به گزارش مشرق، سعدالله زارعي در يادداشتي که در فارس منتشر شده، نوشت: سخنان اخير سيد محمد خاتمي در جمع اعضاي فراکسيون اقليت مجلس شوراي اسلامي اگرچه حاوي نکات تازهاي نبود و مثل هميشه از شيوه "ابهامگويي "، "کليگويي "، "بدون سند يا استناد خاص "، "اتهام پراکني "، " درست پنداري مواردي که در ابطال آنان ترديدي وجود ندارد "، " برجسته نمائي موضوعات کوچک " و "کوچک نمايي موضوعات بزرگ "، "مسئوليت گريزي در جرائمي که مسئوليت او و همراهانش در آنها اثبات شده "، "مسئوليت و مسندخواهي در اموري که مردم او و همراهانش را در آنها فاقد صلاحيت ميدانند. " "آويختن به امام، مراجع و ساير مقدساتي که او از ريشه به آنان اعتقادي ندارد " و..استفاده کرد. ولي در عين حال بينياز از تجزيه وتحليل نيست. اين قلم تنها به مواردي از مطالب مطروحه ميپردازد:
1-خاتمي ميگويد: "حرمت نهادن به اراده و خواست مردم، مسئله مهمي است و مجلسي که برآمده از اراده آزاد و تصميم واقعي مردم باشد، علاوه بر آنکه تدوينگر قوانين وسازوکار اداره کشور است و بر تمامي امور نظارت دارد ميتواند جلوي ديکتاتوريها و انحرافات و بسياري از مشکلات و کجرويها را بگيرد. "
با آقاي خاتمي در اينکه مجلس بايد علاوه بر قانونگذاري در مقابل ديکتاتورها، انحرافات و کجروها بايستند کاملا موافقيم و آن را مطالبه نظام، مردم و قانون اساسي کشور ميدانيم. اما در مورد اينکه واقعا آقاي خاتمي و همگنان او با ديکتاتوري، انحراف و کجروي مشکل دارند ترديد جدي داريم. اگر خاتمي با ديکتاتوري مخالف بود در مقابل دوستان ديکتاتور خود که در مجلس ششم در مقابل اصول مصرح قانون اساسي ايستادند و حتي مجلس که رکن مهم دموکراسي و از ارکان اصلي نظام بود را به تحصن و تعطيلي کشاندند، ميايستاد و صف خود را از آن ديکتاتورها جدا ميکرد، مگر خود او در دانشگاه شريف با اشاره به رويه همکاران خود نگفته بود: من از اين رويهها صداي ديکتاتوري را ميشنوم. اگر خاتمي با کجروي و انحراف مشکل داشت چرا با انواع کجرويهاي مجلس ششم که بارزترين آن صدور نامه سرگشاده 127 نماينده خطاب به رهبر معظم انقلاب و تقاضاي پذيرش بندگي آمريکا بود، همراهي کرد مگر همراه با آن نمايندگان، از وزارت خارجه او سراسيمه نامهاي به وزارت خارجه آمريکا ارسال نشد که در آن با صراحت گفته شده بود که : ما حاضريم همه مسائل اختلافي را آنگونه که رضايت شما را جلب کند، حل و فصل کنيم " آيا کجروي از اين شديدتر هم وجود دارد؟
2- خاتمي در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "به خاطر محدوديتهايي که در انتخابات ايجاد شد اقليت مجلس فعلي وظيفه و مسئوليت بخشهاي عظيمي از مردم که از داشتن نامزد مورد نظر و در نتيجه نماينده محروم شدند و نتوانستند در انتخابات شرکت کنند نيز بر عهده دارند، اقليت مجلس خواست واراده اکثريت معنوي جامعه را نمايندگي ميکند.. جريان اصلاحات در انتخابات مجلس هشتم از داشتن کانديدا در تمامي حوزههاي انتخاباتي محروم شد و تنها توانست به جز تهران104 کانديداي خود را در معرض راي مردم قرار دهد که بيش از نيمي از اين کانديداها به مجلس راه يافتند. "
اجازه بدهيد از کنار عبارتهاي عجيبي نظير اينکه "اقليت مجلس معرف اکثريت جامعه است "، "مردم درانتخابات مجلس هشتم از انتخاب نمايندگان واقعي خود محروم شدند " و "نيمي از کانديداهاي اصلاحات راي آوردند. " بگذريم چرا که تناقض اين سخنان آشکار است. در انتخابات مجلس هشتم، اصلاح طلبان 192 کانديداي رسمي که براي آنان رسما تبليغ ميکردند و دهها کانديداي غيررسمي که اصلاح طلبان از آنان حمايت مالي کرده و به طور اعلام نشده براي آنان تبليغ ميکردند، داشتند. خاتمي در اين سخنان تنها به 134 کانديدا اعتراف دارد که با جدا کردن تهران آنان را 104 نفر برشمرده است! در کل کشور تنها 30 نفراز کانديداهاي رسمي و 5 نفر کانديداي غيررسمي آنان به مجلس راه يافت که خاتمي آنان را بيشتر از نيمي از کانديداهاي اصلاح طلبان خوانده است! با کدام محاسبه؟ خاتمي به گونهاي وانموده کرده است که گويا با حذف کانديداهاي مجرم اصلاح طلب نيمي از مردم با صندوق قهر کرده و يا به اجبار به کسي راي داداند که به او تمايلي نداشتند. حال آنکه اولا رقم شرکتکنندگان در انتخابات مجلس هشتم به حدود 30 ميليون نفر بالغ شده وحال آنکه در انتخابات مجلس ششم که رفقاي او اکثريت مجلس را به دست گرفتند، رقم شرکتکنندگان کمتر از 27 ميليون نفر بود. در همان مجلس مجموعه آرايي که اصلاح طلبان را به اکثريت مجلس تبديل کرد از 12ميليون راي فراتر نرفت و حال آنکه مجموعه آرايي که اصولگرايان را به اکثريت مجلس تبديل کرد از مرز 17 ميليون راي گذشت و حدود 13 ميليون آرا مربوط به کانديداهايي است که آرايي داشتهاند ولي به نصاب لازم نرسيدهاند و يا کانديداهايي که به طيف اصلاحطلبان تعلق داشته و به مجلس راه يافتند. آرا اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري نهم که دولت خاتمي برگزار کننده آن بود هم با وجود جذب بخشي از آرا اصولگراها به حدود 10 ميليون در برابر 17.2 ميليون راي اصولگرايان رسيد و خاتمي بارها آن انتخابات را سالمترين و مايه افتخار خود معرفي کرد در انتخابات سال گذشته مجموعه آرا و کانديداي آنان به حدود 13.5 ميليون در برابر حدود25 ميليون راي رسيد و خاتمي در همين جلسه به طور تلويحي ادعاي تقلب را رد کرده و بر صحت آن گواهي داده است. با اين وصف معناي اين سخن خاتمي که اقليت مجلس هشتم خواست و اراده اکثريت معنوي جامعه را نمايندگي ميکندچيست؟ و اساسا اکثريت معنوي يعني چه؟ خاتمي روند و نتيجه انتخابات دوره خود از جمله انتخابات شوراهاي دوم، مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم را درست ندانسته و درستي آن را با صراحت اعلام کرده است . خب نتيجه اين پذيرش پذيرفتن قهري حقوق اکثريتي است که مجلس را شکل دادهاند پس چرا در اين جلسه، خاتمي اقليت را اکثريت خوانده است؟ آيا اين از نظر اخلاقي و قانوني قابل پذيرش است؟ آيا اين به آن معنا نيست که آنجاهايي هم که اين آقايان عليالظاهر نتيجهاي را ميپذيرند در عمل براي بر هم زدن آن تلاش مينمايند.
3- خاتمي در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "تاکيد ما بر انتخابات سالم، حفظ سلامت در تمامي مراحل انتخابات از مقدمات تا نحوه تشخيص صلاحيتها، حقوق کانديداها در نظارت بر صندوقها و روند رايگيري و شمارش آرا است. خواست ما در گذشته و امروز موارد مشخصي بوده که حتي پس از حوادث انتخابات اخير کشور نيز بر آن تاکيد کرديم. بايد شرايط حضور با نشاط مردم و تامين حقوق آنان تضمين شود و بايد سازوکاري براي انتخابات کشور تدوين شود که کمترين محدوديت براي آزادي راي مردم و بيشترين فضا براي تحقق خواست و اراده آنان فراهم شود منظور ما از انتخابات ناسالم، فقط امکان وقوع تقلب در رايگيري نيست بلکه تاکيد ما بر انتخابات سالم، حفظ سلامت در تمام مراحل انتخابات از مقدمات تا نحوه تشخيص صلاحيتها، حقوق کانديداها در نظارت بر صندوقها و روند رايگيري و شمارش آرا است. "
خاتمي در اين بخش از سخنان خود وانمود کرده که همه نگراني او و ساير اصحاب فتنه "در گذشته و حال " حفظ سلامت انتخابات بوده است. در واقع خاتمي ميداند که رفتار طيفي که او به آنان تعلق دارد و از جمله رفتار خود او در چند انتخابات اخير به خصوص در انتخابات 88 به هيچ وجه قابل توجيه نيست. و لذا او از کنار آن اقدامات با آوردن عبارات کلي عبور کرده است و حال آنکه اين اول بحث است.
خاتمي به طور تلويحي ميگويد: ما که ميگفتيم تقلب منظورمان تقلب در رايگيري نبود يعني خود را از داستان پر ماجراي ادعاي وقوع 11 ميليون تقلب -که به تعبير رئيس دفتر او، محمد علي ابطحي رمز آشوب بود- کنار ميکشد. اما در مورد سلامت انتخابات در مراحل مختلف، قانون اساسي و قانون عادي تکليف را مشخص کرده و نهادهاي تضمين کننده سلامت و روش تحقق سلامت انتخابات مشخص شدهاند البته ممکن است قوانين اشکالاتي داشته باشند که راه اصلاح آنها نيز در قانون آمده است. قانون اساسي کشور -که خاتمي وانمود ميکند به همه ابعاد و زواياي آن عقيدهمند است- وقانون انتخابات نظام اين موضوع مهم را مهمل نگذاشته است. عقل و منطق حکم ميکند که به نهادهاي تضمين کننده سلامت انتخابات نظير شوراي نگهبان کمک کنيم تا با قوت بيشتر اين جهت را تامين نمايند. چه طور ميتوان از کسي که صلاحيت نهاد قانوني تضمينکننده انتخابات را تا سر حد دامن زدن به نافرماني مدني و راه انداختن آشوب نفي ميکند پذيرفت که او نگران سلامت انتخابات است. مگر آنکه سلامت انتخابات به ضد خود تعريف شود که با نفي نهاد ضامن سلامت منافاتي نداشته باشد و ظاهرا آقاي خاتمي از اين منظر به سلامت انتخابات نگاه ميکند. خاتمي حسب اين سخنان و سخنان ديگر و رويه خود سلامت انتخابات را در اين ميداند که هيچ نظارتي از سوي نظام روي انتخابات نباشد نه شوراي نگهبان نه قوه قضائيه، نه وزارت اطلاعات، نه نيروي انتظامي و نه.. کار به سابقه علمي و فکري فرد نداشته باشند. با توجه به جبهه متنوع آنان در آشوبهاي پس از انتخابات و پشتيباني مستمر اجزا از يکديگر بايد گفت از نظر خاتمي منافقين، سلطنتطلبها، نحلههاي استعمار ساخته، محکومين قضايي، وابستگان به سرويسهاي جاسوسي، مرتبطين با صهيونيستها و ساير آدم کشيهايي که مسجد لولاگر را به آتش کشيده، پايگاه بسيج را تخريب کردند و دهها شهروند مظلوم را به شهادت رساندند بايد بتوانند در انتخابات کانديدا بشوند و اين شرط و علامت سلامت انتخابات است! اگر خاتمي واقعا به قانون اساسي علاقه داشت، محدوديتها و شرايط مطروحه در آن و الزامات و لوازم آن را ميپذيرفت.
نکته ديگر در اين بخش از سخنان خاتمي اين است که او وانمود ميکند مشکل اصلاح طلبان و مخالفان نظام اين است که ميدان براي حضور آنان در انتخابات باز نيست که اگر باز بود آنان بعنوان "نمايندگان واقعي اکثريت مردم " در مناصب بودند. اين درحالي است که مشکل اصلي خاتمي و ...اين است که زمينه پذيرش را در ميان تودههاي مردم از دست دادهاند. مگر رفقاي او در انتخابات مجلس هشتم و شوراهاي سوم ذيل عنوان " ياران خاتمي "در انتخابات کانديدا نبودند چه شد که به مجلس و شورا راه نيافتند. مگر در انتخابات رياست جمهوري دهم حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني نگفت: "اينک در اين انتخابات همه سليقهها کانديداها خود را دارند. " چه طور شد که مهمترين کانديداي آنان که به دروغ داعيه پيروي از امام راحل را يدک ميکشيد و امروز معلوم شده است که محافل خاص 20 سال او را براي چنين روزي آماده کرده بودند، به ميدان نيامد و با فاصله بسيار از رقيب خود شکست نخورد؟ پس چرا خاتمي به جاي پذيرش واقعيت به دروغ متوسل ميشود؟
خاتمي ميگويد: منظور ما از تقلب، تقلب در رايگيري نيست. خودخاتمي در نامههاي متعدد به قوه قضائيه بر ادعاهاي موسوي که مدعي بود آرا او به نفع احمدينژاد مصادره شده، صحه ميگذاشت و در يک هم زباني خواستار ابطال نتايج انتخابات بود. بقيه دوستان خاتمي هم همين را دنبال ميکردند. حالا خاتمي ميگويد منظور ما مقدمات و نحوه تشخيص صلاحيتها و حق نظارت کانديداها بر روند انتخابات بود. اگر اين بود چرا صراحتا نگفتيد و تنها يک گزينه را روبروي نظام قرار داديد، ابطال انتخابات! تازه در همين بخش هم خاتمي متوسل به دروغ و دغلکاري شده است.
مگر در معرفي موسوي و کروبي يا هر کس ديگري که اين طيف کانديدا ميکردند مشکلي وجود داشت؟ مگر مجاري قانوني بدون فوت وقت صلاحيت موسوي را که نگاه به سابقه وي از جمله استعفاي او در برهه حساس 67 صلاحيت نداشت، تاييد نکردند؟
مگر حدود 47 هزار نماينده موسوي در کنار شعب اخذ راي ودر متن اخذ آراء نبودند ومگر به موسوي اجازه ندادند که هر تعداد صندوقي که او ميگويد بازشماري شود مگر دوره رسيدگي به شکايت را تمديد نکردند مگر رهبري نمايندگان کانديداها را براي شنيدن دلايل و رؤيت اسناد به حضور نپذيرفتند و حدود سه ساعت سخنان آنان را که حتي يک سند يا يک دليل موجه در همه سخنان خود ارائه نکردند، نشنيد؟ آيا خاتمي با اين همه تشريفات قانوني و فراتر از قانون که براي استيفاي حداکثري حقوق کانديداها اعمال شد و از سعه صدر نظام حکايت ميکرد، استقبال کرد و يا ديکتاتور ما با نه گفت ما يک حرف بيشتر نداريم و آن "ابطال انتخابات " است؛مگر کانديداي اين طيف در جلسه با اعضاي کميسيون سياست خارجي مجلس با صراحت نگفت "اگر مجددا انتخابات برگزار شود و من رأي نياورم باز هم ميگويم انتخابات بايد ابطال شود. "
خاتمي در جاي جاي سخنان خود سنگ "مردم "، "قانون اساسي " و "انتخابات سالم " را به سينه ميزند و اين همه در حالي است که او همواره به آراء مردم در دوم و بيستم خرداد 76 و 80 استناد ميکرد ولي تا حالا يک بار حاضر نشده است که انتخابات به مراتب باشکوهتر از اين دو- انتخابات 40 ميليوني 22 خرداد - را انتخابات مردم بداند. انتخاباتي که حتي هاشمي در آخرين خطبههاي نماز جمعهي خود گفت: "همه مراحل انتخابات خيلي خوب پيش رفت و مردم حضور بيسابقه داشتند " آيا شرط اول صداقت با مردم و دم زدن از حقوقشان اين نيست که به رأيي که ميدهند ولو مخالف ما باشد، احترام بگذاريم؟
4- محمد خاتمي در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "نبايد با کج انديشي و اشتباه،فضاي داخل نقد و اعتراض را بست و فضاي تهمت و دروغ و دغل را گشود و به بهانه آن با فرزندان انقلاب رفتار ناروا داشت. دشمنان عمده انقلاب به روي اين نکته متمرکز شدهاند که انقلاب همين است که با فرزندان خود اينگونه برخورد ميکند و تحمل حتي اعتراض و انتقاد فرزندان خود را هم ندارد ".
برحسب اين سخنان، سيد محمد خاتمي آتش زدن مسجد لولاگر، آتش زدن قرآن کريم، کشتن شهروندان، به تعطيلي کشاندن پايتخت، غارت اموال مردم، شکست حريم سيد شهيدان، همپالگي شدن با سرويسهاي اطلاعاتي بيگانه و سفارتخانههاي آنان، جلب پشتيباني سران استکبار جهاني و صهيونيستها، درخواست تحريم بيشتر ايران و تشديد تهديدات نظامي عليه کشور، جسارت به انديشه، راه، ميراث و تصوير حضرت امام خيمني، تهيه خوراک تبليغاتي براي دشمنان، وارد کردن اتهام شکنجه و تجاوز به نظام مظلوم جمهوري اسلامي را صرفا "نقد و اعتراض داخلي " ميداند! و کساني را که با استناد به اين همه سند اين اقدامات را "براندازانه " و "فتنهانگيزانه " ميدانند را "کج انديش " به حساب ميآورد! و از آن سو آشوب طلبان و طراحان و بازوان اغتشاشات را "فرزند انقلاب " ميداند که بازداشت آنان "رفتار ناروا " است. خب فاصله تصويري که خاتمي ارائه ميدهد با واقعيت چقدر است به همين ميزان خاتمي در اين ماجرا نزول و سقوط داشته است.
خاتمي به خوبي ميداند که در آن دمکراسيهايي که او سنگ آنان را به سينه ميزند و براي پياده کردن آن همه مقدسات را به قربانگاه ميبرد، يک صدم آنچه در ماههاي اول پس از حادثه در تهران اتفاق افتاد را تحمل نميکنند و کمترين حکمي که براي آشوب طلباني که حاکميت و ارزشهاي آن را مخدوش کردهاند، صادر مينمايند، اعدام و حبس ابد است.
اما آيا او واقعا نگران قضاوت دشمنان ايران در حوادث پس از انتخابات است. اگر بود چرا براي ظلمهاي فراواني که موسوي و کروبي و ... عليه ارزشهاي اصيل نظام روا داشتند، نظير اينکه در نظام جمهوري اسلامي به زندانيان تجاوز شده است، هيچ سخني نگفت و به دهان اين ياوهگويان نکوبيد و از حيثيت انقلاب و نظام، اندک دفاعي نکرد؟ او حتي با نامهنگاري به قوه قضائيه از اين ادعاها پشتيباني کرد. خاتمي ميداند بازداشت سر شاخههاي فتنه که او خواستار آزادي آنان است، نه تنها حيثيت نظام را مخدوش نميکند بلکه نشان ميدهد که نظام بر بحران آفرينان چيره شده و بر اوضاع مسلط است. خاتمي ميخواهد اين بخش شيرين ماجرا که فتنهگران به دام افتادهاند را خراب کند و با استفاده از عنوان "رئيسجمهور سابق " غرب را دچار توهم نموده و به اين گمان بياندازد که "شکاف درون نظام باقي است " البته ترديدي وجود ندارد که جرائم خاتمي از مجموعه جرائمي که دوستان در بازداشت او مرتکب شدهاند بيشتر است چرا که ريشههاي اين فتنه در دورهي او و با استفاده از امکانات دولت به وجود آمده و پروريده شدهاند. با اين وصف شفاعت خاتمي از مجرمين فقط ميتواند از خامانديشي و يا وقاحت او حکايت کند.
محمد خاتمي در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "نميشود به جز يک سليقه براي همه سليقهها انواع محدوديتها را ايجاد و انواع اتهامات را رديف کرد بعد گفت آزادي و مردم سالاري وجود دارد. نميشود کساني را که در جبههها بودند و در کنار امام خدمات شايستهاي به نظام داشتهاند را به اتهام دروغ ضديت با نظام حبس يا حذف کرد. "
جالب اين است که آقاي خاتمي وقتي در دوم خرداد رأي آورد مخالفان خود را اقليت ميخواند اقليتي که الزاما بايد پيام دوم خرداد را درک کنند. حالا هم که طيف او به اقليت تبديل شدهاند و در انتخابات تنها 33 درصد رأي داشتهاند- که اينک همين رأي را هم از دست دادهاند- هنوز خود را نماينده "همه سليقهها " و اکثريت فعلي را که از نحلههاي مختلف شکل گرفتهاند را "تنها يک سليقه " خوانده است و بعد ميگويد همه سليقهها محدود شده و انواع اتهامات به سوي آنان سرازير است. واقعا اين انواع اتهامات چيست؟ يکي از آنان اين است که طيف خاتمي با اعلام پذيرش چارچوب نظام در انتخابات شرکت ميکنند ولي اگر رأي نياورند چارچوب شکني ميکنند. آيا غير از اين است؟ آنان از انتخابات مهر 69 تا آخرين انتخابات اين کار را نکردند؟ مردم ميگويند شما قانون اساسي و روح اصلي آن "اصل ولايت فقيه " را قبول ندارند و به آن ملتزم نيستند. آيا خاتمي و ... در همين انتخابات اخير به راه قانون اساسي و توصيه مشفقانه ولي فقيه عمل کردند يا اين دو را پشت سر گذاشتند و به آشوب روي آوردند؟ مردم ميگويند خاتمي و ... امام و راه او را قبول ندارند و اشخاص بيارزشي نظير "کارل پوپر " و "هابرماس " را به امام ترجيح ميدهند آيا اين همه دعوت جريان فتنه به ليبراليزم و سکولاريزم معناي ديگري دارد؟ مردم ميگويند اينها به اسلام و لزوم اداره نظام بر اساس برنامه، اصول و روش اسلامي را قبول ندارند و حکومت را مقولهاي زميني - و غير وحياني- ميدانند و از اين رو آشوب عليه آن را گناه به حساب نميآورند، مگر غير از اين است؟
مردم ميگويند براي فتنهگران استقلال اين مملکت ارزشي ندارد و مطلوب آنان در الحاق ايران به نظام ناعادلانه کنوني جهان است. مگر جلاييپور يکي از اعضاي تيم و از دوستان خاتمي در سرمقاله "جامعه " ننوشت: "استقلال در اين زمانه معناي خود را از دست داده و تأکيد بر آن خلاف مصالح ملي است " و مگر در عمل دولت خاتمي تا آخر بر اين منهاج نبود؟
مردم ميگويند خاتمي و دوستانشان اعتقادي به اعتلاي کشور ندارند و حفظ رابطه دوستانه با فرانسه و انگليس و ... را بر اعتلاي کشور ترجيح داده و حتي آن را عين اعتلاي کشور ميدانند مگر غير از اين است؟ مگر دبير شوراي امنيت ملي خاتمي - حسن روحاني- در ملاء عام نگفت "افتخار ما اين است که برنامه هستهاي را تعليق کرديم ولي نگذاشتيم در شوراي امنيت عليه ما قطعنامه صادر شود " و حال انکه هم هستهاي کشور را تعليق کردند و هم آمريکا ايران را محور شرارت معرفي کرد!
مردم ميگويند فتنهگران براي "اخلاق " و "ارزشهاي انساني " اهميتي قايل نيستند و به راحتي آب خوردن اصول اخلاقي و انساني را زير پا ميگذارند مگر کليد گناهان "دروغ " نيست و مگر در يک سال اخير دروغي بزرگتر از "تقلب 11 ميليوني " وجود داشت و مگر فتنهگران به پاي اين دروغ شاخدار دهها شهروند بيگناه را قرباني نکردند؟ مگر يکي از اصحاب فتنه - مهدي کروبي- در نامهاي به دبير کل سازمان ملل ننوشت که "در زندان به پسر من تجاوز شده " و بعد وقيحانه تصاويري از پسرش را براي "باني کي مون " ارسال کرد. آيا اين وقاحت نيست که خاتمي، کروبي و موسوي دوباره بر کرسي اخلاق و ارزشهاي انساني بنشينند. مردم ميگويند فتنهگران بخشي از برنامه آمريکا براي خاورميانهاند و لذا کاري ميکنند که آمريکا از آنان مطالبه ميکند. مگر در آشوبهاي پس از انتخابات مواضع فتنهگران ذرهاي با مواضع اوباما، سارکوزي، ميليبند و مرکل تفاوت داشت؟ مگر آنان با صراحت از موسوي، خاتمي و ... حمايت نميکردند و مگر اينها از طريق رسانههاي آنان شهروندان ايراني را به شورش تشويق نميکردند؟
با اين وصف چرا فتنهگران از عناوين "رزمنده دفاع مقدس و کنار امام بودن " استفاده ميکنند مگر نه اين است که امام و رزمندگان دفاع مقدس در برابر آمريکا و صهيونيسم " "اشداء " بودند و نسبت به نظام جمهوري اسلامي و مصالح آن "رحماء " بودند؟ آيا خاتمي و همگنانش اينگونه بودند يا دقيقا در نقطه مقابل آن قرار داشتند؟ کسي که در اوج آشوبها که نظام بايد صلابت خود را به نمايش بگذارد تا فتنه دفع شود ميرود در کنار آشوب طلباني که بازداشت شدهاند مينشيند و به آنها قوت قلب ميدهد و عليه نظام لجن پراکني ميکند آيا او با نظام همان کاري کرده که امام ميکرد؟ آيا در روزي که آمريکاييها قند در دلشان آب ميشد و براي حمله نظامي به ايران وسوسه شده بودند، خاتمي يک کلمه در مقابل آمريکا سخن گفت؟
خاتمي در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "من نميگويم که برخي عمدا بناي ناديده گرفتن راي و اراده مردم را دارند و يا ميخواهند در انتخابات تقلب شود. اگرچه صاحبان اين تفکر کم نيستند بلکه مي گويم بايد آنچه که متناسب با خواست و اراده مردم است و با روح قانون اساسي هماهنگي دارد مبناي کار قرار گيرد تا مردم با آزادي و امنيت در عرصه حضور يابند " اين سخنان بيانگر اعتراف خاتمي به عدم وقوع تقلب و حتي بالاتر از آن عدم وجود اراده تقلب در مسئولين فعلي است که البته در عباراتي کاملا در هم تنيده و پرپيچ و تاب بيان کرده است و اين نوع از ادبيات مخصوص کساني است که هيچ راهي به جز اعتراف به حقيقت برايشان باقي نمانده و در همان حال براي آنکه توانايي پذيرش عواقب سنگين اعترافي که ناچارند به آن تن بدهند، ندارند، به گنگ گويي روي ميآورند. خاتمي عمدا خود را به غفلت زده و دو موضوع "خواست و اراده مردم " و "نتيجه انتخابات " را روي در روي هم قرار داده است اين در حالي است که مفهوم و ظرفي ذيل نام "ملت يا مردم ايران " در انتخابات سال گذشته بر خلاف خاتمي با صراحت نظر خود را بيان کرده و اراده خود را اعمال کردهاند. مردم ايران در سال گذشته در چارچوب قانون اساسي به پاي صندوقهاي رأي آمدند، از مدتها قبل از آنکه به پاي صندوق رأي بيايند، فرد مورد نظر خود را انتخاب کرده بودند، دقيقا ميدانستند رئيس جمهور اسلامي ايران چه مسئوليتها و وظايفي دارد و بايد در چه چارچوبي فعاليت کند و روابط او با قوا و مراکز ديگر بايد چگونه باشد و در نهايت او به چه ميزان در سرنوشت کشور اثرگذار است.
بخشي از اين مردم ايران، همان حدود 24 ميليون نفري بودند که به دکتر احمدينژاد راي دادند، بخشي از اين مردم ايران، همان حدود 13 ميليون نفري بودند که به موسوي راي دادند و ... "مجموعه مردم " در کشور وقتي نتيجه انتخابات اعلام شد، خوشحال شده و آن را "حماسه افتخارآميز " و يک "رکود انتخاباتي " در سطح بينالمللي ارزيابي کردند. مجموعه اين 25 و اين 13 ميليون و اين ... برخلاف خاتمي و موسوي و ... خود را شکست خورده ارزيابي نميکردند و از رايي که داده بودند پشيمان نبودند اما زماني که برخلاف توقع و عرف، "نخبگان شکست خورده " بناي نظام ستيزي، "فتنهگري " و هنجارشکني را گذاشتند صف مردم به سرعت از آنان جدا شد. بخصوص پس از خطبههاي 29 خرداد و روشن شدن موضع نظام، تودههاي مردم در تهران و ... اطراف فتنهگران را خالي کرده و راي خود را پس گرفتند. اين خواست و اراده مردم بود که همه از آن خبردارند.
کما اينکه خاتمي به خلق واژهاي تحت عنوان "روح قانون اساسي " روي آورده تا ستيز خود و همگنانش را با "متن قانون اساسي " توجيه کند و آن را کمرنگ نمايد. البته قانون اساسي روح دارد و بيش از پيکره آن اهميت دارد اما روح قانون از متن قانون برمي خيزد و چه کسي است که نداند "اسلام مداري "، "ولايت محوري "، "مردم سالاري "، "استکبار ستيزي "، "محروم نوازي "، "آزاد منشي " و "استقلال خواهي " هر کدام وجوهي از روح قانون اساسي است که بر اصول ديگر نظير اختيارات رياست جمهوري، اختيارات مجلس و ... احاطه و اولويت دارد. حالا واقعا اگر خاتمي و همگنانش را در اين وجوه بارز روح قانون اساسي بسنجيم چه وزني پيدا ميکنند آيا او و همگنانش آشکارا عليه همه اينها شمشير نکشيدند؟ او آراء مردم را در دو دوره کسب کرد ولي آيا به ميثاقي که با آنان بسته بود پايبند ماند آيا او اسلام و ولايت را به قربانگاه ليبراليزم نبرد و به آن افتخار نکرد؟ آيا او "انتخاب مردم " در 22 خرداد 88 را پاس داشت؟ آيا او "صداقت " که شرط مروت و جوانمردي در مواجهه با مردم است، به خرج داد؟ اگر حتي اندکي به اين مسايل اهتمام ورزيده بود در 9 دي از سوي تودههايي که دو بار به او راي داده بودند "رجم " نميشد.
او در بخش ديگري از سخنان خود گفته است: "فضاي امروز کشور نه متناسب با شأن جمهوري اسلامي و نه به نفع افراد است. فضاي امنيتي، سختگيريهاي عجيب و غريب، اتهامزنيها، دروغگوييها که به نام نظام حاکم شده و با اين دروغ و دروغ پردازيها برخورد نميشود بلکه احياناً به عنوان مستند برخي برخوردها مورد توجه قرار ميگيرد " او در عين حال وقتي بناي رسيدگي به دروغهاي رفقاي خود ميرسد، موضع متفاوتي اتخاذ ميکند و ميگويد: "بخش قابل توجهي از زندانيان سياسي که منتقد و معترض به وضعيت موجود بودند و حتي اگر اشتباهي داشتند حق نبود که بازداشت و محکوم شوند " و بدون ذکر هيچ سند يا دليلي و در حالي که وانمود ميکرد از تهمت زدن ناراحت است، گفت: "چرا با خانوادههاي زندانيان که متقاضي حقوق مسلم شرعي و قانوني زندانيانشان هستند، برخورد ناروا ميشود. "
در خصوص اين بخش از سخنان محمد خاتمي نکاتي وجود دارد: الف- خاتمي ميگويد فضاي امروز کشور متناسب با شأن نظام و مسئولان آن نيست. اين ادعاي به ظاهر دلسوزانه را بايد کسي بکند که در فتنه عميق خارجي و داخلي عليه نظام و رهبري آن وارد نشده و در هنگام "فتنه عظيم " به دفاع از نظام پرداخته است.
از سوي ديگر چرا او گمان ميکند دنيا به نظامي که به براندازانش ترحم روا ميدارد، به ديده احترام مينگرد، ب- خاتمي در يکجا از دروغ ناله ميکند و در جاي ديگر از اينکه نظام تعدادي از دروغگويان را به زندان انداخته به شدت ابراز ناراحتي ميکند و خود را مؤظف به حمايت از آنها ميداند بالاخره اين تناقض چگونه حل ميشود؟ در انتخابات اخير عدهاي با تهمت تقلب، شکنجه، تجاوز و... به اعتبار اين مملکت لطمه زدهاند، اين حيثيت مربوط به همه ملت ايران است حالا نظام اينها را بازداشت کرده که به قول آقاي رمضانزاده - سخنگوي خاتمي - اگر دوره امام بود همه اينها اعلام شده بودند. ما چارهاي نداريم جز اينکه بگوييم ناراحتي خاتمي از دروغ خود دروغي بزرگتر است.
فرض کنيد همين الان محکمهاي تشکيل شود و دادستان - به عنوان مدعيالعوم - از خاتمي بخواهد مدارک، اسناد و شهود خود را براي آنکه با انتساب دروغ فردي را بازداشت کردهاند و يا حقوق مسلم شرعي و قانوني زندانيان و خانوادههاي آنان رعايت نميشود، ارائه کند، خاتمي چه پاسخي خواهد داد؟ در واقع خاتمي، موسوي و... در حلقهاي قرار گرفتهاند که اعضاي آن "با انتساب دروغ حکم صادر ميکنند "، "بدون ترس از قيامت آبروي نظام را ميبرند "، "بدون آنکه حق دفاعي براي شهروند جمهوري اسلامي قايل باشند آنان را در روز روشن و در ملاء عام به شهادت ميرسانند " پايش برسد به انسانها تجاوز ميکنند، لازم بدانند افراد را خفه کرده و به درون چاه مياندازند... و مگر براي اين همه دهها سند قطعي وجود ندارد؟ کاش براي خاتميها، موسويها، کرباسچيها، کروبيها و... محکمهاي برپا شود و شهود مجالي بيابند و اسناد فرصتي...
سخنان اخير سيد محمد خاتمي در جمع اعضاي فراکسيون اقليت مجلس شوراي اسلامي اگرچه حاوي نکات تازهاي نبود ولي در عين حال بينياز از تجزيه و تحليل نيست.