بسياري ‌از مورخان ‌معاصر بر اين ‌باورند که ‌جنگهاي ‌صليبي‌ داراي‌ مفهومي ‌وسيع‌تر، يعني ‌جنگ‌ و ستيز هميشگي‌ ميان ‌شرق‌ و غرب‌، است که ‌از کهن‌ترين‌دوران‌ شروع‌ شده‌ ست.

 مشرق - جنگ‌هاي صليبي به جنگ‌هايي گفته مي‌شود که در آن مسيحيان با مسلمانان طي چندين دوره براي به دست آوردن بيت المقدس مبارزه کردند. درسال ???? ميلادي جنگ‌هاي صليبي ميان مسلمانان و مسيحيان آغاز شد.
نخستين کسي که پرچم جنگ را برافراشت مردي از افراد کليسا بود به نام ادمار دو لوپويي. جنگ‌هاي صليبي هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم هيچيک از پادشاهان اروپايي دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصيل زادگان بودند که بر صليبي‌ها فرمانروايي مي‌کردند. غير از جنگ اول در باقي جنگ‌ها مسيحيان از مسلمانان شکست خوردند.
در سال ???? ميلادي پاپ اوربانوس دوم همه مسيحيان اروپايي را مجبور کرد تا عليه ترکان مسلمان قيام کنند و شهر اورشليم(بيت المقدس) واقع در فلسطين را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگي مهيا و رهسپار نخستين جنگ صليبي گرديد. عده زيادي از جنگجويان صليبي در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورميانه جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال ???? ميلادي بيت المقدس را تسخير کردند. بين سالهاي ???? ميلادي تا ???? ميلادي شش جنگ صليبي ديگر رخ داد ولي در هيچ يک از آنها صليبيون موفقيتي به دست نياورند.
اين ‌جنگها به ‌دعوت‌ مقامات‌ کليساي‌ کاتوليک ‌رومي ‌و همراهي‌ و حمايت ‌امپراتور روم‌ شرقي‌، با اعلام ‌هدف‌ آزادسازي ‌بيت‌المقدّس (اورشليم‌) و زادگاه‌حضرت‌ مسيح ‌عليه‌السلام ‌و ديگر معالم‌ مسيحي ‌در فلسطين ‌از دست‌ مسلمانان ‌و ايجاد دولتهاي ‌صليبي‌ در نقاط ‌مختلف ‌فلسطين ‌صورت ‌گرفت‌. جنگهاي‌ صليبي ‌مجموعاً هشت‌بار به ‌وقوع‌ پيوست‌. اروپاييان ‌دست‌ يافتن ‌به ‌ثروتهاي‌ عظيم‌ شرق ‌را مطمح‌ نظر داشتند و رسيدن ‌به ‌اهداف ‌اقتصادي ‌و اجتماعي ‌نتايجي ‌بسيار مهم‌ و تأثيرات ‌متقابل ‌زيادي ‌بر طرفين‌ جنگ‌ داشت‌.

 

منابع تاريخي
منابع ‌و مطالعات ‌در باره ‌جنگهاي ‌صليبي‌ــ که‌ مناطق‌ وسيعي‌ از اروپا و شام ‌و ترکيه ‌و مصر و شمال ‌افريقا را دربرگرفت‌ و در آن‌اقوام ‌و طوايف ‌مختلفي ‌با زبانها و معتقدات‌و باورها و انگيزه‌هاي‌گوناگوني‌شرکت‌کردند ــ بسيار زياد است‌و مورخان‌و محققان‌، با اهداف‌و انگيزه‌ها و سلايق‌ مختلف ‌و به ‌اقتضاي‌ زمان‌، به‌ جنبه‌اي ‌از اين‌ جنگها پرداخته‌اند.
اجمالاً منابع ‌در اين‌باره‌ را مي‌توان‌ به‌ دو دسته‌اسلامي ‌و غير اسلامي‌، و هر دسته ‌را نيز به‌ دو مجموعه ‌قديم ‌و جديد تقسيم‌کرد. بديهي ‌است‌که‌ تحليلهاي‌ مؤلفان‌هر دسته‌، متأثر از ديدگاه‌ آنهاست ‌و از اين‌رو، تحليلها و آثارشان‌، متفاوت ‌و بعضاً مغاير يا برعکس‌است‌. مثلاً، کشيشان‌ و مورخان ‌غربي ‌، که‌با سپاهيان‌صليبي ‌وارد شرق‌ شدند، اين‌ جنگها را نوعي ‌جهاد مقدّس ‌تلقي‌ مي‌کردند، اما مورخان‌ مسلمان‌ آن‌ را تجاوز به‌ سرزمينهاي‌ اسلامي ‌مي‌دانستند.
چون ‌اين ‌نبردها ميان ‌مسلمانان ‌و اروپاييان ‌مسيحي‌ درگرفت‌، توجه ‌به ‌منابع ‌غربي‌، به ‌ويژه ‌نوشته‌هاي ‌کشيشان‌ متنفذ در دربار پادشاهان‌ غربي‌، که‌ از اوضاع‌ منطقه ‌و حوادث‌روزگار خود آگاه ‌بودند، مهم‌ است‌. بيشتر اين ‌نوشته‌ها به‌ زبانهاي ‌رومي‌، يوناني‌، لاتيني‌، سرياني ‌و ارمني ‌است‌. سهيل‌ زکار، مورخ ‌معاصر سوري‌، در الموسوعه ‌الشاميه ‌في ‌تاريخ ‌الحروب ‌الصليبيه‌، ترجمه ‌عربي‌ آنها را آورده ‌است‌.
مهم‌ترين ‌منابع ‌غربي ‌که ‌ترجمه‌ عربي ‌آنها موجود است ‌و رويدادهاي ‌جنگهاي‌ صليبي ‌در آنها ثبت‌ شده ‌است‌، عبارت‌اند از: أعمال‌ الفرنجه و حجاج‌ بيت‌المقدس‌، از نويسنده‌اي‌ ناشناس‌، که‌ بعدها اساس‌ بسياري‌ از کتابهاي ‌تاريخ ‌جنگهاي‌ صليبي ‌گرديد؛ تاريخ ‌الفرنجه ‌الذين ‌استولوا علي‌ القدس‌، اثر رمون‌ آگيلري‌، که ‌شاهد حوادث ‌نخستين‌ حمله ‌صليبي ‌بود؛ الالکسياد، اثر آنا کومننا، دختر امپراتور بيزانس‌ آلکسيوس‌ کومننوس؛ تاريخ ‌اورشليم‌، اثر آلبر اکسي‌ آلماني‌، که ‌وقايع ‌نخستين ‌حمله ‌صليبي ‌را نوشت‌؛ الاستيطان ‌الصليبي ‌في ‌فلسطين‌، اثر فوشه‌ شارتري‌؛ تاريخ ‌الاعمال ‌التي‌ تمت ‌في ‌بلاد ماوراءالبحر، اثر برجسته ‌و مفصّل ‌ويليام ‌صوري‌؛ حياه ‌القديس ‌لويس، اثر ژان ‌دو ژوئانويل، که‌ همراه ‌لوئي‌، پادشاه ‌فرانسه‌، در حمله‌اش ‌به ‌مصر و شام‌ بود و خاطراتش ‌را به ‌دقت‌ نوشت‌.
در دوره‌ متأخر نيز مورخان ‌اروپايي ‌و امريکايي‌کتابهايي‌ در اين‌باره ‌نوشته‌اند که ‌در ميان ‌آنها تاريخ ‌جنگهاي‌ صليبي‌ اثر رنه ‌گروسه‌ و تاريخ ‌جنگهاي ‌صليبي، اثر استيون ‌رانسيمان‌ شهرت‌ جهاني ‌دارند. رانسيمان‌ خود نيز گزارشي ‌از منابع ‌معتبر اروپايي‌ در اين‌باره ‌به ‌دست‌ داده ‌است‌.
منابع‌ متقدم ‌اسلامي ‌که ‌به ‌اين ‌جنگها به ‌طور انحصاري‌ و تخصصي‌ بپردازند اندک ‌است‌. غافلگير شدن ‌مسلمانان‌ در مقابل ‌حملات‌ صليبيها و تشتت‌ اوضاع‌ جهان‌اسلام‌ و نيز تمايل ‌بيشتر مورخان ‌اسلامي ‌به ‌تدوين ‌تاريخ ‌و حوادث ‌بر اساس‌ سالشمار و نه‌ به‌طور موضوعي‌، مانع ‌از آن‌شد که‌ کتابهاي ‌زيادي ‌در اين‌باره ‌نوشته ‌شود؛ بنابراين‌، بيشتر مطالب ‌راجع ‌به ‌جنگهاي ‌صليبي ‌در تاريخهاي‌ عمومي‌، سيره‌ اشخاص‌، تاريخ ‌شهرها و حتي ‌کتب‌ جغرافيايي ‌آمده ‌و همين ‌امر کار پژوهش‌ در اين ‌زمينه‌ را دشوار کرده ‌است‌. در دو قرن ‌اخير کتابهاي‌ تحليلي ‌و مستندي ‌در باره ‌جنگهاي‌ صليبي ‌تأليف ‌شده ‌است‌.
برخي‌از منابع ارزشمند اسلامي‌، که‌ در آنها تا حدودي ‌به‌جنگهاي ‌صليبي ‌پرداخته‌شده‌است‌، عبارت‌اند از: ذيل ‌تاريخ ‌دمشق‌، نوشته ‌ابن ‌قَلانسي ‌که ‌معاصر نخستين‌ جنگ‌ صليبي ‌بود و در دمشق‌ به ‌اسناد دسترسي ‌داشت ‌و خود نيز شاهد عيني ‌بود و ازاين ‌رو کتابش‌ از اعتبار و اهميت ‌فوق‌العاده‌اي‌ برخوردار است‌؛ تاريخ‌ مدينه‌ دمشق‌، اثر ابن‌عساکر؛ کتاب‌الاعتبار، اثر ابن ‌مُنقِذ، که ‌به ‌هنگام ‌حملات‌ نخستين ‌صليبي‌ در شام‌ مي‌زيسته‌ است‌؛ تاريخ ‌حلب، اثر محمدبن ‌علي ‌حلبي‌ معروف ‌به ‌عظيمي‌، که‌ شاهد جنگ‌ اول‌ صليبي‌ بوده‌ است‌؛ الرسائل‌، اثر عبدالرحيم ‌بن‌علي ‌بَيساني‌ (متوفي‌596)، وزير صلاح‌الدين ‌ايوبي‌؛ المنتظم‌، تأليف ‌عبدالرحمان ‌ابن‌جوزي‌؛ تاريخ‌ دولت ‌آل‌سلجوق‌، البرق ‌الشامي‌، و الفتح ‌القسي ‌في ‌الفتح ‌القدسي‌، سه‌ اثر مهم‌ تأليف ‌محمدبن‌ محمد اصفهاني‌ معروف‌ به‌ عمادالدين‌ کاتب‌، سرپرست ‌ديوان ‌انشاي‌ صلاح‌الدين ‌ايوبي ‌و شاهد بسياري ‌از حوادث‌، از جمله ‌نبرد معروف‌حِطّين‌؛ رحله ‌ابن‌جُبَير، اثر ابن‌جبير اندلسي‌؛ مضمار الحقائق ‌و سر الخلائق‌، اثر الملک‌المنصور محمد بن ‌عمربن‌ شاهنشاه‌ايوبي‌(متوفي‌617)؛ الکامل‌في‌التاريخ‌، و التاريخ‌الباهر في‌الدوله‌الاتابکيه‌، دو اثر ارزنده ‌ابن‌اثير، که‌ خود شاهد بسياري ‌از حوادث ‌بوده‌ است‌؛ النوادر السلطانيه ‌و المحاسن‌اليوسفيه‌، اثر قاضي‌ يوسف‌بن‌رافع‌ اسدي‌ معروف‌ به ‌ابن‌شَدّاد؛ مرآه‌الزمان ‌في ‌تاريخ‌الاعيان‌، اثر سبط ‌ابن‌جوزي‌؛ بغيه‌ الطلب ‌في ‌تاريخ ‌حلب‌، اثر ابن ‌عديم‌؛ الروضتين‌ في ‌أخبار الدولتين ‌النوريه ‌و الصلاحيه‌، و الذيل‌ علي‌الروضتين‌، اثر عبدالرحمان‌ بن ‌اسماعيل ‌مقدسي ‌معروف‌ به ‌ابوشامه‌؛ وفيات‌الاعيان‌، اثر ابن‌خلّکان‌؛ الاعلاق‌ الخطيره‌ (قسم‌الجزيره‌)، اثر ابن‌شداد عزالدين ‌محمدبن‌ علي‌بن‌ ابراهيم‌؛ مفرج ‌الکروب ‌في ‌أخبار بني ‌أيوب‌، اثر جمال‌الدين ‌محمدبن ‌سالم‌بن ‌واصل‌ حموي‌.
افزون ‌بر اين ‌مورخان‌، که‌ خود شاهد گوشه‌اي ‌از جنگهاي ‌صليبي‌ بودند، شماري ‌از مورخان قرن‌هشتم‌ و نهم‌، مانند مقريزي‌ و ذهبي‌ و ابن‌تغري ‌بردي‌، به ‌مناسبت‌، جنگهاي ‌صليبي ‌را گزارش‌ و گاه ‌به ‌نکات‌جديدي‌ اشاره‌کرده‌اند، که ‌در بررسيهاي ‌تاريخي ‌نبايد از نظر دور بماند.
برخي ‌مورخان ‌معاصر عرب‌ نيز آثار تحليلي ‌خوبي‌ در باره‌ اين‌ جنگها تأليف ‌کرده‌اند، از جمله ‌اين ‌آثار است‌: مجموعه‌ چهار جلدي ‌اثر جوزيف ‌نسيم ‌يوسف‌ در سلسله «مکتبه‌ الحروب ‌الصليبيه‌»، و مجموعه‌پنجاه‌جلدي‌، الموسوعه‌الشاميه‌في‌تاريخ‌الحروب‌الصليبيه‌، چاپ‌سهيل‌زکار.

 

وجه‌ تسميه ‌و مفهوم عبارت «جنگ ‌صليبي‌»
تعبير «جنگ ‌صليبي‌» معادل ‌واژه ‌انگليسي‌ Crusade است که خود از واژه اسپانيايي‌ Cruzada (داراي نشانِ صليب‌) برگرفته شده است‌، زيرا شرکت‌ کنندگان‌مسيحي‌در اين‌جنگ‌به‌دستور پاپ‌اوربانوس‌ دوم‌(دوره‌پاپي‌: 481ـ492/ 1088ـ1099)، منادي‌اين‌جنگها، بر روي‌شانه‌راست‌لباس‌يا زره‌خود نشان‌صليب‌مي‌دوختند. واژه‌Crusade در سده هجدهم‌ ابداع شد که‌ تاکنون‌ نيز به ‌کار مي‌رود از نظر تاريخي‌، يک ‌قرن ‌بعد از شروع ‌نخستين ‌جنگ‌، در 596/ 1199، در زمان ‌پاپ ‌اينوکنتيوس ‌سوم‌ واژه ‌لاتيني Crucesignati/ Crusesignati به ‌معناي‌«داراي‌نشان‌صليب‌» پديدار شد ولي ‌در آغاز اين ‌نبردها، مهاجمان ‌حُجّاج‌ ناميده ‌مي‌شدند مورخان ‌غربي معاصرِ نخستين‌ جنگ‌ صليبي ‌نيز اغلب ‌از واژه‌هايي ‌چون «سفر حج‌»، «حمله‌»، «سفر به‌ سرزمين ‌مقدّس‌»، «جنگ ‌مقدّس‌»، «حمله ‌صليب‌»، «حمله ‌عمومي‌»، «طرح‌ عيسي‌ مسيح‌» استفاده ‌کرده‌اند.
مورخان‌معاصر اسلامي‌نيز، بي‌توجه‌به‌مضمون‌ديني‌اين‌نامگذاري‌، همان‌را پذيرفته‌اند، در حالي ‌که ‌مورخان ‌مسلمان ‌معاصرِ جنگهاي‌ صليبي ‌مثل‌ ابن ‌قلانسي‌، عمادالدين‌کاتب‌، ابن‌اثير، ابن‌عديم‌، ابن‌شداد و ابن‌واصل‌، هيچ‌گاه‌از کلماتي ‌چون ‌صليبيها و جنگ ‌صليبي ‌استفاده ‌نکرده ‌و کلمه‌«فرنج‌» يا فرنجه‌(فرنگان‌/ فرنگيان‌) را به‌کار برده‌اند، زيرا فرانسويها بيشترين‌سهم‌را در برانگيختن‌اين‌جنگها داشتند
از نظر اصطلاحي‌، مراد از جنگهاي ‌صليبي ‌در ميان ‌اکثر مورخان ‌جهان ‌لشکرکشيهاي‌ پادشاهان ‌مسيحي اروپاي‌غربي‌، به‌ويژه‌کشور فرانسه‌، زير فشار و نفوذ و به‌رهبري‌پاپ‌، از 488 تا 690/1095ـ1291 است‌ که‌ به ‌بهانه ‌نجات ‌بيت‌المقدّس ‌و مزار حضرت‌ عيسي ‌عليه‌السلام ‌صورت‌ گرفت‌، هر چند قصد واقعي‌ از اين ‌جنگها تصرف ‌سرزمينهاي ‌اسلامي شرق ‌اروپا (شام ‌و مصر و شمال‌افريقا) و تأسيس‌ دولتهايي ‌برضد ممالک‌اسلامي‌بود.
بسياري ‌از مورخان ‌معاصر بر اين ‌باورند که ‌جنگهاي ‌صليبي‌ داراي‌ مفهومي ‌وسيع‌تر، يعني ‌جنگ‌ و ستيز هميشگي‌ ميان ‌شرق‌ و غرب‌، است‌که ‌از کهن‌ترين‌دوران‌ شروع‌ شده‌ و با گسترش ‌مسيحيت ‌در غرب ‌و سپس ‌ظهور اسلام ‌در سده‌ هفتم‌ ميلادي‌ و گسترش‌ آن ‌در شرق‌، اين ‌کشمکش‌ جنبه ‌ديني ‌نيز به‌خود گرفت ‌و به ‌ستيز ميان ‌جهان ‌اسلام ‌و عالم ‌مسيحيت ‌بدل ‌گرديد.
جنگهاي ‌امپراتور بيزانس‌، نيکفوروس ‌فوکاس‌ و جانشين‌ وي‌، يوحنّاي ‌اول‌ ملقب ‌به ‌زيميسکس‌ (در عربي‌: ابن ‌شِمِشقيق ‌يا شمشقيق‌)، از معروف‌ترينِ اين ‌روياروييها بوده‌است‌ برخي ‌مورخان‌، اکتشافات ‌جغرافيايي ‌غربيان ‌و سپس‌ فعاليتهاي ‌استعماري‌ آنها را استمرار همان ‌جنگها مي‌دانند از اين ‌رو، نبردهاي‌ مسيحيان‌ برضد مسلمانان ‌را در اندلس‌، صِقِليه‌(سيسيل‌) و جنوب ‌ايتاليا در سده ‌هاي ‌چهارم‌ـ نهم‌/ دهم‌ـ پانزدهم‌ که ‌از نظر کليسا جنبه ‌قداست ‌داشتند . نيز جنگهاي ‌اروپاييان ‌بر ضد دولت‌عثماني‌، همدستي‌ امريکا و فرانسه‌ و انگلستان‌ و ايتاليا برضد جهان ‌عرب‌ و مسلمانان‌، تجاوز نيروهاي ‌ايتاليا و فرانسه ‌به ‌ليبي ‌و الجزاير و تونس ‌و مغرب‌ در قرن‌ اخير، و تأسيس‌ رژيم ‌صهيونيستي ‌در فلسطين ‌را تداوم ‌جنگهاي ‌صليبي ‌مي‌شمارند جمله ‌مشهور ژنرال ‌انگليسي‌، لرد النبي‌ ، پس ‌از شکست ‌عثماني ‌در جنگ ‌جهاني‌اول‌، هنگامي‌که‌ در 1335/1917 فاتحانه ‌وارد قدس‌شد، همين ‌نظر را تأييد مي‌کند؛ وي‌گفت‌: «اکنون ‌جنگهاي ‌صليبي ‌به ‌پايان ‌رسيد»
معمولاً مورخان‌معاصر، جنگهاي ‌صليبي‌را به ‌هشت‌ جنگ ‌اصلي‌ و چند جنگ‌ فرعي کم ‌اهميت ‌تقسيم ‌مي‌کنند برخي‌ هم‌ معتقدند که ‌جريان ‌حوادث ‌به ‌هم ‌پيوسته ‌بوده ‌و بين ‌جنگها مرزبندي ‌دقيق‌ وجود نداشته‌ است‌؛ از اين‌ رو در تقسيمي ‌کلي‌تر، جنگهاي ‌صليبي‌ را شامل ‌دو مرحله ‌دانسته‌اند: يکي‌، از سقوط‌ شهرهاي‌ اسلامي‌ تا پيشروي ‌صليبيان ‌به ‌نزديکي ‌دروازه‌هاي ‌حلب ‌در 518/ 1124، و ديگري‌، مرحله‌ايستادگي‌مسلمانان‌تا راندن ‌اشغالگران ‌در 691/1291، که ‌مرحله ‌اخير در چهار دوره ‌صورت ‌گرفت ‌و به ‌نام ‌چهار شهر مشهور شد. برخي ‌نيز جنگهاي ‌صليبي ‌را به‌ سه ‌مرحله‌ تقسيم ‌کرده‌اند.

 

نگرش مسيحيان به مسلمانان طى جنگ‏هاى صليبى‏
نويسندگان مسيحى سده‏هاى هشتم تا سيزدهم ميلادى، تصويرى مخدوش از اسلام ارائه کرده‏اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبى غير صادق، متمايل به بت پرستى و نوعى بدعت مسيحى محسوب مى‏شد. آنان نه تنها نبوت پيامبر اسلام را انکار کرده و او را ضد مسيح دانسته‏اند، بلکه ضعف‏هاى اخلاقى زيادى براى دين اسلام و پيامبرش بر شمرده‏اند، از جمله آن که محمد صلى الله عليه وآله مطالب درستى از عهد عتيق و عهد جديد را در قرآن آورده، اما پاره‏اى از بدعت‏ها، نظير برخى از ويژگى‏هاى آيين مانويت و نيز مطالبى از خود را بدان افزوده است.
گمان مى‏رود ايجاد اين تصوير مخدوش از اسلام، عمدتاً واکنش مسيحيان در برابر برترى فرهنگى مسلمانان، به ويژه در اندلس بوده باشد. در آن دوران، مسيحيان تصور مى‏کردند که نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبى، بلکه از نظر اخلاقى نيز برترند؛ در چشم مسيحيان حاضر در جنگ‏هاى صليبى، مسلمانان جنگ‏جويان خشنى به نظر مى‏آمدند، از اين رو تمسخر و ذکر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسيم و تحريف دين اسلام مطرح شد. اين قالب که ذهن صليبيان را از قرن دوازدهم تا نوزدهم ميلادى به خود مشغول کرده بود، در چهار وجه از سوى مسيحيان مطرح شد که عبارتند از:
1. اسلام نه تنها صدق نيست، بلکه انحراف عمده‏اى از حقيقت است... محمد صلى الله عليه وآله صدق و کذب را به هم آميخته... است؛ در حالى که موضوعاتى، مانند «وجود خدا» در مسيحيت با منطق ثابت مى‏شود، اين موضوع در دين اسلام متکى به وحى است.
2. مسيحيان اروپاى غربى مانند توماس آکويناس در سده‏هاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى معتقد بودند که «اسلام دينى است که با شمشير و خشونت ترويج مى‏شود. »
3. اسلام «مذهب تن آسانى» است. از نظر مسيحيان قرون وسطى، ازدواج مرد مسلمان با زنان متعدد (به صورت عقدى يا به صورت ديگر) و وعده قرآن در هم نشينى با حوريان بهشتى که در اسلام مجاز است، مردود مى‏باشد.
4. محمدصلى الله عليه وآله مخالف مسيح است. به عقيده مسيحيان قرون وسطى، در قرآن اشتباهات بديهى وجود دارد [و از اين رو، آنان ]رسالت محمدصلى الله عليه وآله را قبول نمى‏کردند.
به همين دليل، در «ترانه رولان» مسلمانان، بت پرست معرفى شده‏اند. نورمن دانيل در کتاب اسلام و غرب مى‏نويسد: حتى در منصفانه‏ترين توصيف‏هاى قرون وسطايى از حيات محمد صلى الله عليه وآله نکات فراوانى مکتوم مانده‏اند. از اين رو، توجه مسيحيان در شناخت شخصيت پيامبر متمرکز بود. يوحناى دمشقى و تئوفان معترف در ميان مورخان بيزانسى مطالبى را ارائه دادند، اما ادامه جنگ‏هاى صليبى مانع از اطلاع رسانى مستمر مى‏شد.
بدين ترتيب، مسيحيان سده دوازدهم ميلادى بينش کافى از اسلام نداشتند. با فتح جزيره «ايبرى» به دست صليبيان و تماس نزديک مسيحيان با مسلمانان، رهبران مسيحى به کسب اطلاعات دقيق‏تر از مسلمانان پرداختند. در اين زمينه «پدر آلفونسو» کتاب گفت و شنود با اسلام را نوشت، اما قدم جدى‏تر را پير معزز Peter the Venerable رئيس صومعه کلونى با نوشتن رديه‏اى بر مطالب اسلام که لازم مى‏ديد مسيحيان، آن مطالب را باطل بدانند، برداشت. «روبرکتونى» نيز ترجمه‏اى از قرآن تهيه کرد. هر چند توماس آکويناس و پير معزز به دنبال تغيير ديانت مسلمانان بودند، خصوصاً آنهايى که تحت حاکميت مسيحيان اسپانيا قرار داشتند.
رساله دولت مسلمان، محمد، قوانين و دين او نوشته گيوم طرابلسى؛ مشاجرات قلمى ريکولدوس دو سانتا کروس desantacruceRicoldus، کشيش فرقه دو سن دومينيک، در بغداد با مسلمانان؛ ترجمه قرآن به اهتمام پيردو کلونى (1156م)، کتاب توماس آکويتاس با عنوان Summa contraentiels و تلاش‏هاى کاتامان ديموند اول، بزرگترين مبلغ مسيحى قرون وسطى، تا حدودى از شبهات پيشين درباره اسلام کاست.
با گسترش اسلام در ميان مسيحيان، برداشت مخدوش از اسلام بسيار کم‏رنگ شد و افرادى مانند «پيرمغزز»، برداشت جديدى از اسلام را در ديدگاه مسيحيان ارائه کردند. ادوارد گيبون نيز فصل پنجاهم کتاب انحطاط وسقوط امپراطورى روم را به بررسى مذهب اعراب، وصف عربستان قبل از ظهور اسلام ، ظهور حضرت محمدصلى الله عليه وآله و نيز تعاليم ، خصايص و شخصيت ايشان تا وفات اختصاص داد؛ او در اين کتاب مى‏نويسد: «حضرت محمدصلى الله عليه وآله به مسلمانان آموخته است که مبدع دين عيسوى را عزيز و محترم بدارند، احترامى که در فکر مرد مسلمان آميخته به اسرار است.... » عيسويان لاتينى يکى از اصول اعتقادى خود که بارور شدن مادر با کره عيسى از نفحه روح القدس است، از قرآن کريم گرفته‏اند و اين کار را «عار» ندانسته‏اند.
ميدان‏هاى جنگ، اشتياق مسيحيان را براى گردآورى اطلاعات بيشتر و دقيق‏تر از اسلام تقويت کرد. برداشت مسلمانان و مسيحيان آن زمان از جنگ‏هاى صليبى به کلى متفاوت از يک ديگر بود، زيرا جنگ‏هاى صليبى نزد اکثر مسلمانان، حادثه‏اى بود که در مناطق دور دست و مرزى رخ داده است. درباره نحوه رفتار مسلمانان با صليبيان، ادوارد گيبون، شکيب ارسلان، رنو، گوستاو لوبون و... مطالبى را در کتاب‏هاى خود ذکر کرده‏اند.

 

وضعيت جهان اسلام در آستانه جنگ‏هاى صليبى‏
در آستانه جنگ‏هاى صليبى و هم زمان با قرن پنجم هجرى، سرزمين‏هاى شام، عراق و ايران کانون اختلافات فرقه‏اى و مذهبى بود؛ اختلاف ميان حنفى‏ها و شافعى‏ها، اشعرى‏ها و معتزلى‏ها و نيز شافعى‏ها و شيعيان (روافض) گسترش يافت. با افول پايگاه معتزلى‏ها در قرن پنجم هجرى، اشعرى‏ها که اطاعت از پيشواى فاجر يا عادل را واجب مى‏دانستند، قدرت گرفتند.
از اين رو، ابوالحسن ماوردى در احکام السلطانيه، اساس فقه سياسى اهل سنت را پايه گذارى کرد و امام محمد غزالى در کتاب المستظهرى به توجيه جنگ با مخالفان اهل سنت (شيعيان و اسماعيليان) پرداخت. در حقيقت، وى فرمان قتل اسماعيليان و هواداران فاطميان که متهم به همکارى با صليبيان بودند، صادر کرد. فضاى آکنده از دشمنى ميان مسلمانان، به خصوص شيعه و سنى و تعصب انديشوران سياسى، چون غزالى، اختلافات ميان مسلمانان را به شکاف بزرگى تبديل کرد.
در سال 462ه هم زمان با حکومت آلب ارسلان، امپراتور روم شرقى، رومانوس ديوجانوس، به حلب حمله و محمود بن صالح مرداس‏را مغلوب کرد. اين مسئله باعث توجه آلب ارسلان به حلب و روم شرقى شد. وى پس از فتح حلب در ناحيه ملازگرد، امپراتور روم شرقى را اسير نمود، اين اولين ضربه‏اى بود که دولت مسيحى بيزانس از دولتى مسلمان دريافت کرد، اما سقوط تدريجى دولت سلجوقى، زمينه ساز پيروزى صليبيان و اشغال مناطق شام گرديد.
«تتش بن الب الرسلان» بعد از مرگ ملکشاه به سلطنت رسيد و نواحى رها، حران، انطاکيه، بوزان و حلب را تحت تسلط خود در آورد. او سپس اهالى نصيبين را مقهور و نواحى ديار بکر، موصل و جزيره را فتح کرد.
مرگ تتش به دست «برکيا رق» باعث اختلاف ميان فرزندان تتش شد. از اين رو، «دقاق» حکومت دمشق و «رضوان» حکومت حلب را به دست گرفتند. قليچ ارسلان از سلاجقه روم نيز که آسياى صغير را در اختيار داشت، هم زمان با هجوم صليبيان، بر سر نواحى جزيره مالت با امراى دانشمنديه‏ در کشمکش بود.

 

همه چيز درباره جنگهاي صليبي (1)
اسماعيليان و فاطميان در طىّ جنگ‏هاى صليبى با مسيحيان همکارى داشتند. چنان که در سال 523ه رؤساى فرقه اسماعيليه دمشق با صليبى‏ها مکاتبه کردند و براى اشغال دمشق، به آنها قول همکارى دادند. مکاتبه‏ها ميان فاطميان و دولت روم شرقى باعث شد تا مورخانى، چون ابن اثير، علت اصلى حمله صليبى‏ها به حوزه جهان اسلام را «ترس فاطميان از حضور سلاجقه در مصر» بدانند.


 

با تقسيم شدن اسماعيليان به دو فرقه مستعلوى و نزارى، مستعلى با کمک وزيرش، افضل بن بدرجمالى، قدرت را به دست گرفت، اما در حقيقت قدرت اصلى در اختيار افضل بود و خليفه فاطمى، هم‏چون مهره‏اى بى اثر، عمل مى‏کرد. در اين هنگام، جنگ‏هاى صليبى آغاز شد. زوار ارمنى بيت المقدس اقدام به برقرارى راه ارتباطى شرق و غرب نمودند و به تدريج بر شمار زائران مسيحى فلسطين و بيت المقدس افزوده شد. عواملى، چون سقوط خلافت فاطميان به دست صلاح الدين ايوبى، خواندن خطبه بنام خليفه عباسى، سقوط دولت اموى اندلس و ضميمه شدن خاک اسپانيا به قلمرو شارلمانى (فرانسه)، سبب شد تا مردم جنوب فرانسه که با اسپانيايى‏ها ريشه مشترک داشتند، به کمک فرانسويان بشتابند و در هر نقطه از اندلس، دول غرب يا بربر قدرت يافتند. با اشغال «طليطله» به دست آلفونس ششم، پادشاه کاستيل، به تدريج مسيحيان بر سراسر اندلس چيره شدند و تونس از حوزه خلافت فاطميان جدا شد. در طرابلس قبيله «زناته» از قبايل بربر شمال آفريقا، جنبش استقلال طلبانه ايجاد کردند. جمهورى‏هاى ژنوا و پيزا به شهرهاى مهديه و زوبله تجاوز کردند و سرانجام جزيره سيسيل به دست «نورماندى‏ها» افتاد و از نقشه جهان اسلام محو شد. در حالى که امراى قرطبه دائماً با خلفاى بغداد در کشمکش بودند، خلفاى عباسى با آن که شاهد جنگ و ستيز فرانسويان با مسلمانان اسپانيا بودند، با پادشاهان فرانسه پيوند دوستى و مودت برقرار کردند.
چنان که پين، شاه فرانسه سعى مى‏کرد مسلمانان را به جان يک‏ديگر انداخته و از اين موضوع به نفع خود استفاده کند، منصور، خليفه عباسى کشتى حامل جنگ‏جويان را از سواحل آفريقا، براى نبرد با عبدالرحمن اموى به اسپانيا فرستاد و هارون الرشيد با شارلمانى، امپراطور فرانسه، روابط دوستانه برقرار نمود، ايجاد تسهيلات جهت زيارت مسيحيان بيت المقدس، از جمله درخواست‏هاى شارلمانى از هارون الرشيد بود.
در قرن پنجم هجرى، بغداد دست‏خوش درگيرى‏هاى مذهبى و شورش‏هاى مختلف گرديد. دخالت خليفه المقتدى در امور سياسى سبب شد تا وى به دستور ملکشاه سلجوقى، بغداد را ترک کند، اما با مرگ ملکشاه، خليفه قدرت سابق خود را باز يافت. شورش ارسلان بساسيرى و فتح بغداد، تبعيد و زندانى شدن خليفه القائم را به دنبال داشت. بى‏توجهى خليفه و سلطان سلجوقى به امورى، مانند [اهميت‏] فتح بيت المقدس در نزد صليبيان، تقاضاى امپراطور بيزانس براى جنگ مشترک عليه صليبيان و اشغال آسياى صغير به دست صليبيان، باعث از دست رفتن بيت المقدس شد.

 

علل و عوامل آغاز نبرد
در مورد دلايل اين جنگ ها ميشود به طور خلاصه گفت: رشد جمعيت، توسعه اقتصادى، وجود يک جنبش اجتماعى موثر در اروپا و اشتياق به زيارت مرقد حضرت مسيح که مورد توجه عموم مردم اروپا بود. مواعظ آتشين پاپ اوربن دوم که به گفته برخى قصد به دست آوردن سرزمين پطروس حوارى را داشت و آن را وطن دوم خود مى دانست و يا به گفته برخى مورخين، پاپ براى رقابت با امپراتوران اروپا اين سياست را در پيش گرفته بود زيرا در اثر اصلاحات پاپ گرگوار هفتم به سال ???? ميلادى انتخاب اسقف ها از سوى پادشاهان و فئودال ها ممنوع شده بود و اين به نوعى قدرت نهايى پاپ در مقابل امپراتوران بود. اما در نهايت، اين جنگ ها باعث قدرتمند شدن شاهان اروپا شد. زيرا تمامى هزينه ها و نفرات نظامى را دوک ها و پرنس هاى اروپايى تامين مى کردند و چون در آن زمان عملاً قدرت در نزد آنها بود با تداوم جنگ دوک ها و پرنس هاى اروپايى ضعيف تر شدند. البته به عقيده مورخين معاصر عرب اين جنگ ها براى از بين بردن اسلام بوده است اما با توجه به قدرت آن موقع مسلمانان و آگاهى اروپاييان نسبت به اين امر اين مسئله بعيد به نظر مى رسد.
البته نبايد فراموش کرد که رونق کشورهاي اسلامي و تمدن آن، براي بسياري از پادشاهان هوس‌انگيز بود و رؤياي به چنگ آوردن اين کشورها همواره يکي از آرزوهاي پادشاهان غربي بود.
اما اگر مي خواهيد با جزئيات جالب تري درباره علل جنگ هاي صليبي آشنا شويد ادامه مقاله را بخوانيد:

 

اولين علت
اولين علت مستقيم جنگ هاي صليبي پيشتازي ترکان سلجوقي بود. دنيا خود را با سلطه‌ي مسلمانان بر خاور نزديک وفق داده بود؛ خلفاي فاطمي مصر در حکومت بر فلسطين طريق مدارا پيش گرفته بودند و، صرف نظر از چند واقعه‌ي استثنايي، فرقه‌هاي مسيحي آن سامان از آزادي زيادي در پيروي از تعاليم ديني خويش برخوردار بودند.
حاکم، خليفه‌ي ديوانه‌ي قاهره، کليساي قيامت را ويران کرده بود (1010) لکن خود مسلمانان مبالغ معتنابهي خرج تعمير مجدد آن کرده بودند. در سال 1047، جهانگرد و شاعر ايراني، ناصر خسرو، کليساي مزبور را چنين توصيف کرد: «...جايي وسيع است چنانکه هشت هزار آدمي را در آن جاي باشد، همه را به تکليف بسيار ساخته از رخام رنگين و نقاشي و تصوير، و کليسا را از اندرون به ديباهاي رومي آراسته و مصور کرده و بسيار زر طلا بر آنجا به کار برده، و صورت عيسي عليه‌السلام را چند جا ساخته که بر خري نشسته است.» اين فقط يکي از کليساهاي متعدد در بيت‌المقدس بود.
زائران مسيحي حق داشتند آزادانه به اماکن معتبرکه رفت‌وآمد کنند؛ ساليان سال بود که زيارت فلسطين نوعي عبادت يا کفاره محسوب مي‌شد؛ همه جاي اروپا، انسان کساني را مي‌ديد که برگهاي نخل فلسطين را چليپا وار، به نشانه‌ي زيارت از اماکن متبرکه، زيور خويش مي‌کردند؛ پيرز پلومن معتقد بود که اين قبيل افراد «رخصت داشتند که از ان پس تمام عمر سخن دروغ بگويند.» لکن در 1070 ترکان بيت‌المقدس را از چنگ فاطميان بيرون آوردند، و زائران مسيحي از اين پس ناقل رواياتي بودند درباره‌ي تعدي ترکان و بي‌حرمتي آنها نسبت به نام پير لوميت (پير منزوي) از جانب سيمون، بطرک بيت‌المقدس، نامه‌اي نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد که در طي‌آن تعقيب‌و آزار مسيحيان فلسطين بتفصيل بيان، و از پاپ عاجزانه تقاضاي کمک شده‌بود(1088)

 

دومين علت
دومين علت مستقيم جنگهاي صليبي تضعيف خطرناک امپرطوري بيزانس بود. امپراطوري مزبور مدت هفت قرن ميان تقاطع بزرگراههاي اروپا و آسيا قرار داشت و مانع تهاجم لشکريان آسيايي و خيل جماعات چادرنشين استپها به اروپا بود.
اکنون اين امپراطوري بر اثر نفاقهاي داخلي، بدعتهاي مخرب، و شقاق 1054 که مايه‌ي جدايي آن از غرب شده بود، آن قدر ضعيف بود که ديگر نمي‌توانست موفق به انجام اين امر خطير تاريخي شود. در حالي که بلغارها، پچنگها، کومانها، و روسها بر دروازه‌هاي اروپايي آن هجوم مي‌بردند، ترکان مشغول تکه تکه کردن ايالات آسيايي آن امپراطوري بودند.
در 1071 سپاهيان بيزانس تقريباً در مناذگرد تارومار شدند. ترکان سلجوقي ادسا، انطاکيه (1058)، طرسوس، حتي نيقيه را تسخير کردند و از آن سوي بوسفور چشم بر خود شهر قسطنطنيه دوختند. امپراطور آلکسيوس اول(1081-1118) با امضاي عهدنامه‌ي خفت‌آوري، بخشي از آسياي صغير را نجات بخشيد، لکن براي مقابله با هجومهاي بيشتر فاقد قواي نظامي بود.
اگر قسطنطنيه به دست ترکان مي‌افتاد، تمامي اروپاي خاوري در برابر لشکريان آنها مفتوح مي‌شد و فتح تور (732) بي‌نتيجه مي‌ماند. آلکسيوس غرور مذهبي را فراموش کرد، سفرايي نزد پاپ اوربانوس دوم و شوراي پياچنتسا گسيل داشت، و اروپاي لاتين را تشويق کرد او را در هزيمت دادن ترکان از اروپا ياري کند.

آلکسيوس مي‌گفت که مبارزه با اين جماعت کفار در خاک آسيا عاقلانه‌تر خواهد بود تا آنکه دست روي دست نهند و منتظر سيل آنها از طريق شبه جزيره‌ي باکان به پايتختهاي اروپايي باشند.
 

 

سومين علت
سومين علت مستقيم جنگهاي صليبي حس جاه‌طلبي شهرهاي ايتاليايي مانند پيزا، جنووا، ونيز، و آمالفي بود که مي‌خواستند دامنه‌ي قدرت تجاري روزافزون خود را بسط دهند.
هنگامي که نورمانها سيسيل را از دست مسلمانان بيرون آوردند (1060-1091) و لشکريان مسيحي حوزه‌ي حکومت مسلمين را در اسپانيا کاهش دادند (از 1085 به بعد)، مديترانه‌ي باختري به روي بازرگانان مسيحي باز شد.
شهرهاي ايتاليايي از راه بنادر صادر کننده‌ي کالاهاي داخلي و مصنوعات وراي آلپ ثروتمند شدند و درصدد برآمدند به برتري مسلمانان در مديترانه‌ي خاوري پايان داده، بازارهاي خاور نزديک را به روي امتعه‌ي اروپاي باختري بگشايند. اطلاع نداريم که اين سوداگران ايتاليايي تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند.

تصميم نهايي از جانب خود اوربانوس گرفته شد.

اين فکر به مخيله‌ي ساير پاپها هم خطور کرده بود. مثلاً ژربر، که به اسم سيلوستر دوم مقام پاپي را احراز کرد، از عالم مسيحيت خواستار نجات بيت‌المقدس شد، و بنا به اصرار او جماعتي از مبارزان مسيحي بي‌نتيجه قدم به خاک سوريه گذاشتند (حدود 1001)
گرگوريوس هفقتم در گرماگرم مبارزه‌ي متهدم کننده‌اي با هانري چهارم گفته بود: «جان برکف نهادن در راه انجات اماکن متبرکه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حکومت بر عالمي» هنگامي که اوربانوس در مارس 1095 رياست شوراي پياچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود.
در اين شورا اوربانوس به حمايت از تقاضاي سفيران آلکسيوس سخن گفت، اما توصيه کرد تا مجمع عظيمتري به نمايندگي از جانب قاطبه‌ي مسيحيان براي اعلام جنگ عليه اسلام تشکيل نشده است، در گرفتن تصميم شتاب نورزند. احاطه‌ي وي بر اوضاع زيادتر از آن بود که تصور کند در چنين امر خطيري، در يک سرزمين دوردست، پيروزي مسيحيان قطعي باشد.
بي‌شک اوربانوس پيش‌بيني مي‌کرد که شکست در اين مهم به حيثيت مسيحيت و کليسا سخت لطمه خواهد زد.
شايد اشتياق داشت که جنگجويي نامرتب بارونهاي فئودال و دزدان دريايي نورمان را به صورت مبارزه‌اي مقدس درآورد و اروپا و امپراطوري بيزانس را از خطر مسلمانان برهاند.
آرزوي اوربانوس آن بود که کليساي شرقي را دوباره به زير سلطه‌ي حکومت پاپي، و عالم مسيحي را به صورت جهان نيرومندي تحت فرمان پاپها درآورد و بار ديگر شهر رم را به پايتخت جهان مبدل کند. اين مفهوم ذهني ناشي از نهايت دولتمردي بود.
از مارس تا اکتبر 1095 اوربانوس به سياحت در ايتالياي شمالي و فرانسه‌ي جنوبي مشغول بود و از امرا و بزرگان قوم براي کمک ضروري در اين راه نظر خواست. در کلرمون، واقع در اوورني، شوراي تاريخي روحاني اجلاس کرد؛ هرچند که يک روز سرد ماه نوامبر بود، هزاران نفر از مردم نواحي و جوامع مختلف چادرهاي خود را در ميان صحرا برافراشتند، و چنان اجتماع عظيمي برپا شد که هيچ تالاري گنجايش آن همه مردم را نداشت؛ هنگامي که هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالاي صفه بلند کردند، و وي به زبان خود آنها به ايراد مؤثرترين خطابه‌ها در تاريخ قرون وسطي پرداخت، قلب همه از فرط احساسات در تپش افتاد.
پاپ خطاب به حاضران چنين گفت:
اي نژاد فرانک! نژاد محبوب و برگزيده‌ي خدا!... از مرزهاي اورشليم و از جانب قسطنطنيه خبر غم‌انگيزي آورده‌اند که قومي ملعون بکلي از خدا بي‌خبر جابرانه بر اراضي اين مسيحيان هجوم برده و با ويراني و ايجاد آتش سوزي مردم را از زاد و بومشان بيرون رانده‌اند.
اينان جماعتي از اسرار را به مملکت خويش برده و بخشي از آنها را زير شکنجه‌هاي بيرحمانه به قتل رسانده‌اند.
اين مردم محرابها را با لوث وجود خويش آلوده مي‌سازند و سپس آنها را ويران مي‌کنند. قلمرو يونانيان اکنون به دست آنها تکه تکه شده است و يونانيان از ان اراضي وسيعي که پيمودن سراسر آن حتي بيش از دو ماه طول مي‌کشد محروم شده‌اند.
اکنون اگر شما رنج قصاص اين اعمال ناحق و بازگرفتن اين اراضي را بر خود هموار نسازيد، اين مهم از دست چه کسي ساخته است؛ آري شماييد که خداوند بين الطاف خويش بيش از ديگران حشمت در جنگاوري، شجاعت عظيم، و نيرو ارزاني داشته است تا سر مردمي را که در مقام مخالفت با شما قد علم مي‌کنند بر خاک بساييد.
بگذاريد کردار نياکان شما – جلال و عظمت شارلماني و ساير شهرياران اين سرزمين- مشوق شما باشد. بگذاريد مزار مقدس منجي و خداوندگار ما که اکنون در تصرف اقوام پليد است و اماکن متبرکه‌اي که اکنون ملوث شده است شما را برانگيزد. ... بگذاريد هيچ‌گونه تشويشي در امور خانوادگي و هيج نوع تملکي شما را از اين امر خطير باز ندارد.
زيرا در اين سرزميني که اکنون شما در آن سکني داريد، و از همه سو دريا و قله‌ي کوهها آن را دربرگرفته است براي نفوس عظيم شما بسيار تنگ است.
خوراکي که از آن عايد مي‌شود بسختي تکافوي نيازهاي مردمي را که به کار کشت مشغولند مي‌کند.
از اين روست که شما يکديگر را مي‌کشيد و مي‌دريد، به جنگ دست مي‌بريد، و بسياري از شماها در اين زد و خورد داخلي به هلاکت مي‌رسيد.
لذا، بگذاريد نفرت از ميان شما رخت بربندد؛ بگذاريد کشاکشهاي شما پايان يابد. قدم در طريق کليساي قيامت نهيد؛ آن سرزمين را از چنگ قومي تبهکار بيرون آوريد و خود بر آن استيلا يابيد؛ اورشليم بهشتي است آکنده از لذات و نعمتها، سرزميني است بمراتب ثمربخشتر از همه‌ي سرزمينها.
آن شهر شاهي، که در قلب عالم قرار گرفته است، از شما تمنا دارد که به ياريش بشتابيد. مشتاقانه رنج اين سفر را براي آمرزش گناهان خويش تقبل کنيد، و در عوض به حشمت فناناپذير ملکوت الهي پشتگرم باشيد.
از ميان جمعيت غريو پرهيجاني به آسمان برخاست که: «مشيت خدا چنين است» اوربانوس نيز با آنها هم آواز شد و از ايشان تقاضا کرد که اين جمله را شعار نبرد خود سازند، و به افرادي که حاضر به شرکت در جنگ صليبي شده بودند دستور داد که بر روي سينه‌ يا پيشاني خويش علامت صليب را نقش کنند.
ويليام آو ممزبري مي‌نويسد «بي‌درنگ پاره‌اي از خواص جلو پاي پاپ به زانو افتادند و جان و مال خويش را وقف خدمت خدا کردند.» هزاران نفر از عوام نيز به همين سان پيمان بستند. رهبانان و زاهدان از گوشه‌ي عزلت به درآمدند تا در واقع، و به معني کلمه، مجاهدان لشکر مسيح باشند.
پاپ پر جنب‌وجوش از آن محل روبه‌سوي ديگر شهرها نهاد، که از جمله بود تور، بوردو، تولوز، مونپليه، و نيم.... و مدت نه ماه مردم را به شرکت در جنگ صليبي تشويق مي‌کرد. هنگامي که بعد از دو سال غيبت به رم بازگشت، مردمان آن شهر، که کمتر از ديگر شهرهاي مسيحي ديندار بودند، مقدمش را با شور تمام پذيرا شدند.
اوربانوس، بدون مواجهه با مخالفت شديدي براي آزاد ساختن صليبيون از بند تعهداتي که مانع از شروع جنگ صليبي مي‌شد، اختيارات لازم را به دست گرفت و براي دوره‌ي اين جنگ، سرفها و اسالها را از تعهداتي که در برابر اربابان خود داشتند رها ساخت.
وي به عموم صليبيون اين امتيار را تفويض کرد که از اين پس در دادگاههاي کليسايي محاکمه شوند نه در محاکم اربابي؛ و تضمين کرد که در غياب آنها اسقفان هر محل حافظ دارايي آنها باشند. وي به موجب فرماني – هرچند که کاملاً ضمانت اجرايي نداشت- همه‌ي جنگهاي مسيحيان را ممنوع کرد و، فوق قوانين مربوط به تبعيت و سرسپردگي فئودال، اصل جديدي براي فرمانبرداري وضع کرد.
اکنون اروپا بيش از پيش متحد شده بود و اوربانوس دوم خويشتن را، دست کم از لحاظ نظري، مالک الرقاب شايسته و مقبول سلاطين اروپا مي‌ديد. تمامي جهان مسيحي به طرزي بي‌سابقه به جنبش درآمد و با شور فراواني خود را براي جنگ مقدس با عالم اسلام آماده ساخت.
----------------

منابع :
encyclopaediaislamica.com
مؤسسة فرهنگي موعود عصر(عج) mouood.org
باشگاه انديشه bashgah.net
ويکي‌پديا
روزنامه - شرق
daneshnameh.roshd.ir
ماهنامه - موعود
askdin.com
پايگاه حوزه hawzah.net
فصلنامه - تاريخ اسلام - 1384 - شماره 22
 

ديگر منابع:
ويل دورانت، تاريخ تمدن، عصر ايمان، ترجمه ابوالقاسم طاهرى
هانس ابرهارد ماير، جنگهاى صليبى، ترجمه عبدالحسين شاهکار
فن گوستاو گرونبوم، اسلام در قرون وسطى، ترجمه غلامرضا سميعى
عبداللَّه ناصرى طاهرى، بيت المقدس شهر پيامبران
رنه گروسه، امپراتورى صحرانوردان، ترجمه عبدالحسين ميکده
دکتر عبدالحسن نوايى، ايران و جهان از مغول تا قاجاريه
استيفن رانيسمان، تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه زهرا محيط طباطبائى
شکيب ارسلان، تاريخ فتوحات مسلمانان در اروپا (فرانسه، سوئيس، ايتاليا و جزاير درياى مديترانه) ترجمه على دوانى
ادوارد گيبون، انحطاط و سقوط امپراتورى روم
گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسينى
گرونبوم فن گوستاو: اسلام در قرون وسطى، ترجمه غلامرضا سميعى (تهران، نشر البرز، 1373ش).
گيبون، ادوارد؛ انحطاط و سقوط امپراطورى روم، ترجمه فرنگيس شادمان (نمازى)، سه جلد (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353ش).
لين پول، استانلى، طبقات سلاطين اسلام، ترجمه عباس اقبال
مونتگمرى وات، ويليام، برخورد آراء مسلمانان و مسيحيان
پايگاه تاريخ الاسلام، پايگاه اينترنتي المحقق و روزنامه النور چاپ يمن
محمدعلى اسلامى ندوشن: ايران و تنهايى ا ش
جواجر لعل نهرو، نگاهى به تاريخ جهان
تاريخ جنگ هاى صليبى، ترجمه منوچهر کاشف
* محمود کريمي شروداني - راسخون

ادامه دارد...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس