به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، او یکی از شاعران جوان و موفق معاصر است. هوشمندی و ذکاوت او در به کارگیری واژهها در قالبهای مختلف شعری، از او شاعری خلاق ساخته است.
در سال 1348 در خمینی شهر اصفهان دیده به جهان گشوده و تحصیلاتش مهندسی کامپیوتر از دانشگاه اصفهان است. از آثار او میتوان به کتابهای؛ "ردپایی بر برف"، "نیمی از خورشید"، "سنگچین"، "باغ دوردست"، "هی شعر تر انگیزد"، "ضدحالات" اشاره کرد.
قرار است به شعر و شاعری شاعران انقلاب به صورت ویژه بپردازیم و پرونده ی اول ما اختصاص به یکی از شاعران کوشای عصر انقلاب اسلامی یعنی «سعید بیابانکی» دارد. در مورد شعر و اندیشه وی با «دکتر محمد مرادی» (استاد دانشگاه شیراز) به گفتوگو نشستهایم؛
*آقای مرادی! بیشتر آثار آقای «سعید بیابانکی» در قالب «چهارپاره» و «غزل» است، چه ظرفیتهایی در این قالبها هست که «بیابانکی» از آنها بهرهمند شده است؟
در رابطه با قالب «چهار پاره» باید عرض کنم که این قالب، یک قالب فرعی بوده است. شما اگر در کتابهای پژوهشی مانند کتابی که «دکتر روزبه» در حوزه ادبیات معاصر ایران نوشته است یا «دکتر کافی» در حوزه ادبیات پس از جنگ نوشتهاند، معمولاً قالب «چهار پاره» را یک قالب فرعی در ادبیات به حساب میآورند. هر چند که ما شعرایی را داریم مانند آقای اسرافیلی، آقای بیابانکی، آقای یوسفعلی میرشکاک، که در قالب چهارپاره آثار موفقی دارند، ولی به هر حال قالب «چهار پاره» یکی از قالبهای فرعی شعر پس از انقلاب است؛ هر چند که در شعر کودک و نوجوان قالب اصلی است، اما اینکه میگویید چرا شاعری مثل «بیابانکی» از قالب «چهار پاره» استفاده کرده است؟ چون که قالب «چهار پاره» دارای اهمیت کمتری از «غزل» است؛ چه در شعر پس از انقلاب، چه در شعرهای آقای «بیابانکی»، به خاطر همان زبان ساده، روایی و صمیمی که آقای «بیابانکی» دارد.
«چهار پاره» قالبی است که دو بعد در ادبیات معاصر داشته است: یکی بعد ادبیات احساسی ما که این بیشتر به شعر دوران قبل از انقلاب برمیگردد و یکی بعد زبانی و به هر حال روایی آن، که این را ما بیشتر در شعر پس از انقلاب میبینیم. شعر «بیابانکی» هم معمولاً ساختار طولی قویای دارد و شعرهایی که بعدهای روایی و زبان ساده دارد فکر میکنم از این منظر قالب «چهار پاره» با آن سازگار باشد.
* نسل دانشگاهی ما «بیابانکی» را بیشتر به عنوان «غزلسرا» میشناسند
*به نظر شما آقای «بیابانکی» در حوزه «چهار پاره» موفق بوده است؟
به هر حال نسل دانشگاهی ما آقای «بیابانکی» را بیشتر به عنوان «غزلسرا» میشناسند. حالا اینکه میخواهیم قضاوت کنیم شاید «یوسفعلی میرشکاک»، «حسین اسرافیلی»، «ساعد باقری» و ... شاعرانی هستند که در «چهارپاره» شناخته شدهتراند و آقای «بیابانکی» کمتر شناخته شده است. غزلهای «سعید بیابانکی» بیشتر معرف شعر اوست و در غزل هم خیلی توانسته خود را موفق نشان دهد، هر چند که در گونه طنز میبینیم «مثنویهای» او دارای ظرفیتهای ویژهای است.
*در حوزه «طنز» هم که اشاره کردید ایشان کتابی به نام «هی شعر تر انگیزد» دارند، شما این کتاب را مطالعه کردهاید؟
- خود کتاب را از نزدیک ندیدم ولی شعرهایش را با دکلمه خود آقای «بیابانکی» شنیده ام و یا آنها را در سایت دیدم و به نوعی با اشعار طنز ایشان آشنا هستم.
* آن گزندگی که در طنز به دنبالش هستیم در آثار «بیابانکی» هست
*اگر بخواهیم راجع به طنز «بیابانکی» صحبت کنیم طنزهای او بیشتر در حوزه «هزل» است یا «هجو» یا همان «طنز»؟
- البته بگویم کسانی که در انواع حوزههای ادبی کار و بحث کردهاند، و سعی کردند که در این زمینه بین گونههای ادبی تفکیک قائل شوند، خیلیها به این نتیجه میرسند که «طنز» و «هزل» و «هجو» و «فکاهه» را نمیتوانند از هم جدا کنند. قطعاً آثار آقای «بیابانکی» در حوزه «هزل» جا نمیگیرد و هجوش هم خیلی رقیق است و خیلی وقتها بین «طنز» و «فکاهه» در سیلان است. ولی من معتقدم که به خاطر آن دغدغه اجتماعی که پشت بسیاری از آنها هست زمینههای طنزش و زمینههای آموزش و روشنگرانهاش که از ویژگیهای اصلی طنز است پررنگتر است. آن گزندگی که در طنز به دنبالش هستیم را دقیقاً در آثار آقای «بیابانکی» میبینیم و در کنار آن، زمینههای اجتماعی که در آثار طنز باید دیده شود در آثار «بیابانکی» دیده میشود.
* این «طنز» رقیق گاهی به «اعتراض» منجر میشود مثلاً «بیابانکی» شعری با عنوان «بیخانمان» دارد که میگوید:
میان خاک سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
تا بیتهای بعدی؛
برای آنکه بگوییم با شما بودیم
چقدر برای خودمان داستان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
ترانه سرودیم و نان درآوردیم
- این «غزل» در حوزه «ادبیات دفاع مقدس» قرار میگیرد، و آن «طنز» دیگر در اینجا «غزل اجتماعی» میشود و دیگر در اینجا لحن «اعتراض» به خودش میگیرد.
و حتی این طنز خیلی تلخ و نیز رقیق است، زیرا شما در نگاه اول انتقاد ساده را میبینید که پشت این انتقاد ساده یک تلخیها و گزندگیهایی دیده میشود. شاید دلیلی که خیلی وقتها آثار طنز و فکاهی «سعید بیابانکی» را با یکدیگر مخلوط میکنیم، به این دلیل است که زبانش خیلی وقتها شوخ و خیلی رقیق و خیلی دلپذیر است و مخاطب تا به آن لایههای عمیق اجتماعی پی ببرد باید چند بار اثر را بخواند و طول میکشد، اما در آثاری که فرمودید در محدوده شعر «اعتراض» میتوانیم آنها را ثبت کنیم، به خاطر تلخی و گزندهگی زبان و اینکه «طنز» دارد با «حماسه» درگیر و آمیخته میشود آن بُعد شوخی را ما کمتر میبینیم و بیشتر بُعد «اعتراض» و شوخیهای تلخ و گزنده را در شعر احساس میکنیم. البته بگویم در این جریان شاعرهای انقلاب معمولاً دنبالهرو و شبیه «علیرضا قزوه» و شاعرانی از این دست هستند، یعنی «بیابانکی» در این حوزه، خیلی وقتها اشعارش نزدیک اشعار آقای «قزوه» میشود، هر چند که این دو شاعر یک مقدار از نظر زبانی متفاوت هستند.
* شاعران مرکز ایران خیلی دارای شناسنامه بومی در شعرشان نیستند
*با وجود پارهای از ویژگیهای بومی و کلمههای بومی مانند «زاینده رود» و اشاراتی از این دست آیا میتوانیم بگویم که شعر «بیابانکی» دارای شناسنامه مشخصی شده است؟
- من معتقدم شناسنامه شعر آقای «بیابانکی» بیشتر در زبانش یعنی در بعد هنری است و اگر ما بخواهیم از جهت ویژگیهای بومی بررسی کنیم، نه، فکر نمیکنم، اصولاً شاعرهای مرکز ایران خیلی دارای شناسنامه بومی در شعرشان نیستند، در صورتی که در شعر شاعران «شمال» چه قبل و چه بعد از انقلاب شما ویژگیهای بومی را پررنگ میبینید و در شعر شاعران جنوب مثلاً «بوشهر»، «هرمزگان» و «خوزستان» و حتی «غرب» شما جلوههای بومی را پررنگ میبینید، اما شاعران حوزه مرکز چونکه یک دایره خاصی دارند و یک آمیختگی ویژهای از نظام مفاهیم و تصاویر با یکدیگر پیدا کردهاند، کمتر زمینه بومی در خیابان و محتوای آثارشان میبینیم. جز آن شعرایی که موضوعی در رابطه با شهر خودشان میگویند یا با استفاده از قهرمانان پیشین شهر خودشان میگویند، اما در حوزه زبان من احساسم این است که آثار «سعید بیابانکی» خیلی وقتها تقریباً قابل تشخیص است، هرچند که باز خیلی سخت است و ممکن است با بعضی از شاعران دیگر مشابه باشد و باید گذشت زمان این را مشخص کند و نمودش را معرفی کند و آن چند چیز است که یکی از آنها زبان سهل و ممتنحش هست، زبانی که نه خیلی پیچیده است مانند شاعران نسل اول، یعنی نه خیلی به سبک زبان خراسانی و عراقی نیمه سنتی پیشین رفته است و نه مانند شاعران فرمگرا و غزلسرای فرمگرای دهه هشتاد یا هفتاد. زبان خیلی روزمره و ساده انگارانه شده است. «سعید بیابانکی» بر مرزی از زبان ساده و زبان فاخر پیش میرود و توانسته یک تعادلی را در حوزه زبان ایجاد کند و همین به نظر من ویژگی خاص «سعید بیابانکی» است که شما در این شعر هم آن ویژگی را میبینید؛
شب است و باغچههای تهی ز میخک من
و بوی خاطرهها در حیاط کوچک من
حیاط خلوت من از سکوت سرشار است
کجاست نغمه غمگینت این چکاوک من
و ...
شب است و خواب عمیقی ربوده شهر مرا
کجاست شیطنت کودکی و سوتک من
بترس از این همه لولو که پشت پنجرهاند
بخواب شعر قشنگم، بخواب کودک من
که میبینید، زبان، زبان خیلی ساده ای است و گویا دارد شعر کودکانه میگوید.
* حتی واژههای قافیه را هم کودکانه آورده است و یک ضرب آهنگ کودکی را به ذهن مخاطب متبادر میکند.
- بله، ولی شعر آن شاخصه ادبی خودش را از دست نمیدهد، از ویژگیهای اشعار «سعید بیابانکی» یکی همین زبان است، زبانی که از ظرفیتهای مختلف واژگانی، به خوبی و دستوری استفاده میکند، ویژگیای که کمتر در شعر معاصر میبینیم. هر چند که در شعر بعضی از شاعران دهه 70 - 60 مانند «قیصر امینپور» یا غزلهای «سلمان هراتی» این ویژگیرا شما میبینید و ویژگی دیگر ردیفهای خاص اوست و این ردیفها هم به نظر من از ویژگیهای اشعار اوست. «بیابانکی» معمولاً از ردیفهای یک یا دو کلمهای استفاده میکند، ردیفهایی که تلفیقی از اسم و فعل هستند، اما مانند شاعرانی که مضمونگرا هستند صرفاً به دنبال مضمون نیست. ردیف را برای تصویرسازی و برای قوت بخشیدن ساختاری طولی استفاده میکند. این را در شعرهای عاشورایی و دفاع مقدس او میبینید. اگر به شعرهای عاشورایی «سعید بیابانکی» نگاه کنید، مثلاً ردیفی که در شعر مشهور «با او» استفاده کرده است یا چند شعر دیگر که با ردیف «خورشید» یا با ردیف «از نیزهها» است که فکر میکنم اینها همهشان نشان دهندهی آن سبک خاصش در انتخاب ردیف باشد.
*اتفاقاً اکثر کسانی که میخواهند راجع به «بیابانکی» صحبت کنند این جور کارها در ذهنشان تهنشین شده است، یعنی جزو کارهای موفق «بیابانکی» هم به شمار میرود.
یک دلیلش به خاطر پیوند ویژه و استخواندار «ردیف و قافیه» است، یعنی بسیاری از ما شعرهای ردیفدار معاصر را میبینیم که در بسیاری از ابیات «ردیف و قافیه» همدیگر را رد میکنند اما معمولاً در شعرهای «آقای بیابانکی» این اتفاق نمیافتد، یعنی برای پیوند «ردیف و قافیه» در هر یک از ابیات غزلش یک هویت و شناسنامه و پیشینهی ادبی دارد و کمتر میتوانیم در شعرش واژههای «ردیف و قافیه» را جابهجا کنیم و بر آن ایراد بگیریم.
* احساس عمیقی که بیابانکی دارد
*جایگاه اندیشه در شعر «بیابانکی» چگونه است؟
من معتقدم «آقای بیابانکی» بیشتر شاعر احساس عمیق است؛ یعنی اگر ما بخواهیم حوزه ادبیات پس از انقلاب را چند جریان کنیم، بعضی از شاعران مانند آقایان «میرشکاک و معلم» شاعران «اندیشهورز» هستند. بعضیها مانند «قیصر امینپور، سلمان هراتی و سعید بیابانکی» هر چند که صاحب اندیشه هستند، ولی بیشتر در نگاه اول این عاطفه عمیقشان هست که خودش را نشان میدهد و این را در شعرهای آقای «بیابانکی» خیلی خوب می شود دید. یعنی بیشتر آن حس عاطفی است که پشتوانه خیال و زبان میشود. به هر حال از این اگر بگذریم که یک اندیشهی مذهبی معتدل را در کنار یک منتقد اجتماعی و معتدل و با دقت و ظرافتهای شاعرانه بینیم، من احساسم این است آن چیزی که شعر «سعید بیابانکی» را در لحظه اول آغاز میکند و به هر حال سرآغاز سرایش در شعر آقای «بیابانکی» میشود، احساس عمیقی است که او دارد.
*اگر اشعار «بیابانکی» را بررسی کنیم میبینیم که او در محتواهای مذهبی، عاشقانه، اجتماعی، دفاع مقدس و ... خوب جلوه کرده است. راز این جلوهگری زیبا به نظر شما در چیست؟
- فکر میکنم الان شما عملاً مهمترین ویژگی مثبت شاعرانگی آقای «بیابانکی»را گفتید و آن تنوع و اعتدال است؛ یعنی او شاعری است که در یک حوزه و یک بُعد نمیماند؛ هم قالبهای مختلف را تجربه میکند و خوب هم تجربه میکند و هم مضامین مختلف را و هم شگردهای مختلف ادبی را. شما در «صور خیال» آقای «بیابانکی» میبینید که هم «اضافه تشبیهی» و «استعاری» خوب میسازد، هم «حس آمیزی» خوبی میسازد، هم اشعارش خارج از مضمون نیستند و هم «تصویرسازی» میکند. در حوزه محتوا هم همینطور؛ یعنی اینکه تنوع دارد و این برمیگردد به شخصیت و روح آقای «بیابانکی»، زیرا آنهایی که از نزدیک با آقای «بیابانکی» آشنا باشند در مییابند که ایشان شخصی کاملاً معتدل و با لایهها و جنبههای مختلف شخصیتی است، یعنی هم دغدغهی مذهب دارد و هم دغدغهی اجتماعی دارد و در کنارش دغدغهی دفاع مقدس و انقلاب هم دارد؛ جز آن علاقه پدری دارد، علاقهی انسانی دارد و اینها همه در شعرش منعکس است، اما در آن چهارچوب معتدلش. این ویژگی را ما در شعر کهن و چند نفر از شاعران میبینیم. مهمتر از «سعدی» است که این اعتدال مضمونی و شخصیتی در او دیده میشود و در کنار «سعدی» با یک ظرافتهای عمیق عرفانی «حافظ»، یعنی این دو شاعر هستند که این اعتدال را در ادبیات کهن ما دارند و یک بُعدی نیستند و فکر میکنم «آقای بیابانکی» البته نزدیکتر به شیوهی «سعدی» در این چهارچوب قرار میگیرد.
* اقبال دانشجویان برای خواندن کارهای ایشان و انتخاب کارهای ایشان به عنوان موضوع پایاننامه چگونه است؟
- اگر الان شما در مقالات علمی جستجو کنید، شاید نام آقای «بیابانکی» را نبینید ولی خوشبختانه تعدد رسانهها در سالهای اخیر باعث شده است که دیگر «بیابانکی» در کنار شاعران دیگر حوزه انقلاب در بررسیهای دهههای مختلف و جریانها محتوایی مختلف به شعرش پرداخته شود. در حوزهی ادبیات جنگ و پژوهشهای مربوط به ادبیات جنگ، در حوزه ادبیات طنز و پژوهشهای مربوط به ادبیات طنز، در حوزهی ادبیات مذهبی و پژوهشهای مربوط به ادبیات مذهبی و هم در کتابهای آموزشی که مربوط به ادبیات پس از انقلاب است حضورش را میبینید.
علاوه بر کتابهای درسی دانشآموزی که اشعاری از ایشان را ثبت کرده شما در کتاب ادبیات معاصر «شعر ایران» از جناب دکتر «روزبه» -که چندین بار هم چاپ شده است و برای دانشجویان ادبیات و زبان فارسی تدریس میشود- شعرهای آقای «بیابانکی» را میتوانید در آن ببینید، ولی من معتقدم که سهم «بیابانکی» در شعر انقلاب خیلی بیشتر از این پژوهشهاست، یعنی اینکه رسالههای متعدد منفردی دربارهی «بیابانکی» کار نشده یا من اطلاع ندارم که کار شده باشد. این نشاندهندهی این نیست که جایگاه ایشان در شعر انقلاب این اندازه بوده است. در صورتی که فکر میکنم به صورت منفرد و مشترک با دیگر شاعران میشد چندین رساله در رابطه با اشعار «آقای بیابانکی» کار شود. این تازه بخشی از حق شعری «آقای بیابانکی» بر ادبیات معاصر و ادبیات بعد از انقلاب را ادا میکرد. دلایلی که این کار اتفاق نیتفاده است شاید به خاطر این است که «بیابانکی» هنوز بیش از 45 سال ندارد و شاید جامعه دانشگاهی معمولاً پس از گذشت مدتی و به پیرسالی رسیدن برخی از شاعران است که آنها را در موضوع دانشگاهی مطرح میکند. من معتقدم که در دهههای آینده آثار بیشتر دانشگاهی را خواهیم دید که در حوزه اشعار آقای «بیابانکی» خواهند بود.
* شاعران انقلاب برای ماندگاری چه باید بکنند
*در پایان اگر نکته یا حرف خاصی راجع به آقای بیابانکی باقی مانده است بفرمایید.
- این تعریفی از «بیابانکی» بود و در کنار آن یک تشویق و یک آیندهنگری برای شاعرانی است که میخواهند بمانند و آن این است که شاعرانی در ادبیات انقلاب توفیق بیشتری برای ماندگاری دارند که ابعاد مختلفی داشته باشند، شاعران انقلاب برای ماندگاری باید نگاه کنند آیا تنوع موضوعی و محتوایی، تنوع شگردی، تنوع موسیقایی، تنوع در قافیه و ردیف و باور فراوانتر در واژگانی که در شعر استفاده میکنند در شعرشان وجود دارد؟ اگر اینها در شعرشان وجود داشته باشد قطعاً در دورههای وسیعتری از ادبیات و در بین گروههای مختلفی از مخاطبان ادبیات نفوذ پیدا میکنند. اگر اینطور نباشد فقط آن دورهای میمانند که فقط در آن بعدی که در ادبیات دارند جلوه میکند و مُد میشود و فکر میکنم آقای «بیابانکی» یک نمونه از افرادی باشد که این ابعاد مختلف را دارد.