیرامونی همواره برای دولت های استعماری مصرف کننده محسوب می شوند؛ گاه این کالا به صورت فیزیکی تولید می شود و در اختیار قرار می گیرد و گاه به صورت مجرد در قالب علوم کاربردی در اختیار قرار می گیرد. بنابراین علومی که از طریق دوره های آموزشی دانشجوی و غیر از آن مانند کتب و ژورنال های آموزشی در اختیار کشور های پیرامونی قرار می گیرد؛ هرگز و هرگز جنبه ی "بینشی" ندارند و همواره تحت پارادایم های خاص تولید می شوند. پارادایمهایی که همواره مولد آنها غرب – نه فقط به لحاظ جغرافیایی- و اندیشه ی آن است.

حتی در زمینه ی علوم مادر مانند فلسفه، تاریخ و اقتصاد و.... نیز این نگرش درون پارادایمی آن قدر اهمیت دارد که خطوط و مرزهای آن تا حد تقدس بالا می روند. در نهایت تحصیل کردگان غرب خود مصرف کنندگان بسته های محدود علوم کاربردی بوده و خود بیش از این که به ریشه های پیشرفت های تمدنی توجه داشته باشند، مقهور و مسحور تولیدات و نمای بیرونی این تمدن می شدند.

در چنین شرایطی، حتی ترجمه آثار نیز زاویه مصرفی به خود می گیرد. ترجمه ها هیچ گاه تمام عیار و وسیع نخواهند بود و تنها آنهایی برای ترجمه انتخاب می شوند که جنبه ی کاربردی داشته باشند. به عبارت بهتر می توانیم چنین ترجمه هایی را، تجمه با رویکرد مصرفی بنامیم که البته این مسیر با تلاش های دانشجویان دانشگاه های غربی باز شد.
 
ما و تمدن حاکم غرب و نهضت ترجمه ای که نیست
مرحوم سید احمد فردید، با تمام فراز و نشیب های اندیشگی و البته همه ی نقدهایی هایی که عالمانه و مغرضانه با هم، بر اندیشه های او وارد کرده اند، در تعریف وضعیت ارتباط میان حوزه تمدنی شرقی ما و تمدن مغرب زمین، توصیفی ارائه می دهند که فارغ از غیرت ملی و مذهبی باید به آن نگاه کرد و آن را به مدد اندیشه و انصاف سنجید. از استاد فردید نقل است که می گفتند "ما شرقيان، كه صدر تاريخ جديدمان ذيل تاريخ غرب است." و اشاره به دوره غربزدگی یا به عبارت این نوشتار برخورد و آشنایی ما با تمدن غرب است.تقریبا در تمامی شئونات زندگی ارزش ها و چارچوب های تمدن غربی بر زندگی ما سایه انداخته است و در بسیاری از ساحت های زندگی فردی و اجتماعی ما دنباله رو مدل هایی هستیم که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه در اندیشکده های بلاد فرنگ ساخته و پرداخته می شوند و توسط خطوط انتقال اطلاعات جدید به ما می رسند.

این که ما تحت تاثیر هستیم و رنگ می پذیریم آنقدر دردناک نیست که اینکه ما نمی دانیم در این بسته های مصرفی، چه چیزی را و با چه خصوصیات برای ما آماده کرده اند، تاسف آور است.
همان گونه که درباره علوم کاربردی گفتیم،همه چیز مانند کالا در اختیار ما قرار می گیرد و در نهایتتنها کاری که ما می توانیم برای استفاده از آن به انجام برسانیم یاد گرفتن طریقه ی استعمال است و نه بیشتر.

تقریبا درباره همه ی حوزه های علوم جدید خصوصا در حوزه ی تکنولوژی ها و علوم فنی وضعیت ما به همین صورت است و این تازه آنجایی است که توانسته ایم پای از گلیم خود فراتر گذاشته و به بعضی از لبه های فناوری نزدیک شویم، با این حال شاید هیچ یک از محققان ما در زمینه ی های مختلف تکنولوژی به این مساله و سوال بزرگ نیندیشیده اند که" مسیر حرکت تکنیک را چه کسی تعیین می کند"مسیری که علوم فنی و تجربی و کاربردی امروز در جهان طی می کنند آنقدر بدیهی سازی شده است که همه باور دارند که مسیر فعلی یک مسیر طبیعی و گریز ناپذیر است. اما مطالعه ساده ای در تاریخ علوم جدید کل این پندار بدیهی سازی شده را به هم خواهد ریخت.

در زمینه ی علوم دیگر این پدیده کاملا روشن تر و شفاف تر است. نمونه ی این رویکرد در علم اقتصاد قابل مداقه است. تمامی مکاتب اقتصادی که امروز همه ی نظریات کاربردی اقتصادی بر اساس آنها ساخته و پرداخته می شوند محصول یک فضای تمدنی خاص هستند. به عبارت بهتر همه مصرف کننده همان پارادایمی هستیم که استعمارگران در اختیار ما گذاشته اند، از شرقی ترین مکاتب بگیرید تا به غربی ترین آنها برسید، همه ی درها بر پاشنه تمدن نوظهور حاکم می گردد. اما هیچ مجالی برای مصرف کنندگان برای ورود به این حوزه تفکر وجود ندارد و حتی ترجمه ها و رونوشت ها مربوط به انتخاب هایی است که برای مراکز علمی ما صورت می گیرد. این بخش از نظریات کاربردی است و این بخش تنها وقت تلف کن است!
 
چه باید کرد؟
نه فضای رسانه های مجازی مجال درستی برای نظریه پردازی آن هم در امری چنین خطیر است، و نه با این چند خط وجیزه می توان به چاره اندیشی برای بزرگ ترین مشکل تمدنی چند قرن اخیر پرداخت و از همه مهم تر اطلاعات و بینش صاحب این قلم کوتاه تر و ضعیف تر از آن است که چنین ادعایی داشته باشد. این چند خط اگر تنها بتواند سوالی را حتی در اندازه های کلی مطرح کند موفق بوده، سوالی درباره چیستی آن چه آن را هر روز مصرف می کنیم.

ساده تر بگوییم آیا زمانه ی آن نرسیده است که درباره همه ی آنچه که بدیهیات زندگی مدرن می نامیم شان چیستند؟ پاسخ را قطعا نمی توانیم در میان منابع خودمان بیابیم. با نهایت احترام نسبت به همه ی علمایی که مسیر بازگشت به خویشتن را با نفی همه ی محصولات مدرن و پست مدرن عملی می دانند، باید با قاطعیت گفت که این محصولات حالا دیگر بخشی از هویت ما را تشکیل می دهند و با این وصف گذر از عصر تمدن غرب و بازگشت به خویشتن تنها از میانه ی همین عصر امکان پذیر است. باید آنرا شناخت و تنها منبع این شناخت همان گونه که به آن اشاره کردیم در خود غرب باید جستجو کرد.

با این وصف شاید بهترین مسیر برای حرکت به سوی این هدف همان مسیری باشد که مسلمانان در قرون دوم و سوم هجری انتخاب کردند."نهضت ترجمه". ترجمه ای که با دیدگاه مصرفی صورت نگرفته و سوال از چیستی محور آن باشد. اگر چه در کشور ما با این مسیر فرسنگ ها فاصله داریم. هنوز کم نیستند انبوه مقالات و منابعی که حتی وارد فضای علمی و تحلیلی ایران نمی شوند.

فضای رسانه ای و علمی ایران همچنان با بسیاری از نقاط جهان از جمله بسیاری از کشورهای مسلمان بیگانه است و منابع متعددی که در باره ی آنها نوشته و چاپ شده اند حتی به دست ما نمی رسند.این در حالی است که محققان غربی بسیار زود تر از ما و با هر انگیزه  و رویه ای خود تبدیل به منابع دست اول و مشاهده گران بی بدیلی گردیده اند.

به نظر می رسد تا تمام آنچه که تا به امروز منجر به شکل گیری بنای عظیم تمدن غرب شده است را وارد حوزه ی زبانی خود نکنیم و بر آن سیطره پیدا نکنیم و به عبارت بزرگان از هضم رابعه نگذرانیم، اگر در همه ی حوزه های فنی و تکنولوژیک به بالاترین رده های علمی دست پیدا کنیم همچنان طفیلی باقی خواهیم ماند.

شاید هیچ کس به اندازه سید جلال آل احمد این مساله را به خوبی توصیف نکرده است؛ جلال در غرب زدگی می گوید:" ما تا وقتی که تنها مصرف کننده ایم – ماشین را نساخته ایم- غرب زده ایم، و خوشمزه اینجاست که تازه زمانی که ماشین را ساختیم ماشین زده خواهیم شد!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس