به گزارش سرویس فرهنگی مشرق، محمدحسین جعفریان د رگفتگو با جهان گفت: از سالی که «احمد عزیزی» دچار بیماری و زمینگیر شده است، به یاد نمیآورم جلسهای را که شعرا خدمت رهبر انقلاب رفته باشند و ایشان سراغی از او نگرفته باشند.
حتما به یاد دارید، در سفر به کرمانشاه نیز- مقام معظم رهبری شخصا به ملاقات احمد آقا رفت. یکسال هم وقتی خودم چاپ جدید کتاب «کفشهای مکاشفه» احمد را تقدیمشان کردم، چند دقیقهای درباره حال واحوال و مشکلات وی از من پرسیدند و در حالیکه غمی آشکار در صدایشان بود جملهای با این مضمون گفتند که: «بیماری آقای عزیزی یک غمی شده است رو دل ما» و همانجا دستور پیگیری اکید دادند که البته دوستان ارشاد هم گویا پیامد آن تلاش زیادی کردند.
احمد عزیزی در کنار چند نام دیگر از آغاز انقلاب در شمار استوانههای شعر این سرزمین و افقهای آرمانی آن بود. او از همان آغاز سرودههایش عطر باورهای انقلاب و نیز عطر و عشق به اهلبیت را با خود داشت.
ویژگی دیگر آثارش، غنای شعری بالای آنهاست. یعنی در شعر به ماهو شعر نیز احمد سرآمد این روزگار است و این را بدبینترین منتقدان و ناقدان امروز شعر فارسی نمیتوانند انکار کنند. جز آن در نوعی از نثرنویسی که آن را اهل فن با عنوان «شطح» میشناسند، احمد معجزاتی خلق کرد. قرنها این نوع نگارش ادبی از یادها رفته بود و هیچکس به آن بهایی نمیداد و از این رو.
عزیزی «شطح» را دوباره زنده کرد. مهمتر از آن، نوع جدیدی را در این گونه به نام خود رقم زد. نثری را که وقف متون عرفانی و ذکر حالات بود با همان اسلوب به روی زمین آورد. او حتی با شطحیاتش طی دورههایی تاریخنویسی کرد. اتفاقات روزمره انقلاب را در قالب شطحیاتی که نبوغ متجلی در آنها هوش از سر آدم میبرد، منعکس کرد.
عشق او به اهلبیت نیز زبانزد خاص و عام بود و چه شاهکارها که در قالب شعر و نثر در این حیطه دارد و او را باید به حق از پرکار و لطیفترین شاعران آیینی پس از انقلاب دانست. احمد همپای دیگر یاران فرهنگیاش و بهطور خاص «یوسفعلی میرشکاک» سالهای سال، بار بسیاری از نبردهای فرهنگی را در جبهه انقلاب و به ویژه سالهایی که در روزنامه جمهوری اسلامی بود، به دوش کشید.
آثارش از چنان غنایی برخوردار بودند که در همان سالها به مخاطبان بسیاری در جهان و به ویژه در کشورهای همسایه نیز رسید و طرفداران و بهتر است بگویم شیفتگانی انبوه یافت. جایی دیگر نوشتهام که اوایل دهه ۷۰، هنگامیکه تازه «کفشهای مکاشفه» منتشر شده بود، در خانه دهقانی افغانی روی رف اتاق کاهگلی او که تنها کفپوش آن کاه بود، کنار قرآن و دو، سه کتاب دینی دیگر، این کتاب را دیدم. آنهم در دهکدهای که لب رودخانه آمودریا و نزدیک مرز چین و چنان دورافتاده بود که از آخرین محل توقف ماشینها باید دو هفته پیاده میرفتی تا به آنجا میرسیدی. آنهم دهقانی چنان فقیر که....بگذریم.
ما اولین خارجیهایی و بالطبع ایرانیانی بودیم که به آنجا رفته بودیم و اما قبل از ما چند نفر، شعرهای احمد عزیزی رفته بود. بدبختانه سالهاست او زمینگیر شده و همه مسئولان فرهنگی ما علیرغم توجه رهبر انقلاب به وی، نسبت به او بیتوجهاند.
خدا میداند اگر در این ملک کارهای بودم، برای احمد به پاس چند دهه خدمت بیدریغش به فرهنگ انقلاب و به پاس شاهکارهایش که آبروی ادبیات انقلاب و بلکه ادبیات فارسیاند، بزرگداشتی بینظیر میگرفتم و خودش را با همان تخت بیمارستانش میآوردم توی سالن، روی سن تا ....بگذریم!
وقتی ما به اسطورههای شعر انقلاب چنین بیمهری میکنیم، وای به حال...
حتما به یاد دارید، در سفر به کرمانشاه نیز- مقام معظم رهبری شخصا به ملاقات احمد آقا رفت. یکسال هم وقتی خودم چاپ جدید کتاب «کفشهای مکاشفه» احمد را تقدیمشان کردم، چند دقیقهای درباره حال واحوال و مشکلات وی از من پرسیدند و در حالیکه غمی آشکار در صدایشان بود جملهای با این مضمون گفتند که: «بیماری آقای عزیزی یک غمی شده است رو دل ما» و همانجا دستور پیگیری اکید دادند که البته دوستان ارشاد هم گویا پیامد آن تلاش زیادی کردند.
احمد عزیزی در کنار چند نام دیگر از آغاز انقلاب در شمار استوانههای شعر این سرزمین و افقهای آرمانی آن بود. او از همان آغاز سرودههایش عطر باورهای انقلاب و نیز عطر و عشق به اهلبیت را با خود داشت.
ویژگی دیگر آثارش، غنای شعری بالای آنهاست. یعنی در شعر به ماهو شعر نیز احمد سرآمد این روزگار است و این را بدبینترین منتقدان و ناقدان امروز شعر فارسی نمیتوانند انکار کنند. جز آن در نوعی از نثرنویسی که آن را اهل فن با عنوان «شطح» میشناسند، احمد معجزاتی خلق کرد. قرنها این نوع نگارش ادبی از یادها رفته بود و هیچکس به آن بهایی نمیداد و از این رو.
عزیزی «شطح» را دوباره زنده کرد. مهمتر از آن، نوع جدیدی را در این گونه به نام خود رقم زد. نثری را که وقف متون عرفانی و ذکر حالات بود با همان اسلوب به روی زمین آورد. او حتی با شطحیاتش طی دورههایی تاریخنویسی کرد. اتفاقات روزمره انقلاب را در قالب شطحیاتی که نبوغ متجلی در آنها هوش از سر آدم میبرد، منعکس کرد.
عشق او به اهلبیت نیز زبانزد خاص و عام بود و چه شاهکارها که در قالب شعر و نثر در این حیطه دارد و او را باید به حق از پرکار و لطیفترین شاعران آیینی پس از انقلاب دانست. احمد همپای دیگر یاران فرهنگیاش و بهطور خاص «یوسفعلی میرشکاک» سالهای سال، بار بسیاری از نبردهای فرهنگی را در جبهه انقلاب و به ویژه سالهایی که در روزنامه جمهوری اسلامی بود، به دوش کشید.
آثارش از چنان غنایی برخوردار بودند که در همان سالها به مخاطبان بسیاری در جهان و به ویژه در کشورهای همسایه نیز رسید و طرفداران و بهتر است بگویم شیفتگانی انبوه یافت. جایی دیگر نوشتهام که اوایل دهه ۷۰، هنگامیکه تازه «کفشهای مکاشفه» منتشر شده بود، در خانه دهقانی افغانی روی رف اتاق کاهگلی او که تنها کفپوش آن کاه بود، کنار قرآن و دو، سه کتاب دینی دیگر، این کتاب را دیدم. آنهم در دهکدهای که لب رودخانه آمودریا و نزدیک مرز چین و چنان دورافتاده بود که از آخرین محل توقف ماشینها باید دو هفته پیاده میرفتی تا به آنجا میرسیدی. آنهم دهقانی چنان فقیر که....بگذریم.
خدا میداند اگر در این ملک کارهای بودم، برای احمد به پاس چند دهه خدمت بیدریغش به فرهنگ انقلاب و به پاس شاهکارهایش که آبروی ادبیات انقلاب و بلکه ادبیات فارسیاند، بزرگداشتی بینظیر میگرفتم و خودش را با همان تخت بیمارستانش میآوردم توی سالن، روی سن تا ....بگذریم!
وقتی ما به اسطورههای شعر انقلاب چنین بیمهری میکنیم، وای به حال...