اشاره: متن زیر تحلیل و نقدی است که آیتالله محمدرضا نکونام بر ادعای اخیر جناب آقای سروش مبنی بر رؤیایی بودن متن قرآن کریم و لزوم تعبیر آن داشته است. شایان ذکر است آیتالله نکونام مسأله رؤیا و تعبیر آن را به تفصیل در کتاب «اصول و قواعد تعبیر خواب» آورده و چند و چون آن را در این کتاب بررسی کرده است. این کتاب بر روی پایگاه حاضر در دسترس است.
تحلیل نوشته «رؤیاهاى رسولانه»
جناب آقای سروش، تاکنون گفتهای به نام «محمد صلیاللهعلیهو آله؛ راوى رؤیاهاى رسولانه» را در دو جلسه نشر داده است. این گفته ممکن است ادامه داشته باشد، و گفتار حاضر با توجه به ادعاهایی است که تاکنون منتشر شده است.
الف) بیان ادعا
ایشان ادعا دارد قرآن کریم خوابنامهای است که خوابهای بشری را گزارش میکند و راوی آن هرچند با حق تعالی وحدت داشته، رؤیاهای وی ویژگیهای رؤیای بشری را داراست، جز آن که اضغاث احلام نیست.
این ادعا با نگاهی پدیدارشناسانه به ساحت قرآن کریم به دست آمده و در این نظرگاه زبان قرآن کریم را چون روایت خوابی دریافته که انسانی تاریخی رؤیایی به بلندای گذشته و آینده داشته و آن را به زبان رؤیا و خیالانگیز بشری حکایت کرده است. وی حقیقت این کتاب آسمانی را «خوابنامه» و رؤیا را مناسبترین واژه برای بیان آن دانسته است.
وی مدعی است رؤیایی که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله گزارش کرده، نه مجازبردار است و نه نمادپرداز، بلکه نیازمند خوابگزاری است که زبان به کشف رمز آن با تعبیر باز کند. بر این پایه قرآن کریم نیازمند دانش تفسیر نیست؛ زیرا تفسیرپرداز نمیتواند خوابگزار باشد. فهم قرآن کریم از معبّران و خوابگزاران بر میآید، نه از مفسران که هزارهای به اشتباه و به بیراهه رفتهاند؛ زیرا زبان تعبیر نمیدانستهاند و آشفتگی کتابهای تفسیری از این روزنِ در غفلت مانده است.
ایشان میگوید: سخن نه در قبول نبوت است و نه در حقیقت وحی، بلکه سخن در پدیدار وحی و زبان رؤیایی و فضای رمز آلود و مه آلود آن است. رؤیایی الهی که جان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در آن با معشوق ازلی چنان قرب و نسبتی داشت که هر چه خدا میاندیشید، او میدانست، بلکه میدید و وحی و رؤیا مگر جز این است؟
او میگوید رؤیاهای نبی خوابهای متعالی است که از خوابهای آشفته و پریشان خالی است، ولی تعبیر این رؤیاهای الهی وقتی دشوار میشود که «رؤیا زمان را پیش و پس مىسازد و شخصیتها به جاى هم مىنشینند، پارادوکس و تناقض ممکن مىشود، نظمها پریشان مىشود و اندازهها و معیارها بر هم مىخورد»؛ چنانچه «پراکندگى و گسستگى آیات تابع ساختار خواب آلود رؤیاهاست که بهطور غالب نظم منطقى ندارند و از سویى به سویى و از گوشهاى به گوشهاى مىروند و فاقد انسجام و انتظام هستند».
مهمترین دلیلوارهای که برای این ادعا آمده چنین است: به حکم آنکه فضای وحی، فضایی رؤیایی است، تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رؤیاست. و علاوه بر سرچشمه خیالین این زبان (که خود دلیل اصلی و استوار این مدّعاست)، چندان نشانه روشن در ساختار روایی قرآن هست که گمانهای دیگر را از ذهن میزداید و رؤیایی بودن زبان آن را بر کرسی قبول مینشاند.
ب : نقد پرداخته
یکم: تفاوت مرتبه وحی، رؤیا، رؤیت و حال
«وحى»، «رؤیا» و «رؤیت» سه مرتبه متفاوت و سه اصطلاح خاص است. تفاوت معنایی این واژهها چنان است که نمیشود حکم یکی را به دیگری داد و یا بهطور کلی یکی را جای دیگری استعمال کرد.
«وحى» حقیقتی نزولی است که از حق به توسط مبادی آن که فرشته باشد، در معانی و لفظ تعین مییابد و به نبی وا نهاده میشود بی آن که پیامبر نسبت به حقایق و الفاظ آن نقش فاعلی داشته و در آن دخیل باشد و رسول تنها زمینه قابلی و پذیرای وحی است. پس وحی حقیقتی حقی، نزولی و قدسی است که به توسط نبی در ناسوت تعین میپذیرد.
«رؤیا» واقعیتی صعودی است که با سبکسازی شخص از نفس، ظاهر میشود و تعین مییابد و این امر ویژه خواب است. رؤیا در خواب اتفاق میافتد. بر این اساس، وحی با رؤیا تفاوت ماهوی دارد؛ بهطوری که عالیترین رؤیاهای پیامبران و شخص نبی نیز وحی نیست.
وحی از سنخ حقایق است و جز حقیقت نیست؛ در حالی که رؤیا یک واقعیت است و میشود صادق یا بیاساس باشد. ساختار وحی نزولی و رؤیا برخلاف آن صعودی است. وحی از معنا تا لفظ، تمامی حقی و الهی است و رؤیا خلقی است. باید توجه داشت چنین نیست که پایان رؤیا به وحی منجر شود؛ اگرچه نازله وحی الهی در رؤیاهای مبشر قرب ظهوری به وحی دارد؛ ولی وحی نیست.
ویژگیهای متفاوت وحی و رؤیا هم از قرآن کریم و هم از روایات قابل استفاده است و برداشتهای گفته شده با متن قرآن کریم که وی از زبان آن و سرچشمه خیالین آن میگوید سازگاری ندارد.
بزرگترین تفاوت میان وحی و رؤیا آن است که وحی هیچ گونه دخالت بشری در آن نیست و وحی قرآن کریم تنها توسط رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله دریافت شده؛ در حالی که به فنای تام و کامل عام رسیده و این حق تعالی است که سخن خویش را به توسط مبادی وحی در قالب واژگانی که از حق تعالی است به رسول خود رسانده است. در این مقام، جنبههای بشری بر آن حاکم نیست و در آن نه سرچشمهای خیالین راه دارد و نه زمان که چیزی را پس و پیش کند و نه موقعیتهای محدود بشری، بلکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در موقعیتی فرازمانی، وحی الهی که از سنخ معنا و حقایق است را با همان واژگان حقی و با جان خویش و نه خیال خود دریافت میدارد و تصویر ذهنی و سرچشمه خیال در آن هیچ دخالتی ندارد.
آنچه دل رسول دریافت میدارد معانی و حقایق با الفاظ خاص است که توسط فرشته وحی به جان نبی سپرده میگردد و در آن تعین مییابد و همین جان پاک و عصمتی و حقی است که معانی و الفاظ دریافت شده را بدون دخالت عقل، ذهن، خیال و نفس، به حفظ الهی در خود نهادینه میکند و نبی هیچ گونه دخالتی در نزول، ساختار، واژگان، معنا و حقیقت وحی ندارد و تنها نقش پذیرندگی عام، درست و بدون رد دارد؛ در حالی که رؤیا مسألهای عام و همگانی است و شرط آن تنها انسلاخ از مرتبه ظاهری نفس بشری است و در خواب، با سبک شدن نفس، رؤیا در نفس ظاهر میشود و تمثل و تعین مییابد.
با توجه به این امر باید گفت فاصله رؤیا با وحی چنان متفاوت است که ذهن از خلط میان این دو دور است و کمترین ابهام و اجمال در تفاوت این دو را روا نمیدارد و تحمیل واژه رؤیا بر وحی غفلتی سنگین و نادیده گرفتن طریق روشمند علم را میطلبد و نابسامانی علمی فلسفی فراوانی به بار میآورد؛ هرچند اندک نبودهاند کسانی که چون ایشان در فهم این حقیقت به خطا رفتهاند و فراوانی هم توفیق طواف بر گرد این حقیقت را نداشتهاند.
«رؤیت» وصول به مرتبه کمالی در بیداری است؛ همچون «حال» که زمینه کمالی در بیداری است که نصیب اهل کمال میشود بی آن که فرد سالک پیامبر یا امام باشد.
پس وحی با رؤیا و رؤیا با رؤیت و حال متفاوت است و خلط میان آن سبب پریشانی در آگاهی میگردد؛ زیرا که وحی نزولی حقی و تسبیبی است که نفس و خیال در آن نقشی ندارد؛ در حالی که رؤیا صعودی خلقی است که میشود کمالی یا اضغاث احلام باشد و رؤیت و حال صفت عام تمام اهل کمال است.
دوم: تفاوت جنبه حقی و خلقی پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله
این مقاله قایل است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در صراط تکامل است و پا به پای زمان پیش میرود و روز به روز پیامبرتر میشود. در این بیان، مغالطه خلط میان انسان و عنوان حقیقی پیامبر و رسول و مغالطه خلط میان تکامل ناسوت و تجرد ملکوت شده است.
چنین گمانی که تکامل تمامی پدیدهها یا تمامی جنبههای پدیدههای ناسوتی را در بر میگیرد خطا و غیر علمی است؛ زیرا پیامبر عنوانی برای سِمت پذیرش و ارایه وحی است که زمینه الهی دارد و در امر حقی فربه شدن راه ندارد و این امر غیر از تکامل روز به روز انسان است؛ مگر آن که فربهی را برای حق و به تبع آن برای وحی هم قایل شوند که خامی بسیار پیش میآورد.
حقیقت وحی از سنخ نزول است و خداوند تمامی معانی و حقایق و واژگان قرآن کریم را بر دل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نهاده و چیزی را از آن حضرت فروگذار نکرده است و کسی که انکار کند معانی وارد بر دل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از خداوند نیست و جهت بشری در آن نقش دارد در حقیقت ناآگاهی نسبت به امر وحی دارد که به انکار حقایق میانجامد.
همچنین قرآن کریم دارای چهره تنزیلی و نزولی است و تدریج نزول در چهره تنزیل و چهره انزالی آن حقیقتی کامل و تمام است که افزونی و فربهی بر نمیدارد و با رؤیا که کمال ناسوتی و صعود خلقی است حتی در پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله متفاوت است و اگر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از جهت بشری خویش که به کمال کامل رسیده است جلا یابند، قرآن کریم چون تمامی از حق است و جهتی خلقی در آن دخالتی ندارد، کمال نمییابد و کاملتر نمیشود.
همچنین مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله بشری عادی و خطاپذیر نیستند، بلکه بشری هستند که تمامی جهت بشری در ایشان به کمال رسیده است.
وی تکامل پذیری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از دعای آن حضرت صلیاللهعلیهوآله استنباط کرده است که میفرماید: «ربِّ زدنى علما» که این هم خلط دیگری است که در پیش بیان شد؛ زیرا افزونپذیری علم در مرتبه نفس انسان است و ارتباطی به وحی نازل الهی ندارد.
سوم: زبان قرآن کریم
مقاله حاضر در رویکرد پدیدارشناسانه خود دچار خلطی اساسی شده است و آن خلط میان زبان وحی با زبان رؤیاست.
نویسنده مقاله، متن قرآن کریم را خوابنامه دانسته است. این که آیا چیزی از سنخ زبان رؤیاست یا نه نیازمند دانستن مسایل علمی، روانشناختی و فلسفی مختلفی است که ما تنها به جایگاه وحی، رؤیت، حال و رؤیا اشاره کردیم تا تفاوت هر یک از دیگری مورد توجه قرار گیرد و البته با توجه به تفاوت معنا و محتوای رؤیا با وحی، زبان این دو نیز که یکی حقی و دیگری خلقی است نمیتواند آمیختگی داشته باشد.
زبانی که حقیقت وحی را بیان میدارد زبان آشکار و مبینی است که زبان حق است و زبانی که حقیقت رؤیا را روایت میکند زبانی بشری، تمثیلی و نمادین است که نیازمند تعبیر است.
قرآن کریم همانگونه که خود میفرماید عربی مبین است و به سبب روشنی و گویایی که دارد نه نیازمند تفسیر این و آن است و نه به تعبیر این مقاله نیازمند تعبیر است.
حقیقت آیات الهی حتی نیاز به حدیث و روایت نیز ندارد. قرآن کریم کتابی صامت، گنگ و مهمل نیست، بلکه زبان خداست و زبانی است که اعجاز دارد و روشن بودن آن نیز وجهی از اعجاز آن است. کلام خداوند نه مهمل است نه مجمل، نه مهآلود.
البته این درست است که اگر کسی در ادراک ضعیف باشد و به صورت کامل بر زبان آن احاطه نداشته باشد، برای فراگیری بخشهایی از زبان قرآن کریم که آن را به کوشش عقل محدود و کوتاه خود درنمییابد به معلم که همان مقام عصمت است نیازمند میشود، ولی چنین آموزشی در ناحیه آموزش زبان است و کاستی آن به ناآگاهی و محدود بودن فرد باز میگردد و نه به ابهام و اجمال زبان و خود آن زبان برای صاحبان زبان عصمتی گویاست.
قرآن کریم کتابی است که خود مبین و آشکار است و میشود تمام آیات آن را با پیش فرضهای علمی لازم دریافت. پیشفرضهایی که از خود این زبان به روش انس با آن قابل استخراج است؛ در حالی که زبان خواب و رؤیا جز در رؤیاهای روشن و شفاف که وصول به ملکوت پدیدهای است، تمامی نیازمند تعبیر است.
قرآن کریم کتابی الهی است که زبان آن هیچ تشابهی ندارد و تمامی آیات آن محکم است و اگر از آیات متشابه سخن گفته میشود برای کسی است که زبان نمیداند؛ همانگونه که تمامی آیات آن برای مقام عصمت که زبان میداند محکم و مبین است. البته نیاز به دانش تفسیر و تأویل از آن روست که زبان ظاهری و باطنی قرآن کریم را آموزش میدهد و فهم قرآن کریم را آسان میسازد.
همچنین این نوشته مدعی شده است تجربه پیامبر اکرم قدسی است، ولی زبان این تجربه الهی نیست؛ در حالی که قرآن کریم زبان وحی است نه زبان رؤیا.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم محتوا و معنا و هم واژگان قرآن کریم را با محتوای فرازمانی خود از حق تعالی گرفته و جنبه حقی، الهی و قدسی در مرتبه وحی هیچ گونه خلطی با زمینه خلقی انسانی ندارد تا زبان آن بشری دانسته شود. همچنین دیگر نمیشود ادعا کرد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله راوی قرآن است، نه مخاطب و مخبر آن؛ زیرا این ادعا، وحی را از وجه ربوبی و حقانی که دارد به وجه بشری تنزل میدهد؛ در حالی که گفتیم نزول وحی امری الهی است و زبان وحی نیز حقی است و مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله تنها پذیرای آن بوده است.
چهارم: نظم زبان قرآن کریم
نوشتار یاد شده یکی از نشانههای متنی و ساختاری قرآن کریم بر این که روایتی از رؤیاست را گسستگی نظم قرآن کریم و تکرار فراوان آن میشمرد.
باید توجه داشت گسستگی مطالب و نداشتن سبک رایج مَدرسی غیر از نزول تدریجی و نازل نشدن یکجای قرآن کریم است و با پراکندگی موضوعات و مطالب آن تفاوت دارد و اشکال ایشان این است که چرا مطالب هر موضوعی به صورت یکجا و مدرسی و بدون تکرار نیامده است؟
در پاسخ باید گفت: قرآن کریم شناسه هستی است و گوناگونی آن موقعیت منظم پدیدههای متفاوت را بیان میدارد.
قرآن کریم شگرفترین کتاب وحی است که همه معارف و حقایق تمامی عوالم ظهوری را از شروع خلقت تا قیامت در خود جای داده است. اگر قرآن کریم را با موجودیِ زمین و آسمان و هر آنچه هست تطبیق کنند، نه آیهای بدون مقابل وجود خارجی میماند و نه شیءای خارجی است که آیهای برای آن نازل نشده باشد و به بیان قرآن کریم: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ». عظمت قرآن کریم در این است که شناسه تمامی پدیدههای هستی است و بر نظم خاص آن است که آیات و واژگان خود را چینش داده است و پراکندگی و گسستگی ظاهری آن که ادعا شده است از رهگذر این حقیقت است که موزون و منظم یافت میشود؛ اگرچه درک چنین نظمی خود نیازمند به مقام عصمت دارد که بیانگر کامل قرآن کریم است و با اندیشههای محدود و کوتاه یافت نمیشود؛ هرچند صاحبان علم و معرفت دور از ادراک حقایق قرآن کریم نیستند.
جهان یک وحدت طبیعی است و ویژگی حقیقی آن نظمش میباشد که دارای مراتب بی پایان است؛ بهطوری که هر یک از تعینات آن، اثرات خاص خود را میبخشد و همه مراتب از هماهنگی تام برخوردار است و نیز هر پدیدهای چینش خاص خود را دارد.
پس جهان مجموعهای نامنظم نیست و چنین سخنی گزافهای بیش نیست که جهان علم و دانش گواه آن است. گوناگونی جهان عین نظم آن است. نظم؛ آن چینش طبیعی موزونی است که حرکت و غایت در آن نقش اساسی داشته باشد و هر یک از موجودات سیر طبیعی خود را دنبال کند نه آن که تمامی موجودات کلیشهای، تکراری و یکسان باشند.
بنابراین، همانطور که درباره قرآن کریم گفتیم: «این کتاب الهى شناسنامهى هستى است» میتوان معنای هستی و جهان را در مورد قرآن کریم نیز آورد و گفت: قرآن وحدتی است که مراتب بیپایان دارد و دارای چینش طبیعی خاصی است که تفاوت و تکرار آن، خود حکایت از نظم ربوبی دارد. مطالب قرآن کریم موزون و متنوع است و در منتهای چینش منطقی و ترتیبی، چهرههای گوناگونی دارد و هر یک از موضوعات آن با هم نقش کاملی مییابد.
از آنچه گذشت به نیکی دریافت میشود که نمیتوان از گسستگی آیات قرآن کریم و تکرار آن سخن گفت و آن را نشانهای بر روایت بودن آن از رؤیا قرار داد.
پنجم: گویایی رؤیای رسول اکرم صلیاللهعلیه وآله
رؤیا، ظهوری از جلوه روح و جسم و روان و تن آدمی است که در خواب به خود صورت میدهد و انسان آن را بهخوبی مییابد؛ خواه آن امر دارای جهات مادی یا فراتر از ماده و امور معنوی باشد و خواه دارای جهات منفی باشد.
آنچه گفته شد مربوط به اصل رؤیا و خواب دیدن است، ولی رؤیاهای افراد با توجه به مرتبه کمالی آنها متفاوت است.
اگر بر فرض محال، قرآن کریم خوابنامه و رؤیا باشد، چون مرتبه کمالی نفس در ابهام یا شفافی رؤیا مؤثر است، چنین نیست که تمامی رؤیاها آنگونه که ایشان مدعی است مهآلود و رمزآلود باشد و قرآن کریم باید از سنخ رؤیاهای گویا و شفاف باشد که نیازمند تعبیر نیست.
باید توجه داشت ایشان از رؤیاهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میگوید نه فردی عادی. رؤیاهای آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با توجه به مرتبه کمالی که دارند شفاف و گویاست و نیز چون تعبیر آن با خود آن حضرت است هیچ گونه ابهامی برای ایشان ندارد.
باید دقت شود در جهت جنبه بشری چنین است که هرچه مراتب کمالی فرد بیشتر باشد، صراحت، صداقت، آشکاری و صفا و صافی بودن وی در گفتههای او نیز بیشتر به چشم میخورد و کمتر اهمال، اجمال و ابهامی در کلام خود میآورد؛ اگرچه حتی بهترین رؤیاهای نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله رؤیاست و وحی نیست و با ساختار وحی تفاوت دارد؛ هر چند از این سو نیز رؤیاهای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در اوج شفافی و آشکاری است و نمیشود آن را با رؤیاهای افراد عادی مقایسه کرد.
تفاوت مرتبه این رؤیاها چنان فراوان و طولانی است که ویژگیهای یکی به دیگری قابل سرایت نیست و نباید آن را مانند رؤیایی دانست که همگان میبینند و به آن زبان میگشایند. چنین رؤیاهایی از باطن اولیای حق و ظهورات حقی در نهاد آنان خبر میدهد و ایشان را بهسوی غیب و حقایق مرموز و پنهانی متوجه میدارد. چنین خوابهایی هم خود روشن و گویاست و هم زبانی که آن را روایت میکند و چیزی در آن پیش و پس نمیشود و کمی و افزونی نمیپذیرد و بخشی از لوازم نبوت و پیغمبری نازل است، ولی نه وحی است و نه با رؤیایی که عموم افراد آن را دارند یکسان است.
البته این بدان معنا نیست که افراد عادی بهطور کلی از خوابهای مبشر بیبهره باشند و در طول عمر خود آن را تجربه نکرده باشند.
رؤیاهای مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله تمامی صاف، سالم و حقیقی است و همانگونه هم روایت شده است؛ به این معنا که حقیقتی در رؤیای آن حضرت صلیاللهعلیهوآله کاسته یا افزوده نمیشود و مبالغهآمیز نمیگردد و رؤیای دیده شده همان صورت خارجی و حقیقت پدیده است؛ زیرا رؤیاهای آن حضرت وزان ملکوتی دارد و ملکوت رؤیاست؛ همانطور که آن حضرت صلیاللهعلیهوآله ملکوت هر چیزی را هم در خواب و هم در بیداری میبینند و برای همین است که میتوانند پدیدهها را از پشت سر هم مشاهده کنند؛ چرا که با ملکوت آنها و با این پدیدهها در ارتباط میباشند و رؤیای جنگ بدر و دیدن میمونها بر منبر بر اساس این اصل است که تعبیر مییابد و باید خواب و مصداق حقیقی آن را یافت تا دانست به واقع رؤیا بر مصداق خارجی و حقیقی آن بدون هیچ تصرفی قابل انطباق است؛ هرچند فرد عادی در وصول به متن حقیقت کمتر موفق است و بیشتر درگیر خیال و توهم میگردد.
این نقد بر نویسنده وارد است که چرا وی از رؤیاهای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میگوید ولی در توضیح، آن را به اوصاف خوابهای پریشان متهم میسازد و نیز آیاتی که بیانگر رؤیایی بوده و زبان رؤیایی از پیامبران و اولیای به حق را در خود دارد میآورد و زبان آن آیه را که در بیان رؤیا روشن و گویاست و رؤیای آن نیز شفاف است زبان نمادین و رؤیایی قرآن کریم قرار میدهد و آن را نیازمند تعبیر میخواند و این خلط از آن رو پیش آمده است که وی رؤیاها را بهدرستی نمیشناسد.
خوابهای مؤمنان بهحق و اولیای خداوند از سنخ خوابهای مبشر و گویا و یافتههای ملکوتی است که نیازی به تعبیر ندارد و در این صورت، حتی اگر به فرض محال، تمامی قرآن کریم خوابنامه باشد، هیچ تغییر الگوی بنیادی پیش نمیآید و تعبیر باید همان مسیری را برود که تفسیر در روشی درست رفته است آن هم در جهت آگاهی به زبان قرآن کریم که به خودی خود روشن و مبین است؛ اگرچه وحی با رؤیا متفاوت است و با هم همگونی ندارد.
ششم: نقد روش بحث و ساختار ارایه آن
نوشته یاد شده برای فهم زبان قرآن کریم فاقد روش است؛ هرچند وی مدعی است نگاهی پدیدارشناسانه به قرآن کریم دارد، ولی منطق فهم پدیدارشناسانه قرآن کریم را رعایت نمیکند و به دادههای قرآن کریم در مورد زبان خود توجه ندارد و زبان روشن و گویای آن را مهآلود و رمزآلود جلوه میدهد؛ در حالی که اگر روش تفسیری قرآن کریم درست و مبتنی بر انس با آن باشد و نیز دانش تأویل آن آموخته گردد ـ که تمامی در جهت آموزش زبان است ـ دانسته میشود هویت و حقیقت زبان قرآن کریم به خودی خود آشکار است و خود با گفتهخوان زبان میگشاید بدون آن که دانش تعبیر که دانشی اعطایی به اولیای الهی است در آن دخالتی داشته باشد. دانشی که از آن در کتاب «اصول و قواعد تعبیر خواب» سخن گفتهایم.
این نوشته در تبیین ادعای خود تقلیدوار از این عالم و آن عارف سخنانی را نقل میکند. سخنانی که پیوستارهای نوشتاری ایشان نشان میدهد توان تحلیل علمی و درست آن را ندارد. همچنین با دخالت دادن احساس و عاطفه در اندیشه و انگیزش در بینش به استناد شعر یا عبارات پردازشی خود، مطلبی را مسلم و پذیرفته شده آورده که قابل نقد و رد است.
نویسنده به ساحت عرفان و نگاه هستیشناسی که میرسد فروتنانه اعتراف میکند: «نگارنده تهور و توان عروج بر آن بامهاى بلند را ندارد و از قصور پاى چوبین و بىتمکین خرد (خویش)، نیک باخبر است.» عجیب این است که وی در این میدان بشری چنین خاضعانه خود را افتاده میکند، گویی کلام مثنوی و همانند آن وحی عالی است، ولی ساحت بلند قرآن کریم -که تنها کتاب درست خداست- مورد غفلت وی قرار میگیرد و به بهانه رویکرد پدیدارشناسانه، نظریهپردازی عجولانه در این ساحت را بر خود روا میدارد و آن را به تهور، تفصیل میدهد و زحمت تجسس شاهد و تفحص گواه ـ که البته نابهجاست ـ را بر خود هموار میسازد و برای ادعایی که خلطها و خبطهای آن فراوان است آن هم در مورد تنها کتاب جناب حضرت حق تعالی که بر مقربترین، گرامیترین و عزیزترین بنده محبوبی خویش؛ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیه وآله فرو فرستاده است، احتیاط روا نمیدارد.
ای کاش نویسنده به جای نگاه پدیدارشناسانه خام به قرآن کریم، در محضر استادی کارآزموده شاگردی میکرد و نخست عوالم ماورایی و باطنی و زبان تعبیری آن را مییافت و ای کاش وی در شناخت رؤیاها توانمند بود و آنگاه از رؤیا سخن میگفت. و البته، ای کاش حوزهها و عالمان دینی صبوری پیشه میکردند و چنین شاگردان بااستعدادی را از خود دور نمیساختند و آنان را در مباحث معرفتی کارآزموده میکردند تا برای جهان اسلام، به سلامت مؤثر میافتادند.