گروه فرهنگی مشرق - چند روزی از سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر گذشته بود که حوصله ما از دیدن فیلم های بیمحتوا، خستهکننده و بی سر و ته سر رفته بود. مخاطبان منصف جشنواره فیلم فجر در برج میلاد دچار آمپاس شدید شده بودند و تعریف و تمجیدهای موردی از برخی فیلمها بیشتر رنگ و بوی حزبی و سیاسی داشت تا هنری. اما پس از اکران فیلم دهلیز وضعیت کمی بهتر شد.
دهلیز نخستین ساخته بهروز شعیبی در سینما محسوب میشود که از چهارشنبه نهم مرداد در قالب اکران ویژه عید فطر بر پرده سینماها رفته است. شعیبی متولد 1358 در مشهد، بعد از بازی در فیلم آژانس شیشهای (1376) در سمتهای مختلفی مانند دستیار کارگردان و برنامهریز مشغول به کار شد و در این فاصله در برخی فیلمهای سینمایی نیز ایفای نقش کرد. در سالهای اخیرشش تله فیلم و چند فیلم کوتاه و مستند ساخت که تجربیات مهمی برای او محسوب میشوند. شعیبی با پشتوانه این آثار فیلم دهلیز را ساخت که سرآغاز خوبی برای دوران فیلمسازی او در سینما رقم زده است، فیلمی که نامزد 13 رشته شد و چندین جایزه مهم از جشنواره فیلم فجر گرفت.
سید محمود رضوی مجد تهیه کننده فیلم دهلیز، در سال 1359در مشهد متولد شد. او پیش از این، فیلمهای درباره الی (1387) و خیابانهای آرام (1389) را تهیه کرده است.
علی سرابی متولد 1357 در تهران، بازیگردان فیلم دهلیز بوده است. او در رشته بازیگری در دانشگاه آزاد مدرک کارشناسی گرفت و عمده فعالیت خود را در تئاتر متمرکز کرد. آخرین بازی او در تلویزیون، در سریال مهرآباد بوده است که چندی قبل پخش آن در شبکه تهران به پایان رسید.
آیا از فروش دهلیز راضی هستید؟
رضوی: شکر خدا روند فروش فیلم روند صعودی بوده و امیدواریم این اتفاق ادامه داشته باشد . در ابتدا چون تصور مردم این بود که دهلیز یک فیلم تلخ است و این انتظار را از عطاران نداشتند ، لذا یکی از فیلمهای کمدی از ما سبقت گرفت.اما در روزهای اخیر با کمکهایی که صدا و سیما به ما کرد و همچنین تبلیغ سینه به سینه توسط خود مردم اوضاع بهتره شده و کمکم فروش فیلم به آن چیزی که فکر میکردیم دارد نزدیک میشود.
فیلمنامه دهلیز با محوریت کودک نوشته شده و فیلم تا حدی از منظر او روایت میشود. یکی از موضوعات مهم برای ما ایرانیها اهمیت دادن به کودک و تربیت آنها است. در این خصوص چه روندی طی کردید؟
شعیبی: کودک در فیلم دهلیز، یکی از شخصیتهای اصلی است. به طور کلی، حضور کودک در یک فیلم مختصات و شرایط خودش را دارد. مثلاً ما وقتی سر صحنه بازیگر کودک میآوریم به صبر و تحمل بیشتر و یک نوع گویش و هدایت دیگر برای او احتیاج داریم. ما با آگاهی از اینکه کودکان در سینمای ما نقش اندکی دارند این شخصیت را وارد قصه کردیم.
کودکان در سینمای کنونی ایران، نقش اندکی دارند و فیلمهای اندکی برای آنها تولید میشود. دسته دوم، فیلمهایی هستند که درباره کودک هستند ولی برای آنها ساخته نشدهاند. سومین دسته، فیلمهاییاند که از کودکان در حد شخصیتهای خیلی فرعی استفاده میبرند. کودکان در این قبیل فیلمها شخصیت پردازی و بازی ندارند.بلکه فقط حضور دارند تا مثلاً فضای خانواده با بودن آنها طبیعی جلوه کند. خیلی از فیلمهای سینمایی در دنیا اتفاقاً خیلی بهتر از ما به موضوع کودک پرداختهاند. در اکثر فیلمهای اجتماعی و خانوادگی یک شخصیت محوری کودک دارند، با یک شخصیتپردازی خوب و با چالشهایی که در قصه به وجود میآورد.
دهه ۶۰ و ۷۰ سالهای خوبی برای سینمای ایران بود. چون فیلمساز میتوانست مخاطب را به سینما بکشاند و قصهاش را به خوبی بگوید و پیام خود را نیز بدهد. فیلمهای خیلی مهم و خوبی داشتیم که مخاطب داشت و البته شخصیت محوری کودک نیز در آنها دیده میشد. مانند فیلم بیپناه ساخته آقای داوودنژاد (1365) یا اکثر فیلمهای آقای پوراحمد و حتی فیلمهای آقای کیمیایی مانند دندان مار (1368) و گروهبان (1369).
استفاده و حضور کودک در سینمای اجتماعی ما خیلی لازم است. حضور کودکان و نوع ارتباط با آنها و نوع فهمشان از جامعه باید دوباره یادآوری شود. دیگر اینکه فکر میکنم با تلنگر حضور کودک در خانوادهها و جامعه میتوانیم در آموزههای رفتاری بزرگسالان تأثیر بگذاریم.
دهلیز نخستین ساخته بهروز شعیبی در سینما محسوب میشود که از چهارشنبه نهم مرداد در قالب اکران ویژه عید فطر بر پرده سینماها رفته است. شعیبی متولد 1358 در مشهد، بعد از بازی در فیلم آژانس شیشهای (1376) در سمتهای مختلفی مانند دستیار کارگردان و برنامهریز مشغول به کار شد و در این فاصله در برخی فیلمهای سینمایی نیز ایفای نقش کرد. در سالهای اخیرشش تله فیلم و چند فیلم کوتاه و مستند ساخت که تجربیات مهمی برای او محسوب میشوند. شعیبی با پشتوانه این آثار فیلم دهلیز را ساخت که سرآغاز خوبی برای دوران فیلمسازی او در سینما رقم زده است، فیلمی که نامزد 13 رشته شد و چندین جایزه مهم از جشنواره فیلم فجر گرفت.
سید محمود رضوی مجد تهیه کننده فیلم دهلیز، در سال 1359در مشهد متولد شد. او پیش از این، فیلمهای درباره الی (1387) و خیابانهای آرام (1389) را تهیه کرده است.
علی سرابی متولد 1357 در تهران، بازیگردان فیلم دهلیز بوده است. او در رشته بازیگری در دانشگاه آزاد مدرک کارشناسی گرفت و عمده فعالیت خود را در تئاتر متمرکز کرد. آخرین بازی او در تلویزیون، در سریال مهرآباد بوده است که چندی قبل پخش آن در شبکه تهران به پایان رسید.
********
آیا از فروش دهلیز راضی هستید؟
رضوی: شکر خدا روند فروش فیلم روند صعودی بوده و امیدواریم این اتفاق ادامه داشته باشد . در ابتدا چون تصور مردم این بود که دهلیز یک فیلم تلخ است و این انتظار را از عطاران نداشتند ، لذا یکی از فیلمهای کمدی از ما سبقت گرفت.اما در روزهای اخیر با کمکهایی که صدا و سیما به ما کرد و همچنین تبلیغ سینه به سینه توسط خود مردم اوضاع بهتره شده و کمکم فروش فیلم به آن چیزی که فکر میکردیم دارد نزدیک میشود.
فیلمنامه دهلیز با محوریت کودک نوشته شده و فیلم تا حدی از منظر او روایت میشود. یکی از موضوعات مهم برای ما ایرانیها اهمیت دادن به کودک و تربیت آنها است. در این خصوص چه روندی طی کردید؟
شعیبی: کودک در فیلم دهلیز، یکی از شخصیتهای اصلی است. به طور کلی، حضور کودک در یک فیلم مختصات و شرایط خودش را دارد. مثلاً ما وقتی سر صحنه بازیگر کودک میآوریم به صبر و تحمل بیشتر و یک نوع گویش و هدایت دیگر برای او احتیاج داریم. ما با آگاهی از اینکه کودکان در سینمای ما نقش اندکی دارند این شخصیت را وارد قصه کردیم.
کودکان در سینمای کنونی ایران، نقش اندکی دارند و فیلمهای اندکی برای آنها تولید میشود. دسته دوم، فیلمهایی هستند که درباره کودک هستند ولی برای آنها ساخته نشدهاند. سومین دسته، فیلمهاییاند که از کودکان در حد شخصیتهای خیلی فرعی استفاده میبرند. کودکان در این قبیل فیلمها شخصیت پردازی و بازی ندارند.بلکه فقط حضور دارند تا مثلاً فضای خانواده با بودن آنها طبیعی جلوه کند. خیلی از فیلمهای سینمایی در دنیا اتفاقاً خیلی بهتر از ما به موضوع کودک پرداختهاند. در اکثر فیلمهای اجتماعی و خانوادگی یک شخصیت محوری کودک دارند، با یک شخصیتپردازی خوب و با چالشهایی که در قصه به وجود میآورد.
استفاده و حضور کودک در سینمای اجتماعی ما خیلی لازم است. حضور کودکان و نوع ارتباط با آنها و نوع فهمشان از جامعه باید دوباره یادآوری شود. دیگر اینکه فکر میکنم با تلنگر حضور کودک در خانوادهها و جامعه میتوانیم در آموزههای رفتاری بزرگسالان تأثیر بگذاریم.
به نظر میرسد تربیت کودک در فیلم شما به خوبی لحاظ شده است. من نوبت دوم که فیلم را دیدم متوجه شدم که امیرعلی تا وقتی پدرش را ندیده پرخاشگر است و یک بچه بیشفعال به نظر میرسد. ولی وقتی پدرش را میبیند سر به راه، عاقل و دوست داشتنی میشود.
شعیبی: کودک فیلم دهلیز اعتماد به نفس دارد و سلامت است و اینها به خاطر حضور مادر است. ما با تأکید این را در فیلمنامه گذاشتیم تا بگوییم بخشی از نشاط و شادمانی کودکان در حضور و کنار هم بودن پدر مادر بروز میکند. چنانچه هر کدام از آنها به هر دلیلی از زندگی حذف شوند بخشی از نشاط فرزند گرفته میشود. شاید برای همین است که اولیاء دین راجع به بچههایی که پدر یا مادر ندارند به مهربانی و به رفتار خوب سفارش کردهاند. برای اینکه قطعاً یتیمان به نشاط و توجه بیشتری احتیاج دارند. ضمن اینکه ما میخواستیم این تلنگر زده شود که پدر و مادرها به راحتی خودشان را از زندگی حذف نکنند، مخصوصاً وقتی که فرزند دارند.
آقای شعیبی! آیا طرح قصه از شما بود؟
شعیبی: طرح اولیه قصه، از من بود و آقای رضوی با طرح موافقت کرد. در مرحله بعد، آقای علی اصغری نیز که از طرح خوشش آمد بود مشغول نگارش فیلمنامه شد. از آنجا به بعد در واقع مباحثه سه نفره ما روی قصه شروع شد یعنی من، نویسنده و تهیه کننده.
آقای رضوی! از فیلمنامه شدن چنین ایده کوتاهی نترسیدید؟
رضوی: نه ببینید آن یک سطر، قصه جذابی داشت، پدر و پسری که پنج سال است یکدیگر را ندیدهاند و کودک از پدرش خاطره ذهنی هم ندارد. او آرام آرام با کسی آشنا میشود که میگویند این پدر تو است.. در فیلم هست که امیرعلی می گردد تا خاطرات مشترکی از پدرش پیدا کند و او را بفهمد. نخست، نوار ویدیویی سالگرد تولدش را مییابد و آن را تماشا میکند و سپس ساعت مچی پدرش را به دستش میبندد.
چه چیز در این طرح برای شما جذاب بود؟
در مجموع به این نتیجه رسیدیم که این ایده خوب است و میتواند یک فیلمنامه خوب از آن نوشته شود. یک مادر نجیب داشته باشد مانند بسیاری از زنان ما که نجیبانه در این کشور زندگی کردهاند، در خوشیها و سختیها با شوهر همراهی داشتهاند و در وقت سختی با چنگ و دندان زندگی خود را نگه داشتهاند. این مادر را باید از این جنس بدانیم؛ مادری که پنج سال است پای همه چیز ایستاده تا شوهرش را از زندان در بیاورد.
آیا شما برای این ایده اولیه یک قصه طراحی کردید؟ یعنی آیا ماجرای قصاص و زندان را بعداً وارد کردید یا اینکه از ابتدا لحاظ شده بود؟
رضوی: اگر منظور ماجرای قصاص و پدری که محکوم به قتل است این موضوع نیاز مبرم قصه به گره اساسی بود یعنی دلیل محکمی برای حذف پدر از زندگی امیر علی، حتی چند بار وزارت ارشاد به ما گوشزد کرد که موضوع قصاص را از فیلمنامه خارج کنیم. ولی ما گرهی محکمتر از این نمیتوانستیم پیدا کنیم که چرا و به چه دلیل در خانواده خواسته باشند بچهای پدرش را نبیند. فقط یک مسئله به ذهن ما رسید؛ ترس از قصاص پدر که ممکن است به بچه لطمه روحی بزند.
من در این دو نوبت که فیلم را دیدم ماجرای ملاقات اول را متوجه نشدم.
شعیبی: مسئله این است که پدر بعد از پنج سال تحمل شرایط طاقت فرسا، به افسردگی و ناامیدی رسیده که احتیاج به نشاط و امیدواری دارد. این البته نمیتواند از جنس وعدههای لحظهای باشد چون شما تصوّر کنید که این آدم در مدت پنج سال در تعلیق بوده است. قطعاً امید خود را از دست داده و باید یک اتفاق محکم در زندگیاش بیافتد. این اتفاق، میتواند دیدن فرزندش باشد که تا به حال خودخواسته از دیدن او امتناع کرده بود.
این به نظر من معقول نیست. راستش من این گره را چندان باور نکردم. قاعدتاً وقتی یک نفر به زندان میافتد و یک بچه دو ساله در خانه دارد علاقهمند است که بچهاش را ببیند. یعنی بیش از همه، آن چیزی که به او امید زندگی میدهد دیدن بچه است. آیا ندیدن بچه به این سبب بوده که او وارد زندان نشود و آن محیط را نبیند؟
شعیبی: نه! ندیدن پدر به سبب ترس از قصاص او بوده است. این آدم پنج سال قرار بوده قصاص شود. ثانیاً بچه در وقتی که پدرش به زندان افتاده دو سال سن داشته است. ما تحقیق کردیم و متوجه شدیم به لحاظ پزشکی ذهن بچه از دو سالگی فعال است و خاطره ثبت میکند و در ذهنش میماند. کودک از این اوقات به بعد حافظه طولانی مدت دارد. لذا قطعاً پدرش نگران اوست که اگر من قصاص شوم به این بچه آسیب نرسد. تصمیمی که با همسرش گرفت و دو نوبت در فیلم بر آن تأکید میشود این است که از وجود پدر سخنی به میان نیاورند. به این ترتیب پدر با اتفاقات راحتتر روبهرو میشود و به فرزندش هم لطمه نمیخورد.
ما از ساختن فیلمی که عمقی نداشته باشد و تماشاگر در نوبت اول همه چیز را بفهمد پرهیز داشتیم. نمیخواهم بگویم فیلم دهلیز را باید چند بار ببینید تا بفهمید ولی فیلمی است که قرار است از چیزهای تکراری پرهیز کند. ما به وقت نگارش فیلمنامه و در فیلمبرداری به این موارد خیلی توجه داشتیم. آقای علی سرابی در مقام بازیگردان موقع فیلمبرداری تذکراتی از این دست میداد تا فیلم ما شبیه آثار قبلی نشود. ما شدیداً پرهیز میکردیم از تکرار چیزهای سهل الوصول، یعنی چیزهایی که تماشاگر اعتراض کند و بگوید من این لحظه را قبلاً در فلان فیلم دیدهام.
سه بار یا چهار بار در فیلم روی معلم بودن این شخص تأکید میشود اما از یک معلم انتظار نداریم که خودکشی کند..
شعیبی: آیا شما از یک معلم توقع دارید که کسی را بکشد؟!
اتفاقاً موضوع درگیری و قتل نیز چندان واضح نیست. فقط در حد یکی دو دیالوگ در آن مغازه الکتریکی گفته میشود.
شعیبی: فرقی نمیکند که شخصیت فیلم ما، پزشک یا معلم یا مهندس باشد. به لحاظ رفتاری، عکسالعمل هر کدام در قبال بحرانهای مختلف آیا به نظر شما یکسان خواهد بود؟ آیا رفتار معلمی که در معرض اعدام است با معلمی که در مدرسه تدریس میکند یکی است؟
من دستیار کارگردان فیلمی بودم و از یک بازیگر دعوت کردم تا در آن بازی کند. پرسید: چه نقشی است؟ گفتم پزشک. گفت: نه! من به تازگی در یک فیلم نقش پزشک را بازی کردهام. سخن درستی نبود. آیا میشود که یک بازیگر چون نقش پزشک را بازی کرده بگوید که من دیگر هیچ وقت این نقش را بازی نمیکنم. او اصلاً نپرسید که این پزشک در چه شرایطی است و چه قصهای دارد. شاید او مثلاً دستش فلج است و نمیتواند جراحی کند. منظورم این است که آدمها به صرف شغلشان عکس العمل یکسان نخواهند داشت. من بازیگر هستم و آقای علی سرابی نیز بازیگر است. ولی از لباس پوشیدن ما معلوم است افکارمان تفاوت دارد. ولی میتوانیم با هم زندگی کنیم و رفیق باشیم.
سرابی: خیلی نکتهسنج بودید! ممنون از سؤال شما. چیزی که شما متوجه شدید خود ما هم در پیشتولید راجع به آن بحث میکردیم. اما موضوع فیلم دهلیز این نبوده که این قتل چگونه اتفاق افتاده یا پسر چه زمانی به دیدار پدرش میرود. موضوع این بود که بچهای بعد از پنج سال فقدان پدر وقتی او را میبیند چه کنش و واکنشی بین آنها ایجاد میشود.
فیلمنامهنویس و گروه تولید خیلی راحت میتوانستند دلایل قانع کنندهای برای دیدار پدر و پسر جور کنند. مثلاً اینکه بچه فیلم خانوادگیشان را یکهو پیدا کند و بفهمد که پدر زنده است و سراغ او را بگیرد. این پیشنهادها مطرح شد ولی گفتیم که اگر هر کدام از اینها را بخواهیم توضیح بدهیم خودش یک مبحث جداگانه است و باعث طولانی شدن فیلم میشود. اگر اینطور میخواستیم بنویسیم به نظرم فیلم دهلیز به فیلمهای پلیسی و تشریح جزء به جزء وقایع شبیه میشد. ولی ما نیاز داشتیم که ببینیم روابط پسر و پدر بعد از شناختشان چه میشود. به هر حال پرسش شما درست است و ما تعمد داشتیم که به این مباحث نپردازیم تا واکنش این پدر و فرزند را بررسی کنیم.
اگر درباره قتلی که بهزاد مرتکب شده توضیحی میدادیم هزار جور برچسب ممکن بود به ما زده شود. مثلاً چرا به معلمان توهین کردید؟ مگر میشود یک معلم پس از سانحه تصادف ناگهان قفل فرمان را بردارد و به سر طرف مقابل بکوید و او را بکشد؟ پس اتفاقاً بهتر است که از آن بگذریم.
رضوی: در قصه ما اصلاً احتیاجی نبود که این اتفاقات نشان داده شود. ببینید این گره میان پدر و فرزند و نیز این مادر که برای حفظ خانوادهاش اینقدر تلاش میکند خودش به اندازه کافی کشش دارد. اگر این نوع نگاهی که شما میگویید را میخواستیم دنبال کنیم میتوانستیم اینطور ببینیم که شیوا زنی خوش سیما و جوان است چه دلیلی دارد که معطل شوهرش بماند که آیا او عفو میشود یا قصاص؟ او میتوانست نزد خود بگوید: قاتل، خودش میداند و خانوادهاش. آنها بروند رضایت خانواده مقتول را بگیرند. من چرا وقتم را برای او تلف کنم؟ من میروم طلاق میگیرم، خوش بر و رو هم هستم حالا فوقش این است که حالا هرکسی خواست من را بگیرد میگویم یک بچه هم دارم.
ما به این مسائل نپرداختیم چون دو تا وزنه سنگین در فیلمنامه داریم. اول، پدری که با یک فرزندش روبهرو میشود و قرار است با دیدن این بچه به زندگی برگردد. یعنی از زندگی ناامید است. بچه نیز شکل دیگری از مشکلات را دارد.
به نظر میرسد در فیلم روی ناامیدی پدر تأکید نشده است. من در فیلم واقعاً این را حس نکردم.
سخت است که «افسردگی» به معنای «خودکشی» را برای شخصیت بهزاد بپذیریم.
رضوی: در زندان او در گوشه حیاط ایستاده و با کسی مراوده نداردو شاید بهزاد افسردهترین فرد است. زیرا دیگران نشستهاند با هم گپ میزنند و او روی تخت خوابیده و میگوید برو جای دیگر حرف بزن. آیا او گوشهگیر شده است یا نه؟
در همه زندانیان این حسّ افسردگی و ناامیدی وجود دارد؛ آنها اختیار خود را ندارند و نمیدانند تکلیفشان چیست. حتی حضرت یوسف(ع) نیز به نحوی نگران بود که حکم من چه میشود. لذا پیغام داد به آن شخصی که آزاد شد که مرا نزد فرعون وساطت کن. میخواهم بگویم که در زندان، همه افسرده هستند. اما قابل پذیرش نیست که افسردگی را معادل خودکشی بدانیم. چون خودکشی نزدیک به کفر است. یک انسان مسلمان هیچگاه به خودکشی اقدام نمیکند. زیرا میگوید که حتماً حکمتی داشته که خداوند جان مرا تاکنون حفظ کرده است. پس من باید صبر کنم تا به اجل خودم بمیرم.
رضوی: اشتباه نکن هر مسلمانی احتمال دارد این گناه کبیره را انجام دهد ، آدم مؤمن خود را نمیکشد.
آیا داستان فیلم شما واقعی بوده است؟
شعیبی: طرح اولیه و رابطه پدر و پسر، ایده خودمان بود اما چون نگران مباحث حقوقی بودیم، تحقیقات زیادی در این زمینه انجام دادیم. چهار مشاور داشتیم: یک نفر وکیل به عنوان مشاور حقوقی، یک نفر مشاور امور زندانها، یک روانشناس و نیز مشاور مذهبی.
رضوی: این چهار مشاور برای آن بود که کار ما بیایراد شود. ولیّ دم در فرض داستان شما، مادر است اما در فیلم طوری به نظر میرسد که خواهران مقتول نیز در اعدام یا بخشش ذیحق هستند. بله. شرعا ولیّ دم مادر است. اما درعرف جامعه ولی دم اطرافیانش نیز موثرند در اینجا خواهر مقتول به مادر اجازه نمیدهد تا نظرش را بیان کند . اینها هم خودشان را در تعیین تکلیف خون ریخته شده دخیل میدانند. اگر یادتان باشد داماد خانواده میگوید خواهر مقتول رضایت داده اما آن خواهر دوقلوی مخالفت میکند. لذا این دو نفر باید راضی شوند تا مادر راضی شود.
چرا؟
رضوی: در خیلی از پروندهها همین است.
اما رضایت خواهرها شرط نیست.
رضوی: رضایت آنها در نزد دادگاه شرط نیست اما در جمع خانواده شرط است. اینها به مادر میگویند نمیگذاریم رضایت بدهی چون مقتول؛ برادرمان بوده است.
یکی از خواهران رضایت داده و دیگری نداده. قاعدتاً هر کدام از اینها بر مادر نفوذی دارند. لکن ماجرا در فیلم طوری مطرح میشود که اگر این خواهر رضایت ندهد بهزاد اعدام میشود. گوئیا که این خواهر ذیحق است.
رضوی: ما هیچ وقت این را نگفتیم. در فیلم خواهر اجازه نمیدهد مادر نظر خود را ابراز کند. اگر قرار بود که خواهر ذیحق باشد روند داستان چیز دیگری می شد.
سینما وجهه آموزشی هم دارد. اگر شما نمیخواهید مسائل حقوقی را در فیلمتان تعلیم دهید اشکالی ندارد، ولی نباید آموزش غلط به مخاطب بدهید.
رضوی: اختلاف و نزاع به سبب آرام شدن خواهر بود و نه ذیحق بودن او در قصاص.
آقای سرابی! آیا انتخاب بازیگران به شما سپرده بود؟
سرابی: من و آقای شعیبی با هم مشورت داشتیم و اغلب بازیگران را ایشان انتخاب کرد. در بازیگردانی نیز همینطور بود. همه چیز از نگارش متن تا میزانسن و بازی بازیگران با مشورت ایشان پیش میرفت. در این فیلم یک افتخار بزرگ نصیب من شد و آن هم کار با بازیگران بزرگی چون رضا عطاران عزیز و خانم هانیه توسلی بود که خیلی راحت به من اعتماد کردند. مثلاً رضا عطاران بعد از هر بازی نظر مرا میپرسید که چطور بود؟ اگر نکتهای به او یادآور میشدم آن را در نوبت بعد لحاظ میکرد.
آیا به بازی آقای عطاران ایراد میگرفتید؟
سرابی: بله از این اتفاقات زیاد میافتاد. به هر حال بازی در هر فیلمی ریزه کاریها و اقتضائات خاص خود را دارد. من اعتقاد دارم که حرکات چشم و نوع نگاه، مهمترین نکته برای یک بازیگر در سینما است. این را با آقای شعیبی بحث کردیم و پیشنهاداتی به رضا میدادیم. به نظرم رضا عطاران بازیگر بسیار باهوشی است. زیرا هر پیشنهادی که به او میدادیم، او خودش یک ابتکار به آن اضافه میکرد و بعد از بازی متوجه میشدیم از پیشنهاد اولیه خیلی بهتر بازی کرده است. در مجموع، امروز که فیلم را نگاه میکنم به نظرم رضا عطاران یکی از بازیهای ماندگار خود را ارائه کرده، و این به دلیل هوش زیادی است که این بازیگر دارد. در کنار او هانیه توسلی نیز همینطور خوب بوده است، که نتیجتاً جایزه بزرگی برای او آورد [بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر] که باعث افتخار او میشود. خانم توسلی نیز بسیار باهوش است و حرف را کاملاً گوش میدهد که کارگردان چه میخواهد.
کار با یک پسر بچه خردسال چطور بود؟
سرابی: من بچهها را خیلی دوست دارم و میدانم چطور میتوان با آنها رابطه برقرار کرد. بهروز شعیبی نیز در این زمینه مهارت دارد. اما میتوان گفت که همکاری با محمدرضا شیرخانلو خواست خدا بود. ما قبلاً کودک دیگری را برای این نقش انتخاب کرده بودیم، اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد محمدرضا را جایگزین آن کودک کنیم. این پسر واقعاً استعداد زیادی در بازیگری دارد.
چرا بازیگر را عوض کردید؟
شعیبی: کار با آن کودک، یا به این کیفیت نمیشد یا زمان بیشتری از ما میگرفت.
سرابی: در مورد محمدرضا شیرخانلو، خاطره جالبی از آخرین سکانس فیلم دارم. آن روز فرصت زیادی نداشتیم و باید سریع فیلمبرداری میکردیم. او خیلی خوب بازی می کرد...
در ادای دیالوگ، یک سکته دارد.
رضوی: این جزو بازی اوست.
سرابی: بله! جزو بازی اوست. موقع تمرین نحوه بازی در یکی از صحنه ها را برای کودک فیلممان آقا محمدرضا توضیح دادم و گفتم که تو قرار است چنین چیزهایی بگویی. متن را که برایش خواندم کاملاً حفظ شد. گفتم: قرار است پدرت را اعدام کنند. با تعجب پرسید: اعدام یعنی چه عمو؟ فکر کردم حالا من چطوری باید به این بچه توضیح بدهم. به شیوهای که فکر میکردم درست است چند جملهای در این باره به او گفتم. عکس العمل او در آن لحظه خیلی جالب توجه بود. دستش را گذاشت روی گوشش و به من گفت: دیگر نگو! نمیخواهم بشنوم و اصلاً چنین چیزی را بدانم. چند دقیقه بعد جلوی دوربین رفت و به خوبی دیالوگهایش را گفت و اتفاقاً خیلی خوب و به یادماندنی بازی کرد..
در ابتدا فرمودید که وزارت ارشاد از شما خواسته که موضوع قصاص را از فیلم حذف کنید. چه جوابی دادید؟
رضوی: حرف آنها بیمنطق بود و دلیلی نداشت. حتی در یک نوبت با مدیر مربوطه جر و بحثمان شد. ما قبل از ارائه فیلمنامه به وزارت ارشاد، متن را به یکی افراد کارشناس در این حوزه فرستادیم. او از متن شگفتزده بود. اما مسئولان ارشاد چیزی با این مضمون میگفتند که سال گذشته ما پنج فیلم در مورد قصاص داشتیم و همه آنها به ضررمان تمام شده، لذا امسال دیگر فیلمی در این موضوع نمیخواهیم. گفتم این فیلم نگاهش با آن فیلمها تفاوت میکند. گفتند به هر حال این سوژه را نمیخواهیم! گفتم یعنی اگر خدایی نکرده پنج تا فیلم بر ضد نماز ساخته شود، حالا اگر فیلم دیگری در موضوع نماز بخواهد تولید شود شما با آن مخالفت میکنید؟ گفتند بله. گفتم: منطق شما واضح شد، پس لطفاً درخواست مرا پس بدهید. ان شاء الله میروم یک سال دیگر میآیم که شما اینجا نباشید و من از گروه جدیدی که جایگزین شما شده پروانه نمایش میگیرم.
چه شد که بالاخره موافقت کردند؟
رضوی: مذاکرات ما به آن جلسه ختم نشد. من دو نوبت دیگر از طریق آقای شمقدری پیگیری کردم که بینتیجه بود. نهایتاً تعهد دادم که اگر هر اتفاقی افتاد به عهده تهیه کننده است. لذا قبول کردند.
احتمالاً برخی از مشاهیر فیلم شما را دیدند. از واکنش آنها خبر دارید؟
رضوی: آقای دکتر قالیباف در جشنواره فیلم فجر به همراه مردم فیلم را دیدند و نگاه نجیبانه فیلم را دوست داشتند بعد از جشنواره آقای دکتر حداد عادل فیلم را پسندیدند و یک یادداشت تقریباً مفصّل برای آن نوشتند که به تازگی منتشرشد. آقای دکتر حسینی وزیر ارشاد نیز فیلم را دیدند و پس از اکران از ایشان شنیدیم که ما میخواهیم این فیلم را در عرصه بین المللی مطرح کنیم. دو نفر از اعضای حقوقدان شورای نگهبان نیز فیلم را تماشا کردهاند مانند دکتر محسن اسماعیلی. ایشان اعتقاد دارند که ساخت و ترویج چنین فیلمهایی میتواند باعث شود که زندانها خلوت شوند. میتوانید با خودشان مصاحبه کنید. آقای رحمانی فضلی نیز فیلم را خیلی پسندیدند. همچنین آقای حاتمیکیا به تفصیل از محاسن فیلم میگفتند.
شعیبی: دو نفر از اهالی سینما در ساخت این فیلم به لحاظ فکری و اجرایی خیلی به ما کمک کردند. یعنی آقای همایون اسعدیان و خانم رخشان بنیاعتماد، که هم در فیلمنامه و هم در تدوین به ما مشورت دادند. اگر با اینها نیز مصاحبه کنید دلایل خود را خواهند گفت که چرا فیلم دهلیز را دوست دارند.
خبر شدیم که آقای حاتمیکیا به پشت صحنه فیلم آمده بود. آیا به واسطه پسرشان اسماعیل بوده است؟
شعیبی: آقا اسماعیل در فیلم دهلیز عکاس بود و از دوستان ماست و البته ما سابقه کارهای بیشتری با هم داشتهایم لکن آشنایی من با آقای حاتمیکیا به اسماعیل برنمیگشت بلکه به «آژانس شیشهای» و بعد از آن به فیلم «گزارش یک جشن». اولین بازی من در سینما با فیلم آژانس شیشهای بود. بعد از اتمام فیلمبرداری «چ» روزی از ایشان دعوت کردم که سرصحنه دهلیز بیایند. ایشان لطف کردند و آمدند. خاطره خوبی برای ما ماند که آقای حاتمیکیا سرصحنه اولین فیلم ما حضور داشته است.
دو سؤال از تکنیک فیلمنامه دارم.
شعیبی: بهتر است با آقای علی اصغری مصاحبه کنید که فیلمنامه را نوشته است.
یعنی شما در فیلمنامه دخیل نبودید؟
شعیبی: چرا دخیل بودیم. ولی ما سه نفر از آدمهای اجرایی فیلم هستیم و الآن تماماً داریم درباره محتوا حرف میزنیم.
سؤالم درباره تکنیک فیلمنامه است. قصه فیلم شما از وسط شروع میشود و مخاطب تا دقیقه شانزدهم که این مادر و پسر وارد زندان میشوند سرگردان است که موضوع فیلم درباره چیست...
شعیبی: شما از قبل توقعی از این فیلم داشتهاید که برآورده نشده. این دلیل نمیشود که فیلم به لحاظ محتوا یا تکنیک ایراد داشته باشد. انتظار شما از دهلیز برآورده نشده و من به شما و همه تماشاگران حق میدهم.
شعیبی: کودک فیلم دهلیز اعتماد به نفس دارد و سلامت است و اینها به خاطر حضور مادر است. ما با تأکید این را در فیلمنامه گذاشتیم تا بگوییم بخشی از نشاط و شادمانی کودکان در حضور و کنار هم بودن پدر مادر بروز میکند. چنانچه هر کدام از آنها به هر دلیلی از زندگی حذف شوند بخشی از نشاط فرزند گرفته میشود. شاید برای همین است که اولیاء دین راجع به بچههایی که پدر یا مادر ندارند به مهربانی و به رفتار خوب سفارش کردهاند. برای اینکه قطعاً یتیمان به نشاط و توجه بیشتری احتیاج دارند. ضمن اینکه ما میخواستیم این تلنگر زده شود که پدر و مادرها به راحتی خودشان را از زندگی حذف نکنند، مخصوصاً وقتی که فرزند دارند.
آقای شعیبی! آیا طرح قصه از شما بود؟
شعیبی: طرح اولیه قصه، از من بود و آقای رضوی با طرح موافقت کرد. در مرحله بعد، آقای علی اصغری نیز که از طرح خوشش آمد بود مشغول نگارش فیلمنامه شد. از آنجا به بعد در واقع مباحثه سه نفره ما روی قصه شروع شد یعنی من، نویسنده و تهیه کننده.
آقای رضوی! از فیلمنامه شدن چنین ایده کوتاهی نترسیدید؟
رضوی: نه ببینید آن یک سطر، قصه جذابی داشت، پدر و پسری که پنج سال است یکدیگر را ندیدهاند و کودک از پدرش خاطره ذهنی هم ندارد. او آرام آرام با کسی آشنا میشود که میگویند این پدر تو است.. در فیلم هست که امیرعلی می گردد تا خاطرات مشترکی از پدرش پیدا کند و او را بفهمد. نخست، نوار ویدیویی سالگرد تولدش را مییابد و آن را تماشا میکند و سپس ساعت مچی پدرش را به دستش میبندد.
چه چیز در این طرح برای شما جذاب بود؟
رضوی: در بعضی از داستانها آن بکارت اولیه خودش جذاب است. مشابه این داستان در سینمای ایران وجود نداشت؛ یعنی بچهای که اصلاً هیچ خاطرهای از پدرش ندارد و حتی در خانه عکسی از او نیست. پسر وقتی پدرش را میبیند در لحظه اول او را نمیشناسد. حتی پدر هم بچهاش را نمیشناسد. اندکی طول میکشد تا تطبیق بدهد که این بچه امیرعلی است. موقعی که آن طرح اولیه مطرح بود، آقای شعیبی شاخ و برگهایی به قصه داد.
در مجموع به این نتیجه رسیدیم که این ایده خوب است و میتواند یک فیلمنامه خوب از آن نوشته شود. یک مادر نجیب داشته باشد مانند بسیاری از زنان ما که نجیبانه در این کشور زندگی کردهاند، در خوشیها و سختیها با شوهر همراهی داشتهاند و در وقت سختی با چنگ و دندان زندگی خود را نگه داشتهاند. این مادر را باید از این جنس بدانیم؛ مادری که پنج سال است پای همه چیز ایستاده تا شوهرش را از زندان در بیاورد.
آیا شما برای این ایده اولیه یک قصه طراحی کردید؟ یعنی آیا ماجرای قصاص و زندان را بعداً وارد کردید یا اینکه از ابتدا لحاظ شده بود؟
رضوی: اگر منظور ماجرای قصاص و پدری که محکوم به قتل است این موضوع نیاز مبرم قصه به گره اساسی بود یعنی دلیل محکمی برای حذف پدر از زندگی امیر علی، حتی چند بار وزارت ارشاد به ما گوشزد کرد که موضوع قصاص را از فیلمنامه خارج کنیم. ولی ما گرهی محکمتر از این نمیتوانستیم پیدا کنیم که چرا و به چه دلیل در خانواده خواسته باشند بچهای پدرش را نبیند. فقط یک مسئله به ذهن ما رسید؛ ترس از قصاص پدر که ممکن است به بچه لطمه روحی بزند.
من در این دو نوبت که فیلم را دیدم ماجرای ملاقات اول را متوجه نشدم.
شعیبی: مسئله این است که پدر بعد از پنج سال تحمل شرایط طاقت فرسا، به افسردگی و ناامیدی رسیده که احتیاج به نشاط و امیدواری دارد. این البته نمیتواند از جنس وعدههای لحظهای باشد چون شما تصوّر کنید که این آدم در مدت پنج سال در تعلیق بوده است. قطعاً امید خود را از دست داده و باید یک اتفاق محکم در زندگیاش بیافتد. این اتفاق، میتواند دیدن فرزندش باشد که تا به حال خودخواسته از دیدن او امتناع کرده بود.
این به نظر من معقول نیست. راستش من این گره را چندان باور نکردم. قاعدتاً وقتی یک نفر به زندان میافتد و یک بچه دو ساله در خانه دارد علاقهمند است که بچهاش را ببیند. یعنی بیش از همه، آن چیزی که به او امید زندگی میدهد دیدن بچه است. آیا ندیدن بچه به این سبب بوده که او وارد زندان نشود و آن محیط را نبیند؟
شعیبی: نه! ندیدن پدر به سبب ترس از قصاص او بوده است. این آدم پنج سال قرار بوده قصاص شود. ثانیاً بچه در وقتی که پدرش به زندان افتاده دو سال سن داشته است. ما تحقیق کردیم و متوجه شدیم به لحاظ پزشکی ذهن بچه از دو سالگی فعال است و خاطره ثبت میکند و در ذهنش میماند. کودک از این اوقات به بعد حافظه طولانی مدت دارد. لذا قطعاً پدرش نگران اوست که اگر من قصاص شوم به این بچه آسیب نرسد. تصمیمی که با همسرش گرفت و دو نوبت در فیلم بر آن تأکید میشود این است که از وجود پدر سخنی به میان نیاورند. به این ترتیب پدر با اتفاقات راحتتر روبهرو میشود و به فرزندش هم لطمه نمیخورد.
ما از ساختن فیلمی که عمقی نداشته باشد و تماشاگر در نوبت اول همه چیز را بفهمد پرهیز داشتیم. نمیخواهم بگویم فیلم دهلیز را باید چند بار ببینید تا بفهمید ولی فیلمی است که قرار است از چیزهای تکراری پرهیز کند. ما به وقت نگارش فیلمنامه و در فیلمبرداری به این موارد خیلی توجه داشتیم. آقای علی سرابی در مقام بازیگردان موقع فیلمبرداری تذکراتی از این دست میداد تا فیلم ما شبیه آثار قبلی نشود. ما شدیداً پرهیز میکردیم از تکرار چیزهای سهل الوصول، یعنی چیزهایی که تماشاگر اعتراض کند و بگوید من این لحظه را قبلاً در فلان فیلم دیدهام.
سه بار یا چهار بار در فیلم روی معلم بودن این شخص تأکید میشود اما از یک معلم انتظار نداریم که خودکشی کند..
شعیبی: آیا شما از یک معلم توقع دارید که کسی را بکشد؟!
اتفاقاً موضوع درگیری و قتل نیز چندان واضح نیست. فقط در حد یکی دو دیالوگ در آن مغازه الکتریکی گفته میشود.
شعیبی: فرقی نمیکند که شخصیت فیلم ما، پزشک یا معلم یا مهندس باشد. به لحاظ رفتاری، عکسالعمل هر کدام در قبال بحرانهای مختلف آیا به نظر شما یکسان خواهد بود؟ آیا رفتار معلمی که در معرض اعدام است با معلمی که در مدرسه تدریس میکند یکی است؟
من دستیار کارگردان فیلمی بودم و از یک بازیگر دعوت کردم تا در آن بازی کند. پرسید: چه نقشی است؟ گفتم پزشک. گفت: نه! من به تازگی در یک فیلم نقش پزشک را بازی کردهام. سخن درستی نبود. آیا میشود که یک بازیگر چون نقش پزشک را بازی کرده بگوید که من دیگر هیچ وقت این نقش را بازی نمیکنم. او اصلاً نپرسید که این پزشک در چه شرایطی است و چه قصهای دارد. شاید او مثلاً دستش فلج است و نمیتواند جراحی کند. منظورم این است که آدمها به صرف شغلشان عکس العمل یکسان نخواهند داشت. من بازیگر هستم و آقای علی سرابی نیز بازیگر است. ولی از لباس پوشیدن ما معلوم است افکارمان تفاوت دارد. ولی میتوانیم با هم زندگی کنیم و رفیق باشیم.
سرابی: خیلی نکتهسنج بودید! ممنون از سؤال شما. چیزی که شما متوجه شدید خود ما هم در پیشتولید راجع به آن بحث میکردیم. اما موضوع فیلم دهلیز این نبوده که این قتل چگونه اتفاق افتاده یا پسر چه زمانی به دیدار پدرش میرود. موضوع این بود که بچهای بعد از پنج سال فقدان پدر وقتی او را میبیند چه کنش و واکنشی بین آنها ایجاد میشود.
فیلمنامهنویس و گروه تولید خیلی راحت میتوانستند دلایل قانع کنندهای برای دیدار پدر و پسر جور کنند. مثلاً اینکه بچه فیلم خانوادگیشان را یکهو پیدا کند و بفهمد که پدر زنده است و سراغ او را بگیرد. این پیشنهادها مطرح شد ولی گفتیم که اگر هر کدام از اینها را بخواهیم توضیح بدهیم خودش یک مبحث جداگانه است و باعث طولانی شدن فیلم میشود. اگر اینطور میخواستیم بنویسیم به نظرم فیلم دهلیز به فیلمهای پلیسی و تشریح جزء به جزء وقایع شبیه میشد. ولی ما نیاز داشتیم که ببینیم روابط پسر و پدر بعد از شناختشان چه میشود. به هر حال پرسش شما درست است و ما تعمد داشتیم که به این مباحث نپردازیم تا واکنش این پدر و فرزند را بررسی کنیم.
اگر درباره قتلی که بهزاد مرتکب شده توضیحی میدادیم هزار جور برچسب ممکن بود به ما زده شود. مثلاً چرا به معلمان توهین کردید؟ مگر میشود یک معلم پس از سانحه تصادف ناگهان قفل فرمان را بردارد و به سر طرف مقابل بکوید و او را بکشد؟ پس اتفاقاً بهتر است که از آن بگذریم.
رضوی: در قصه ما اصلاً احتیاجی نبود که این اتفاقات نشان داده شود. ببینید این گره میان پدر و فرزند و نیز این مادر که برای حفظ خانوادهاش اینقدر تلاش میکند خودش به اندازه کافی کشش دارد. اگر این نوع نگاهی که شما میگویید را میخواستیم دنبال کنیم میتوانستیم اینطور ببینیم که شیوا زنی خوش سیما و جوان است چه دلیلی دارد که معطل شوهرش بماند که آیا او عفو میشود یا قصاص؟ او میتوانست نزد خود بگوید: قاتل، خودش میداند و خانوادهاش. آنها بروند رضایت خانواده مقتول را بگیرند. من چرا وقتم را برای او تلف کنم؟ من میروم طلاق میگیرم، خوش بر و رو هم هستم حالا فوقش این است که حالا هرکسی خواست من را بگیرد میگویم یک بچه هم دارم.
ما به این مسائل نپرداختیم چون دو تا وزنه سنگین در فیلمنامه داریم. اول، پدری که با یک فرزندش روبهرو میشود و قرار است با دیدن این بچه به زندگی برگردد. یعنی از زندگی ناامید است. بچه نیز شکل دیگری از مشکلات را دارد.
به نظر میرسد در فیلم روی ناامیدی پدر تأکید نشده است. من در فیلم واقعاً این را حس نکردم.
رضوی: شما پرخاش پسر و بازی او با انگشتانش را میفهمید که با آمدن پدر تمام میشود. پس چرا آن طرفیاش را متوجه نشده اید؟ برای پرخاشگری امیرعلی عوامل زیادی در فیلم هست. در ابتدای فیلم او در کلاس درس شیطنت میکند، بعد با مادرش چند نوبت جدل و پرخاش میکند.
رضوی: بازی صورت و بازی رفتاری آقای عطاران نشان میدهد که او یک آدم کاملاً افسرده است. افسردگی حتماً لازم نیست که بیان شود. سخت است که «افسردگی» به معنای «خودکشی» را برای شخصیت بهزاد بپذیریم.
رضوی: در زندان او در گوشه حیاط ایستاده و با کسی مراوده نداردو شاید بهزاد افسردهترین فرد است. زیرا دیگران نشستهاند با هم گپ میزنند و او روی تخت خوابیده و میگوید برو جای دیگر حرف بزن. آیا او گوشهگیر شده است یا نه؟
در همه زندانیان این حسّ افسردگی و ناامیدی وجود دارد؛ آنها اختیار خود را ندارند و نمیدانند تکلیفشان چیست. حتی حضرت یوسف(ع) نیز به نحوی نگران بود که حکم من چه میشود. لذا پیغام داد به آن شخصی که آزاد شد که مرا نزد فرعون وساطت کن. میخواهم بگویم که در زندان، همه افسرده هستند. اما قابل پذیرش نیست که افسردگی را معادل خودکشی بدانیم. چون خودکشی نزدیک به کفر است. یک انسان مسلمان هیچگاه به خودکشی اقدام نمیکند. زیرا میگوید که حتماً حکمتی داشته که خداوند جان مرا تاکنون حفظ کرده است. پس من باید صبر کنم تا به اجل خودم بمیرم.
رضوی: اشتباه نکن هر مسلمانی احتمال دارد این گناه کبیره را انجام دهد ، آدم مؤمن خود را نمیکشد.
آیا داستان فیلم شما واقعی بوده است؟
شعیبی: طرح اولیه و رابطه پدر و پسر، ایده خودمان بود اما چون نگران مباحث حقوقی بودیم، تحقیقات زیادی در این زمینه انجام دادیم. چهار مشاور داشتیم: یک نفر وکیل به عنوان مشاور حقوقی، یک نفر مشاور امور زندانها، یک روانشناس و نیز مشاور مذهبی.
رضوی: این چهار مشاور برای آن بود که کار ما بیایراد شود. ولیّ دم در فرض داستان شما، مادر است اما در فیلم طوری به نظر میرسد که خواهران مقتول نیز در اعدام یا بخشش ذیحق هستند. بله. شرعا ولیّ دم مادر است. اما درعرف جامعه ولی دم اطرافیانش نیز موثرند در اینجا خواهر مقتول به مادر اجازه نمیدهد تا نظرش را بیان کند . اینها هم خودشان را در تعیین تکلیف خون ریخته شده دخیل میدانند. اگر یادتان باشد داماد خانواده میگوید خواهر مقتول رضایت داده اما آن خواهر دوقلوی مخالفت میکند. لذا این دو نفر باید راضی شوند تا مادر راضی شود.
چرا؟
رضوی: در خیلی از پروندهها همین است.
اما رضایت خواهرها شرط نیست.
رضوی: رضایت آنها در نزد دادگاه شرط نیست اما در جمع خانواده شرط است. اینها به مادر میگویند نمیگذاریم رضایت بدهی چون مقتول؛ برادرمان بوده است.
یکی از خواهران رضایت داده و دیگری نداده. قاعدتاً هر کدام از اینها بر مادر نفوذی دارند. لکن ماجرا در فیلم طوری مطرح میشود که اگر این خواهر رضایت ندهد بهزاد اعدام میشود. گوئیا که این خواهر ذیحق است.
رضوی: ما هیچ وقت این را نگفتیم. در فیلم خواهر اجازه نمیدهد مادر نظر خود را ابراز کند. اگر قرار بود که خواهر ذیحق باشد روند داستان چیز دیگری می شد.
سینما وجهه آموزشی هم دارد. اگر شما نمیخواهید مسائل حقوقی را در فیلمتان تعلیم دهید اشکالی ندارد، ولی نباید آموزش غلط به مخاطب بدهید.
رضوی: اختلاف و نزاع به سبب آرام شدن خواهر بود و نه ذیحق بودن او در قصاص.
آقای سرابی! آیا انتخاب بازیگران به شما سپرده بود؟
سرابی: من و آقای شعیبی با هم مشورت داشتیم و اغلب بازیگران را ایشان انتخاب کرد. در بازیگردانی نیز همینطور بود. همه چیز از نگارش متن تا میزانسن و بازی بازیگران با مشورت ایشان پیش میرفت. در این فیلم یک افتخار بزرگ نصیب من شد و آن هم کار با بازیگران بزرگی چون رضا عطاران عزیز و خانم هانیه توسلی بود که خیلی راحت به من اعتماد کردند. مثلاً رضا عطاران بعد از هر بازی نظر مرا میپرسید که چطور بود؟ اگر نکتهای به او یادآور میشدم آن را در نوبت بعد لحاظ میکرد.
آیا به بازی آقای عطاران ایراد میگرفتید؟
سرابی: بله از این اتفاقات زیاد میافتاد. به هر حال بازی در هر فیلمی ریزه کاریها و اقتضائات خاص خود را دارد. من اعتقاد دارم که حرکات چشم و نوع نگاه، مهمترین نکته برای یک بازیگر در سینما است. این را با آقای شعیبی بحث کردیم و پیشنهاداتی به رضا میدادیم. به نظرم رضا عطاران بازیگر بسیار باهوشی است. زیرا هر پیشنهادی که به او میدادیم، او خودش یک ابتکار به آن اضافه میکرد و بعد از بازی متوجه میشدیم از پیشنهاد اولیه خیلی بهتر بازی کرده است. در مجموع، امروز که فیلم را نگاه میکنم به نظرم رضا عطاران یکی از بازیهای ماندگار خود را ارائه کرده، و این به دلیل هوش زیادی است که این بازیگر دارد. در کنار او هانیه توسلی نیز همینطور خوب بوده است، که نتیجتاً جایزه بزرگی برای او آورد [بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر] که باعث افتخار او میشود. خانم توسلی نیز بسیار باهوش است و حرف را کاملاً گوش میدهد که کارگردان چه میخواهد.
کار با یک پسر بچه خردسال چطور بود؟
سرابی: من بچهها را خیلی دوست دارم و میدانم چطور میتوان با آنها رابطه برقرار کرد. بهروز شعیبی نیز در این زمینه مهارت دارد. اما میتوان گفت که همکاری با محمدرضا شیرخانلو خواست خدا بود. ما قبلاً کودک دیگری را برای این نقش انتخاب کرده بودیم، اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد محمدرضا را جایگزین آن کودک کنیم. این پسر واقعاً استعداد زیادی در بازیگری دارد.
چرا بازیگر را عوض کردید؟
شعیبی: کار با آن کودک، یا به این کیفیت نمیشد یا زمان بیشتری از ما میگرفت.
سرابی: در مورد محمدرضا شیرخانلو، خاطره جالبی از آخرین سکانس فیلم دارم. آن روز فرصت زیادی نداشتیم و باید سریع فیلمبرداری میکردیم. او خیلی خوب بازی می کرد...
در ادای دیالوگ، یک سکته دارد.
رضوی: این جزو بازی اوست.
سرابی: بله! جزو بازی اوست. موقع تمرین نحوه بازی در یکی از صحنه ها را برای کودک فیلممان آقا محمدرضا توضیح دادم و گفتم که تو قرار است چنین چیزهایی بگویی. متن را که برایش خواندم کاملاً حفظ شد. گفتم: قرار است پدرت را اعدام کنند. با تعجب پرسید: اعدام یعنی چه عمو؟ فکر کردم حالا من چطوری باید به این بچه توضیح بدهم. به شیوهای که فکر میکردم درست است چند جملهای در این باره به او گفتم. عکس العمل او در آن لحظه خیلی جالب توجه بود. دستش را گذاشت روی گوشش و به من گفت: دیگر نگو! نمیخواهم بشنوم و اصلاً چنین چیزی را بدانم. چند دقیقه بعد جلوی دوربین رفت و به خوبی دیالوگهایش را گفت و اتفاقاً خیلی خوب و به یادماندنی بازی کرد..
در ابتدا فرمودید که وزارت ارشاد از شما خواسته که موضوع قصاص را از فیلم حذف کنید. چه جوابی دادید؟
رضوی: حرف آنها بیمنطق بود و دلیلی نداشت. حتی در یک نوبت با مدیر مربوطه جر و بحثمان شد. ما قبل از ارائه فیلمنامه به وزارت ارشاد، متن را به یکی افراد کارشناس در این حوزه فرستادیم. او از متن شگفتزده بود. اما مسئولان ارشاد چیزی با این مضمون میگفتند که سال گذشته ما پنج فیلم در مورد قصاص داشتیم و همه آنها به ضررمان تمام شده، لذا امسال دیگر فیلمی در این موضوع نمیخواهیم. گفتم این فیلم نگاهش با آن فیلمها تفاوت میکند. گفتند به هر حال این سوژه را نمیخواهیم! گفتم یعنی اگر خدایی نکرده پنج تا فیلم بر ضد نماز ساخته شود، حالا اگر فیلم دیگری در موضوع نماز بخواهد تولید شود شما با آن مخالفت میکنید؟ گفتند بله. گفتم: منطق شما واضح شد، پس لطفاً درخواست مرا پس بدهید. ان شاء الله میروم یک سال دیگر میآیم که شما اینجا نباشید و من از گروه جدیدی که جایگزین شما شده پروانه نمایش میگیرم.
چه شد که بالاخره موافقت کردند؟
رضوی: مذاکرات ما به آن جلسه ختم نشد. من دو نوبت دیگر از طریق آقای شمقدری پیگیری کردم که بینتیجه بود. نهایتاً تعهد دادم که اگر هر اتفاقی افتاد به عهده تهیه کننده است. لذا قبول کردند.
احتمالاً برخی از مشاهیر فیلم شما را دیدند. از واکنش آنها خبر دارید؟
رضوی: آقای دکتر قالیباف در جشنواره فیلم فجر به همراه مردم فیلم را دیدند و نگاه نجیبانه فیلم را دوست داشتند بعد از جشنواره آقای دکتر حداد عادل فیلم را پسندیدند و یک یادداشت تقریباً مفصّل برای آن نوشتند که به تازگی منتشرشد. آقای دکتر حسینی وزیر ارشاد نیز فیلم را دیدند و پس از اکران از ایشان شنیدیم که ما میخواهیم این فیلم را در عرصه بین المللی مطرح کنیم. دو نفر از اعضای حقوقدان شورای نگهبان نیز فیلم را تماشا کردهاند مانند دکتر محسن اسماعیلی. ایشان اعتقاد دارند که ساخت و ترویج چنین فیلمهایی میتواند باعث شود که زندانها خلوت شوند. میتوانید با خودشان مصاحبه کنید. آقای رحمانی فضلی نیز فیلم را خیلی پسندیدند. همچنین آقای حاتمیکیا به تفصیل از محاسن فیلم میگفتند.
شعیبی: دو نفر از اهالی سینما در ساخت این فیلم به لحاظ فکری و اجرایی خیلی به ما کمک کردند. یعنی آقای همایون اسعدیان و خانم رخشان بنیاعتماد، که هم در فیلمنامه و هم در تدوین به ما مشورت دادند. اگر با اینها نیز مصاحبه کنید دلایل خود را خواهند گفت که چرا فیلم دهلیز را دوست دارند.
خبر شدیم که آقای حاتمیکیا به پشت صحنه فیلم آمده بود. آیا به واسطه پسرشان اسماعیل بوده است؟
شعیبی: آقا اسماعیل در فیلم دهلیز عکاس بود و از دوستان ماست و البته ما سابقه کارهای بیشتری با هم داشتهایم لکن آشنایی من با آقای حاتمیکیا به اسماعیل برنمیگشت بلکه به «آژانس شیشهای» و بعد از آن به فیلم «گزارش یک جشن». اولین بازی من در سینما با فیلم آژانس شیشهای بود. بعد از اتمام فیلمبرداری «چ» روزی از ایشان دعوت کردم که سرصحنه دهلیز بیایند. ایشان لطف کردند و آمدند. خاطره خوبی برای ما ماند که آقای حاتمیکیا سرصحنه اولین فیلم ما حضور داشته است.
دو سؤال از تکنیک فیلمنامه دارم.
شعیبی: بهتر است با آقای علی اصغری مصاحبه کنید که فیلمنامه را نوشته است.
یعنی شما در فیلمنامه دخیل نبودید؟
شعیبی: چرا دخیل بودیم. ولی ما سه نفر از آدمهای اجرایی فیلم هستیم و الآن تماماً داریم درباره محتوا حرف میزنیم.
سؤالم درباره تکنیک فیلمنامه است. قصه فیلم شما از وسط شروع میشود و مخاطب تا دقیقه شانزدهم که این مادر و پسر وارد زندان میشوند سرگردان است که موضوع فیلم درباره چیست...
شعیبی: شما از قبل توقعی از این فیلم داشتهاید که برآورده نشده. این دلیل نمیشود که فیلم به لحاظ محتوا یا تکنیک ایراد داشته باشد. انتظار شما از دهلیز برآورده نشده و من به شما و همه تماشاگران حق میدهم.
بنده البته با این تکنیک مشکلی ندارم و اتفاقاً این روش فیلمنامه نویسی را میپسندم چون مطابق با واقع است. ولی باید این ماجرا در فیلمنامه با یک اتفاق شروع شود. بگذارید مثالی بزنم. بنده محتوای فیلم هیچ (1388) را دوست ندارم ولی تکنیک فیلمنامهاش در این خصوص خوب است. مهدی هاشمی در فیلم هیچ، به تازگی داماد یک خانواده شده و اعضای آن خانواده او را میشناسند ولی او کسی را نمیشناسد. ما به عنوان مخاطب با او وارد این خانواده میشویم. فیلم به این ترتیب با یک اتفاق از وسط شروع میشود. این موضوع با تجربیات ما در عالم واقع شبیه است. لذا شما بهتر بود که فیلم خود را با یک اتفاق شروع میکردید و نه با ریتم آرام از یک کلاس درس. البته نباید تصور نشود که ما با فیلم شما مخالف هستیم.
شعیبی: اتفاقاً نقادی خیلی چیز خوبی است و به فیلمساز کمک میکند. این سؤال شما نیز محتوایی است. نوع نگاه ما به این قصه مثل فیلمهای دیگر نیست. قرار نیست همه کنشها در بیرون اتفاق بیفتد. آیا اخراج یک بچه از مدرسه بدون اینکه ما دلیلش را بدانیم سؤال برانگیز نیست؟ این واقعه در فیلمنامه ما شبیه همان اتفاقی است که میفرمایید فیلم باید با آن شروع شود. در صفحه پنجم فیلمنامه امیرعلی از مدرسه اخراج میشود. اینکه میگویید مخاطب در ابتدای قصه سردرگم میشود، من اصلاً مخالفتی با آن ندارم. ولی باید بگویم که این طراحی عمدی و آگاهانه بوده است. دو سه اتفاق است که ما در ابتدای قصه آنها را کاشتیم برای اینکه بیننده منتظر جواب آنها باشد. و جوابها در دقایق ۱۲ تا ۱۵ از فیلم داده میشود. اول، سکانس قبل از تیتراژ است ، دوم اخراج بچه از مدرسه است، و سوم سکانس خانه و کوچه مقتول که خواهرش میگوید برای چه آمدهاید.
در سکانس کوچه مقتول، هیچ چیز مشخص نیست. شما میتوانستید به جای ده ثانیه ...
شعیبی: این نظر شماست ولی شیوه ما اینطور نبوده است. همانطور که ما در کوچه مقتول اطلاعات نمیدهیم علت اخراج بچه را نیز نمیگوییم و امیرعلی هم نمیفهمد چرا اخراج شده. دلیل ما این بود که شخصیت اصلی ما یک کودک است و ما اگر این اطلاعات را بدهیم در واقع از دنیای کودک دور خواهیم شد. ما تا ملاقات اول امیرعلی با پدرش به هیچ وجه نمیخواستیم از دنیای کودک فاصله بگیریم. لذا در ملاقات شیوا با خانم مرندی در ستاد امور بانوان، کودک در اتاق نیست. لذا به اندازهای اطلاعات میدهیم که اگر امیرعلی از لای درب میتوانست بشنود آن را میفهمید.
این البته ایرادی ندارد. ولی منظر کودک در کل فیلم حفظ نشده. اندکی بعدتر، منظر راوی (P. O. V.) تغییر میکند.
شعیبی: ما در این مورد خیلی فکر کردیم. در قصه از یک جایی به بعد باید این کار را میکردیم. لذا از زمانی که گره نخست قصه، باز میشود آگاهانه یک تقسیمبندی کردیم. یعنی در یک جایی با شیوا همراه میشویم، در یک جا با بهزاد و در جایی دیگر با امیرعلی. ما منتظر ارتباط گرفتن آدمهای قصه با هم بودیم. کودک فیلم که به آگاهی رسید دیگر نمیخواستیم او همه اطلاعات را داشته باشد. ولی مخاطب باید این اطلاعات را از آنجا به بعد دریافت میکرد. اگر اینطور نمیشد مجبور میشدیم تمام گرهها را در پایان فیلم باز کنیم. گرههایی مانند: قصاص، دیه، اختلافات خانوادگی و غیره. اتود این را زده بودیم. مثلاً یک چیزهایی را رعایت کرده بودیم که مخاطب آنها را میدید ولی کودک نمیدید. مانند زمانی که شیوا با مادرش در آشپزخانه هستند و کودک میآید تا چیزی بگوید که شیوا او را دنبال کاری میفرستد تا حرفهایش را با مادر تمام کند. اینها در فیلم ما تعمدی بوده است.
چه تمهیدی برای این اندیشیدید که بتوانید منظر راوی را تغییر بدهید؟
شعیبی: این را باید علی اصغری جواب دهد [که اینجا حضور ندارد].
آقای عطاران انتخاب خوبی بود ولی چهره خانم توسلی برای این نقش مناسب نیست. در فیلمنامه شما، یک چهره دوست داشتنی و زیبا از زن ایرانی ارائه شده، زنی که برای حفظ خانوادهاش تلاش میکند. قانون جواز داده تا زنانی که شوهرانشان به محکومیت پنج سال و بالاتر محکوم میشوند بتوانند بدون اذن شوهر، خود را مطلّقه کنند. ولی این زن با سختی کار میکند و منتظر شوهر میماند. بنده ترجیح میدادم نقش شیوا را بازیگری که چهره ایرانی و سنتیتری دارد بازی میکرد تا باورپذیرتر باشد.
رضوی: چهره شرقی و سنتی؟ یعنی چه کسی؟ شما 10 بازیگر زن سوپراستار که فکر میکنید برای این نقش مناسب هستند و میتوانند بازی خوبی ارائه بدهند را نام ببرید.
بنده در این مورد تخصص ندارم.
سرابی: من میگویم این نگاه غلطی است که مثلاً وقتی ما میخواهیم یک قصاب را به تصویر بکشیم یک مرد با سبیلهای بلند بیاوریم. اتفاقاً باید مردی را انتخاب بکنیم که مثلاً شبیه یک معلم یا معمّم است.
و احتمالاً صدای نازکی هم دارد...
سرابی: بله مثلاً. پدر و مادر و همه اقوام خانم هانیه توسلی ایرانی هستند و ایشان اهل همدان است و همدان جزو مملکت ماست. اتفاقاً میتواند نمونه زن سنتی هم باشد. و من میگویم که هانیه توسلی با چهره جذابش نقش یک زن سنتی را خیلی خوب بازی کرده است. این باعث میشود که مخاطب از بازیگر عبور کند و به کاراکتر او نزدیک شود.
آقای عطاران که انتخاب اولیه بهروز شعیبی بود نیز همینطور است. به نظرم هر کس دیگری که این فیلم را میساخت رضا عطاران را انتخاب نمیکرد. چون فکر میکردند که عطاران تصویر کمدی دارد و در اولین نما تماشاگر را میخنداند. ما در سالن سینما این فیلم را چند نوبت با مردم دیدیم. هیچ کس در اولین پلان بازی عطاران، لبخند نزد. اتفاقاً این انتخابها هوشمندانه بوده و باعث میشود تا تماشاگر به شخصیت و کاراکتر او نزدیک شود و در نتیجه باورپذیری فیلم بیشتر شود. اگر برای نقش شیوا چهره سادهای انتخاب میشد، ما در همان وهله اول همه چیز را به مخاطب میگفتیم. مثلاً اینکه او یک زن سنتی با این مشخصات است. ولی چهره هانیه توسلی متفاوت است و این نقش را به شدت عالی بازی کرده.
خانم توسلی چهره کودکانهای دارد و برای فیلمهای کودکان مناسبتر است تا چنین فیلمی که در نقش یک زن رنجکشیده بازی کرده است.
رضوی: اگر نقش زن سختی کشیده به چهره او نمینشست، جایزه بهترین بازیگری جشنواره فجر را به او نمیدادند. پس از عهده نقش برآمده است.
در سینما عرف آن است که میان رفتار شخص و ظاهر او تناسبی قائل هستند. در عالم واقع نیز همینطور است. مثلاً ظاهر من تا حدی مشخص میکند که من در چه جاهایی میروم و در چه جاهایی نخواهم رفت. شما در خیابان که عبور میکنید بر اساس ظاهر اشخاص میتوانید تا حدی درباره آن شخص درست قضاوت کنید. این در سینما خیلی بارزتر است و باید مقداری از اطلاعات را از طریق ظاهر به تماشاگر بدهید. مثلاً خانم مهناز افضلی حدود بیست سال پیش در سینمای ایران، تیپ زنان سنتی و ایرانی بود. البته ایشان مدتی است که بازی نمیکنند. در این ایام، مثلاً خانم ماهچهره خلیلی میتوانست نمونه این زنان باشد، زنانی که ما از اسلاف خودمان در ذهن داریم یا در نقاشیهای ایرانی دیدهایم.
[سکوت]
از جشنواره فجر بگویید.
رضوی: زمان جشنواره فجر اتفاق خوبی در نامزدیها افتاد، اما من به نتایج اعتراض داشتم. حداقل در بخش انتخاب فیلم اولیها یا همان بخش نگاه نو، آن اتفاقی که باید میافتاد نیفتاد. آقایان داوران هر موقع که مرا میبینند میگویند که اعتراض شما به این دلایل به جا نبود. ولی من براهین خودم را دارم و اطلاعاتی نیز به من رسیده که نشان میدهد حرفی که زدم درست بوده است.
آقای رضوی! شما تهیه کننده فیلم درباره الی بودید و با اصغر فرهادی کار کردهاید. آیا از کار کردن با آقای شعیبی نترسیدید؟
رضوی: اگر میترسیدیم که اینقدر محکم پای فیلم نمیایستادیم.
آقای شعیبی! اگر یک بار دیگر بخواهید این فیلم را بسازید ممکن است که مثلاً جایی از آن را عوض کنید؟ بهترین نقدی که راجع به فیلمتان شنیده یا خواندهاید چه بوده است؟ یعنی نقدی که به شما نگاه دیگری داده باشد که اگر فیلم را مجدداً بسازید آن موارد را لحاظ کنید.
شعیبی: اگر این قصه را دوباره میساختم به لحاظ چیدمان آدمها و نوع روایت قصه، قطعاً هیچ تغییری نمیکرد ولی ممکن بود که تغییرات دکوپاژی بدهم که البته این قبیل تغییرات، معمول است. به هر حال با توجه به نتیجه فیلم، ممکن است کارگردان با خودش بگوید که ای کاش فلان نما را با یک لنز دیگر میگرفتم یا کاش نماهای فلانجا را بازتر میگرفتم. وگرنه الآن که زمان زیادی از فیلم نگذشته تغییر ساختاری به نظرم نمیرسد و با فیلم ارتباط دارم و هنوز از آن فاصله نگرفتهام.
قبل از ساخت این فیلم با چه کسانی صحبت کردید و مشورت گرفتید؟
شعیبی: بهترین مشاور من در آن مرحله جناب تهیه کننده بود. در مرحله فیلمنامه نیز مشاوران دیگری داشتهایم. آقایان مهدی ارگانی و همایون اسعدیان به همراه خانم بنیاعتماد به عنوان مشاوران فیلمنامه، ما را یاری کردند. علاوه بر اینها قاعدهاش این است که همه ما از همسرانمان نیز مشورت میگیریم.
[سکوت]
از جشنواره فجر بگویید.
رضوی: زمان جشنواره فجر اتفاق خوبی در نامزدیها افتاد، اما من به نتایج اعتراض داشتم. حداقل در بخش انتخاب فیلم اولیها یا همان بخش نگاه نو، آن اتفاقی که باید میافتاد نیفتاد. آقایان داوران هر موقع که مرا میبینند میگویند که اعتراض شما به این دلایل به جا نبود. ولی من براهین خودم را دارم و اطلاعاتی نیز به من رسیده که نشان میدهد حرفی که زدم درست بوده است.
آقای رضوی! شما تهیه کننده فیلم درباره الی بودید و با اصغر فرهادی کار کردهاید. آیا از کار کردن با آقای شعیبی نترسیدید؟
رضوی: اگر میترسیدیم که اینقدر محکم پای فیلم نمیایستادیم.
آقای شعیبی! اگر یک بار دیگر بخواهید این فیلم را بسازید ممکن است که مثلاً جایی از آن را عوض کنید؟ بهترین نقدی که راجع به فیلمتان شنیده یا خواندهاید چه بوده است؟ یعنی نقدی که به شما نگاه دیگری داده باشد که اگر فیلم را مجدداً بسازید آن موارد را لحاظ کنید.
شعیبی: اگر این قصه را دوباره میساختم به لحاظ چیدمان آدمها و نوع روایت قصه، قطعاً هیچ تغییری نمیکرد ولی ممکن بود که تغییرات دکوپاژی بدهم که البته این قبیل تغییرات، معمول است. به هر حال با توجه به نتیجه فیلم، ممکن است کارگردان با خودش بگوید که ای کاش فلان نما را با یک لنز دیگر میگرفتم یا کاش نماهای فلانجا را بازتر میگرفتم. وگرنه الآن که زمان زیادی از فیلم نگذشته تغییر ساختاری به نظرم نمیرسد و با فیلم ارتباط دارم و هنوز از آن فاصله نگرفتهام.
قبل از ساخت این فیلم با چه کسانی صحبت کردید و مشورت گرفتید؟
شعیبی: بهترین مشاور من در آن مرحله جناب تهیه کننده بود. در مرحله فیلمنامه نیز مشاوران دیگری داشتهایم. آقایان مهدی ارگانی و همایون اسعدیان به همراه خانم بنیاعتماد به عنوان مشاوران فیلمنامه، ما را یاری کردند. علاوه بر اینها قاعدهاش این است که همه ما از همسرانمان نیز مشورت میگیریم.
انتقاد من به شما منتقدان آن است که چرا تماماً از محتوای فیلم سؤال میکنید و از موارد تکنیک چیزی نمیپرسید؟ مثلاً از فیلمبرداری یا گریم فیلم که به نظرم عالی بودند. مانند گریم خانم توسلی که زمان زیادی صرف اجرای آن میشد.
گریم فیلم شما دیده نمیشود، چون در فیلم آفتاب وجود ندارد.
شعیبی: آفرین! چرا آفتاب وجود ندارد؟ حتما بر اساس یک منطقی رنگ فیلم اینطور بوده
احتمالاً به خاطر موضوع فیلم است. برف در سکانس آخر خیلی خوب و زیبا بود.
شعیبی: دقیقا به خاطر موضوع و فضای قصه است . البته برف را با جلوههای ویژه اجرا کردیم.
خیلی خوب و طبیعی اجرا شده بود.
موضوع حضور شما در کلاس مجردهای آقای شهاب مرادی چه بود؟
رضوی: حجت الاسلام مرادی از دوستان معمّمی هستند که رفاقت زیادی با هنرمندان دارند البته علاوه بر رفاقت با هنرمندان حق زیادی هم به گردن من دارند ایشان فیلم را در جشنواره فجر دیدند و آنجا خیلی هم من و هم آقای شعیبی را مورد لطف قرار دادند. بعد از جشنواره هم محبت کردند و در جلسه ای از کلاس مجردها من و آقای شعیبی و آقای عطاران را جهت تقدیر دعوت کردند که آن جلسه و تشویق حاضرین آن برای خود من قابل توجه بود تا به حال اینچنین تشویقی را ندیده بودم، رضا عطاران نیز در همان روز در جلسه این نکته را خودش بیان کرد. البته کمک آقای مرادی به همان جلسه ختم نشد الان ما یک جلسه گلریزان برگزار کرده ایم که اگر حضور ایشان و خانمها مهناز افضلی و مهتاب کرامتی نبود آن جلسه با آن وسعت و کیفیت برگزار نمیشد.
امیدواریم از این به بعد فیلمهای بهتری بسازید. از شما متشکریم.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.
گریم فیلم شما دیده نمیشود، چون در فیلم آفتاب وجود ندارد.
شعیبی: آفرین! چرا آفتاب وجود ندارد؟ حتما بر اساس یک منطقی رنگ فیلم اینطور بوده
احتمالاً به خاطر موضوع فیلم است. برف در سکانس آخر خیلی خوب و زیبا بود.
شعیبی: دقیقا به خاطر موضوع و فضای قصه است . البته برف را با جلوههای ویژه اجرا کردیم.
خیلی خوب و طبیعی اجرا شده بود.
موضوع حضور شما در کلاس مجردهای آقای شهاب مرادی چه بود؟
رضوی: حجت الاسلام مرادی از دوستان معمّمی هستند که رفاقت زیادی با هنرمندان دارند البته علاوه بر رفاقت با هنرمندان حق زیادی هم به گردن من دارند ایشان فیلم را در جشنواره فجر دیدند و آنجا خیلی هم من و هم آقای شعیبی را مورد لطف قرار دادند. بعد از جشنواره هم محبت کردند و در جلسه ای از کلاس مجردها من و آقای شعیبی و آقای عطاران را جهت تقدیر دعوت کردند که آن جلسه و تشویق حاضرین آن برای خود من قابل توجه بود تا به حال اینچنین تشویقی را ندیده بودم، رضا عطاران نیز در همان روز در جلسه این نکته را خودش بیان کرد. البته کمک آقای مرادی به همان جلسه ختم نشد الان ما یک جلسه گلریزان برگزار کرده ایم که اگر حضور ایشان و خانمها مهناز افضلی و مهتاب کرامتی نبود آن جلسه با آن وسعت و کیفیت برگزار نمیشد.
امیدواریم از این به بعد فیلمهای بهتری بسازید. از شما متشکریم.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.